مادر مهربان یتیمان مولا علی (ع)، حضرت
ام البنین سلام الله علیها تسلیت باد
اولین خاطرهای که در ذهنش نقش میبندد، زمانی است که عقیل او را برای برادرش امیرالمؤمنین علی علیه السلام خواستگاری کرد و گفت:
علیعلیه السلام همسری میخواهد که از او فرزندی جنگجو و تکسوار پدید آید، پسری که قهرمان عرب لقب گیرد. و آن زن کسی نبود جز فاطمه کلابیه; آری فاطمه!
فاطمهای که میخواست جای خالی فاطمه سفرکرده را برای علیعلیه السلام و کودکان داغدارش پرکند. و گیسوان زینبعلیها السلام را به جای مادر مهربانش زهراعلیها السلام شانه بزند و دست نوازش بر سر و روی حسنینعلیهما السلام بکشد و امکلثوم را مادرانه در آغوش گیرد.
از این پس او بانوی خانهای میشد که انوار لاهوتیش تا فراسوی ملکوت کشیده شده بود و گذرگاه فرشتگان و ملائک مقرب درگاه حق بود و قدسیان عالم بالا، فوج فوج برای تبرک جستن از این وجودهای نازنین هبوط میکردند.
آری فاطمه قدم به خانهای میگذاشت که داغ فراق فاطمهعلیها السلام زخمی عمیق و جانسوز در دل یتیمانش پدید آورده بود و زینبعلیها السلام در دوران کودکی خانهدار کوچک این سرای بهشتی شده بود.
و علیعلیه السلام چه عاشقانه او را فاطمه خطاب میکرد، ولی وقتی نام فاطمهعلیها السلام از زبان علیعلیه السلام در خانه طنینانداز میشد، اشک غم در چشمان زینب حلقه میزد و رنگ از رخسار حسینعلیه السلام میپرید و قلب او با دیدن این صحنههای جانسوز شرحه شرحه میشد. او از علیعلیه السلام خواست تا او را با این نام نخواند. زیرا نام فاطمهعلیها السلام داغ یتیمان فاطمهعلیها السلام را زنده میکرد.
و آنگاه که عباسعلیه السلام، عبداللهعلیه السلام و عثمانعلیه السلام و جعفرعلیه السلام، زمین خاکی و عرش الهی را غرق در شادی و سرور کردند او را امالبنینعلیها السلام خواندند و چه نیکو نامی: مادر پسران!
پسرانی که بارها و بارها آنان را فدائی حسینعلیه السلام خوانده بود. حسینعلیه السلام که با هر لبخندی، او را جانی دوباره میبخشید و روح بیتابش را آرامش میداد.
او به یاد آورد زمان تولد عباسعلیه السلام را; آن هنگام که علیعلیه السلام دستان او را غرق بوسه کرد و بیقرار گریست و در پاسخ علتبیقراری و اشک فرمود: “این دستها روز عاشورا در راه فرزندم حسینعلیه السلام جدا خواهد شد.”
و بارها از زبان زینبعلیها السلام شنیده بود که چگونه عباسعلیه السلام وفا و ادب را شرمنده خویش کرد و با دستان فتادهاش حماسه ازلی آفرید.
نیز زمانی را به یاد آورد که کاروان زخمی اسراء به مدینه بازگشتند. او کنار قبر رسولخداصلی الله علیه وآله، زینبعلیها السلام را در آغوش فشرد و پیش از همه از مولایش حسینعلیه السلام پرسید; زانوان زینب علیها السلام سستشده، قلبش فرو ریخت و گریه امانش را برید و فریاد برآورد:
«حسینعلیه السلام را با لب تشنه سر بریدند»
و زمانی را به یاد آورد که سپر خونآلود عباسعلیه السلام را از میان چادرش بیرون آورد و مقابل دیدگان اشکبار امالبنین نهاد; در این لحظه آنچنان قلبش به درد آمد که بیهوش در خاک غلطید.
پس از آن، دیگر بقیع رنگ تلخ سکوت را بر خود ندید. ندبههای امالبنین علیها السلام دوست و دشمن را به فغان وا میداشت و زمین و آسمان را به لرزه میانداخت.
حال، پس از تمامی شدائد و سختیهای روزگار، لحظه وصال نزدیک است.
عباسعلیه السلام با بالهای گشوده در میان دروازه بهشت ایستاده و ورود مادرش را انتظار میکشد زهراعلیها السلام و علیعلیه السلام با تبسمی شیرین بر لب، چشم بر آسمان دوختهاند. حسینعلیه السلام با عبایی سپید بر دوش، در میان خیل ملائک برای دیدارش لحظهشماری میکنند.
امالبنینعلیها السلام با قلبی آرام چشم از این دنیای فانی فرو میبندد و به سوی آسمان معبودش پرمیگشاید و یقین دارد که بهشت و تمامی ساکنان افلاکیش حضور سبز او را میطلبند.
شب تاب و تب ام البنین است
صدای قطرههای آب لرزان
غم روز و شب ام البنین است
به طفلان حال عباس بگوید
وفا چون مذهب ام البنین است
میان نالهها امشب بنالد
ابالفضلم گلِ ام البنین است
اگر شد کار عباسش دلیری
شجاعت مکتب ام البنین است
اگر عباس او باب کرم شد
سخاوت منسب ام البنین است
کتاب غیرت و عشق و شهادت
نمی از مشربِ ام البنین است
مادر گرامی حضرت ابوالفضل العباس ( علیه السلام ) ، مادر یک علقمه جاودانگی ، همسر علی ( علیه السلام ) ، بزرگ مرد تاریخ ، مادر حماسه های عاشورایی عباس ( علیه السلام ) و یادآور حماسه آفرینی های علمدار کربلا بود .
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) بود ، که امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) از برادرش عقیل ، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود ، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل ، فاطمه کلابیه ( ام البنین ) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت .
« ام البنین ، فاطمه کلابیه » ، یکى از مادران برجسته تاریخ است که زندگى او مالامال از عشق به ولایت و امامت بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن على ( علیه السلام ) بسیار موفق بوده است . تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع ، صفات و ویژگی هاى فردى این بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربیت فرزندانى که همگى پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگى خویش دست از ولایت نکشیده اند و پیام رسانى و مبارزه سیاسى این بانوى کریمه ( سلام الله علیها ) همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد .
امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) از این بانوی گرامی ، صاحب چهار پسر به نام های عباس ، عثمان ، جعفر و عبدالله شد . هر چهار برادر به امام خویش ، حسین ( علیه السلام ) وفادار بودند . فرزند نخستشان ، حضرت عباس (علیه السلام) ، مولود پاک و زیبایی به نام قمر پرفروغ بنی هاشم ، علمدار کربلا ست که قدوم مبارکش زیبنده و چشم و چراغ خاندان اهل بیت بود و به یقین خداوند سبحان با خلقت عباس زیباترین هدیه را به بشریت عطا فرمود ، هدیه ای که به بهای ناب و طلای سفید می ارزد و الحق جمال و جلال و وقار و فداکاری اش مبین همه خوبی ها و مهربانی هاست .
این بانوی بزرگوار فرزندانى تربیت کرد که فدایى ولایت و امامت بودند و هر ۴ تن در کربلا قربانى آرمان هاى « ولى » و « امام » خویش شدند و بدین وسیله بر صحیفه تربیت ام البنین ( سلام الله علیها ) امضاى سبز مولاى متقیان على ( علیه السلام ) قرار گرفت .
ارادت قلبی ام البنین ( سلام الله علیها ) به خاندان پیامبر (صلوات الله علیه) آنقدر بود که امام حسین ( علیه السلام ) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت ؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود : مرا از حال حسین ( علیه السلام ) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین ( علیه السلام ) به او داده شد ، فرمود رگ های قلبم گسسته شد ، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است ، فدای امام حسین ( علیه السلام ) .
این همسر شهید ، مادر چهار شهید و طلایه دار پیام آوران کربلا پس از حضرت زینب ( سلام الله علیها ) که لحظه لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و لحظه اى خطا و انحراف در زندگى وى راه نیافت در سال ۶۴ ه .ق دار فانى را وداع گفت و در قبرستان بقیع در کنار سبط رسول خدا ( صلوات الله علیه ) ، امام حسن ( علیه السلام ) ، و فاطمه بنت اسد و دیگر چهره هاى درخشان شریعت محمدى ( صلوات الله علیه ) به خاک سپرده شد .
اگر چه جسم او در خاک است ، اما روح بلند او و صفات کریمه و عظیمه وى نام او را به بلنداى آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات این بانوى فاضله انسان هایى تربیت شده اند که در تاریخ مانا و ماندگار خواهد بود .
روزی که علی بن ابیطالب با عقیل مشورت کرد و از آن پیر نسب شناس همسری خواست که ( ولدتها الفحوله ) فرزندانش شیر مردان روزگار باشند ، هیچ کس حتی عقیل نفهمید که چرا و از چه جهت ؟ اما تو را نمی دانم . تا بحال فکر نکرده بودم شاید می دانستی . پس بگذار بگوئیم نمی دانستی .
تو ! فاطمه کلابیه ! که به پاکدامنی شهره بودی . . . اما چون تو کم نبودند در آن عصر و او تو را برگزید . نمی دانم آنروز به او چگونه جواب دادی ، اما آنقدر می دانم که نو عروس خانه حیدر شدی .
نامت فاطمه بود ؛ اما دوست نداشتی فاطمه صدایت کند . نخستین بار که تو را فاطمه خواندند ، نشستی و در غم تنهاترین بانوی آسمانی ، زار گریستی و یادش را در دل زنده نگاه داشتی . خود را با آفتاب عظمت او مقایسه نمودی و گفتی : ” مرا فاطمه مخوانید . فاطمه کوثر رسول است ، مادر هستی است . من کنیز اویم ، البته اگر این افتخار نصیبم شود . “
و باز مردم دهان ناپاک مدینه سخن آغاز کردند که دیگر حسنین و زینبین روز خوشی نمی بینند ! (مگر نه اینست که همین مردم آنها را یتیم کرده بودند با یاری نکردن علی و فاطمه ؟؟! ) اما آن روز تو با علی شرطی کردی که :
مولای من ! دیگر مرا فاطمه مخوانید که با هر بار بردن نام آن کوثر رسول تن کودکان را لرزان می بینم ! روز اول به خدمت زینب رفتی که طفلی ۶ ساله بود و گفتی که به خدمت خانه و شما آمده ام ! کدبانوی خانه شمائید خانمم ! و این گونه زندگی آغاز شد تا آن زمان که خدا به تو و علی فرزندی عطا کرد .
و باز هم شروع کردند که : دیگر تمام شد . فرزند خودش که بیاید دیگر اولاد زهرا از چشم می افتند اما …
آن روز که برخاستی کودکان و علی بر سر سفره غذا بودند . عباست را آرام در آغوش گرفتی و نزدشان رفتی و ناگهان همه دیدند بجز زمین که بر گرد سر این کودکان و پدرشان می چرخد کودک شیرخواره ای و مادرش نیز خود به تنهایی گردشی عظیم آفریده اند که عالمیان را انگشت حیرت به دهان گذاشته …
عباس من به فدایتان ! آرام آرام می گفتی و می گریستی . به فدای تو حسن جان ! به فدای تو زینب جان . به فدای تو ام کلثوم و ناگهان دیگر فدایش کردی … به فدایت شود حسین فاطمه . من کنیز این خانه ام و شمایان اربابان فضل و کمال ! کنیززاده را چه به برابری و برادری با شما …
آری ، تو کوثر رسول نبودی ؛ اما درس آموخته مکتب او بودی ، اما اکنون بقیع ، مهمانی تازه دارد . رفتی و عاشقانه در جوار مادر علی ( علیه السلام ) و فرزند او امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) رخ در خاک دلربای بقیع کشیدی .
غروب غم انگیز تو بانوی فاطمی سرشت را به حق باوران و شیفتگان خاندان رسول اکرم ( صلوات الله علیه ) تسلیت می گوییم
نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود .
پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است .
افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند .
بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین( ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود .
گروهی از مورخان بر آنند که علی(ع) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود . دسته ای دیگر می گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده، اما در هر حال ، مسلم است این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری صورت گرفته است .
گویند عقیل بن ابی طالب که آشنا به انساب عرب بود، پیشنهاد ازدواج ام البنین را به حضرت علی (ع) داد. حضرت این انتخاب را پسندید و او را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد.
حضرت علی ( ع ) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس( ۲۶- ۶۱ق)، عبدا… ( ۳۶-۶۱ق)، عثمان ( ۳۸-۶۱ق) و جعفر( ۴۰-۶۱ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود .
ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود.
این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.
با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد.
چنانکه گفته اند، پس از چندی به مولا علی(ع) پیشنهاد داد به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند، تا حسنین (ع) از ذکر نام اصلی او توسط علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا (س) نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد.
به واسطه صفات نیکوی ام البنین بود که حضرت او را گرامی می داشت و از صمیم قلب در حفظ و حرمت او کوشید.
منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید.
البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت:
«ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند.
ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد !
به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد .
به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.
وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید اله را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند.
باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند.
وفات خانم ام البنین سلام الله علیها
بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد .
چنانکه اشاره شد، وی صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عبدا… ، عثمان و جعفربود. در این میان، نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند.
از جمله ابویعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیداله بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در حله معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند .
ام البنین علیهاالسلام از نگاه اهل بیت علیهم السلام
محبت بی شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا صلی اللهعلیهوآله و فداکاری فرزندان وی در راه سیدالشهدا، در تاریخ بی پاسخ نماند.
اهل بیت علیهمالسلام هم در احترام و بزرگداشت وی کوشیدند و بسیار از او قدردانی کرده، او را سپاس گفتند.
زینب کبری علیهاالسلام پس از رسیدن به مدینه، به محضرش شتافت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت.
ایشان همچنین در مناسبتهای دیگر مثل عیدها، برای ادای احترام، به محضر ام البنین علیهاالسلام مشرّف میشد.
عالم جلیل القدر، زین الدین عاملی، شهید ثانی درباره حضرت امالبنین علیهاالسلام میگوید:
«امالبنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها کرده بود.
خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه میگذاشتند.»
همچنین علامه سید محسن امین میگوید: «ام البنین علیهاالسلام ، شاعری خوشبیان و از خانوادهای اصیل و شجاع بود.»
علی محمد علی دُخَیِّل، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار مینویسد:
«عظمت این زن (ام البنین) در آنجا آشکار میشود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند، به آن توجه نمیکند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین علیهالسلام میپرسد؛ گویی امام حسین علیهالسلام فرزندِ اوست نه آنان».
من فاطمه بانوی بیت مرتضایم
من همدم تنهایی شیر خدایم
من همنشین فاتح و بدر و حنینم
من مادر عباس علمدار حسینم
روزی که من همخانه گشتم با شه عشق
روزی که پایم را نهادم در ره عشق
بر درب بیت شاه مردان ایستادم
خم گشتم و بر دست زینب بوسه دادم
گفتم به زینب من کنیزم در بر تو
من نآمدم اینجا به جای مادر تو
هر چند نامم فاطمه باشد عزیزم
اما بدان بر مادرت زهرا کنیزم
من که در این دلدادگی در شور و شینم
تا زنده ام خاک کف پای حسینم
ای زینب ای بانوی از غربت غمینم
دیگر در این خانه مخوان ام البنینم
امشب مدینه می دهد بوی گل یاس
پر میزند ام البنین، مادر عباس
ام البنین بانوی بیت مرتضی بود
او روضه خوان ماجرای کربلا بود
بر طفل خود عباس داد او درس ایثار
از کودکی می گفت بر طفلش علمدار
می گفت عباسم تو که در شور و شینی
در کربلای عشق سقای حسینی