خانه / پرونده ها / شعر / برای ریحانه…((فقط دخترا بیان تو !!!))

برای ریحانه…((فقط دخترا بیان تو !!!))


بی تردید دختران بخش عظیمی از هر جامعه اند که مدیران جامعه به تناسب بینش ها و باورهای خود به نوعی برای این قشر برنامه ریزی می کنند . در جوامع غربی دختران وسیله ای برای رونق بازار هوس و ابزاری برای تبلیغات اقتصادی اند و در نتیجه، برنامه ریزی ها در این محدوده است. اما از آن جا که دختران در فرهنگ اسلامی از ویژگی و جایگاه خاصی برخوردارند، لازم است برای حفظ این جایگاه یک دسته از اصول و ارزش ها و مراقبت ها رعایت شود تا بدین وسیله دختران بتوانند پاسدار ارزش های واقعی خود باشند .



این تاپیک گامی است برای آشنایی با ارزش ها و ضد ارزش ها و دام ها و خطرهایی که در برابر این قشر عظیم قرار دارد که به شکل های مختلف و متنوعی تنظیم شده ، همچون : شعر، پند،مثل، سفارش،داستان و …
دختر در فرهنگ اسلامی از ویژگی و جایگاه خاصی برخوردار است . در منابع اسلامی به گونه های مختلفی چون : ریحانه (گل ) ، قواریر (بلور) ، حسنات (نیکی ها) و بهترین فرزندان از او یاد شده است .

« ان الله علی الاناث ارق منه علی الذکور .»

«خداوند بر زنان و دختران مهربانتر است از مردان و پسران .»

امام رضا (ع)


بدحجابی

پدرم گفت : پدر جان ، زن اگر زن باشد
شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد

پدرم گفت که : ای دخت نکو بنیادم
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

هدف دشمن ، سنگ افکن پیشانی ماست
کسب جمعیتش از زلف پریشانی ماست

پدرم گفت : گل از رنگ و لعابش پیداست
و زن مومونه ، از طرز حجابش پیداست

آرایش معنوی

به من ده گوش را ای دختر من
یگانه دختر نیک اختر من
بکن پند مرا آویزه در گوش
مبادا گرددت روزی فراموش
اگر خواهی بیارایی رخت را
دهی زینت جمال فرخت را
بگو مشاطه ی عصمت بیاید
ز عفت بر تو آرایش نماید
به گیسو پیچ و خم ده از دقایق
بکش وسمه بر ابرو از حقایق
بکش بر دیده ات سرمه ز آزرم
بنه بر عارضت گلگونه از شرم
به کنج لب بنه خال ادب را
مکن بی خود به خنده باز لب را
به صابون حیا ، دست و رخت شو
بزن آب از کمال و عقل بر رو
عزیز جان من ، زنهار ، زنهار
مشو با مردم بی تربیت یار

«شاهین فراهانی»


دخترم با تو سخن می گویم

دخترم با تو سخن میگویم !!
گوش کن با تو سخن می گویم
زندگی در نگهم گلزاری است
و تا با قامت چون نیلوفر
شاخه ی پر گل این گلزاری
من در اندام تو یک خرمن گل می بینم
گل گیسو ، گل لبها ، گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم
گل عفت ، گل صد رنگ امید
گل فردای سپید …
می خرامی و ترا می نگرم
چشم تو آینه ی روشن دنیای من است
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی
راست چون شاخه ی سرسبز و برومند شدی
همچو غنچه درختی همه لبخند شدی
دیده بگشای و در اندیشه ی گل چینان باش
همه گلچین گل امروزند …
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد همه گلها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداری است
که سراسیمه دود در پی گلهای لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست اون دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی
به ره باد مرو
غافل از باغ مشو !!
ای گل صد پر من
با تو در پرده سخن می گویم
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ !
دخترم با تو سخن میگویم
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیری است
و تو چون قطعه ی الماس درشتی کمیاب
گردن آویز بر این زنجیری
تا نگهبان تو باشم ز حرامی در شب
بر خود از رنج بپیچم همه روز
دیده از خواب بپوشم همه شام
دخترم ، گوهر من ، تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار
دزد را دوست مخوان
چشم امید بر ابلیس مدار
دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند
همه گوهر شکنند!!
دیو کی ارزش گوهر داند ؟!
نه خردمند بود آنکه اهریمن را
از سر جهل سلیمان خواند
دخترم ، ای همه هستی من !
تو چراغی تو چراغ همه شبهای منی
به ره باد مرو
تو گلی ، دسته گلی ، صد رنگی
پیش گلچین منشین
تو یکی گوهر تابنده ی بی مانندی
خویش را خوار مبین
ای سراپا الماس
از حرامی بهراس
قیمت خود نشکن
قدر خود را بشناس
قـدر خـود را بشـناس …

«حجه الاسلام وحیدی »


نصیحت مادر به دختر
مادری گفت روزی این سخن با دختری
ای که در کاشانه ام همچون فروزان اختری
من تو را چون جان شیرین دوست دارم ، دخترم
تو به نزد مادرت ارزنده تر از گوهری
سالها ای نازنین چون باغبان ، پروردمت
ای بسا شبها شدم از خواب و آسایش بری
خواهم اکنون پندها آویزه ی گوشت کنم
پند مام خویش را ، جانا به خواری ننگری
دخترم ! نیکی و پاکی را شعار خویش ساز
نیکی و پاکی بود آیین هر پیغمبری
از بد و نیک آنچه می کاری همان را بدروی
این سخنها را نه پنداری عزیزم سرسری
تا توانی قدر ساعات و دقایق را بدان
کسب دانش کن که نبود به ، ز دانش زیوری
از هوسها دور باش و از خدا غافل مباش
زانکه نبود جز خدا، اندر دو گیتی یاوری
از تو می خواهم که موری را نیازاری ز خود
ور خطا دیدی ز یاران از خطاشان بگذری

«دکتر جلالی »

پندها…

دخترم !

ارزش تو بالاتر از آن است که وجود خود را چراگاه چشم های گرسنه سازی و محبت خدا را فدای محبت نامحرمان کنی و سعادت آخرت را به پای هوس های زودگذر ریزی . از خدا بترس که آتش آخرت از آتش دنیا سوزانتر است و شعله های آن از شعله های شهوت فروزانتر .
ملت ها همچون درختانند که هر یک ویژگی هایی دارند و پیروان آنها همچون برگ های درختان . راستی تا به حال فکر کرده ای که برگ کدام درخت و پیرو کدام فرهنگ و مذهبی ؟! آیا نشانه ای از فرهنگ و مذهب خود داری ؟!

چشم های مردان را کامیاب مکن که نگاه آنها آتش افروز است و اشک های تو توان خاموش کردن آن را ندارد .

خوب بیندیش که روزی طراوت جوانی با وجودت وداع می گوید و کبوتر زیبایی از آشیانه ات پر می کشد و چروکهای ناخوانده به چهره ات می نشیند ! تو چگونه می توانی جمالت را از رفتن باز داری ؟ !

ادعای پوچ

وقتی به برخی گفته می شود :«حجاب خود را حفظ کن که مبادا پسران هرزه فریبت دهند!» می گویند:« من قوی تر از آنم که در دام هرزگان بیفتم . من حجاب و محدودیت نمی خواهم . من به خود اطمینان دارم !»
مگر می شود انسان در میان آتش برود و خود را حفظ کند ؟؟!!

مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگ آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو را از نامه خواندن تنگ آیو


«بابا طاهر »

هان! تو ای دختر معصوم و تمیز
عفت توست به از پاکی زر
مادر خود، تو بدان محرم خویش
تا نیاید به رهت بیم و خطر
هر چه از فکر ، تو بر سر داری
زود کن عرضه به مادر ، دختر !
هر چه در راهگذر می شنوی
نکنی هیچ کدامش باور
خواهش کوی و گذر بلهوسی است
بایدت سخت از آن کرد حذر..!

پروین اعتصامی(روحش شاد!)شعری در وصف زن دارد که بسیار زیباست .ابیاتی از آن را نقل میکنم.

“فرشته ی ا نس”

در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرد،مرده است روان
به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان!

همیشه دختر امروز مادر فرداست
زمادرست میسر ،بزرگی پسران
اگر رفوی زنان نکو نبود ،نداشت
بجز گسیختگی،جامه ی نکومردان!
توان و توش ره مرد چیست؟یاری زن!
حطام و ثروت زن چیست؟مهرفرزندان!
زن نکو،نه بانوی خانه تنها بود
طبیب بود و پرستار و شحنه و دربان

چه زن چه مرد کسی شد بزرگ و کامروا
که داشت میوه ای از باغ علم،در دامان
زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید
فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان

همیشه فرصت ما صرف شد دراین معنی
که نرخ جامه ی بهمان چه بود و کفش فلان!
برای جسم خریدیم زیور پندار
برای روح بریدیم جامه ی خذلان
نه رفعتست،فسادست این رویه،فساد!
نه عزتست ،هوانست این عقیده ،هوان!

نه بانوست که خود را بزرگ می شمرد
به گوشواره و طوق و به یاره ی مرجان
برای گردن و دست زن نکو ،پروین!
سزاست گوهر دانش ،نه گوهرالوان!

مثل ها

ستاره
زن و مرد دو ستاره اند در دو مدار مختلف . هر کدام باید در مدار خود و فلک خود حرکت کنند . شرط اصلی سعادت هر یک از زن و مرد این است که هر کدام در مدار خود به حرکت ادامه دهد . آزادی و برابری ، آن گاه سود می بخشد که هیچ کدام از مدار و مسیر طبیعی خود خارج نگردند .


آب و اتش
مولوی درباره ی تاثیر حریم و حایل میان زن و مرد ، در افزایش قدرت و محبوبیت زن و بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطیف می آورد . آنها را به آب و آتش تشبیه می کند . می گوید : مثل مرد ، مثل آب است و مثل زن ، مثل آتش . اگر حایل از میان آب و آتش برداشته شود ، آب بر آتش غلبه می کند و آنرا خاموش می سازد . اما اگر حائل و حاجبی میان آن دو برقرار گردد، مثل این که آب را در دیگی قرار دهند و آتش برابر آن دیگ روشن کنند ، آن وقت است که آتش آب را تحت تاثیر خود قرار میدهد . اندک اندک آن را گرم می کند و احیانا جوشش و غلیان در او به وجود می آورد ، تا آن جا که سراسر وجود او را تبدیل به بخار می سازد .

مثل زن بی حجاب
زن بی حجاب همچون میوه ی شاخه ای است که از دیوار باغ به بیرون آویزان است و هر رهگذری به سوی آن دست دراز میکند ، یا مانند گلی است که هر کسی به چیدن آن تمایل دارد و حجاب بهترین حافظ و حصاری است که زن را از خطر بیگانه حفظ می کند و بهترین کلاس تمرین و آموزش درس حجاب ، برای بانوان خواندن نماز است . چه زن موظف است در هر شبانه روز پنج بار با حجاب کامل رو به درگاه پروردگار یکتا بایستد و با او راز و نیاز کند .

همچنین ببینید

دومین کنگره ملی شعر عفاف و حجاب «مستور»

دومین کنگره ملی شعر عفاف و حجاب «مستور» فراخوان خود را در بخش های مختلف برای علاقمندان منتشر کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *