مشکل اصلی من از سال اول ورود به دانشگاه شروع شده…و من متوجه شدم که او دوست پسر دارد…آن پسر بارها من را با دوستم دیده بود و دوستم بدون اجازه من همه مشخصاتم را به آن پسر داده بود…
مشکل اصلی من از سال اول ورود به دانشگاه شروع شده یکی از دوستان نزدیکم که از همه لحاظ با هم رابطه نداشتیم فقط در دانشگاه با هم بودیم و او گاهی برایم تلفن می کرد و من متوجه شدم که او دوست پسر دارد و البته من با خانواده برادرم زندگی می کنم و ایشان در خوابگاه بودند و هر وقت که دوستم می خواست به آن پسر زنگ بزند با هم می رفتیم و آن پسر با اصرار زیاد از دوستم می خواست که گوشی را به من بدهد. و من حدود دو سال که با آن دختر دوست بودم اصلاً تلفن را قبول نمی کردم و فقط می گفتم سلام برسان. آن پسر بارها من را با دوستم دیده بود و دوستم بدون اجازه من همه مشخصاتم را به آن پسر داده بود ولی تا حالا هیچ حرکت بدی از آن پسر ندیدم تا تابستان گذشته که دوستم به مشهد مقدس رفت و شماره تلفن آن پسر را به من داد و گفت که من از او خداحافظی نکرده ام تو زنگ بزن و بگو که من کجا هستم. دو تا سه بار به این منوال گذاشت تا روزی که برای بار دوم به او زنگ زدم البته با یکی از دوستان دیگرم بودم و از من خواست که گوشی را به دوستم دهم و به دوستم گفته بود که من به این دختر علاقه دارم و او را برای ازدواج می خواهم ولی جرأتش را ندارم که به او بگویم و بعد از قطع کردن تلفن دوستم به من قضیه را گفت. من فکر می کردم که او مرا واقعاً برای ازدواج و زندگی آینده اش می خواهد افسوس که بعد از چندین مرتبه که به او زنگ زدم برای من می گفت که من و تو با هم دوست هستیم، یعنی فکر می کنم که دوست داشت با من دوست شود و من چون به خدا قسم تا حالا از این موارد برایم پیش نیامده بود از این واژه «دوست» که او بر زبان جاری می کرد بسیار ناراحت می شدم. هرگاه که به او زنگ می زدم عذاب وجدان داشتم و بلافاصله بعد از قطع کردن تلفن سر درد عجیبی می گرفتم و علتی که به سوی او کشیده شدم رابطه بد برادر و زن برادرم با من بود. چون هیچ گونه رابطه ای که حاکی از مهر و محبت باشد در بین ما نبود آنها تازه ازدواج کرده بودند و سرگرم کارهای خودشان بودند و من هم که تنها در اتاقی دیگر محبوس بودم و اصلاً خجالت می کشیدم که کنار آنها بمانم چون خودتان دیگر می دانید که افرادی که تازه ازدواج کرده اند چه رفتار بدی دارند. حرکاتشان طوری بود که مرا بیشتر به سوی آن پسر می کشید. تا حالا هم فقط به او زنگ می زنم و جرأت ایستادن با او در خیابان یا کارهای غیرشرعی دیگر را ندارم فقط به او تلفن می کنم تا این اواخر که پسری که با او در یک اتاق زندگی می کند به من گفت که چرا مزاحم درس خواندن او می شوی و خلاصه طوری برخورد کرد که من دلخور شدم و به خود قول داده ام که دیگر به او زنگ نزنم. نمی دانم چه کنم که دیگر دنبال او نروم. لطفاً مرا راهنمایی کنید .
پاسخ :
نامه شما حاوی مطالبی بود که هر کدام باید به صورت مجزا مورد بررسی قرار گیرد گرچه ممکن است همه آنها در راستای یک موضوع باشد. بد نیست از آخر شروع کنیم. شما در انتهای نامه نوشته اید که در آخرین تلفن مسئله ای پیش آمد که «به خود قول داده ام که دیگر به او زنگ نزنم» این بهترین تصمیمی است که گرفته اید. ما هم به شما تاکید می کنیم بر این عهد و پیمان خود باقی بمانید که قطعا به صلاح شماست و این در حقیقت لطف خداست که چنین صحنه ای پیش بیاید و گوشی را فرد دیگری بردارد و به شما بگوید چرا مزاحم درس خواندن او می شوی.
نکته دیگری که در نامه شما آمده در مورد برادرتان با همسرش می باشد. شما نیز نوشته اید که «آنها تازه ازدواج کرده اند و رفتارهای بدی دارند.» ببینید دانشجوی گرامی، رفتار آنها کاملا طبیعی است و اگر غیر از این بود رفتار بدی بود. منتهی قرار گرفتن شما در کنار آنها خیلی مناسب نیست. یعنی اگر شما در خوابگاه بودید و در کنار سایر دختران مجرد قرار داشتید شاید راحت تر بودید. به هر حال حتما شرایط شما به گونه ای است که باید کنار برادرتان و همسرش قرار گیرید. در این صورت شما نباید از رفتار برادرتان با همسرش ناراحت باشید. بلکه این رابطه را امری طبیعی تلقی کنید و فکر نکنید که شما مورد بی مهری و بی توجهی آنها هستید. هرگز چنین نیست. بلکه این تلقی شماست. البته شما هم تا حدودی حق دارید که ناراحت باشید ولی باید به این نکته توجه داشته باشید اگر شما هم ازدواج کرده بودید و خواهرتان که مجرد بود در کنار شما قرار داشت شما همین رفتار را داشتید البته آنها باید توجه داشته باشند که رعایت حال شما را بکنند ولی مشکل اینجاست که آنها کم تجربه هستند و شاید خیلی از مسائل را نمی دانند که رعایت کنند. بنابراین حال که شما در این شرایط قرار گرفته اید بجای اینکه خود را ناراحت کنید و یا دچار انحراف اخلاقی شوید سعی کنید تجربه هائی برای زندگی خود بیاموزید و خود را آماده برای زندگی آینده کنید. بنابر این هیچ توجیه عقلی، منطقی و شرعی وجود ندارد که آینده خود و همچنین عفاف و پاکدامنی خود را به خطر بیندازید و آن ارتباطات کذائی را برقرار کنید.
نکته بعد مربوط می شود به ارتباط دوستانه ای که با آن دختر پیدا کرده اید و از طریق او به این راه خلاف کشیده شده اید. در اینجا توجه شما را به یک مطلب اساسی جلب می کنیم. انسان در هر مرحله ای از زندگی از افراد خاصی بیشتر تأثیر پذیری دارد. مثلا در دوران کودکی تأثیر پذیری از افراد خانواده بویژه مادر خیلی زیاد است. در دوره نوجوانی و جوانی خانواده جای خودش را به دوست و محیط بیرون خانه می دهد یعنی نوجوان و جوان بیشتر از الگوهای بیرون خانواده تأثیر می گیرد. لذا باید در انتخاب دوست خیلی دقت شود زیرا دوره جوانی بسیار سرنوشت ساز است و به نظر می آید بهتر بود شما در انتخاب دوستتان دقت بیشتری می کردید یا حداقل بعد از اینکه معلوم شد آنها دوست پسر دارند و می خواهند شما را نیز به این وادی مهلک بکشانند از آنها جدا می شدید. الان هم دیر نشده است و باید در روابط دوستانه ای که دارید تجدید نظر کنید. شما چگونه حاضرید با افرادی دوست باشید که عفاف و پاکدامی خود را (که بزرگترین سرمایه یک زن برای طول زندگی می باشد) در معرض خطر قرار داده اند؟ این دوستی ها بسیار خطرناک و مضر است.
اما مسائلی که مربوط می شود به علاقه آن پسر به شما. این از دو حالت خارج نیست یا اینکه می خواهد رابطه دوستی برقرار کند و استفاده های موقت از شما بکند که در این صورت باید حتما رابطه خود را قطع کنید؛ و یا اینکه واقعا می خواهد با شما ازدواج کند در این صورت نباید مخفی کاری در میان باشد و یا از طریق دختران دیگر این کار انجام شود. بهترین راه این است که اگر او تمایل به ازدواج با شما دارد باید به صورت رسمی از طریق خانواده شما یا برادرتان از شما خواستگاری رسمی کند و شما نیز باید در مورد او و خانواده اش تحقیق کنید و بعد از تحقیقات لازم اگر او و خانواده اش را مناسب دیدید جواب مثبت دهید و الا رد کنید و هیچگونه ارتباط دیگری هم با او نداشته باشید.
در پایان بار دیگر در عین حال که پاکدامنی و عفاف شما را می ستائیم اما از روی دلسوزی به شما توصیه می کنیم که مراقب دوستتان باشید و با هر کسی رابطه دوستی برقرار نکنید زیرا این دوستی ها سرنوشت ساز است و ما موارد زیادی را سراغ داریم که بی توجهی در انتخاب دوست باعث مصیبت ها و مشکلات فاجعه آمیزی شده است که به هیچ وجه قابل جبران نیست. لذا علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
منبع: www.porseman.org