چرایى سیاهپوشى؟
محمدرضا کاشفی
شیعه در ایام عادى و روزهاى معمول زندگى از پوشیدن لباس سیاه پرهیز مىکند؛ اما به دهه اول محرم یا آخر صفر، ایام شهادت امیرمؤمنان«ع» و فاطمه زهرا«س» و نظایر آن که مىرسد جامه مشکی مىپوشد و در و دیوار و کوى و برزن را سیاهپوش مىکند. فلسفه این سیاهپوشى چیست؟
جواب:
این مقاله مىکوشد، با طرح برخى از مسائل اصلى درباره چرایى سیاهپوشى، جویندگان حقیقت را با پاسخ این پرسش از جمله شما پرسشگر عزیز آشنا سازد.
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشکى پوش بود۱
لوازم دوستى
قرآن و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم«ص» را بر مسلمانان واجب کردهاند.۲ دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق کسى است که شرط دوستى را – چنان که باید و شاید – به جاى آورد. یکى از مهمترین لوازم دوستى، همراهى و همدلى با دوستان در غمها و شادىها است. از این رو، احادیث بر برپایى جشن و سرور در ایام شادى اهل بیت«ع» و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان تأکید ورزیدهاند.
حضرت على«ع» مىفرماید: شیعه و پیروان ما در شادى و حزن ما شرکت دارند؛۳ امام صادق«ع» نیز فرمود: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا، یسوؤهم ما یسوءُنا ما یسرّهم ما یسرُّنا…؛۴ شیعیان ما پارهاى از خود ما بوده و از زیادى گل ما خلق شدهاند، آنچه ما را بدحال یا خوشحال مىسازد، آنان را بدحال و خوشحال مىگرداند.»
این وظیفه عقلانى و شرعى ایجاب مىکند که در ایام عزادارى اهل بیت«ع» حزن و اندوه خود را در گفتار«اشک و آه و ناله و زارى»۵، رفتار«کم خوردن و کم آشامیدن»۶، و حتى پوشاک(پوشیدن لباسى که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف حکایتگر اندوه و ناراحتى است) آشکار سازیم؛ اما چرا لباس و پوشش سیاه؟
چرا سیاه پوشى؟
رنگ سیاه، از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر یک از این خواص، در مورد یا مواردى خاص، به کار مىرود. رنگ سیاه از جهتى رنگ پوشش است؛ یعنى سبب استتار و اختفا مىگردد و براى چنین هدفى به کار گرفته مىشود؛۷ از جهت دیگر، رنگ هیبت و تشخص است. به همین سبب، لباس رسمى شخصیتها سیاه یا سرمهاى سیر است. در نقلهاى تاریخى موارد فراوان مىتوان یافت که براى نشان دادن هیبت و تشخص فرد، گروه، حکومت یا مسألهاى از این رنگ استفاده شده است.۸
یکى دیگر از خواص و آثار رنگ سیاه، آن است که این رنگ به صورت طبیعى، رنگى حزن آور و دلگیر و مناسب عزا و ماتم است. از همین رو، بسیارى از مردم جهان از این رنگ براى اظهار اندوه در مرگ دوستان و عزیزان خود سود مىجویند. البته انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگوارى، علاوه بر نکته فوق، علتى منطقى – عاطفى نیز دارد. آن که در ماتم عزیزان خویش جامه سیاه مىپوشد و در و دیوار را سیاهپوش مىکند، بااین عمل مىخواهد بگوید و بفهماند: عزیز از دست رفته، مایه روشنى چشم و فروغ دیدگانم بود و دفن پیکرش در دل خاک به سان افول ماه و خورشید در چاه مغرب، پهنه حیات و زندگى را در چشمم تیره و تار ساخته و زمین و زمان را در سیاهى و ظلمت فرو برده است.
این مطلب شواهد گوناگون دارد. حضرت زهرا«س» هشت روز پس از رحلت حضرت رسول«ص»، بر مزار آن حضرت فریاد برآورد: «اى پدر، تو رفتى و با رفتن تو دنیا روشنىهاى خویش را از ما برگرفت و نعمت و خوشىاش را از ما دریغ کرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود[ولى اکنون با رفتن تو] روز روشن آن سیاه گشته و تر و خشکش حکایت از شبهاى بس تاریک دارد… و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است…»۹
فردوسى نیز، با اشاره به قتل سیامک توسط دیوان، مىگوید:
چو آگه شد از مرگ فرزند، شاه
از اندوه گیتى بر او شد سیاه
بنابراین، سیاه پوشى به دلیل رمز و رازى که در این رنگ نهفته است، رسمى طبیعى و سنتى منطقى براى نشان دادن حزن و اندوه بوده، ملل و اقوام گوناگون در ایام عزا از آن بهره جستهاند.۱۰
سابقه سیاهپوشى
شواهد فراوانى در متون کهن ایرانى وجود دارد که سیاهپوشى را نشان ماتم و اندوه قلمداد کرده است. شاهنامه فردوسى که بیانگر فرهنگ و تمدن کهن ایران است، از مواردى که جامه سیاه را نمود عزا و غم تلقى کرده، آکنده مىنماید. وقتى رستم به دست برادرش، شغاد، ناجوانمردانه کشته شد، با این بیت روبهرو مىشویم:
به یک سال در سیستان سوگ بود
همه جامههاشان سیاه و کبود
در عصر ساسانیان، هنگامى که بهرام گور در گذشت، ولیعهدش یزدگرد سیاه پوشید:
چهل روز سوگ پدر داشت راه
بپوشید لشگر کبود و سیاه
وقتى فریدون در گذشت نیز بازماندگان و سپاهش جامه سیاه پوشیدند:
منوچهر یک هفته با درد بود
دو چشمش پر از آب و رخ زرد بود
سپاهش همه کرده جامه سیاه
توان گشته شاه و غریوان سپاه
این سیاهپوشى تا اکنون در ایران رایج است.۱۱
در اساطیر یونان باستان آمده است: زمانى که تیتس از قتل پاتروکلوس به دست هکتور شدیداً اندوهگین شد، به نشانه عزا سیاهترین جامههایش را پوشید. این امر نشان مىدهدکه قدمت رسم سیاهپوشى در یونان به عصر هومر باز مىگردد. در میان عبرانیان«یهودیان قدیم» نیز رسم آن بود که در عزاى بستگان سرها را مىتراشیدند و بر آن خاکستر مىپاشیدند و لباس تیره مىپوشیدند.۱۲
بستانى، در دائره المعارف خود، رنگ سیاه را مناسبترین رنگ عزا در تمدن اروپاى قرنهاى اخیر گزارش کرده، مىنویسد:«طول دوران عزادارى، بر حسب درجه نزدیکى به میّت، از یک هفته تا یک سال طول مىکشد و بیوه زنان دست کم تا یک سال عزا مىگیرند و در این مدت لباسهاى آنان سیاهرنگ و خالى از هر گونه نقش و نگار و زیور آلات است.»۱۳
در کتب تاریخى گزارش شده است که عرب، در مواقع مصیبت، جامه خویش به رنگ سیاه مىکرد.۱۴ در عصر پیامبر«ص» پس از پایان جنگ بدر
که ۷۰ تن از مشرکان و قریش به دست مسلمانان بر خاک هلاکت افتادند، زنهاى مکه در سوگ کشتگان خویش جامه سیاه پوشیدند.۱۵
شعر لُبید، درباره سیاهپوشى زنان نوحهگر، مورد استشهاد بسیار از کتب لغت است:
یخشمن حرّ اوجه صِحاح
فى ا لسُّلُب السّودِ و فى الاَمْساح۱۶
آن زنان در حالى که لباسهاى سیاه عزا و پلاس مویین بر تن کرده بودند، گونههاى خویش را با ناخن مىخراشیدند.
پس شواهد تاریخى و ادبى نشان مىدهد، رنگ سیاه از دیر باز در میان بسیارى از ملل و اقوام نشان عزا و اندوه بوده است. این امر به ایران یا دوران اسلام اختصاص ندارد و اعراب پیش از اسلام، ایرانیان و یونانیان باستان در عزا جامه سیاه یا کبود مىپوشیدند.۱۷
سیاهپوشى در میان اهل بیت«ع»
گزارشهاى مستند تاریخى حکایتگر این حقیقت است که پیامبر اسلام«ص» و ائمه اطهار«ع» نیز بر این سنت منطقى و رسم طبیعى مُهر تأیید گذاشته و خود در عزاى عزیزانشان سیاه پوشیدهاند. به روایت ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، امام حسن«ع» در سوگ امیرمؤمنان على«ع» جامه سیاه پوشید و با همین جامه براى مردم خطبه خواند.۱۸ براساس حدیثى که اکثر محدثان نقل کردهاند، زنان بنى هاشم در سوگ اباعبدالله الحسین«ع» جامه سیاه پوشیدند: «لما قتل الحسین بن على«ع» لبس نساء بنى هاشم السواد و المسوح و کن لاتشتکین من حر و لا برد و کان على بن الحسین«ع» یعمل لهن الطعام للمأتم؛۱۹ وقتى امام حسین بن على«ع» به شهادت رسید، زنان بنى هاشم لباسهاى سیاه و جامههاى خشن مویین پوشیدند و از گرما و سرما شکایت نمىکردند و پدرم على بن الحسین«ع» به علت [اشتغال آنان به] مراسم عزادارى، برایشان غذا درست مىکرد.»
مرحوم کلینى چنان نقل مىکند که سلیمان بن راشد از پدرش نقل کرد: امام سجاد«ع» را دیدم که جبّهاى جلو باز و سیاه رنگ و طیلسانى کبود رنگ پوشیده بود.۲۰
این شیوه از سوى دیگر ائمه«ع» و بزرگانى چون امسلمه، مختار ثقفى و سیف بن عمیره نخعى کوفى جریان داشته و در عصر غیبت تا کنون تداوم یافته است.۲۱
فلسفه سیاهپوشى عباسیان
عباسیان که در طول قیام داعیه خونخواهى شهداى اهل بیت«ع» داشتهاند و وقتى به قدرت رسیدند، دولت خود را دولت آل محمد«ص» و ادامه خلافت على بن ابى طالب«ع» خواندند، لباس سیاه را براى نشان دادن تداوم ماتم و اندوهشان در فقدان عزت پیامبر و مصائب اهل بیت«ع» انتخاب کردند.۲۲ براساس منابع تاریخى، پس از قتل فجیع زید و یحیى، آتش خشم مردم علیه رژیم اموى زبانه کشید و در خراسان بزرگ آن روز، شهرى باقى نماند که مردمش، لباس سیاه نپوشیده باشند. قیام ابومسلم و ظهور سیاه جامگان عباسى نیز دقیقاً در همین دوره حساس تاریخى صورت گرفت. بنى عباس که در بحبوحه قیام زید و یحیى خود و پیروان خویش را از معرکه و جنگ بابنى امیه و خطرات ناشى از آن برکنار داشته بودند، اوضاع و شرایط را جهت بهرهبردارى مناسب دیدند و به بهانه خونخواهى شهداى مظلوم کربلا و زید و یحیى، پرچم سیاه و سیاهپوشى را ابزار اعلام عزاى شهداى اهل بیت«ع» ساختند و با این ترفند دوستداران اهل بیت«ع» را پیرامون خود گرد آوردند؛ و براى آن که این تبلیغ ظاهرى را در اذهان مردم زنده نگه دارند، پس از به قدرت رسیدن، سیاهى پرچم و لباس را شعار همیشگى خویش ساختند.
به دلیل همین فریبندگى ظاهرى بود که امام صادق«ع» و دیگر ائمه«ع» به رنگ و لباس سیاه خرده مىگرفتند؛ یعنى مخالفت امام در این موارد، به سیاهپوشى رسمى و خاصى که از سوى بنى عباس تحمیل شده و نماد بستگى و اطاعت از حکومت ستمگران به شمار مىآمد، ناظر است نه سیاهپوشى در عزا و ماتم؛ به ویژه مصائب اهل بیت«ع».۲۳
سخن پایانى
آنچه به اجمال و اختصار گذشت، نشان مىدهد: اولاً، سیاهپوشى سنت منطقى بشر در طول تاریخ بوده و در ایران باستان، یونان و اعراب رواج داشته است. ثانیاً، سیاهپوشى بر مصائب اهل بیت«ع» تداوم همان سیره انسانى است. ثالثاً، سیاهپوشى از سوى عباسیان یا اعراب پس از اسلام به ایران منتقل نشده، از دیرباز در فرهنگ و تمدن ملت ایران ریشه داشته است.
به هر روى، لباس سیاه نشانه عشق و دوستى به ساحت امامان پاک
اعلان جانبدارى از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل
و اظهار تیره شدن آفاق حیات معنوى است. آن که در عزاى امامان نور«ع»، خصوصاً سالار شهیدان، جامه سیاه مىپوشد، جسمى تیره ولى جانى روشن دارد، در ظاهر سیاه است ولى در باطن سپید.
و چه خوش گفته است شیخ محمود شبسترى در گلشن راز:
سیاهى گر بدانى نور ذات است
به تاریکى درون، آب حیات است
چه مىگویم که هست این نکته باریک
شب روشن میان روز تاریک
پىنوشت:
۱٫ احمد عزیزى.
۲٫ شورى(۴۲):۲۳؛هود(۱۱):۲۹؛ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶٫
۳٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷٫
۴٫ امالى، شیخ طوسى، ص ۳۰۵٫
۵٫ در این خصوص نگا: چشمه فیض.
۶٫ طبق فرموده امام صادق(ع) به معاویه بن وهب، عزاداران سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا از آب و غذا دورى جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، آنگاه در حد لزوم به غذاى معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند.(نگا: تاریخ النیاحه الامام الشهید الحسین بن على(ع)، سید صالح شهرستانى، ج۱، ص۱۵۹-۱۵۷) این روایت باید براى ما تأمل برانگیز باشد.
۷٫ نگا: یادداشتهایى در زمینه فرهنگ و تاریخ، دکتر غلامحسین یوسفى، ص۲۷۳و۲۷۲٫
۸٫ در کتاب برهان قاطع در برابر واژه سیاهپوش آمده است: «شب گرد و عسس و میر بازار و میر شب را گویند، و چاووش را نیز گفتهاند و آن کسى باشد که پیشاپیش پادشاه دور باش گوید و این جماعت در قدیم به جهت هیبت و صلابت و سیاست سیاه مىپوشیدهاند،»(برهان قاطع، محمد حسین تبریزى، ص۶۸۳) ابن اثیر یکى از مورخان برجسته مىنویسد: ابومسلم خراسانى روزى خطبه خواند. مردى برخاست و پرسید: این علامت سیاه که بر تو مىبینم چیست؟ گفت: ابو زبیر از جابر بن عبدالله انصارى روایت کرده است که گفت: پیغمبر(ص) هنگام فتح مکه عمامه سیاه بر سرداشت و این لباس هیبت و لباس دولت است.»(الکامل، ابن اثیر، ترجمه عباس خلیلى، ج۹، ص۱۱۴)
۹٫ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۰-۱۷۴٫
۱۰٫ براى اطلاعات تفصیلى نگا: زندگى مسلمانان در قرون وسطى، دکتر على مظاهرى، ترجمه مرتضى راوندى، ص۶۹و۶۸؛ رنگ در تاریخ ایران، دکتر مریم میراحمدى؛ فصلنامه مطالعات تاریخى، سال اول، ص ۱۱۵ به بعد؛ فرهنگ البسه مسلمانان، دُزى، ترجمه دکتر حسینعلى هررى، ص۳۴۹-۳۴۲٫
۱۱٫ نگا: معجم البلدان، یاقوت حموى، ج۳، ص ۴۵۲ و تاریخ گیلان و دیلمستان، میرسید ظهیر الدین مرعشى، ص ۲۲۳٫
۱۲٫ دائره المعارف، پطرس باستانى، ج ۶، ص۷۱۲-۷۱۰٫
۱۳٫ همان.
۱۴٫ اخبار الدوله العباسیه، تحقیق دکتر عبدالعزیز دورى و دکتر عبدالجبار مطلّبى، ص ۲۴۷٫
۱۵٫ السیره النبویه، ابن هشام، تحقیق مصطفى سقا، ج ۳٫ ص ۱۱و۱۰٫
۱۶٫ سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، على ابوالحسنى، ص ۷۷و۷۶٫
۱۷٫ براى اطلاع بیشتر نگا: تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، آدام متز، ترجمه على رضا ذکاوتى قراگزلو، ج۲، ص ۱۲۷ به بعد؛ سیاهپوشى در سوگ ائمه نور. همان ص ۵۳ -۹۳٫
۱۸٫ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۶، ص ۲۲٫
۱۹٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۸۸؛ وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۸۹۰٫
۲۰٫ وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۳۶۱٫
۲۱٫ نگا: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، ص ۱۵۵-۱۲۹٫
۲۲٫ نگا: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۷، ص ۱۷۲؛ تاریخ الاسلام، دکتر ابراهیم حسن، ج۱، ص ۴۰۸ و ج ۲، ص ۴۴۷- ۴۴۸٫
۲۳٫ نگا: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، ص۲۰۰-۱۹۵٫