آری با توام ای دخترک بزک کرده ، از کدامین قبیله ای !؟
از این قلم عذر می خواهم که می خواهم با جوهر وجودش بنویسم ، آن چیزهایی را که دارد جوهر وجودمان را می خشکاند .
آری با توام ای دخترک بزک کرده !! با تو !!
از کدامین قبیله ای که سر جنگ بسته ای با اعتقاداتم و مذهبم ؟ از کدامین قبیله ای که قسم خورده ای بخشکانی ریشه ام را ؟
آری ای دختر بزک کرده !!
ای که صدای چکمه های زمستانی ات با شلوار چسبان ، صدای تپش قلب شیطان را می نوازد . ای که نازهای حیوانیت و عشوه های سفیهانه ات ارزش بزگ مخلوق عالم را پایین می آورد . از کدامین نژادی که لباست بوی تعفن ، و رنگ و رویت حرارت جهنم را به این مردمان می چشاند ؟ به کدامین سو می روی؟
دور شو از این دنیای انسان ها ، ای نالایق خوبی !! که هر که به بزک کردگی ات می خندد ، تو را کالای مصرفی می داند و آنهایی که می خواهند تو را به پست ترین نحو بدست آورند ، کنار گوشت زمزمه می کنند که زیبا شده ای ؛ در حالی که دلشان آن را نمی گوید .
ای دخترک معصوم بابا !! که دیگر آتش عذابت ریشه بابایت را می سوزاند ، از این شهر برو ! اسطوره شده ای برای شیطان پرستان ، ای آیینه باز و آیینه دان و آیینه مذهب!! با نام آزادی در بندت کشیده اند ؛ با نام زیبایی کریهت کرده اند و با نام تجدد از درجه بالای انسانیت به حیوانیت هبوطت داده اند . در بندت کشیدند تا مستعمره شوی برای آنها تا به استعمارت بکشند و مرا هم به بند بکشانی ؛ اما بدان که چشمان من متنفر از یک نیم نگاهی به سایه توست چه رسد به آن ظاهر شیطانیت .
ای افتخار آور و مدال آور عرصه خودباختگی و خود فروشی !! به مدال هایت ببال که آنها شده اند بالی برای حرکت به طبقه هفتم جهنم .
ای دختر عفریته شهر !! خوش انتخاب کرده ای طرفت را : مرد بی غیرتی که از مردانگی فقط موی صورت دارد ؛ که آن را نیز با ماشین های ۷ ، ۸ و یا ۹ تیغه می تراشد که نکند مرد باشد !! آفرین بر تو با انتخابت ، ای صافی خوبی ها و بدی ها !! که هرچه بدی بوده از خود عبور دادی ؛ و اما دریغ از یک خوبی در وجودت . ننگ دارم که بگویم هم وطنمی و بیزارم که بگویم هم مذهبم هستی .
خنده های مستانه ات ، نگاه های آلوده ات و جلوه نمایی کثیفانه ات ، همه و همه همچون خوره ای بر وجود جامعه مذهبی ام افتاده است و جوانان این سرزمین عشق را مسموم کرده است . بدبختی ات از این است که با دست خود ، خود را زنده به گور می کنی .
ای دخترک معصوم دیروز بابا !
بیدار شو ! بازیچه شده ای برای آنهایی که درب خانه را در آتش سوزاندند و در آن شهر بی غیرت ، سیلی به بزرگ ترین موجود خلقت زدند . آن ها در این عرصه به وسیله تو به میدان آمده اند. آرایشت سیلی است برای همان مادر ، و راه رفتن عشوه گونه ات ، آتش است بر همان در .
ای دخترک عفریته که بنام عزاداری ارباب دو عالم به میدان می آیی و با آلودگیت . باید بدانی که خود نیز از یزیدیانی . که آنها اجداد تو هستند . کسانی که سر امام غیرت را از قفا بریدند و تو نیز می خواهی همین کار را کنی در امام درون انسانها . از کدامین قبیله ای که این چنین شمشیر می کشی!!!!؟؟؟؟؟؟؟
بیدار شو ای دخترک معصوم دیروز بابا ! بیدار شو !
و چه خوش ترکیبی که در ذهنم آمد : آنهایی که سکوت می کنند در برابرت خود تمایل به نگاه تو دارند و از گفتن این راز به دلیل ظاهر و منصبشان معذورند . مگر مولایمان برای کشیدن یک خلخال از پای زن یهودی نفرمودند :” اگر براى این حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد ، ملامت نخواهد شد ، و از نظر من سزاوار است” ؟!!! خلخال که چه عرض کنم حیا و عفت و انسانیت تو را بردند ؛ ولی امان از یک حرف و احساس ناراحتی حتی در مقام حرف ، چه برسد به تب و مرگ از روی تأسف برای تو ، ای وای که چه کرده اند بر من و تو !!
تو همچون اسبی هستی نا نجیب ، که اسب حیوان نجیبی است ! نعل هایت آرایش و عفریته گری بهایت است . آری ! تو را می خواهند بر پیکر شهدا بتازانند ای دخترک ! و آنهایی که سکوت می کنند ، همان هایی هستند که بعد از واقعه کربلا تبرک کردند نعل ها را بر سر در خانه هایشان ؛ و افرادی که جاماندگان از نعل های اصل بودند نعلی شبیه آن را بر سر در خانه زدند .
ای وای که تو را اسب کرده اند ، ای دخترک بزک کرده !
کاش می دانستی که چه استفاده ای از تو می شود ! ، که به چه ارزشی خود را فروخته ای و چه به تو داده اند ! که به این تندی می تازی و له می کنی جنازه های شهدا را . آری شهدا ! شاید اسمی ناآشنا باشد برای گوش هایت . اسمی از آنان نیست !! گوش هایت را پر کرده اند با موسیقی رپ و راک و … ؛ و چشمانت را کور کرده اند با گناه ، دیگر نمی توانی بشنوی !!
آری شهدا ! که در چنین روزهایی برای آرامش دخترک کوچک ، آن روز در کربلای شلمچه در اروند رود ، عملیاتی را انجام دادند به نام کربلای چهار و پنج ، آیا می دانی برای این جامعه و برای اینکه تو راحت زندگی کنی و شکوفا بشوی ، نود درصد شهدای کربلای پنج بی سر به سوی رب الارباب شتافتند ؟؟؟ ای دخترک آیا می دانی آنها که رفتند چه مسئولیتی بر دوش ما گذاشته اند ؟ صدایم می لرزد اما گوش کن ! آیا می دانی جوانی ۱۵ ساله به نام “محمدرضا جبله” یک شب قبل از شهادت در وصیت نامه خود خطاب به خواهران می نویسد ” خواهری که ندارم فقط یک جمله می نویسم : خواهرم ! سیاهی چادرت بالاتر از خون من است ؛ چرا که در دامن شماهاست که انسان به معراج می رود و حجاب تو تیری است که بر چشم دشمنان کوردل زده می شود .”
آری نمی دانی ! نمی دانی که برای اینکه تو راحت حجاب داشته باشی ، راحت درس بخوانی و راحت در این جامعه فعالیت کنی و به کمال برسی ، چه کسانی از راحتی و زندگی شان زده اند و شهید شده اند ، چه خون هایی ریخته شده ، چه سرهایی که بریده شده است ؛ و وای بر ما که بعد از آنها چه کردیم ؟
ای دخترک ! چرا ساکت نشسته ای ؟ باید خون بگریی که بازیچه شده ای تا پایمال کنی خون شهیدان را ، آنان که برایت آبرو و شرف و زندگانی آوردند .
از چه و از که برایت بگوییم که دست برداری از این لجبازی.
وای بر کسانی که تورا تشویق می کنند ! و وای بر کسانی که تورا تحقیر نمی کنند !
آرایشت شده گلوله . نه گلوله سربی – که جسم را بیمار می کند – بلکه گلوله ای فکری که روح را تخریب می کند. گلوله ای که روزانه با سرعت نور به ضمیر روشن مردمان اصابت می کند و آنها را سیه و کدر می نماید . گلوله ای که تک تک اعتقاداتم را در جلوی چشمانم پرپر می کند .
بمبی هستی خوشه ای از طرف شیطان ملعون ؛ که به هر کس اصابت کند ، آن را در منجلابی می اندازد که تو در آن هستی و آخرش شقاوت است .
بدان همت های با همت نمرده اند ، آنهایی که چشم بسته راه می روند . بدان برونسی های با اعتقاد نمرده اند ، آنهایی که با یک توسل ، نه یک مین ، بلکه میدان مینی را خنثی می کنند و تو که هیچ ، بزرگترین شیطان در برابر ایمان آنها به حساب نمی آید . هنوز در جیبمان زیارتی است که می خوانیم حرب لمن حاربکم و ساکت نمی نشینیم و این ذلت بزرگ یعنی قبول تو به عنوان یکی از اعضای جامعه اسلامی را نمی پذیریم .
ای دخترک عفریته دور شو
دور شو
که حداقل سود برای خودت این است که دیگر حرف های مرا نمی شنوی و هزاران سود برای من ، دور شو …
اما بدان بابایت دوباره منتظر است که صمیمانه به دخترک معصومش لبخند بزند .
برو و برگرد با طلیعه ای از نور ، با افتخاری از خودباوری و بزرگ منشی ، با نگاهی جدید به زندگی و با حجابی زیبا از بندگی . آری ! برگرد که پدرت انتظارت را می کشد که برگردی به کانون گرم زندگی سالم و صالح .
ای دخـتـرک مـعـصـوم بابای دیـروز …
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
اما سلام
سلام به تو ای خواهر چادریم ! که با دیدن چادرت ، در وجودم غیرت تجلی می کند . سلام بر تو ای آنکه از قبیله ی نوری از قبیله ی خوبی ها . سلام بر تو که حجابت جهاد است ، و حیا و عفتت برای جامعه ی من دوا .
ای که در این دوران ، مجاهد فی سبیل الله تویی با چادر مشکی ات !
استوار باش و محکم که نوع انتخابت ، نشان دهنده ی این است که منتخب شده ای برای تداوم دین . ای زینب کربلای ایران که بعد از شهدا نقش آفرینی میکنی برای زنده نگه داشتن راه آنها ! در این مرحله پرچم اعتقادات و دینم بر دوش توست .
خدا یار و نگهدارت{jcomments on}