به مناسبت ۲۷ دی سالروز شهادت شهید نواب صفوی
ای بشر راست بگو و به خدای عزیزت وفادار باش . به خود آی و ببین اگر آنی خدا با تو بی وفایی می کرد چه می شد و چه می شدی ؟ اگر عظمت ,آسایش, همه چیز وهمه چیز را می خواهی راست بگو وبه خدای عزیزت وفادار باش .(شهید نواب صفوی)
نواب صفوی از زبان دیگران:
مقام معظم رهبری: [نواب صفوی] اولین جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی را در من به وجود آورد, و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد.
علامه امینی: نواب ذخیره خدا برای جهان تشیع است.
امام خمینی (ره) : نواب بسیار اخلاص داشت…
امام از زبان سید احمد خمینی:
امام در قضیه(شهادت نواب صفوی) خیلی صدمه روحی خوردند. در آن اوضاع و احوال شرایط به گونهای بود که از دیدگاه متحجرین، مبارزه با شاه ننگ بود. یعنی استدلال میکردند، حالا که قرار است، یک روحانی اعدام شود، لباس روحانیت را از تن او در بیاورید. که به مقام روحانیت بی احترامی نشود. درست نقطه مقابل تفکر امام (ره) که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند، که اینها در صحنه هستند. از دیدگاه ایشان مبارزات روحانیون بزرگواری همچون شهید نواب صفوی روشنی بخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزین بود.
(منبع: مجله فکه سال اول شماره ۱۱ و کتاب جمعیت فدائیان اسلام )
ذریه پاک
صدای گریه سید مجتبی به گوش مادر رسید.رو به قبله نشست:«خدایا کودکم از گرسنگی خواهد مرد. در آن روز به لطف خداوند کودک را به دایه سپرد، زن قرار گذاشت، به علت دوری راه هفته ای یکبار سید مجتبی را برای دیدار مادر به محله خانی آباد بیاورد؛ اما همان شب سید مجتبی بیتاب دیدار مادر شد، دایه با پشت دست ضربهای کمجان به کمر کودک زد. شب در عالم خواب چند بانو را دید که از آسمان به خانه او آمدند. و سید مجتبی را که گریه میکرد در آغوش گرفتند. زن هراسان جلو دوید و گفت:«من دایه او هستم، اجازه دهید او را آرام کنم». بانوی آسمانی دست رد به سینه دایه زد و گفت:«تو نباید بچه ما را نگه داری زود او را به مادرش بازگردان». سراسیمه ازخواب بیدار شد، دو شب دیگر این خواب تکرار شد، سرانجام کودگ را برداشت، و به خانه شکوهالسادات رفت:«خانم! با دیدن این خواب فهمیدم، که اجداد کودک راضی به نگهداری فرزندشان توسط من نیستند». و کودک را از آن پس به مادرش بازگرداند، تا فرزند ائمه در دامان مادر بزرگوارش که از سادات بود تربیت شایسته بیابد.
راوی: مادر شهید نواب صفوی
منبع: کتاب شبنم سرخ
سرآغاز
نواب صفوی در تاریخ ۲۴/۲/۱۳۲۴ پس از بازگشت از نجف به ایران اقدام به اعدام انقلابی سید احمد کسروی نمود اما این امر به دلیل دخالت پلیس نا فرجام ماند و سید مجتبی دستگیر و راهی زندان شد. وی پس از یک هفته به دلیل فشار مردم و علما با قرار دوازده هزار تومان از زندان آزاد گشت.
نواب صفوی پس از آزادی از زندان موقعیت را برای گسترش فعالیتهایش مناسب دید و جلساتی را که قبلاً از افراد متدین و پرشور تشکیل داده بود, توسعه داده و پایه یک جمعیت دینی فداکار را بنیان نهاد.
نواب در یکی از این جلسات که آقایان سید حسین امامی و طهماسبی نیز حضور داشتند به دوستانش گفت: «برادران فعالیتهای پراکنده و شخصی فایده زیادی ندارد, باید برای کارها و مبارزاتمان برنامه منظمی داشته باشیم.» امامی برخاست و گفت: «من به همه مقدسات قسم میخورم که برای برپایی حکومت اسلامی قیام کنم, اگر چه در این راه فدا شوم.» «جانها فدای اسلام.»
علت نامگذاری
سید مجتبی نواب صفوی پس از چند لحظه سکوت سخنانش را ادامه داد: «برادران, من حضرت سید الشهدا را در خواب دیدم که بازوبندی بر دست راست من بستند.» بغض گلویش را گرفت, همه با بیصبری به او نگاه میکردند, نواب بر خود مسلط شد: «روی آن نوشته بود, فداییان اسلام.» قلب همگی به تپش افتاد و چشمهایشان درخشید, احساس افتخار و غرور در سراسر وجودشان موج زد. پیمان اخوتی دیگر میان فرزندان رسول الله بسته شد. چند روز بعد امامی کوچههای تنگ جنوب شهر را پشت سر گذاشت, و شتابان به طرف خانه نواب رفت. وقتی به خانه رسید, با خوشحالی گفت: «اعلامیهمان در تمام شهر پخش شده و غوغایی بر پا کرده است. کاش تشکیل جمعیت فداییان اسلام را زودتر اعلام کرده بودیم, همه جا صحبت از ماست.»
خصوصیات گروه
گروه فداییان اسلام که اعضای اصلی آن همگی از فرزندان بزرگ «علی بن ابیطالب» بودند, کار خود را از جلسات تفسیر قرآن و اسلام شناسی بر اساس مکتب تشیع آغاز کردند. سید عبدالحسین واحدی, سید محمد واحدی, خلیل طهماسبی, سید حسین امامی و سید علی محمد امامی به رهبری سید مجتبی نواب صفوی فعالیت خود را مبنی بر براندازی حاکمان غاصب و ستمگر پهلوی و دفاع از حقوق مظلومان جهان با در دست داشتن پرچم سبزی که با کلمات زیبای لاالهالاالله, محمد رسول الله, علی ولی الله داخل هلال ماه آراسته شده بود, شروع کرده و اینگونه هدف اصلی خود را که تشکیل حکومت اسلامی بود, اعلام نمودند.
فداییان اسلام با سرگذاشتن کلاه پوستی و پوشیدن کفش بندی و ورزش صبحگاهی در میان اقشار مختلف جامعه مشخص بودند. یاران سید مجتبی نواب صفوی بعد از هر اعدام انقلابی با صدای بلند نوای دلنشین اذان را سر داده و با گفتن الله اکبر پیروزی حق بر کفر را به سردمداران حکومت گوشزد میکردند. در هنگام نماز نیز اذان را با صدای بلند قرائت کرده و با برقراری نماز جماعت در اول وقت حتی اگر دو نفر بودند, اقتدار اسلام را یادآور شده, به تبلیغ دین میپرداختند. گروه فداییان اسلام از لحاظ اقتصادی در وضعیت مناسبی نبودند, خانوادههای آنان به همراه خانواده رهبر عزیزشان خانهای با چهار اتاق به مبلغ صد تومان اجاره نموده و همگی در آنجا زندگی میکردند.
سیدمجتبی در ۷ سالگی وارد دبستان حکیم نظامی شد و سپس در مدرسه صنعتی آلمانیها به تحصیل ادامه داد. او همزمان در یکی از مساجد خانیآباد نو به فراگیری دروس دینی نیز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از کشور به فعالیت های سیاسی روی آورد. سخنرانی وی علیه دولت قوامالسلطنه در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ در حالی که ۱۸ سال بیش نداشت اولین مبارزه وی علیه حکومت پهلوی محسوب میشد. در پی این سخنرانی و تهییج دانشآموزان دیگر مدارس و همراهی عدهای از مردم ناراضی، تظاهراتی در مقابل مجلس شورای ملی علیه قوام برگزار شد که با مداخله و تیراندازی پلیس، دو نفر شهید شدند. این حادثه اثر عمیقی در شخصیت سیدمجتبی گذاشت و او را در راه مبارزه با حکومت پهلوی مصممتر ساخت.
در ۱۳۲۲ سیدمجتبی به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد برخورد شدیدی از سوی یکی از متخصصین انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران صورت گرفت که به دنبال آن، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد. با دخالت پلیس و نیروهای نظامی، اعتراضات سرکوب شد. نواب نیز فرار کرده و شبانه به وسیله قایق از آبادان به سوی بصره و سپس نجف روانه شد. او برای امرار معاش به ساخت و فروش عطر روی آورد.
سیدمجتبی در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزید و از همان روزهای نخست، دوستی و رابطه نزدیکی با علامه امینی ـ که در یکی از حجرههای فوقانی مدرسه، کتابخانهای تأسیس کرده و در حال تألیف اثر مشهور خود ـ الغدیر ـ بود، برقرار کرد.
