خانه / مناسبتنامه / ویژه نامه میلاد با سعادت خورشید هدایت،‌ امام هادی علیه السلام

ویژه نامه میلاد با سعادت خورشید هدایت،‌ امام هادی علیه السلام

ویژه نامه میلاد با سعادت خورشید هدایت،‌ امام هادی علیه السلام


دانش امام هادی علیه‏ السلام
حضرت هادی علیه‏السلام فرزند دریای دانش و معرفت
و میوه درخت امامت و ولایت،
و همچون پدران خویش از فضل و دانش سرشار بهره‏مند بود
آن حضرت هفت سال و اندی تحت تربیت الهی و
معنویِ پدر زندگی کرد و بعد از وفات پدراز درخشان‏ترین و برجسته ‏ترین چهره‏های علمی اسلام بود و مشکلات فقهی
و علمی جهان اسلام را با دانش و بینش خود حل و فصل می‏فرمود.



پنج درس ارزشمند و آموزنده
۱ یکى از اصحاب حضرت ابوالحسن ، امام هادى صلوات اللّه علیه به نام اسحاق بن ابراهیم حکایت کند:
روزى به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم ، شخصى را دیدم که در مجلس حضرت اظهار داشت : مدّتى است که مبتلا به سردرد شدیدى گشته ام .
امام علیه السلام فرمود: ظرفى را با مقدارى آب بردار و این آیه شریفه قرآن را بر آن بخوان :
أ وَلَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا انَّ السَّمواتِ وَ الاْ رْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتّقْنا هُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیٍ حَیُّ أ فَلا یُؤْمِنُونَ.(۵۵)
و سپس آن را بیاشام ، که انشاءاللّه سردرد برطرف خواهد شد.(۵۶)
حضور داشتند، چنین فرمود: اسم اعظم خداوند متعال ، داراى هفتاد و سه حرف مى باشد که آصف بن برخیا – وصىّ حضرت سلیمان علیه السلام – یک حرف از مجموع آن ها را مى دانست و زمین برایش کوچک شد، به طورى که توانست در کمتر از یک لحظه عرش بلقیس را نزد حضرت سلیمان علیه السلام آورد.
ولیکن نزد ما اهل بیت رسالت هفتاد و دو حرف موجود است و یک حرف آن نزد خداوند متعال محفوظ مى باشد.(۵۷)
۳ هنگامى که خداوند متعال نوزادى به حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام عطا نمود، عدّه اى از اصحاب ، خدمت حضرت آمدند تا تهنیت و تبریک گویند.
وقتى بر حضرت وارد شدند، او را شادمان و مسرور نیافتند؛ علّت را جویا شدند؟
امام علیه السلام فرمود: به نوزاد امیدى ندارم ، چون که او عدّه بسیارى را گمراه مى گرداند.
پس پیش گوئى حضرت و علّت ناراحتى آن بزرگوار تحقّق یافت و این نوزاد همان جعفر کذّاب شد.(۵۸)

۴ ابوهاشم جعفرى حکایت کند:
روزى در محضر شریف امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم ، کودکى وارد شد و شاخه گلى را تقدیم آن حضرت کرد.
امام علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و بوئید و بر چشم خود نهاد و بوسید؛ و سپس آن را به من اهداء نمود و اظهار داشت :
هر که شاخه گلى را ببوید و بر چشم خویش بگذارد و ببوسد و سپس صلوات بر محمّد و آلش فرستد، خداوند متعال حسنات بى شمارى را در نامه اعمالش ثبت مى نماید؛ و نیز بسیارى از خطاها و لغزش هایش را مورد عفو قرار مى دهد.(۵۹)
۵ یکى از اهالى کوفه در شهر سامراء خدمت حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام شرفیاب شد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! من از دوستان و علاقه مندان به شما و اجدادتان مى باشم ، و داراى قرض سنگینى هستم و چون توان پرداخت آن را ندارم به قصد شما آمده ام .
امام هادى علیه السلام فرمود: همین جا بِایست تا چاره اى بیندیشم .
پس از گذشت لحظاتى ، مقدار سى هزار دینار از طرف متوکّل – خلیفه عبّاسى – براى حضرت آوردند.
حضرت سلام اللّه علیه آن پول ها را از ماءمور متوکّل گرفت و بى درنگ و بدون آن که محاسبه نماید، تمامى آن سى هزار دینار را تحویل آن شخص کوفى داد.
پس آن مرد کوفى مقدار ده هزار دینار از آن ها را برداشت و اظهار نمود: یاابن رسول اللّه ! من بیش از ده هزار دینار نیاز ندارم ، چون به همان مقدار بدهکار هستم و براى من همین مقدار کافى است .
ولى امام علیه السلام از پس گرفتن آن بیست هزار دینار خوددارى و امتناع نمود.
لذا آن مرد کوفى تمامى آن هدیه را گرفت و گفت : خداوند بهتر مى داند که چه کسانى را امام و حجّت خود بر انسان ها قرار بدهد، و سپس عازم شهر کوفه شد.(۶۰)

**********************************************
۵۵- سوره انبیاء: آیه ۳۰.
۵۶- بحارالا نوار: ج ۹۲، ص ۵۱، ح ۷.
۵۷- بحارالا نوار: ج ۲۷، ص ۲۶، ح ۳.
۵۸- عیون المعجزات : ص ۱۳۵.
۵۹- کافى : ج ۶، ص ۵۲۵، ح ۵، حلیه الا برار: ج ۵، ص ۳۷، ح ۳.
۶۰- ینابیع المودّه : ج ۳، ص ۱۲۸.

متوکل در جمعى که امام هادى (ع) نیز حضور داشت از «على بن جهم» از بهترین شاعران پرسید . وى، برخى از شعراى دوران جاهلیت و اسلام را بر شمرد، ولى متوکل توجهى نکرد. سپس متوجه امام هادى (ع) شد و همان پرسش را از حضرت کرد. امام (ع) فرمود: «حمانى» آنجا که مى‏گوید:

لقد فاخرتنا من قریش عصابه
بمد خدود و امتداد أصابع
فلما تنازعنا المقال قضى لنا
علیهم بما نهوى نداء الصوامع
ترانا سکوتا و الشهید بفضلنا
علیهم جهیر الصوت فى کل جامع
فإن رسول الله أحمد جدنا
و نحن بنوه کالنجوم الطوالع

ـ گروهى از قریش به کشیده بودن گونه‏ ها و بلند بودن انگشتان خود، به تفاخر با ما برخاستند .

ـ زمانى که کار به منازعه کشید، فریاد عبادتگاهها به سود ما ـ آنگونه که ما مى ‏خواستیم ـ داورى کرد.

ـ ما را گرچه ساکت مى‏بینى، ولى در هر محفلى با صداى رسا به فضل و برترى ما بر قریش، گواهى داده مى‏شود.

ـ همانا رسول خدا (ص) جد ماست و ما فرزندان او بسان ستارگان درخشانیم (و در آسمان انسانیت مى‏درخشیم) .

متوکل متوجه امام (ع) شد و گفت: اى ابوالحسن! «نداى صوامع» چیست؟

فرمود:

«أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد ان محمدا رسول الله»

سپس افزود: «این محمد ( صلى الله علیه و آله) جد من است یا جد تو!؟» متوکل با لحنى که حاکى از شکست او بود گفت: «آرى، او جد توست و ما منکر این انتساب نیستیم» .

متوکل، در اقدامى دیگر، «ابن سکیت» دانشمند سرشناس آن دوره را وادار کرد که مسأله مشکلى را آماده کند و در مجلس مهمى که شخصیتهاى علمى و سیاسى از جمله خود متوکل حضور داشته باشند از امام (ع) بپرسد شاید از این طریق بتواند امام (ع) را شکست دهد.

«ابن سکیت» دست بکار شد و همه مقدمات را فراهم ساخت، سپس پرسش خود را مطرح کرد:

«چرا خداوند موسى را با عصا و «ید بیضا» ، و عیسى را با شفا دادن نابینایان مادرزاد و مبتلایان به پیسى و زنده کردن مردگان، و حضرت محمد (ص) را با قرآن و شمشیر فرستاد؟»

امام (ع) به تفصیل، فلسفه و حکمت بعثت پیامبران با معجزات یاد شده را بیان کرد و در توضیح معجزات رسول خدا (ص) ـ قرآن و شمشیر ـ و بیان نقش آنها در پیشرفت اسلام، شمشیر را به شمشیر برنده و پیروزمند على علیه السلام تفسیر کرد و فرمود:

«با شمشیر امام، امیرالمؤمنین علیه السلام بود که سرهاى مشرکان و بت‏ پرستان بریده شد و زورمندان عرب از ایستادگى در برابر آن بیمناک بودند و مى‏گفتند: گریز از میدان نبرد ننگ است مگر از شمشیر على علیه السلام که همچون صاعقه بر دشمن فرود مى‏ آید.»

امام (ع) در این بیان، علاوه بر پاسخ کامل به «ابن سکیت» مسأله امامت و جانشینى پیامبر (ص) را نیز پیش کشید و امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان شمشیر پیروزمند اسلام معرفى کرد که گردن گردنکشان را زد و وحدت گروههاى شرک، کفر و نفاق را بر هم زد و اسلام را یارى کرد.

سخنان امام (ع) زمینه را براى طرح مسأله اصلى آماده کرد، از این رو، «ابن سکیت» پرسید :

«هم اکنون امام کیست؟» امام (ع) فرمود: «به وسیله عقل، آنکه بر خدا دروغ مى ‏بندد، شناخته شده و تکذیب مى‏گردد. در این گونه صحنه‏ها، داور عقل است و اوست که راستگو را از دروغگو تشخیص مى‏دهد، و حکم خرد نافذ و قاطع است.»

پیشواى دهم (ع) در این سخن هر چند به ظاهر نامى از خود نبرد و بدین وسیله بهانه ‏اى به دست دشمن نداد، ولى براى تشخیص پیشواى واقعى از مدعى پیشوایى امت، معیارى ارائه داد که با مراجعه به آن، پیشوایى غیر خاندان عصمت و طهارت، بویژه حکمرانان ستمگر عباسى خود به خود نفى مى‏ شد. از این رو، دانشمندان دربارى حاضر در مجلس در برابر منطق امام (ع) احساس ناتوانى و شکست کردند. «یحیى بن اکثم» با لحنى سرزنش آمیز، بر سر «ابن سکیت» فریاد برآورد: «ابن سکیت» را چه کار به کار مناظره!؟ او فقط در زمینه نحو و شعر و لغت مهارت دارد.

متوکل، در اقدام زبونانه دیگرى بر ضد امام (ع) به وزیر خود «فتح بن خاقان» دستور سب آن حضرت را داد. وقتى «فتح» این دستور را به اطلاع امام (ع) رساند. امام (ع) فرمود: «به او بگو «تمتعوا فى دارکم ثلاثه أیام..» . سه روز در خانه ‏تان (از زندگى) بهره بگیرید (سپس هلاک خواهید شد) . وقتى «فتح» پیام امام (ع) را به آگاهى متوکل رساند: گفت: به (خاطر این تهدیدش) پس از سه روز او را بکشید . ولى در روز سوم خود او همراه «فتح بن خاقان» به قتل رسید.

وى، در اقدام دیگرى براى آنکه توان نظامى خود را به رخ امام (ع) بکشد و بدین وسیله رعب و وحشتى در دل مخالفان خود بیفکند، دستور داد نیروهاى نظامى‏اش ـ که بالغ بر نود هزار نفر مى‏شدند ـ بر اسبهاى خویش سوار شوند و هر کدام توبره اسب خود را پر از خاک قرمز کرده و در یک نقطه خالى کنند، سپس لباس رزم بپوشند و سلاح برگیرند و به بهترین و با شکوهترین شکل نظامى و با استفاده از تمامى نیروها و امکانات، صف آرایى کنند.

هنگامى که مأموریت انجام گرفت و کوه بزرگى از خاک توبره اسبان تشکیل شد و نیروها با نظم و صف آرایى ویژه در جایگاه خود قرار گرفتند، متوکل بر فراز تپه برآمد و امام هادى (ع) را نیز احضار کرد و گفت: هدف از فراخوانى شما این است که سپاهیان مرا تماشا کنید .

امام (ع) که به سوء نیت و انگیزه شیطانى متوکل از این حرکت نظامى کاملا واقف بود در صدد مقابله به مثل بر آمد و براى درهم شکستن غرور و قدرت ظاهرى او فرمود: «آیا مى‏ خواهى من هم سپاهیانم را بر تو عرضه کنم؟»

متوکل که تا کنون سپاهى براى امام نمى ‏شناخت و انتظار چنین سخنى را از امام (ع) نداشت، با ناباورى و تعجب گفت: «بلى» .

در پرتو دعا و خواست امام (ع) یکباره بین آسمان و زمین و مشرق و مغرب پر از سپاهیان الهى (ملائکه) ـ که همگى غرق در سلاح بودند ـ شد.

متوکل با دیدن این همه نیروى نظامى از وحشت، مدهوش شد و چون به خود آمد، امام (ع) خطاب به او فرمود:

«ما در دنیا و مسائل مربوط به آن، با شما به ستیز بر نمى‏ خیزیم، ما به امور مربوط به آخرت مشغولیم، بنابراین از آنچه که گمان مى ‏کنى، زیانى به تو نخواهد رسید» .



دنیای گل نرگس

از فرش تا عرش، امتدادِ فرشته است و نور….
…و مدینه، چشم به راهِ طلوعِ دهمین خورشید، لحظه‌ها را می‌شمارد.
امشب، دلِ شب، چلچراغی درخشان در آسمانِ مدینه است.
امشب، حرم آسمان، چراغانی ست.
ستاره ها، فانوسهایی روشن در دستِ فرشتگان، و ماه،
روشن ترین آیینه بر طاقچه آسمان است امشب.
امشب، فرشتگان بر خانه خورشید نُهُم،
سبد سبد گلِ بهشتی می‌پاشند.

امشب، نوزادِ مبارکی به دنیا می‌آید
تا خورشیدِ هدایتِ انسان به ملکوت شود.
او می‌آید تا پرچمدار علم مکتب جعفری باشد.
او می‌آید تا با نورِ دانش، ظُلمت «متوکل عباسی» را بشکافد.
او می‌آید تا خون خدا را در شریان جهان مرده جاری کند.
او می‌آید تا آسمان را چون کوله باری سبز بر دوش گیرد
و رسالت هزاران ساله دین را به مقصد برساند.
خورشید دهم، می‌آید تا پدر خورشید یازدهم و دنیای گل نرگس باشد.
امشب، مدینه در باغی از عطر گُل محمدی جاری ست.
شانه‌های شهر، خیس باران گُل و ستاره است.
از هفت آسمان، صدای دَف می‌بارد.
و آوای تهنیت فرشتگان در ملکوت شب شنیدنی ست.

همچنین ببینید

زنان افتخار آفرین شهید در دفاع مقدس

زهرا حسینی راوی کتاب دا با آغاز جنگ، زهرا حسینی که در آن هنگام دختری ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *