شهید مکتب تقوا(وبژه نامه شهادت جانسوزهفتمین اخترتابناک آسمان امامت و ولایت،باب الحوائج،حضرت امام موسی کاظم علیه السلام)/ گالری تصاویر ویژه شهادت امام کاظم (ع)/ پیامک های تسلیت شهادت امام موسی کاظم(ع)
امام موسی کاظم (ع) فرمودند:
نیکی و احسان درنزد او جایگاهی ندارد.
چشم گردون در عزاى موسى جعفر گریست
دیده خورشید بر آن ماه خوش منظر گریست
گرچه او پروانه حق بود امّا همچو شمع
در مناجاتش ز هجر دوست پا تا سر گریست
ژرف زندان بهر او معراج قرب دوست بود
عاشق صادق ز هجران رخ دلبر گریست
گه به یاد مادرش زهرا فغان از دل کشید
گاه بر مظلومى شیر خدا حیدر گریست
دیده عشاق از داغ امام عاشقان
در دل صحراى غم یک آسمان اختر گریست
حضرت معصومه زین ماتم فغان از دل کشید
در مدینه از غم مرگ پدر دختر گریست
در عزاى ناخداى فلک تسلیم و رضا
پور دلبندش رضا در موج غم گوهر گریست
«حافظى» شمع وجودت آب شد از این الم
آتشین طبعت ز نوک خامه بر دفتر گریست
ولادت
پیشوای هفتم; حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در روز هفتم ماه صفرسال صد و بیست و هشت هجری در «ابواء» دیده به جهان گشود. پدر گرامی اش امام صادق علیه السلام و مادر ارجمندش «حمیده» بربریه، یکی از زنان با فضیلت بود.
او به حدی از اصالت خانوادگی و فضایل انسانی برخوردار بود که امام صادق علیهالسلام دربارهاش فرمود:
«حمیده مصفاه من الادناس، کسبیکه الذهب، مازالتالاملاک تحرسها حتی ادیت الی کرامه منالله لی و الحجه من بعدی;
حمیده ازپلیدیها پاک است; مانند شمش طلا، فرشتگان همواره او را نگهداری کردندتا به من رسید، به خاطر کرامتی که خدا نسبت به من و حجت پس از من فرمود.»
نامی که برای این کودک انتخاب گردید، موسی بود که تا آن روز در خاندان رسالت و امامت سابقه نداشت و یادآور مجاهدتهای موسی بن عمران (ع) بود.
آن حضرت با القاب کاظم ، عبد صالح و باب الحوائج و … نیز یاد میشد و مشهورترین کنیه اش ابوالحسن و ابو ابراهیم بود.
امام کاظم (ع) در دوران کودکی تحت مراقبت و تربیت پدر ومادر گرامی اش، مراحل رشد و کمال را پیمود و مدت بیست سال از دوران زندگی خودرا در محضر پرفیض و مکتب سازنده پدر سپری کرد.
آن حضرت در این مدت از سیره و عمل عالی و ارزنده پدر بزرگوارش الهام می گرفت واز علوم و دانش او بهره می جست; به طوری که امام صادق علیه السلام دستور داد زنان مسلمان، برای فراگیری مسایل دینی به او مراجعه کنند.
نمونه ای از بردباری حضرت
مردی در مدینه با دشنام و توهین امام علیه السلام را آزار میداد. برخی از یاران امام (ع) پیشنهاد کردند او را از میان بردارند. اما امام (ع) آنان را از این کار منع کرد. و از محل کار او درمزرعه ای بیرون مدینه بود، پرسید آنگاه به چهارپایی سوار شد و خود را به مزرعه او رساند. مرد با دیدن امام فریاد می زد زراعت مرا پایمال نکن!
اما حضرت اعتنایی نکرد و همچنان جلوتر میآمد. وقتی روبروی مرد کشاورز رسید، پیاده شد وبا گشاده رویی پرسید:
برای این مزرعه چقدر خرج کرده ای؟
گفت: صد دینار. فرمود: امیدواری چقدر سود نصیب تو شود؟ گفت: دویست دینار.
حضرت سیصد دینار به او داد و فرمود: زراعت هم از آن خودت; بدان آنچه را که امیدواری برداشت کنی، خدا به تو خواهد رسانید.
آن مرد بیدرنگ از جا برخاست و سر امام کاظم (ع) را بوسید و با نهایت پوزش ازامام خواست گناهش را نادیده بگیرد.
امام (ع) تبسمی کرد و بازگشت …
روز بعد آن شخص در مسجد نشسته بود که امام وارد شد. تا نگاه مرد به امام (ع)افتاد، گفت: خدا بهتر میداند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.
دوستان باشگفتی پرسیدند که داستان چیست؟ تا دیروز به امام دشنام می گفتی. اودوباره امام (ع) را دعا کرد و با دوستانش به ستیزه برخاست.
امام (ع) از یارانش پرسید: کدام بهتر است; نیت شما یا رفتار من؟
ج) کار وتلاش
موسی بن جعفر (ع) زمین زراعت داشت و خود به کشاورزی میپرداخت.
حسن بن علی; یکی از یاران و شاگردان آن حضرت از قول پدرش اینگونه نقل میکند:
«موسی بن جعفر (ع) را در مزرعه اش در حالی که در اثر شدت تلاش و فعالیت، عرق تاقدمهایش رسیده بود، ملاقات کردم.