وی فقه و اصول و تفسیر را از استادانی چون علامه امینی، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی آموخت. او در نجف، یکی از آثار احمد کسروی را که در آن به یکی از امامان معصوم(ع) توهین شده بود مطالعه کرد و چون برخی از مراجع نجف کسروی را مرتد دانستند، از این رو به ایران بازگشت تا کسروی را از آن کار بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفتگو با کسروی، وی را عنصری بیدین یافت. در مرحله بعد به کمک حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، شیخ مهدی شریعتمداری و جمع دیگری از فضلا و نویسندگان تهران «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علیرغم تماس ها و مذاکرات متعدد نتوانست کسروی را از دینستیزی و اغفال جوانان بازدارد. به همین دلیل نواب صفوی پس از آنکه در آخرین ملاقات خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصمم گردید وی را از میان بردارد. بدین منظور با تهیه پول از دو نفر از روحانیون ـ سید اسدالله مدنی و آقا شیخ محمدحسن طالقانی ـ کسروی را در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۲۴ در میدان حشمتیه تهران ترور کرد، اما کسروی جان سالم به در برد و نواب دستگیر و زندانی گردید. وی چندی بعد به درخواست علمای ایران و نجف پس از دو ماه، با قید کفالت آزاد گردید.
نواب، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیهای جمعیت «فدائیان اسلام» را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فدائیان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش؛ و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد.
نخستین اقدام این جمعیت، ترور مجدد کسروی در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ بود که به قتل وی در جلسه دادگستری انجامید. متعاقب آن، نواب مخفیانه تهران را به قصد نجف ترک کرد. در آنجا از مراجع و علما خواست تا برای آزادی قاتلان کسروی بکوشند که بر اثر تلاشهای وی، آنان نیز پس از مدتی از زندان آزاد شدند.
نواب چندی بعد به تهران بازگشت و روابط نزدیکی با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، که به تازگی از تبعید بازگشته بود، برقرار ساخت.
به دنبال اعلام تشکیل دولت اسرائیل توسط سازمان ملل متحد در ۱۳۲۷ش.، نفرت و انزجار عمومی سراسر جهان اسلام و از جمله ایران را فراگرفت. به دعوت آیتالله کاشانی در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۷ اجتماع اعتراضآمیز بزرگی در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) تهران برگزار شد که در آن آیتالله کاشانی و نواب صفوی شرکت داشتند. فدائیان اسلام نیز با ثبتنام از نیروهای داوطلب، پنج هزار نفر را برای اعزام به فلسطین و نبرد با اشغالگران بسیج کردند که دولت وقت مانع از اعزام آنان گردید.
نواب صفوی در ۲۷ خرداد ۱۳۲۷ بانی تظاهرات عظیمی علیه دولت عبدالحسین هژیر بود. این تظاهرات به فاصله ۴ روز پس از به قدرت رسیدن هژیر به وقوع پیوست. تظاهرکنندگان نمایندگانی را که به هژیر رأی داده بودند، مذمت کردند و خواستار عزل او شدند.
در ۱۴ آبان ۱۳۲۸، عبدالحسین هژیر، که نقش اصلی در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی داشت، توسط فدائیان اسلام به قتل رسید. رژیم که یکی از مهرههای اصلیش را از دست داده بود و خود را در مقابل عملیات فدائیان اسلام به شدت آسیبپذیر میدید، ناگزیر عقبنشینی کرد و انتخابات دوره شانزدهم را در فضای نسبتاً آزاد تجدید کرد که در آن آیتالله کاشانی به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و او پس از چندین ماه تبعید در لبنان به وطن بازگشت.
در اردیبهشت ماه ۱۳۲۹ جنازه رضاشاه به ایران منتقل شد. قرار بود جنازه در قم دفن شود، اما با مخالفت پیگیر نواب صفوی و دیگر یارانش، رژیم ناگزیر منصرف شد و جسد را در شهر ری دفن کرد. در تیر ۱۳۲۹ سپهبد علی رزمآرا به نخستوزیری رسید. هدف از انتصاب او نایده گرفتن جنبش ملی شدن صنعت نفت و به تصویب رساندن لایحه «گس ـ گلشائیان» بود. این لایحه از طرف کمیسیون نفت مجلس شورای ملی رد شد و آیتالله کاشانی نیز طی بیانیهای بر ضرورت ملی شدن صنعت نفت تأکید کرد، اما رزمآرا و اکثریت نمایندگان مجلس همچنان در برابر تصویب ملی شدن صنعت نفت مقاومت میکردند. در چنین بنبست سیاسی، به دستور نواب صفوی، فدائیان اسلام، رزمآرا را در روز ۱۶ اسفند ترور کردند و متعاقب آن، رژیم شاه و اکثریت مجلس که به شدت مرعوب شده بودند چارهای جز عقبنشینی در برابر خواست اکثریت مردم نیافتند. از این رو مجلس شورای ملی، پس از ماهها کشمکش سرانجام لایحه ملی شدن صنعت نفت را در کمتر از دو هفته بعد از قتل رزمآرا، تصویب نمود.
ترور رزمآرا، نخست، راه را برای ملی شدن صنعت نفت و سپس نخستوزیری دکتر مصدق در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ گشود، اما بلافاصله فدائیان اسلام دستگیر شدند و نواب صفوی نیز در تیرماه ۱۳۳۰، کمتر سه ماه بعد از نخستوزیری دکتر مصدق، دستگیر و زندانی شد.
پس از ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، به تدریج روابط میان فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی به سردی گرایید، زیرا فدائیان انتظار داشتند که از آن پس اقدامات عملی برای تحقق حکومت اسلامی صورت گیرد. نواب صفوی در این مقطع با چاپ و انتشار جزوهای تحت عنوان «راهنمای حقایق» و با شعار «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» اهداف، اصول و شیوههای سیاسی و برنامه حکومت اسلامی موردنظر خود را که در حقیقت منشور فدائیان اسلام بود عرضه کرد. اما آیتالله کاشانی مهمترین هدف را در آن مقطع حفظ دستاوردهای ناشی از ملی شدن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس میدانست. با این همه، پس از حوادث تیر۱۳۳۱ و بروز اختلاف شدید میان جبهه ملی و آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام لحظهای در حمایت از آیتالله کاشانی تردید نکردند و از او در برابر افتراها و تهمتهای سیاسی جبهه ملی و حزب توده دفاع کردند.
پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، همه دستاوردهای نهضت ملی برباد رفت و زنجیرهای اسارت اقتصادی و سیاسی یکی پس از دیگری با انعقاد پیمانهای گوناگون، توسط رژیم کودتا به دست و پای ملت ایران بسته شد. از جمله آنها، پیمان نظامی بغداد بود که در ۱۳۳۴ میان عراق و ترکیه منعقد شد و سپس ایران، انگلستان و پاکستان بدان پیوستند. این پیمان، کشورهای منطقه را به عنوان سپر امنیتی و نظامی امریکا و انگلستان در برابر شوروی در میآورد. فداییان اسلام به عنوان مخالفت با این قرارداد، حسین علاء نخستوزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز ۲۵ آبان ۱۳۳۴ ترور کردند، اما وی جان سالم به در برد و ضارب دستگیر شد و به دنبال آن نواب صفوی و دیگر اعضای مؤثر فدائیان در اول آذر آن سال بازداشت گردیدند. آنان تحت شکنجههای شدید قرار گرفتند و در دی همان سال در دادگاهی نظامی محاکمه شدند.
سرانجام پس از چند جلسه، دادگاه، نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) را به اعدام محکوم کرد. حکم دادگاه در بامداد ۲۷ دی ۱۳۳۴ به اجرا درآمد. آنها را پس از شهادت در مسگرآباد تهران به خاک سپردند. مدتی بعد جنازه آنان به قم منتقل شده و در آنجا دفن گردید.
کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» از آثار نواب صفوی است.
۱. روحانی مبارز، سیدابوالقاسم کاشانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد ۱، ص ۱۳۸٫
۲٫ روحانی مبارز، همان.
۳٫ تاریخ و فرهنگ معاصر، فصلنامه مرکز بررسیهای اسلامی، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۱۲٫
۴٫ علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۵۲۲٫
۵٫ در آن روز دولت قوام برای فرونشاندن خشم مردم به خاطر اهانتی که کسروی در کتاب خود به مبانی دینی مرتکب شده بود، محاکمهای صوری برای وی در دادگستری ترتیب داد. وی نیز توسط سیدحسین امامی یکی از اعضای فدائیان اسلام در جلسه دادگاه ترور شد.
۶٫ مشاهیر سیاسی قرن بیستم، انتشارات محراب قلم، احمد ساجدی، ص ۲۸۵.
————————————————————
منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی