انگیزه های شناختی: بیشتر رفتارهای انسان در حوزه شناخت او صورت می گیرد. یعنی فرد آنچه را که شناخته و پذیرفته انجام می دهد حجاب گریزی یا در اثر آن است که فرد حجاب را نشناخته و نپذیرفته است و یا به این گونه شکل گرفته که یک انحراف شناختی از آن، در وی پدید آمده است. این انحراف ممکن است تحت تأثیر نیازهایی مثل آزادی طلبی و گریز از محدودیت، رفاه طلبی و گریز از سختی، تجدد طلبی و گریز از کهنگی، شادی طلبی و هیجان خواهی قرار بگیرد و الگوی شناختی فرد به این صورت ساخته شود که حجاب سخت است، حجاب محدودیت آور است و نمی توان با وجود آن کاری کرد، حجاب قدیمی و مظهر تجربه است، حجاب کفن سیاه و نابود کننده شادی هاست عامل دلمردگی و بالاخره اینکه حجاب مرجوح و غیرضروری است یا اینکه اگر چه خوب است اما اهمیت چندانی ندارد. بعضی از تلقی های درونی و بیرونی نیز در ایجاد چنین الگوهایی مؤثر است مثل اینکه پاکی زن در لباسش نیست، چادری های ناپاک زیادند، چادر بیشتر سبب حرص مرد می شود و شبهاتی دیگر که اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.
انگیزه های رفتاری: گاهی، حجاب گریزی نه بر اثر عدم شناخت و نگرش مثبت به حجاب، بلکه بر اثر مطلوب بودن یک رفتار دیگری است که انگیزه بروز آن رفتار، فرد را به حجابی وادار کرده است. بنابر این بی حجابی در این قسم انگیزه ثانویه فرد را تشکیل می دهد و انگیزه ها و اهداف اصیل و اولیه او انگیزه های دیگری است که مهمترین آنها عبارت است از:
لازم به ذکر است که منظور ما از حجاب گریزی، مفهوم عام آن است.
و آن هر رفتار پوششی است که انگیزه آن جلب و جذب باشد. گرچه ممکن است تجلی بعضی از انگیزه ها بی حجابی به معنای خاص و رفتار عرفی آن یعنی تلفیق بی حجابی و بیعفتی باشد.
۱- همسریابی یا دوست یابی (ارضاء نیاز عاطفی)
ویل دورانت می گوید: «زن وقتی زنده است که معشوق باشد و توجه کردن به او مایه حیات اوست»
آنچه در روایات هم اشاره شده که مرد، محبت خود را به همسر خود اعلان کند، حاکی از همین روحیه زن است.
آبراهام مزلو در سلسله مراتب نیازهای انسان، نیاز به عشق را پس از نیازهای فیزیولوژیکی: جزء نیازهای بالاتر و مهمتر معرفی می کند که ارضا شدن یا نشدن آن نیازهای پایین تر را کم اهمیت تر می سازد.
بنابر این برای فهم رفتار دختران و زنان باید به مهمترین نیاز آنان یعنی محبت توجه کرد. نیازی که به عنوان یک وضعیت ناتمام و گشتالت ناقص تا وقتی ارضا نشود، هدایت کننده افکار و رفتار فرد است .
۲- جلوه گری و خودابرازی:شاید مهمترین انگیزه حجاب گریزی، جلوه گری و خودنمایی باشد چرا که تنها انگیزه ای است که در قرآن آمده و از آن با عنوان تبرج یاد شده است. خودنمایی را بسیاری مترادف با بی حجابی عنوان می کنند در حالی که اگر چه از نظر لغوی این ترادف وجود دارد امادر واقع تنها یکی از انگیزه های بی حجابی است. خودنمایی زن می تواند جلوه های گوناگونی داشته باشد:
الف) خودنمایی به این معنی که زن بیشتر از مرد به وضعیت ظاهری و پوشش خود اهمیت می دهد. او ذاتاً آراستن صورت و مو و لباس را دوست دارد گرچه هیچ مردی نباشد. به خصوص دختر جوان علاقه فزاینده ای در دوران بلوغ به ظاهر و تن خود پیدا می کند به گونه ای که در کودکی چندان گسترده نبوده است.
خود ابرازی اگر چه انگیزه سرشتی زن است ،اماافراط در آن، شخصیت او را به سمت شخصیت نمایشی مختل می کند. در آن صورت است که اظهارو نمایش آراستگیهای خود تمام انگیزه هایش رادر بر می گیرد. لذا حتی وقتی به او گفته شود خودنمایی زنان و ارضاء تمایلات جنسی مردان، استفاده از زیبایی زنان برای مقاصد تجاری و… شخصیت زن را بی ارزش می کند، اصلاً برایش مهم نیست چون نه تنها آنرا بد نمی داند بلکه دوست دارد و از آن لذت می برد.
ب) گاهی هدف زن از خودنمایی، چیزی فراتر از جنبه های ناپایدار غریزی و ابعاد ظاهری است. او میخواهد جنبه های معنوی و ظرافت ها و احساسات پاک زنانه خود را برای جنس مقابل به اثبات برساند. اما مرد این انگیزه بی آلایش زن را نوعی اظهار تمایل به گناه تلقی کرده، به سمت جذابیت های ظاهری او کشیده می شود. زن هم پس از آن، گویی هدف اصلی خود را فراموش کرده و به انگیزه های غریزی و زینت آرایی جسمانی مشغول می شود.
ج) مقبولیت و تأیید اجتماعی: پر رنگ بودن حس دیگر خواهی زنان در برابر خود خواهی مردان، موجب می شود که معیار پوشش زنان بر خلاف مردان، پسند و تحسین دیگران قرار بگیرد. او آنگونه لباس میپوشد و خود را می آراید که دیگران می خواهند و می پسندند. بنابر این گاهی کوششی که زن برای آرایش اندام خود به کار می گیرد، نتیجه توجه به شخص خودش نیست. بلکه آنچه برای وی مهم است، تأثیر مطلوبی است که در دیگران می گذارد و تأییدی است که از طرف آنها دریافت می کند. شکل افراطی این وضعیت، اختلال وابستگی شخصیت است که در تصمیم گیریها به طور اغراق آمیزی نیاز دارد تا دیگران به او اطمینان خاطر دهند و از او حمایت کنند، از مخالفت با دیگران واهمه دارد و از تنها ماندن می ترسد. لذا پیوسته دنباله رو تلقینات و تمایلات دیگران می رود و از مخالفتهایی که برایش مسأله زاست و مثلاً تحقیر او را به دنبال دارد مثل حجاب اجتناب می کند (ریتا ال. اتکینسون ۱۹۵۳)
نیاز به تأیید وحمایت دیگران، به میزان خودارزشمندی و اعتماد به رأی خویشتن استواراست. هر چقدر فرد به رأی و ایده خود بیشتر احترام گذاشته و اعتماد داشته باشد، تأیید طلبی او کمتر می شود تأیید اجتماعی درگروه زیادی از افراد حجاب گریز، به این صورت است که آنها پوشش زیبا و آرایش جذاب خود را یک ادب اجتماعی و احترام به دیگران می دانند و بر عکس اجتناب از آن را بی ادبی به اجتماع و بی احترامی به دیگران تلقی می نمایند. چنانچه مثلاً ممکن است دسته ای از مردان حضور در مجامع بدون کروات یا کت و شلوار را بی احترامی به دیگران بدانند.
۳- فرار از زنانگی:
اگر از حسادتی که به ادعای فروید، زنان نسبت به آلت رجولیت مردان دارند بگذریم، می توان گفت به طور کلی حسادتهای زنانه نسبت به مردان چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ اجتماعی. در پیدایش روان رنجوری آنها نقش مهمی دارد چرا که در آنها گرایش مرد بودن را به جریان می اندازد.
کارن هورنای می گوید: «دختر از بدو تولد تا پایان زندگی چه به نحوی خشن و وحشیانه و چه به طریقی ظریف و عاری از خشونت فشار فرودست بودن را تحمل می کند و این فشار پیوسته بر شدت عقده نرینگی او می افزاید» (هورنای ۱۹۵۰)
مثلاً توجه بیشتر والدین نسبت به فرزند پسر در بعضی خانواده ها. احتمال بروز این عقده را افزایش می دهد.
در تحقیقی که از تعدادی دختر طبقه متوسط جامعه به عمل آمد. بیش از ۴۳% آنها دوست داشتند که مرد باشند و آرزوی نرینگی می کردند. چه بسا علایق و تمایلات آنان نیز در این نتیجه دخالت داشته باشد. مثل اینکه ۱۶% آنها علاقه ای به مادر شدن نداشتند و آن را عامل محدودیت تلقی می کردند. تعداد کسانی که به کارهای فنی، صنعتی و مدیریتی گرایش داشتند، بیشتر از کسانی بود که کارهای هنری و ذوقی را دوست داشتند. حدود ۵۹% آنها کوشش در کانون اجتماع را بر توجه به کانون خانواده و در خانه ماندن ترجیح می دادند. ۲/۲۸% آنها به جای استعداد عاطفی زنانه، هیجانات پسرانه داشتندو مانند آنها پرخاشگر و خودخواه بودند.
نپذیرفتن نقش زن و به عبارتی خود بازداری زنانه، او را به این سمت سوق می دهد که از لباس زنانه متنفر باشد و تا حد ممکن سعی کند که نقش مردانه را اجرا نماید و لباس خود را به لباس مردان نزدیک نماید مثل پیراهن و کفش مردانه و بسیاری از لباسهایی که اکنون بین هر دو جنس مشترک است. نقش زنانه ای که از زن می خواهد در خانه بماند و یا با پوشش هر چه تمامتر بیرون بیاید، نه تنها به عنوان طرح شناختی و رفتاری او در نمی آید بلکه درست بر عکس آن، او را از زنانگی خود متنفر می کند بدون اینکه نگران حرفهای دیگران که او را بی احساس و فاقد زنانگی می خوانند، باشد.
البته قابل ذکر است که بسیاری از زنانی که نقش مرد را برتر می دانند در عین حال از آنها بیزارند. اما چون به توان جنس مؤنث برای کسب موفقیت ایمان ندارند، ترجیح می دهند با مردان که برای زن اهمیت قائل نیستند، هم ذات پنداری کنند.
۴ . انگیزه جنسی و افزون طلبی
یکی از نمودهای حجاب گریزی که آنرا تبدیل به بزهکاری می کند، نمود جنسی است. انگیزه جنسی به سه صورت ممکن است به بی حجابی بینجامد:
الف) در برخی موارد می توان گفت که فرد حجاب گریز یک شخصیت سکس دارد و بی حجابی را ذلیخاوار به عنوان مقدمه ای برای ارضاء جنسی برگزیده است. بی حجابی را می توان تکیه گاهی نامید که در آن تکانه های جنسی فرد به طور موقت آرامش یافته تا اینکه زمینه خود ابرازی کامل جنسی و ارضاء غریزی آن فراهم شود.
ب) مبدل پوشی: یعنی زن با پوشیدن لباسهای مردانه به ارضاء جنسی می رسد.
بر اساس نظریه تحلیل روانی فروید. مبدل پوششی نشان دهنده همسان سازی با غیر همجنس است مثلاً دختری که لباس پسرانه می پوشد در واقع با پدر خود همسان سازی می کند (فروید ۱۹۳۳)
ج) افزون طلبی جنسی: آنچه برای زنان بیش از جنبۀ بدنی غریزه جنسی مهم است، منشأ عاطفی آن است در حدیث زیبای پیامبر گرامی (ص) این پیوند کاملاً مشهود است که:
«هبه الرجل لزجته یزید فی عفتها»وسائل ،۱۳، ۳۴۱
بخشایش عاطفی مرد به زن، عفت جنسی او را می افزاید
ممکن است بعد عاطفی غریزه جنسی زن بر خلاف بدن که قابل ارضاء با یک نفر است، گنجایش نامحدود و ارضا نشدنی پیدا کند . یعنی پس از ارضا نشدن، وارونه شده و به صورت عطش نفسانی یا جنون جنسی در بیاید.
در تحلیل دیگر، زیاده خواهی جنسی به دوره بحران هویت جنسی دختر باز می گردد. که در آن ممکن است دختر با تعدد کسانی مواجه شود که مدعی اند می توانند نیاز عاطفی و جنسی او را برآورده کنند. اما او به خاطر ضعف در ساختارهای تصمیم گیری عاطفی، عدم جسارت و اعتماد به نفس، تصمیم گیری غیر متمرکز و چه بسا خودشیفتگی و وابستگی مفرط، دچار نوعی مکانیسم دلیل تراشی می شود که همه آنها برای تأمین او ضروری است و خود را قانع می کند که باید به همه آنها پاسخ مثبت بدهد. او در حقیقت در این شرایط دگرگون شده، یک هویت جنسی انحرافی و زیاده خواه را در ناخود آگاه خود می سازد بعضی از شرایط فرهنگی حرص آور یا عامل جسمی و قدرت جنسی بعضی از افراد نیز به این تشکیل کمک می کند.
چنانچه در روایت موثقی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
خداوند میل جنسی را ده جزء آفرید. ۹ جزء آن را در زنان و یک جزء آن را در مردان قرار داد و اگر خداوند به اندازه شهوت زنان، حیا و شرم در آنها قرار نداده بود با هر مردی ۹ زن در می آویخت. مفهوم این روایت این است که اگر زن حیا نداشته باشد، برای تأمین جنسی به چند مرد احتیاج پیدا می کند زیرا هر چه شهرت زیادتر، نیاز به ارضاء هم بیشتر می شود. بنابر این زوال حیا که یک حالت درونی است شهوت زیاد زن را به منطقه هشیار شخصیت او هدایت می کند و در نتیجه در رفتار او بی حجابی را نمایان می سازد.
کارن هورنای، افزون طلبی را چنین تفسیر می کند که گاهی نیاز به محبت کلاً به صورت تمایل جنسی در می آید. هورمنای از آنها تعبیر به افراد عصبی می کند. یعنی احتیاج عصبی آنها آمیخته به محبت و تمایل جنسی است و بیان می کند که گاهی تجلی مشکلات و ناراحتی های افراد عصبی به صورت میل افراطی و سیری ناپذیر به رفتار جنسی در می آید (هورنای ۱۹۵۰)
دفع شهوت برای فرد عصبی به منزله دفع اضطراب است. او از این طریق هم یک غریزه زیستی را ارضا می کند. هم یک مسأله عصبی را حل می نماید و همین امر باعث ولع شهوی او می شود. یکی از تمایلاتی که ناشی از احتیاجات عصبی است و در زنان زیاد یافت می شود، عطش محبت طلبی فرد است که با یک حالت اجبار و اضطرار سعی می کند همه کس را ازخودراضی نگه دارد. همین کیفیت روحی باعث می شود که با یک رغبت اجباری به خواسته های جنسی دیگران پاسخ مثبت بدهد. (همان)
۵- جستجوی آرامش: به طور عمده، مواردی را می توان بر شمرد که ممکن است دختران و زنان را دچار تنش، هراس و اضطراب نماید. مواردی مثل :
الف) مقارنت تمایلات مردانه با حس زنانگی سرکوب شده خصوصاً اینکه ناخواسته بعضی از تجارب روزمره، وی را به یاد زن بودنش بیندازد و او را دچار نوعی حس بلاتکلیفی و تردید بنماید.
ب) ناتوانی یا شکست در رابطه عاطفی کامل با جنس مخالف
ج) نگرشها و شیوههای رفتاری متضاد در مرحله هویت سازی نوجوانی مثل فعالیت همزمان درون گرایی و برون گرایی، نیروی خجالتی بودن و پرخاشگری، بی تفاوتی نسبت به اطراف و حساسیت به رفتار همسالان و… به طور کلی «هر گرایش آنها همراه با اندکی بی میلی است و بر عکس در هر عدم تمایل، اندکی گرایش نهفته است. بعضی از آنها به این خاطر است که نوجوان دارای اصول تغییر ناپذیر نیست» (برنهارد شفرز. ۱۳۸۳)
د) بحران هویت دینی: این بحران از آنجا بر می خیزد که جوان درباره مبانی ارزشهای مذهبی و آرمانها و الگوهای دینی تردید کند، سست باور شود و با آنها به چالش برخیزد. به ویژه آنکه پایههای ایدئولوژیکی او در خانواده نیز ضعیف باشد.
ه) نگرانی و اندوه مبهم: دختران گاهی به ترس و اضطراب موهوم دچار می شوند و غم مبهمی بر ساختمان شخصیت آنها آوار می شود. آنها در مورد آینده خود که اساساً اضطراب زاست، طرحوارههای ذهنی مبهم و گاه انحرافی تصور می کنند. آنها خودشان هم نمی دانند منَشأ ابهام افکارشان ونگرانی ها ودلتنگی هایشان چیست .
و) تغییرات فیزیولوژیکی ماهانه: بر اساس تحقیقات، بیش از نصف زنها درایام ماهانه و چندروزقبل و بعدآن گرفتار حالات ناپایدار اخلاقی و ناراحتیهای جزئی مثل اضطراب،خمودگی وافسردگی می گردند. به عبارتی، عدم تعادل هورمونی در آنها به عدم تعادل اخلاقی می انجامد.
ز) ابتلا به اختلال شخصیت مرزی: ترس از طرد یا رهاشدگی، روابط بین فردی بی ثبات و متشنج، اختلال هویت، عاطفه بی ثبات متزلزل و ناپایدار، احساس خلأ و پوچی و…از علائم این شخصت است. (ریتا ال.اتکینسون ۱۹۵۳)
در تمام موارد فوق، فرد سعی می کند تا با تغییر در پوشش خود به گونه ای از اضطراب و تنش پیش آمده رها شود یا حداقل آنرا در ناخود آگاه شخصیت خود مخفی سازد.
او در دوراهی تمایلات مردانه و زنانه با برگزیدن بی حجابی به تمایلات مردانه خود تاکید می ورزد و سعی در درون سازی آن دارد تا به ظاهر از بلاتکلیفی و اضطراب در آمده باشد.
زن شکست خورده در رابطه عاطفی، با حجاب گریزی به خود آرامش می دهد که دوباره خواهد توانست با دیگری تجدید رابطه کند.
عدم اعتماد به نفس و ایمان نداشتن به تواناییهای خود باعث می شود که در مواجهه با نگرانی های مبهم، توانایی های خود را بیازماید و جلوههای اندامی خود را به عنوان یک آزمون در معرض دیگران قرار داده تا خود را با نگاهها و نظرات دیگران ارزیابی کند و ترس و اضطرابش رفع شود.
در صورتی که زمینه های محیطی کافی برای الگوسازی نگرشی و رفتاری مثبت و آرام سازی واقعی روان مضطرب فرد وجود نداشته باشد، ممکن است که وی در دلتنگیها، گرایشهای متضاد، بحران هویت دینی و تغییرات فیزیکی و اختلال شخصیت با یک مکانیزم جابجایی، موقتاً خود را به برداشتن حجاب از اندام ظاهری خود و آراستن آن تسکین بخشد. در حقیقت عوامل محیطی به او کمک کرده تا خود را به طور کاذب و مقطعی از عوامل تنش زا دور نگه دارد و در واقع، حجاب گریزی نتوانسته او را از آنها رها سازد.
به گونه ای دیگر، فرد در تنگنای عوامل تنش زا، نیاز به پیوند جویی را بیشتر احساس می کند و اضطراب ، انگیزه تعامل با دیگران و ایجاد روابط صمیمی را در فرد تقویت می کند و او برای جلب شریک عاطفی خود از جنس مخالف، حجاب گریز می شود. افراد دارای نیاز زیاد به پیوند جویی، هنگام تعامل با دیگران دست به هر کاری می زنند تا از تعارض اجتناب کنند. (اکسلاین، ۱۹۶۲) کاری که به او اطمینان خاطر دهد که برای همیشه از عوامل اضطراب آور، دور خواهد بود. حجاب گریزی برای بعضی از دختران به منزله این اطمینان است.
۶– دگر آزاری: اگر زن در محیط زیستی خوداز طرف مرد، احساس سلطه و زور و تحقیر کند، یا اگر تمام امتیازات را منحصر به جنس مرد ببیند و اگر به مواردی از مؤنث آزاری مردان آگاهی پیدا کند، به سه گونه این تحقیر شخصی و جنسی، در او بازتاب رفتاری ایجاد می کند که هر سه این انگیزشها، عملکرد حجاب گریزی را به همراه خواهد داشت:
الف) روی آوری به مکانیزم جبران و تلافی ناکامیهای حقوقی و اجتماعی با زیبایی و برهنه پوشی.
ب) پذیرفتن آنها و بی اعتمادی به شخصیت خود و استفاده از خود در جهت جلب نظر و استفاده مردان.
ج) ایجاد حس حسادت و لجاجت و انتقام و سعی در اثبات خلاف تحقیرها.
دختر در این بازتاب اخیر، همواره مترصد است که از مردان به دلیل داشتن چیزی که همواره خود از آن محروم بوده است، انتقام بگیرد. او برای رسیدن به این هدف از شدیدترین ضعف مردان یعنی حساسیت آنها به ظاهر زن استفاده می کند. لذا با جذاب کردن خود، میل آتشین مرد را بر می انگیزاند و سپس با ناکام کردن و بی اعتنایی به او موجب روان آزردگی و آلودگی و لاقیدی او می شود. تمام اینها برای زن مطلوب و لذت بخش است. او در حقیقت با این رفتار، از خود مرد برای به اسارت کشیدن به او کمک می گیرد. چون به واسط شیفته شدن مرد، مطمئن است که بخشی از قدرت مرد را به چنگ آورده و او را تحت سلطه خود در آورده است. مردی که وابستگی زن به خود را می خواست، حال خودش را به آن وابسته می بیند.
البته دگر آزاری زن گاهی هم متوجه هم جنس او می شود چون او به خاطر حس تفوق طلبی، تمام زنان را رقیب خود می داند و لذا با انتخاب گزینه پوششی بهتر سعی در آزار آنها دارد.
۷- همانند سازی با الگوهای محبوب: بر اساس قانون «من احب شیئا فقد تشبه به» پوشش زن بر اساس پوشش الگوهای او تعیین می شود. علاقمند شدن به شخصیت های خاص در میان زنان به خاطر حس انقیاد و تسلیم آنها، از مردان بیشتر است همچنین در میان دختران جوان به خاطر هیجان طلبی و عوامل دیگر بیش از پسران به چشم می خورد. لذا اگر او این اندیشه را بپذیرد که زن غربی مترقی و روشنفکر است، آزاد است و در روابط خود با مرد آرمانی اش محدودیتی ندارد ودر نتیجه خوشبخت است ، به دلیل وجود الگوی تصمیم گیری غیر متمرکز، گمان نمی کند که امتیازات زن غربی با یک پوشش بد همراه شود. در نتیجه این الگوسازیهای ذهنی او منجر به الگوسازی رفتاری و بی حجابی می شود.
البته گاهی هم ممکن است الگوی مجبوب او یک مرد باشد و پوشش او را به شکل مردانه در بیاورد.
اگر بخواهیم همانند سازی را ریشه یابی کنیم. باید پیش از همه چیز به «سرگشتگی هویت» توجه کنیم که چون فرد هویت دلخواه خود را نیافته هویت فرد دیگری را به عنوان الگو، برای خودش می پذیرد به عبارت دیگر چون فرد از آنچه که هست، احساس رضایت نمی کند، سعی می کند خود را به صورت آنچه نیست و دوست دارد باشد، در آورد. بی حجابی، جلوهای از رویای فرد برای مبدل گشتن به الگوهای حجاب گریز است.
۸- جبران کمبودهای اجتماعی: دو نوع ناکامی، دختران جامعه ما را تهدید می کند: ناکامی روانی در مقایسه با هم جنسان خود و ناکامی حقوقی در مقایسه با مردان.
ناکامی روانی هنگامی است که خود را از ایده آلهایش دور و یا جدا بپندارد و در مقایسه با دختران دیگر، خود را دارای درجه پایین تری از امتیازات و موفقیتها بداند.
ناکامی حقوقی بر اساس این تصور زن شکل می گیرد که جامعه ما جامعهای است که ماهیت مردانه دارد. او حتی می بیند موفقیتها و خوبیهایش را نیز با صفت مردانه همراه می کنند. جنس برتر، جنس مذکر است و همیشه جایگاه بهتر و موقعیتهای بالاتر نصیب مردان می شود. اگر یک ذهنیت فمینیستی هم با این تصور همراه شود، پدیدایی روان آزردگی درونی زن را تشدید می کند.
زن برای مقابله با این روان آزردگی به یک مکانیسم جبرانی تمسک می جوید. زن همانطورکه خودرا برای رسیدن به حق خود، شبیه مردان می کند، گاهی هم فقدانها و ناکامیها را سعی می کند با پوششی نو و هیئتی زیبا جبران کند و یا به فراموشی بسپارد. می گویند مشهورترین زنان درعالم رقص و نمایش کسانی بوده اند که کوشیده اند زشتی خود را جبران کنند. (گنجی حمزه۱۳۸۲ )
زن دراین مکانیسم گرچه به یک تدبیر هیجان مدار روی آورده و شیوه نشخوار گری را در پیش گرفته،اما از زنانگی خود متنفر نیست و کاملاً مردگرا نشده است.
۹- خود آزمایی استقلال فکری:یکی از انگیزههای مهم جوان حجاب گریز این است که با انتخاب پوشش خاص و دلخواه می خواهد به دیگران و به خصوص پدر و مادر بقبولاند که بزرگ شده و درباره اینکه چه و چگونه بپوشد، خودش می تواند تصمیم بگیرد. او پوشش خودرا امری مختص به خویش می داند که هیچ کس حق ندارد درآن دخالت کند. جوان حتی استقلال رأی همراه با تحمل ضرر را به تسلیم شدن منفعت آمیز ترجیح می دهد و گاه به شیوهای افراطی و بیمار گونه در پی اثبات شخصیت مستقل خویش حاضر است دست به هر کار نابهنجاری بزند. حتی اصرار دارد که تمایلات خود را بر سایرین تحمیل کند و وقتی نتوانست ، به دیگران به دیده حقارت نگریسته و قوه فهم او برای آنها استقلالی قائل نمی شود.او عدم توافق احساسات خود با آنها را نمی تواند به دیده اغماض بنگرد. (لمبروزو، ۱۳۷۰)
البته این استقلال طلبی فکری و رفتاری، در آوان جوانی صرفاً یک خود آزمایی است که در دختران به شکل بی حجابی بروز می کند.
۱۰- جامعه ستیزی: چنانچه رشد جسمی و تحولات روحی –روانی جوان، در بستر کمک کننده و آماده محیط هماهنگ شود، سرعت و شدت بیشتری به خود می گیرد. روح عصیان و سازش ناپذیری که جوان را از رفتارهای اعتدال گرا خارج می کند، گاه در محیط بیرون هم زمینه کامل برون ریزی پیدا می کند. جوان خواستههای بسیاری دارد که اگر جامعه نتواند او را در رسیدن به آنها کمک کند یا او را در ناکامی خود قانع نماید و در واقع از او یک شخصیت جامعه پذیر سازد، در پندار او تبدیل به یک دشمن می شود. خصوصاً اینکه آن چیزی که او را از تامین خواسته هایش باز می دارد، ارزشهای دینی باشد. در حقیقت وقتی فرد، اجتماع را دشمن خود انگاشت، از تمام مختصات آن نیز ابراز انزجار و اجتناب می کند. حتی اگر با باورهای بنیادین او سازگار باشد مثلاً حجاب را قبول داشته باشد. او حتی در این ستیز خود، بسیار لجاجت می کند.
ساختار فکری خاصی که به زنان جامعه عرضه می شود، در نظر بعضی از آنها چیزی جز سنت به ارث رسیده نیست و این برای او بسیار آزار دهنده است که یک الگوی کلیشهای اجباری را بپذیرد. لذا با تغییر شرایط خود درصدد مبارزه با آن بر می آید، بنابراین بی حجابی را می توان پرخاشگری سرکوب شده زنان دانست. کلیشه جامعه از او می خواهد ظریف و آرام و جویای مهربانی باشد، طغیان و پرخاشگری و اخم او را نشانه ناسلامتی او تلقی می کند، در مقابل گسترده و متنوع کردن گرایشهای احساسی زن ازاو احساسات هنجارمند می طلبد، نمی خواهد که او جذاب به نظر برسد. به او می گوید تو نمی توانی از طریق برهنگی، مردی را به طور حقیقی از آن خود سازی. تو در ورطهای می افتی که نمی خواستی، آن وقت راه نجاتی برایت نمانده، تو بر خلاف هنجار جامعه عمل می کنی و طرد می شوی. دامنه فعالیتهای تو در حد رابطه جنسی و مادری خلاصه می شودو…
او علیرغم اجتماع می گوید:
طغیان می کنم، در گرایشهای هنجارمند خودم را محدود نمی کنم، خودم را به خواستههایم می رسانم می خواهم جذاب باشم، می توانم، طرد نمی شوم بلکه موفق می شوم و به هیچ ورطه ناخواسته ای هم نمی افتم.
شخصیت ضد اجتماع، نسبت به امنیت خود و دیگران بی پروا و بی ملاحظه است و در رفتار خود احساس مسئولیت و ندامت نمی کند. (ریتا ال. اتکینسون و دیگران ۱۹۵۳)
گاهی هم ممکن است مخالفت فرد با چیزی باشد که چون علناً نمی تواند آن مخالفت را اظهار کند، با رفتارهای اجتماعی و پوشش ظاهری خود، علیه آن موضع می گیرد.
۱۱- تنوع خواهی، مدگرایی و تفوق طلبی:دختر جوان تنوع طلب است. پرفسور ریگ می گوید:
«مرد دلش می خواهد هر روز به همان حالت همیشگی باقی بماند. اما یک زن همیشه می خواهد موجود تازهای باشد و هر صبح با قیافه تازهای از بستر برخیزد» (مطهری، مرتضی ۱۳۷۶)
فرد حجاب گریز می اندیشد که بدون رعایت حجاب می تواند از لباسهای متفاوت با مدلها و رنگهای متنوعی استفاده کند در حالی که با قبول حجاب مجبور است به یک لباس یکنواخت یکرنگ بسنده نماید.
همین حس تنوع طلبی در کنار اهمیت به ارزیابی دیگران درباره او، او را به سمت مدگرایی سوق می دهد. چنانچه اگر او سبک های پوششی نو را نپذیرد و خود را پیرو مد روز جلوه ندهد، همه به او برچسب کهنگی و احیاناً فقر می زنند. همچنین برتری طلبی نسبت به همسالان خود، رقابت و هم چشمی با آنها و دوست داشتن شهرت و انگشت نما بودن، درایجاد حس مدگرایی مؤثر است.
دختری که به امید پیدایش یا گسترش جذابیت خود به لباسهای زیبا و متنوع روی می آورد، به خصوص کسی که از جمال و جذابیت ظاهری برخوردار نیست، پس از مدتی در مورد زیبایی در لباسهای قشنگ نیز دچار شک و تردید می شود. آن وقت چاره را در آن می بیند که با تقلید از یک مد به یک شهرت نسبی برسد و با پوشیدن لباسی که اگر زیبا نباشد، عجیب و تازه است، در برابر انگشت اشاره مردان و حتی زنان همجنس خود قرار بگیرد.
۱۲- آشنایی با دنیای مردان: کنجکاوی یکی از عوامل مهم هوش زن و محرکی برای قوه تخیل او محسوب می شود. (لمبروزو،۱۳۷۰) و کارکردهای مفیدی هم دارد. اما یکی از کارکردهای منفی آن، در رفتار دخترانی ظاهر می شود که به طور افراطی از مردان دور نگه داشته شده اند و وجود جنس مرد با ویژگیهای خاص خود برای آنها به صورت یک رمز و معما در آمده است. حس کنجکاوی او را وادار می کند که با نفوذ به دنیای جنس مذکر این رمز را برای خود آشکار کند. راحت ترین راهی که برای او به صورت یک راهبرد رفتاری در می آید، این است که اعتماد و توجه مثبت مرد را با ناپوشیدگی و طنازی خود جلب کند. حتی مدتی با او آشنا شود تا به واسطه آن با احساسات و هیجانات مردانه، ویژگیهای بدنی مردانه، خواسته های مردانه و بالاخره جزئیات دنیای درونی آنها آشنا شود.
اخلاق تجربه نوجویی جوان هم یک محرک ضمیمه برای این رفتار است. حس کنجکاوی، دختر جوان را وادار می کند که چند مدتی هم تجربه حجاب گریزی را در زندگی و تجربه ناپوشیدگی و عریانیسم را در اندام بدن خود داشته باشد و بدست آورد.
۱۳-اظهار غنای مالی: دختران و زنانی که جزء طبقه اقتصادی بالای جامعه هستند، هرگز حاضر نمی شوند که شبیه هم جنسان خود در طبقه پایین جامعه لباس بپوشند. به طوری که در ظاهر برتری و امتیاز آنها پدیدار نشود. به خصوص اینکه به طور کلی درون ریزی پنهان کردن قابلیت ها و امتیازات، برای زن سخت تر از مرداست . لذا خود را ناچار می بیند که با کنار گذاشتن حجاب، لباس و زینتهای گران قیمت خود را به نمایش گذاشته و از این طریق غنای مالی خود را به دیگران اثبات کرده و احیاناً به رخ آنها بکشد.