پرسیدم: فدایت شوم مردان (کارگرانتان) کجاهستند که خود این گونه مشغول کار هستید؟
فرمود: ای علی، بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در امر زراعت کارمیکردند.
عرض کردم آنان کیستند؟
فرمود: جدم رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین و پدران بزرگوارم سپس فرمود: کشاورزی از کارهای پیامبران و فرستادگان الهی و نیکوکاران است.»
د) سخاوت و کرم
جود و سخاوت، از بارزترین صفات پیشوای هفتم (ع) بود. امام امکانات مالی خود را که از راه زراعت و کشاورزی بدست آورده بود، در اختیار نیازمندان میگذاشت. این جمله که «تعجب از کسی است که کیسه بخشش موسی به جعفر (ع) به او رسیده باشد ولی باز اظهار تنگدستی کند.» در مدینه به صورت ضرب المثل درآمده بود.
آن بزرگوار، مواد غذایی و دیگر نیازمندی های ضروری را به خانه مستمندان مدینه میبرد بی آنکه حتی خود مستمندان بدانند این نعمتها از کجا رسیده است.
چگونگی نفوذ امام کاظم علیه السلام بر مردم
امام کاظم علیه السلام نه شمشیر و نه تبلیغاتی داشت، ولی نفوذ معنوی ایشان بسیار زیاد بود. امام بر دلها حکومت میکردند. این نفوذ در میان نزدیکترین افراد دستگاه هارون نیز وجود داشت.
علی بن یقطین وزیر هارون بود، ولی شیعه بود، و پنهانی خدمت مىکرد.
در میان افرادی که در دستگاه هارون کار میکردند، اشخاصی بودند که بسیار زیاد مجذوب و شیفته امام بودند ولی هیچگاه جرات نمىکردند با ایشان تماس بگیرند.
یکی از ایرانیهایی که شیعه و اهل اهواز بود، مىگوید من مشمول مالیاتهای خیلی سنگینی شدم که اگر مىخواستم این مالیاتها را بپردازم از زندگی ساقط مىشدم.
اتفاقاً والی اهواز معزول شد و والی دیگری آمد و من هم خیلی نگران بودم که اگر او بر طبق آن دفاتر مالیاتی از من مالیات مطالبه کند، اوضاع زندگیام دگرگون میشود.
ولی بعضی دوستان به من گفتند: این فرد باطناً شیعه است، تو هم که شیعه هستی.
اما چون جو اختناق حاکم بود من جرات نکردم نزد او بروم و بگویم که شیعه هستم، اندیشیدم که بهتر است به مدینه نزد خود موسی بن جعفر بروم، اگر خود امام تصدیق کردند او شیعه است از ایشان توصیه بگیرم.
خدمت امام رفتم. ایشان نامهایی نوشت که سه چهار جمله آمرانه بیشتر نبود، اما از نوع آمرانههایی که امامی به تابع خود مىنویسد، راجع به این که «قضای حاجت مؤمن و رفع گرفتاری از مؤمن در نزد خدا چنین است والسلام.» نامه را با خودم مخفیانه به اهواز آوردم. فهمیدم که این نامه را باید خیلی محرمانه به او بدهم.
یک شب به در خانهاش رفتم، دربان آمد، گفتم به او بگو که شخصی از طرف موسی بن جعفر آمده است و نامهای برای تو دارد. دیدم خودش آمد و سلام و علیک کرد و گفت:
کارت چیست؟ گفتم من از طرف امام موسی بن جعفر آمدهام و نامهای دارم.
نامه را از من گرفت و بوسید، بعد صورت و چشمهای مرا بوسید؛ مرا فوراً به منزل برد، مثل یک بچه در برابر من نشست و گفت تو خدمت امام بودی؟! گفتم بله.
– تو با همین چشمهایت جمال امام را زیارت کردی؟!
گفتم بله.
– پرسید گرفتاریت چیست؟ گفتم: یک چنین مالیات سنگینی برای من بستهاند که اگر بپردازم از زندگی ساقط مىشوم.
دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح کردند، و چون آقا نوشته بود «هر کس که مؤمنی را مسرور کند، چنین و چنان …» گفت اجازه مىدهید من خدمت دیگری هم به شما بکنم؟ گفتم بله.
گفت من مىخواهم هر چه دارایی دارم، امشب با تو نصف کنم، آنچه پول نقد دارم با تو نصف مىکنم، آنچه هم که جنس است قیمت مىکنم، نصفش را از من بپذیر.
آن مرد میگوید بعدها در سفری خدمت امام رسیدم و جریان را عرض کردم، امام تبسمی نمود و خوشحال شد.
هارون از جاذبه حقیقت و رفتارهای زیبای امام مىترسید.
«کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم.» این تبلیغ با عمل است که اثرپذیر است.
کسی که با موسی بن جعفر یا با آباء گرامیش و یا با اولاد طاهرینش روبرو مىشد و مدتی با آنها بود، حقیقت را در وجود آنها مىدید، و در مییافت که واقعاً خدا را مىشناسند، واقعا از خدا مىترسند، به راستی عاشق خدا هستند، و هر کاری که انجام میدهند برای رضای خداست.