نسبت جشنوارهی فجر با سینمای ملی؛
جشنوارهی فیلم فجر را میتوان از جنبههای بسیار بررسی کرد؛ اولین جنبه شاید در دل نام آن نهفته باشد که باید لفظ سینمای «ایران» که در این جشنواره استفاده میشود را بررسی کرد که به نظر چندان درست نیست. سینمای قالب امروزمان فقط سینمای تهران است و نه سینمای ایران به همین ترتیب جشنوارهی فیلم فجر نیز به نظر میرسد بیشتر جشنوارهی سینمای تهران است تا سینمای ایران، حتی جشنوارهی سینمای شمال تهران و نه تمام تهران.
جشنوارهی فیلم فجر بیش از آنکه ناظر به داشتههای فرهنگی ایران باشد، ناظر به نداشتهها یا آسیبهاست که اثرش گرفتن و یا کم کردن قدرت حرکت به سمتی مشخص برای فرهنگ جامعه است. جشنوارهی فیلم فجر بهدلیل انکار قابلیتها و ندیدن ظرفیتهای عظیمی که در جامعهی امروز ما وجود دارد، بیشتر از آنکه دعوت به حرکت باشد، دعوت به سکون و انحراف است. جشنوارهی فجر بهجای اینکه ظرفیتها و قوتهای سینمای ایران را نمایش دهد، به ویترینی برای ضریبدادن به اشتباهات موجود در جامعه و فرهنگ تبدیل شده است. همین کار باعث شده است جشنوارهی فجر اشتباهات و آسیبها را بیشتر و بزرگتر از واقعیت نمایش دهد و همین روند وارد سینما شده و لطمهاش به خود سینما نیز وارد شده است. این اتفاق باعث میشود بعضی فیلمها بیش از ظرفیت واقعی خود، در مجموعهی فیلمهای سینمای امروز کشور اعتبار پیدا میکنند.
از دیگر کارکردهای جشنواره فیلم فجر این است که مخاطب عام را از سینمای ایران میگیرد و ارتباط آنها را با سینما قطع میکند؛ دلیل کاملا روشن است، ورود تودههای مردم به سینما باعث شکستن ابهت روشنفکری حاکم بر سینما میشود! این ماجرا از دورهای که آقای خاتمی وزیر ارشاد بودند، باعنوان سینمای معنوی و عارفانه و انسانی و سینمای جهانی شروع شد که شکاف عمیقی بین تودههای مردم و سینمای کشور بهوجود آورد. بههمین دلیل است که پرمخاطبترین فیلمهای ایرانی هم حداکثر یک میلیون بیننده دارد که در مقایسه با جمعیت ۷۰ میلیونی ایران بسیار ناچیز است. همین نگاه به اصطلاح روشنفکرانهی حاکم بر جشنوارهی فجر است که تودههای وسیع مردم را از سینما گرفته است و نتیجهاش سینمای بدون مخاطب امروز است.
ایران یکی از معدود کشورهای جهان است که دارای صنعت سینمایی است و از این نظر بعد از امریکا و هندوستان در ردههای برتر جهان قرار دارد. تعداد بالای نیروهای تحصیلکرده و دورهدیده در سینما در بخشهای فنی و فیلمبرداری و گریم و… نشاندهندهی ظرفیت فراوان سینمای ایران است. بااینوجود، جریان سینما، جریان مثبتی نیست و روند تغیرات و پیشرفتها، روزهای بهتر برای سینمای ایران را نوید نمیدهد. لزوماً روند و جریان از اطلاعیهها و بیانیهها و فریادها معلوم نمیشود. گاهیاوقات با سکوت هم میتوان جریان ایجاد کرد. جریانسازی از طریق سکوت یعنی اینکه امکانی را در مهمترین دورههای حیات کشور، با توجه نکردن و پرداخت نکردن به آن، از انقلاب و مردم و نظام دریغ میکنند. این همان جریانسازی منفی است که در اوایل انقلاب صورت گرفت است. شهید آوینی هم در این باره معتقد بودند که «در کشوری که درگیر جنگ با تمام دنیاست، بهجای اینکه اهالی سینما، مردم و سینماییها را تشویق کنند که کشور را برای ورود به جنگ تهییج و بسیج کنند، آنان را به عالم هپروت میبرند. این جریانسازی منفی باعث میشود در اوج جنگ هشتساله، جشنوارهی فجر به فیلم “مترسک سیمرغ بلورین بدهد که فیلمی خانوادگی است و هیچ اثری از دفاع مقدس و جنگ در آن دیده نمیشود.» همین اتفاق در اوج جنگ نرم نیز به وقوع پیوست. جشنواره فجر به گزینهای رأی داد که دشمنان دیرینه ملت ایران هم در جشنوارههای مختلفشان به آن رأی دادند. هفت سیمرغ بلورین “جدایی نادر از سیمین مؤکد همین جریانسازی منفی است. جشنواره فجر همان سیگنالی را به جامعه مخاطب میدهد که غربیها تلاش میکنند آن را به سمت ما ساطع کنند و به جامعه ایرانی منتقل کنند. وقتی در فضای نخبگان دانشگاهی و رسانهای و هنری که هریک حوزهی نفوذ متفاوت و زیادی دارند، جریانی ایجاد میشود و منجر به فضاسازی میشود بر بدنه مخاطب تأثیر بیشتری میگذارد و جریانسازی منفی به این ترتیب امتداد پیدا میکند.
فیلمهای پرفروش سالهای اخیر مثل “آژانس شیشهای، “لیلی با من است، “از کرخه تا راین و “اخراجیها علاقه مردم به گونهای خاص را نشان میدهند؛ اما کسی نیست که به این علاقه توجه کند و آن را پیگیری کند. نتیجهی این بیتوجهی ساخته نشدن فیلمهایی شایسته در این موضوع است. که از مهمترین علتهای بروز این مشکلات، تصمیمهای مدیران در این حوزه است. البته عمدهی کسانی که عنوان مدیر فرهنگی را در این عرصه یدک میکشند یا مدیر نیستند یا فرهنگی یا هر دو. افرادی سیاسی به عرصهی فرهنگ وارد شدهاند و به خاطر سیاسیکارهای هر روزه به تعامل با منورالفکران پرداختهاند.
دربارهی نحوهی برگزاری جشنواره نیز میتوان اشکالات عمده را در ساختار و تفکر آن مشاهده کرد. ایجاد تغییر و نوآوری در جشنواره بسیار عالی است؛ اما در حال حاضر نوآوریها در جشنواره فقط به تغییر شکل برگزاری محدود شده است. مدتهاست تغییرات محتوایی روشنفکری و لیبرالی به سینمای ایران نفوذ کرده است؛ اما دستاندرکاران جشنواره چون جرئت نمیکنند سیاستهای جشنواره را متناسب با نیازهای روز انقلاب و نظام جمهوری اسلامی اعلام و تنظیم کنند، تلاش میکنند فقط تغییرات شکلی در برگزاری جشنواره ایجاد کنند.
سینمای امروز ما، به افرادی شجاع و فهیم و امین نیاز دارد. در سینمایی که حاشیه بر متن آن غلبه کرده است افرادی شجاع میخواهد تا تغییراتی کلی در روند کار سینما ایجاد کنند. افرادی که فضای پیرامونی که رسانهها و محافل هنری و جشنوارهای آن را ایجاد میکنند و خلاف واقعیت سینمای ایران است را کنترل کنند و تغییر دهند.
همین فضای حاکم بر سینما است که در جشنوارهی سال قبل، بهجای فیلمهایی مثل “یه حبه قند و “راه آبی ابریشم، باعث شد “جدایی نادر از سیمین جایزه بگیرد. که علتش هم همان نگاههای سیاسی، روشنفکرانه، ضدایرانی و غربپرست حاکم بر جشنواره است. ریشهی مشکل این است که مدیران فرهنگی و نخبگان فرهنگی ما با قضایا شخصی و سلیقهای رفتار میکنند و نگاه استراتژیک ندارند. بههمین دلیل با وجود ادعای ضدغربیبودن، دقیقاً همسو با خواست غرب عمل میکنند. نگاهی که باعث شد مدیریت جدید سینمایی علاقهای نداشته باشد تا فیلم “راه آبی ابریشم جایزه بگیرد فقط به این دلیل که در دورهی قبلی ساخته شده بود!
دراینمیان، برگزاری جشنوارههایی متناسب با الگوهای انقلابی، مثل جشنوارهی عمار حلقههای مکمل مناسبی برای سینمای ایران به نظر میرسد. حتی اگر جشنوارهی فجر هم بسیار ایدهئال بود، باز هم مشابه این جشنواره باید شکل بگیرد. انقلاب اسلامی آنقدر بزرگ و دارای مضامین و سوژههای ناگفته است که دهها جشنواره هم برای بهتصویرکشیدن قابلیتهایی که بعد از شروع نهضت امامخمینی(ره) در ایران ایجاد شد و فضایی دراماتیک را برای سینمای ایران بهوجود آورد، کفایت نمیکند. میتوان جشنوارههایی مخصوص فیلمهای اردوهای جهادی یا شهدای ترور یا فضاهای پشت جبهه در زمان دفاع مقدس برگزار کرد. البته در کنار اینها، باید برای جشنوارهی فجر بهخاطر قدمت و تَیَمُنی که با ایام دههی فجر پیدا کرده است، جایگاه ویژهای قائل شد.
یکی از جنبههایی که جشنوارهی عمار متذکر آن میشود این است که سینمای ایران میتواند به موضوعات انقلابی بپردازد و آنها را به جامعه منتقل کند و خود جشنوارهها هم میتوانند از ظرفیتهای دراماتیک این موضوعات برای رشد و جذب مخاطب بیشتر استفاده کند. جشنوارهی عمار تلاش میکند که وقفهی بیستساله و فضای مصنوعی را که روشنفکری بهمرور بر سینمای ایران حاکم کرده است، جبران کند و سینمای ایران را به روند طبیعی خودش برگرداند. به همین دلیل است که جشنوارهی عمار هم سیاسی است، هم دینی، انقلابی، اجتماعی و فرهنگی؛ زیرا دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما.
وحید جلیلی