خانه / پرونده ها / دل نوشته / ما درد میکشیم !

ما درد میکشیم !

ما درد می کشیم !

 

نمی دانم! شاید این روزها زمان خوبی برای این حرف ها نباشد، آخر ما عادت کرده ایم که فقط در تابستان نگران حجاب و عفاف باشیم؛ عادت کرده ایم که پاییز فصل نوشتن از مدرسه و سال تحصیلی است و البته این ایام عادت کرده ایم که فقط از اقتصاد و اختلاس بنویسیم اما شاید بد نباشد تا گاهی چرتمان را با شنیدن این قصه ها پاره کنیم:

ما درد می کشیم !

نمی دانم! شاید این روزها زمان خوبی برای این حرف ها نباشد، آخر ما عادت کرده ایم که فقط در تابستان نگران حجاب و عفاف باشیم؛ عادت کرده ایم که پاییز فصل نوشتن از مدرسه و سال تحصیلی است و البته این ایام عادت کرده ایم که فقط از اقتصاد و اختلاس بنویسیم اما شاید بد نباشد تا گاهی چرتمان را با شنیدن این قصه ها پاره کنیم:
پیرمرد فیلسوف با آن هیکل تکیده و موهای سفیدش به روی سن رفت، از پشت شیشه های ضخیم عینکش نگاهی به جمعیت که گوش تا گوش در سالن نشسته بودند انداخت و گفت: «سنت زدایی[دین زدایی] با دردهایی همراه است که من از آنها به عنوان دردهای رهایی نام می برم…[دردهایی] که باید از سوی دینداران و باورمندان به سنت، تحمل شود.» هابرماس آن روز در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران صادقانه از دین زدایی سخن می گفت و ما چقدر بی خیال بودیم که حرف هایش را جدی نمی گرفتیم. حالا سال هاست درد می کشیم؛ دردی به نام رهایی(!) که باید از جانب مردم مومن و مذهبی تحمل شود.
درد دل:
یک سال بعد از آن که هابرماس به ایران آمد اتفاق دیگری در تالار بزرگ شهر اسلو افتاد. از میان چندین نامزد سرشناس جایزه صلح نوبل، جایزه به زنی رسید به نام شیرین عبادی. مردم جهان که تا آن زمان شناخت شان از شیرین عبادی به اندازه سیاه چاله های فضایی هم نبود، حال با اسم و رسم کسی آشنا شدند که تا چند سال بعد برخی خیابان ها و میادین شهرشان به نام او شد و بسیاری از مالیات های شان در قالب جایزه های حقوق بشر به جیب او ریخته شد اما تا اینجا زیاد عجیب نیست. مردم مومن و مسلمان وقتی درد کشیدند که مسئولین برگزاری مراسم در اطلاعیه های رسمی و غیررسمی، در مصاحبه ها و گفت وگوها، و در تمام مدت اجرای مراسم نوبل، با اصرار و سماجتی خاص، عبادی را به عنوان یک «زن مسلمان» معرفی کردند. کسی که بدون هیچ نشانی از حجاب اسلامی در مراسم حاضر شد، با مسئولین برگزاری جایزه، دست داد و مصافحه کرد و در آخر وقتی این درد به عمق جان مردم دیندار و مذهبی جهان رسید که فهمیدند او حامی همجنس بازان نیز هست. عبادی نطق خود را قرائت کرد: «به عنوان یک «زن مسلمان» از دریافت این جایزه خوشحالم.» و تمام کسانی که دل در گرو خدا و دین داشتند از این درد به خود پیچیدند، دردی که هابرماس آن را درد رهایی خواند و برای دین زدایی لازم می دانست.
باز هم درد دل:
هنوز چند سالی از آن ماجرا نگذشته بود که اتفاق دیگری افتاد، درست از همان جنس و با همان نشانی. این بار سینمای هالیوود صاحب بازیگرانی ایرانی شد؛ بازیگرانی که اولین و آخرین بازی عمرشان را در هالیوود انجام دادند، هرچند سهم آنان از این سینما کمتر از ۱۲دقیقه در یک فیلم ۹۰ دقیقه ای بود اما همین مقدار و جلسات حاشیه ای آن کافی بود تا تمام بوق های خبری، چهره زنانی را به تصویر بکشند که هیچ نشانه ای از حجاب و آداب اسلامی نداشتند اما به عنوان «زن مسلمان» معرفی می شدند. مردم دیندار و مؤمن ایران اسلامی همچنان درد می کشیدند و وقتی این درد شدت گرفت که یکی از همین بازیگران با سلام و صلوات به ایران بازگشت، در رسانه ملی به عنوان زنی مؤمن و محجبه در نقشی تلویزیونی ظاهر شد و در جشنواره فیلم فجر نیز حضور یافت. انگار علاجی برای دردهایمان نبود یا بهتر بگویم اصلا کسی برای مداوا نبود!
درد دلی دیگر:
شبکه تلویزیون دولتی آمریکا npr برنامه ای ویژه برای مسلمانان تدارک دید. برنامه ای دردآور که در مقابل چشمان هزاران مسلمان در اقصی نقاط جهان قرار گرفت. آنها طی این برنامه ۱۲زن مسلمان را در مقابل دوربین ایالات متحده نشاندند و از آنها خواستند تا پیش چشم تمام بینندگان، حجاب خود را از سر بردارند. npr در توصیف این برنامه و این زنان با خطی درشت نوشت: ««زنان مسلمان» از انتخاب خود برای طرد حجاب می گویند؛ بسیاری از آنان فقط هنگام نماز روسری می پوشند.» باز هم همان درد همیشگی یعنی الگوسازی از «زن مسلمان» مطابق با معیارهای غرب.
آخرین درد دل:
آخرین درد دل را با مسئولین محترم می کنم؛ با آنها که چشم هایشان را بستند، با آنها که گفتند اعتقادی به تهاجم فرهنگی ندارند اما خوب می دانند: ما درد می کشیم! سالهاست که درد می کشیم و دل خوش کرده ایم به برنامه ریزی های فرهنگی نداشته مان! دل خوش کرده ایم به سازمانهای عریض و طویل فرهنگی که فقط تعدادشان زیاد می شود! اما حالا دیگر کارد به استخوان رسیده؛ آقایان محترم! بزرگان فرهنگ و فرهنگ سازی کشور! آقایان مجلسی ها و شوراهای فرهنگی! عزیزانی که تنها در فصل گیلاس و گوجه سبز به یاد حجاب و عفاف می افتید! اینجا ایران، در تمام طول سال، وضعیت حجاب قابل قبول نیست!
این روزها بیشتر به یاد فرانتس فانون می افتم؛ نویسنده الجزایری که در کتابش نوشت:
«اولین اقدام ضد فرهنگی که فرانسه در الجزایر صورت داد، تلاش برای از بین بردن حجاب بود و در این کار موفق شد؛ و هر چه بدن زن الجزایری را بیشتر عریان کرد، چنگال استعمارگر، بیشتر به حلقوم الجزایری فرو رفت… هر چادری که دور انداخته شود افق جدیدی که بر استعمارگر ممنوع بوده در برابر او می گشاید و بدن الجزایری را که عریان شده است تماما به او نشان می دهد و پس از دیدن هر چهره بی حجاب امیدهای حمله ور شدن اشغالگر ده برابر می شود… [اشغالگران می دانستند] اگر بخواهیم به تار و پود بافته جامعه الجزایر هجوم بریم و استعداد و مقاومت او را معدوم سازیم باید بدوا زن ها را تحت تسلط قرار دهیم.»
راستی! پیرمرد فیلسوف قصه ما در سفرش به ایران خاطره دیگری هم داشت؛ خاطره ای که شاید ریشه این خیانت فرهنگی را برای ما بیشتر روشن کند؛ هابرماس می گفت:
«خانمی که راهنمای میهمانان بود و مرا در دیدار از تخت جمشید همراهی می کرد […] اطمینان کامل داشت که پس از اولین انتخاب خاتمی خیلی چیزها در زمینه «مسائل فرهنگی» (آزادی های فردی) تغییر یافته است. برای تائید این مطلب او روسری خود را نشان داد. روسری او به اندازه یک کف دست، عقب تر رفته بود.» 

سیدمحمد عماد اعرابی

همچنین ببینید

آرامه ی جان من …

آرامه ی جان من … سلام چادر قشنگ من اکنون که برایت مینگارم لبخند تو ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *