اخلاق و عرفان اسلامی / تفاوت حیا با خجالت
منابع مقاله:
مجله معرفت، شماره ۵۴، مصباح یزدی، محمد تقی؛
اشاره
در شماره های پیشین، شرح بخش هایی از وصایای امام جعفر صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب چاپ گردید. در این شماره، آخرین بخش از این سلسله مباحث را، که ادامه بحث «حیا» می باشد، به محضر اهل معرفت تقدیم می داریم.
«یا ابن جندب، الاسلام عریان فلباسهُ الحیاء، و زینته الوقار، و مروّته العمل الصالح، و عماده الورع، و لکل شی ءٍ اساس و اساس الاسلام حبّنا اهلَ البیت.»(۱)
تفاوت حیا با خجالت
برای شناخت درست مفهوم «حیا»، صرف نظر از این که آیا از نظر اخلاقی ممدوح است یا مذموم، باید آن را به عنوان پدیده ای روان شناختی مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم. سپس به این مسأله توجه کنیم که اصولاً مبنای قضاوت هایی که درباره حیاء می شود چیست و اگر سخن از حیای ممدوح و حیای مذموم به میان می آید، بر چه پایه و اساسی استوار است. حیا، یکی از ارزش های بسیار مهم در فرهنگ اسلامی به شمار می آید. این مسأله به قدری در فرهنگ ما نهادینه شده است که برای مثال الفاظی همچون \”بی حیا\” یا \”بی شرم\” به عنوان بدترین سخنی است که می تواند در مورد کسی به کار برده شود. نکته دیگر این است که نباید مفهوم حیا را با مفهوم خجالت مساوی بدانیم؛ چرا که در بسیاری از موارد، خجالت کشیدن نوعی نقص تلقی می شود که مشکلات فراوانی را برای فرد به وجود می آورد. افراد خجالتی نمی توانند حرفشان را بزنند، وظایفشان را به خوبی انجام دهند و در جامعه حضوری فعال داشته باشند.
اصل حیا به عنوان پدیده ای روان شناختی، عبارت از حالتی در انسان است که هنگام ظهور عیب یا کار ناهنجاری پدید می آید. به عبارت دیگر، اگر انسان نقص و کمبودی داشته باشد که عیب محسوب می شود و یا رفتار زشتی از وی سر بزند که دیگران متوجه شوند، حالتی به او دست می دهد که اصطلاحا به آن حیا و شرم می گویند. این حالت مخصوص کسانی است که برای خود ارزش قایلند و طالب کرامت و شرافت می باشند. چنین افرادی وقتی متوجه نقص و یا رفتار زشت خود می شوند، دچار حالت شرم ساری می شوند.
نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که، از نظر ارزشی آیا به وجود آمدن چنین حالتی به طور کلی خوب است یا بد؟ حیا مانند سایر صفات اخلاقی و حالات روانی دیگر، فی حد نفسه متصف به خوبی و بدی نمی شود، بلکه بستگی به این دارد که تا چه اندازه با مصالح انسان و اهداف اخلاقی تناسب داشته باشد. اصولاً هر کار خوبی، یک حد اعتدالی است بین افراط و تفریط. مثلاً، «شجاعت» که صفت اخلاقی پسندیده ای است، بین دو صفتِ بد «تهوّر» و «جبن» در دو طرف افراط و تفریط.
گاهی اوقات انسان چیزهایی را عیب و نقص می داند و در مخفی نگه داشتن آن ها از دیگران اصرار می ورزد که در واقع، ضعف و نقص نیستند. به عنوان مثال، دانش آموزی را در نظر بگیرید که سر کلاس درس سؤالی برایش پیش می آید. اما به محض این که می خواهد سؤالش را بپرسد، قلبش به تپش می افتد، چهره اش سرخ می شود و دست هایش شروع به لرزیدن می کنند و کلمات و عبارت ها را به درستی نمی تواند ادا نماید. اگر از وی سؤال شود که چرا چنین کردی؟ پاسخ می دهد: خجالت کشیدم سؤالم را مطرح کنم. اصولاً خجالت از این جا پیدا می شود که انسان بداند دیگران متوجه نقص او شده اند. از آن جا که انسان می خواهد آبرو و کرامتش محفوظ باشد، وقتی احساس می کند دیگران به ضعف و عیب او پی برده اند، دچار حالت خجالت می شود. فردی که به خوبی نمی تواند در جمع سخن بگوید و از این که مبادا دیگران متوجه نقص او بشوند، همواره از این کار ابا دارد اگر در موقعیتی قرار بگیرد که مجبور به سخن گفتن باشد، چون به درستی نمی تواند حرفش را بزند، خجالت می کشد.
به دست آوردن هر نوع توانایی نیاز به تمرین و ممارست فراوان دارد. در این مثال اگر انسان به خودش تلقین کند که من توانایی سخن گفتن در جمع را دارم و عملاً نیز از عبارت های ساده شروع کند و تمرین هایی روی آن انجام دهد، این توانایی را پیدا می کند که حتی عبارت های پیچیده تر و طولانی تری نیز بیان کند، بدون این که خجالت بکشد. بنابراین، این نوع خجالت کشیدن بد است؛ زیرا انسان را از تکامل باز می دارد. دانش آموز و یا دانشجویی که سؤال نمی پرسد، طبعا جوابش را هم نمی شنود و از این رو، رشد تکاملی هم پیدا نمی کند و اگر احیانا بخواهد در یک اجتماعی سخنرانی کند، توانایی این کار را ندارد. دلیل این نوع خجالت کشیدن این است که انسان از یک سو، ضعف موهومی را برای خودش فرض کرده و از سوی دیگر، این قضاوت نادرست و خود کم بینی منشأ این شده که خود را دارای نقص ببیند و لذا آن را از دید دیگران مخفی نگه دارد. همچنین گاهی اوقات انسان ندانسته های خود را از دیگران نمی پرسد تا مبادا جهل وی بر ایشان آشکار گردد. مثلاً دانش آموزی که سر کلاس درس، اشکالات خود را از معلم نمی پرسد به این دلیل که فکر می کند با این کار به جهل خود اعتراف کرده است و دیگران نسبت به نقص وی آگاهی پیدا می کنند. از این بدتر، هنگامی است که مثلاً از شخصی روحانی سؤالی پرسیده شود که پاسخ آن را نمی داند، اما از این که به صراحت بگوید: نمی دانم، خجالت می کشد. این نوع خجالت کشیدن بسیار بد است. درست است که وی با این کار به جهل خود اعتراف کرده و این خود نوعی کمبود محسوب می شود که باید برای جبران آن کوشید، اما آیا باید به خاطر این که دیگران متوجه جهل او نشوند، پاسخ اشتباه بدهد و مردم را گمراه کند؟ این کار موجب می شود تا انسان به عیب بالاتری مبتلا گردد. هرچند ندانستن و جهل، کمبود و نقص است و انسان نمی خواهد دیگران، به ویژه کسانی که از وی توقع دارند نسبت به آن مسائل جهل نداشته باشد، از این قضیه با خبر باشند، اما اگر در جایی که باید اقرار به جهل خود کند، از این کار امتناع ورزد و با دادن پاسخ اشتباه، دیگران را به گناه بیندازد، در گناه آنان شریک خواهد بود.
در روایات بسیاری بر این مطلب تأکید شده که انسان نباید درباره مسائلی که نسبت به آن ها آگاهی ندارد، نظر بدهد. یکی از سفارش هایی که امام صادق علیه السلام می فرمودند این بود که اگر از شما سؤالی پرسیدند که پاسخ آن را نمی دانید، صریحا بگویید: نمی دانم. مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه این گونه بودند؛ یعنی عملاً سعی می کردند این مسأله را به شاگردانشان تعلیم بدهند. بارها می شد ما سؤالی را از ایشان می پرسیدیم و ایشان با صراحت می گفتند: نمی دانم. گاهی اوقات نیز تأملی می کردند و می گفتند: ببینید، این گونه می توان پاسخ گفت. ایشان تعمّد داشتند که کلمه «نمی دانم» را بگویند. این خود نوعی جهاد با نفس است که انسان را از افتادن به ورطه هولناک عُجب و ریا باز می دارد.
بنابراین، کم رویی در مقام سؤال کردن از مسأله واجب و همچنین کم رویی در مقام جواب دادن به سؤالی که انسان پاسخ آن را نمی داند در صورتی که این کم رویی موجب دادن پاسخ غلط گردد مذموم است و هیچ کدام از مصادیق حیای مطلوب به شمار نمی آیند. البته، در برخی از موارد پوشاندن عیب از دیگران فی حد نفسه اشکال ندارد، مشروط به این که هم انسان را به گناه مبتلا نکند و هم موجب بازماندن انسان از کارهای خوب نشود. مثلاً، اگر انسان به دلیل نقص عضوی که دارد خجالت بکشد در اجتماع ظاهر شود، خود را از بسیاری کمالات محروم می کند و به نقص های به مراتب بزرگ تری مبتلا می گردد. در مجموع می توان گفت: منشأ خجالت کشیدن های مذموم، یکی از موارد ذیل است: یا برای این است که انسان خیال می کند نقص و ضعفی دارد، در حالی که این گونه نیست و با تمرین و ممارست می تواند بر ضعف موهوم و نقص خیالی خود فایق آید. حالت دیگر، زمانی است که انسان به واقع، نقص و کمبودی دارد، اما اگر این نقص ظهور پیدا نکند موجب ابتلای انسان به نقص های بالاتر و چه بسا گناهان بزرگ می شود. مورد دیگر این است که هرچند نقص و کمبودی به گناه نینجامد، اما مانع کسب کمالات انسانی گردد. اگر اسم این موارد را حیا بگذاریم، همگی از مصادیق حیای مذموم هستند. اما صِرف این که انسان نخواهد دیگران به عیوبش پی بیرند و این حالت عواقب سویی برای خود آن شخص و دیگران نداشته باشد، نه تنها اشکالی ندارد، چه بسا امر مطلوبی نیز باشد. کسانی که حیایشان زیاد است، حتی دوست ندارند خودشان هم به عیبی که در وجودشان هست توجه کنند. مثلاً، اگر قبلاً رفتار زشتی از آن ها سرزده است، نمی خواهند آن را به یاد خود بیاورند؛ یعنی حتی از به خاطر آوردن کار زشتی که قبلاً کرده اند خجالت می کشند. این حالت، صفت خوبی است؛ زیرا موجب می شود انسان برای بار دیگر آن کار زشت را تکرار نکند تا مبادا دیگران متوجه شوند و وی مجددا خجالت بکشد.
مطلوب ترین حیا
سؤالی که در این جا مطرح می شود این است که آیا فقط از انسان ها باید خجالت کشید یا حیای مطلوب از خدا هم داریم؟ مرتبه حیا و ارزش آن بستگی به این دارد که اولاً، آن کار زشتی که انسان از آن خجالت می کشد، تا چه حد زشت است و ثالثا، انسان چه اندازه به زشتی آن توجه دارد و ثالثا، در مقابل چه کسی این کار زشت را انجام می دهد؛ یعنی آن شخصی که این کار زشت را مشاهده می کند تا چه اندازه در نزد انسان از اهمیت و اعتبار برخوردار است. کسانی که ایمانشان ضعیف است و از حضور خدای متعال در همه شؤون زندگی خود غافلند، از خدا خجالت نمی کشند. شرط خجالت کشیدن این است که انسان بداند کسی کار زشت او را دیده است. صرف این که انسان بداند خدا در همه جا حاضر است، اما آن گونه که باید و شاید به حضور خدا توجه نداشته باشد، اگر مرتکب گناهی شود، از خدا خجالت نمی کشد. انسان هر قدر بیش تر به حضور خدا توجه داشته باشد و نیز عظمت خدا را بهتر درک کند، با انجام دادن کارهای زشتی که او نمی پسندد، بیش تر خجالت می کشد. انسان معمولاً برای کسانی که از مقام بالا و یا موقعیت اجتماعی ممتازی برخوردارند، ارزش بیش تری قایل است. از این رو، اگر در حضور آن ها مرتکب رفتار زشتی شود، بیش تر خجالت می کشد. اما در مقابل کودکان و کسانی که موقعیت اجتماعی بالایی ندارند و یا دوستانی که انسان با آن ها خودمانی شده است، این حالت کم تر وجود دارد. البته گاهی اوقات انسان، از این که کودکی از کار زشت او مطلع شود خجالت می کشد، اما از این که خدا آن را دیده است خجالت نمی کشد! این معنای بسیار بدی دارد و آن این است که ما برای خدا بسیار کم ارزش قایلیم و عظمت خدا را درک نکرده ایم.
یکی از بهترین انواع استغفار، استغفار از روی حیا است. در دعای پس از زیارت امام رضا علیه السلام می خوانیم: «انی استغفرک استغفار حیاء» اگر انسان گناهکار توجه کند به این که خدا به زشتی کار او آگاه است و از این رو، خجالت بکشد و تصمیم بگیرد که دیگر آن گناه را تکرار نکند، یکی از بهترین استغفارها را انجام داده است. چگونه ممکن است انسان در حضور خدایی که عظمتش بی نهایت است و احتیاجش به او نیز بی نهایت، کاری انجام دهد که خدا آن را نهی کرده و خجالت هم نکشد؟ پس بهترین حیا، حیای از خداست و سپس حیای از فرشتگان خدا. همه ما معتقدیم که دو فرشته ناظر اعمال ما هستند و در خلوت و جلوت به ثبت اعمال ما مشغولند. حالْ چگونه ممکن است با علم به حضور آن ها، کاری انجام دهیم که زشت و ناپسند است و شرم نکنیم؟ البته، برخی کارها هستند که در عرف، آن هم به دلیل نوع روابطی که بین انسان هاست، زشت تلقّی می شوند، اما در واقع، زشت نیستند. برای مثال، اگر انسان با لباس زیر در اجتماع حاضر شود؛ چون در عرف جامعه کار زشتی انجام داده است، به واسطه آن باید خجالت بکشد. اما لزومی ندارد در جایی که دیگران نیستند مثلاً در خانه انسان به این دلیل که خدا ناظر اعمال وی است، خود را به زحمت بیندازد و از انجام کارهایی نظیر استحمام، که لازمه آن برهنه شدن است، خجالت بکشد. اگر فرد دیگری انسان را در آن حالت ببیند زشت است، اما اگر خدا در آن حال انسان را ببیند، زشتی ندارد؛ چرا که خدا می تواند در همه حالات بدن انسان را ببیند، چه پوشیده باشد و چه برهنه. او بر همه چیز ما احاطه دارد؛ بر باطن ما، بر قلب ما و حتی بر خطورات ذهنی ما. این جا، خجالت کشیدن از خدا معنا ندارد، در جایی باید از خدا خجالت کشید که خداوند کاری را نهی کرده و آن را زشت دانسته است. انجام دادن کاری که خدا بدان امر فرموده است، خجالت ندارد. بسیاری از اموری هستند که اگر در حضور دیگران انجام شوند زشت است، اما اگر خدا ببیند زشت نیست. در روایتی آمده است که حضرت موسی علیه السلام به خدا عرض کرد: خدایا! من در بعضی از حالات خجالت می کشم به تو توجه کنم و یاد تو را در دل خود زنده کنم، خداوند به وی فرمود: «به یاد من بودن و توجه به من در هیچ حالی زشت نیست: «یا موسی ان ذکری حسنٌ علی کل حال.»(۲)
در بعضی از حالات، که شاید به گمان انسان از زشت ترین حالات باشند، مستحب است که انسان با یاد خدا کار خود را انجام دهد. یاد خدا در هیچ کاری زشت نیست، خصوصا با توجه به این که ما نمی توانیم هیچ چیز را از خدا مخفی کنیم. ما زمانی باید از کسی خجالت بکشیم که کاری، که در نظر آن فرد زشت تلقی می شود، انجام دهیم. ممکن است کاری نسبت به شخصی زشت باشد، اما نسبت به شخصی دیگر نه. مثلاً، رابطه ای که همسر با همسر خود دارد، برای او زشت نیست، اما اگر این رابطه را با دیگری داشته باشد زشت است. در روابط زناشویی حیا و خجالت کشیدن معنایی ندارد. این نوع خجالت کشیدن مذموم است.
بنابراین، حیا یکی از بهترین، ارزنده ترین و مؤثرترین خُلق و خوی انسان به شمار می آید؛ زیرا مانع از این می شود که انسان به کارهای زشت مبتلا شود. از این رو، بهترین چیزی که می تواند انسان را از آلودگی ها و گناهان حفظ کند، حیا است و از این رو، در روایت آمده است: «من لا حیاء له لا دین له» یعنی کسی که حیا ندارد دین ندارد!
··· پی نوشت ها
۱ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۸۰، روایت ۱، باب ۲۴
۲ همان، ج ۱۳، ص ۳۴۳، روایت ۲۱، باب ۱۱