خانه / پرونده ها / داستان / خاطره ای از آیت اللّه مروارید

خاطره ای از آیت اللّه مروارید

خاطره ای از آیت اللّه مروارید

بنده در مراجعت از عراق بعد از قضایای مسجد گوهر شاد به واسطه قطع ارتباط بین مشهد و تهران که از ناحیه خود دولت به وجود آمد. هر کس میخواست عبور کند میباید تحت کنترل باشد و مراقبت شود. چند روزی در تهران ماندم و بعد آمدم، بالاخره خیلی فشار میآوردند هم از جهت لباس و هم از جهت کشف حجاب زنان، وضع خیلی فجیعی به وجود آورده بودند. حتی در حرم مطهّر به خُدّام و پاسداران حرم دستور داده بودند که چادر و چارقد را از سر زنها بکشند و به یک تعبیر گفتند که گاهی شنیده میشد، عده ای خودشان در پای ضریح میگفتند: خجالت بکش با روسری نیا. زنهای خانواده ما و منسوب به ما، سحر از منزل بیرون میرفتند وصله ارحام به جا میآوردند. حتی یکی از خانمها را که مامور تعقیب کرد، حالتی برایش به وجود آمد که بعد از دو سه روز ناراحتی در منزل ما فوت شدند. از حجاب به شدت جلوگیری میکردند و دخترها را با اوضاع بدی در خیابانها رژه میبردند، کاملاً روشن بود که همه این کارها برای از بین بردن مظاهر دینی است. اندیشه قم

همچنین ببینید

داستان حجاب

بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟ گفت: آره! خیلی دوسش دارم. گفتم: امام ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *