خانه / مناسبتنامه / پس از عاشورا(شرح مصائب و مناقب کاروان اسرا تا بازگشت به مدینه)

پس از عاشورا(شرح مصائب و مناقب کاروان اسرا تا بازگشت به مدینه)

پس از عاشورا(شرح مصائب و مناقب کاروان اسرا تا بازگشت به مدینه)



پس از شهادت امام حسین علیه السلام:

دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش ، دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه در این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند که به اختصار بیان مى کنیم :

۱ – غارت خیمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند و زیور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى که زنان اهل بیت علیه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنایت کارى شمر و گروه نابکارش ‍ شکایت کردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند.( ۱) از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این کودک ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.(۲)

۲ – آتش زدن خیمه ها
دشمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان ، خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام ، کودکان و زنان بى سرپرست ، از خیمه ها بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.راوى گفت : پس از غارت خیمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مکرمات با سر و پاى برهنه در حالى که لباس هاى ایشان را ربوده بودند، از خیمه ها بیرون ریختند و صدا به شیون و گریه بلند نمودند و در حال خوارى به اسیرى رفتند.( ۳)

۳ – تاختن اسب بر پیکر شهیدان

عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند که از آن جمله بودند: اسحاق بن حیاه حضرمى ، احبش بن مرثد و اسید بن مالک .این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم شکستند.(۴)

این گروه نابکار وقتى برگشتند، در نزد عبیدالله بن زیاد براى گرفتن جایزه خیانت و جنایت خویش ، از کار خود چنین تعریف کردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکل یعبوب شدید الاسر؛ ما کسانیم که بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدى که استخوانهاى سینه آنان را در زیر سم ستوران چون آرد نرم کردیم !عبیدالله بن زیاد، اعتنایى به آن ها نکرد و دستور داد که جایزه اندکى به آنها بدهند.

این عده پس از قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى (در سال ۶۶ ه .ق در کوفه به سزاى اعمالشان رسیدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با میخ ‌هاى آهنین بر زمین کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش ‍ از هلاکت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(۵)

۴ – ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه

عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بیش تر و اعلام وفادارى به عبیدالله بن زیاد و خاندان بنى امیه ، دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به کوفه ببرند و عبیدالله بن زیاد را از پایان یافتن غائله کربلا با خبر گردانند.

ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم بود. آنان شب به کوفه رسیدند. در آن هنگام دارالاماره نیز بسته بود. به همین جهت شب را در خانه خویش گذرانده و بامداد روز یازدهم سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبید الله بردند.

سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن و شست و شو دادن ، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند و بدین وسیله به وى نزدیک شوند.(۶)

پی نوشت :
۱- لهوف سید طاووس ، ص ۱۱۴٫
۲- الارشاد، ص ۴۵۱٫
۳- منتهى الامال ، ج ۱، ص ۳۴۹٫
۴- همان ، ص ۳۶۲٫
۱- الارشاد، ص ۴۶۸٫
۲- منتهى الامال ، ج ۱، ص ۳۹۹٫
۳- لهوف سید بن طاووس ، ص ۱۵۰٫
۴- الارشاد، ص ۴۶۹ و معالم المدرستین ، ج ۳، ص ۱۶۹٫
۵- ماهیت قیام مختار، ص ۴۵۶٫
۶- نک : الارشاد، ص ۴۷۰ ؛ معالم المدرستین ، ج ۳، ص ۱۷۳ و منتهى الامال ، ج ۱، ص ۴۰۱٫
منبع: کتاب روز شمار تاریخ اسلام


وقایع شام غریبان

وقتی نام عاشورا به گوش می‌رسد، آتش سوزناکی از غم، دل را در بر می‌گیرد و اشک، امان را می‌برد. وقایع دردناک عاشورا تا بعد از ظهر که هنگامه شهادت امام حسین علیه السلام بود یکسری جنایات را به خود دید و از شهادت امام حسین (علیه السلام) به بعد سرزمین کربلا شاهد فجایع و جنایاتی خاص در مورد اهل بیت پیامبر بود.

سال ۶۱ ه.ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از این که امام حسین (علیه‌السلام) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند.

آن نامردان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین (علیه‌السلام) روی آوردند و اثاث و لباسها و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او می‌ربودند.(۱)

دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.

بعد از این اموال اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند. و آن بزرگواران را از کنار پیکر امام حسین (علیه‌السلام) گذراندند. وقتی نگاه اهل‌بیت به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.(۲)

بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد کشید: چه کسی حاضر است که اسب بر پشت و سینه حسین (علیه‌السلام) بتازد! ده نفر داوطلب شدند و پیکر مطهر امام حسین(علیه‌السلام) را با سمّ اسبان لگدکوب کردند.(۳)

در عصر عاشورا عمر سعد سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده (که هفتاد دو سر بود) و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.(۴)

سپس کشته‌های خودشان را جمع کرده و دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا این که توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمایی امام سجاد (علیه‌السلام) دفن شدند.(۵)

شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و … داشته‌اند.

عمر سعد ملعون در روز ۱۱ محرم دستور حرکت از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین (علیه‌السلام) را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این امانت‌های نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و غم و غصه کوچ می‌دهند.(۶)

شاعر عرب این مصیبت عظما را به رشته نظم در آورده:

“یصلى على المبعوث من …”؛ این قضیه بسیار شگفت‌آور است که مردم بر پیغمبر مبعوث که از آل هشام است، تحیت و درود بر روح پاکش می‌فرستند و از طرف دیگر، فرزندان و خاندان او را به قتل مى‌رسانند!!(۷)

در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای را که زینب دختر فاطمه (سلام‌الله علیها) را از کنار کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید … و امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرماید: … من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم.(۸)

(گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیمه‌ها و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که می‌خواست اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.)

بعد از این که روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا به سوی کوفه حرکت دادند به خاطر نزدیکی این دو به هم روز ۱۲ محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند.

در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین(علیه‌السلام) و خارجی معرفی کردن آن حضرت، مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند. ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد (علیه‌السلام) و حضرت زینب(سلام‌الله علیها) و سایرین از اسرا ایراد می‌کنند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین (علیه‌السلام) اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند.

در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌ها جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین (علیه‌السلام) را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.(۹) ولی با جواب‌هایی که از جانب حضرت زینب و امام سجاد (علیهما‌السلام) می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.

پی‌نوشت‌ها:
۱- ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعه الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول ۱۳۸۰٫

۲- سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، ص۱۸۰٫

۳- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ص ۴۸۵/ اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص۳۴۹٫

۴- شیخ عباس قمی، همان، ص۴۸۶، و شیخ عباس قمی، ص ۳۵۱٫

۵- شیخ عباس قمی، همان، ص۴۹۲/ اولین مقتل، پیشین، ص۳۵۳٫

۶- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسره‌ای، انتشارات جمکران، ص۴۹۰/ ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ص ۳۵۱٫

۷- لهوف سید بن طاووس .

۸- در کربلا چه گذشت، ص ۴۹۲ و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، ص ۳۰۶٫

۹- ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعه الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، ص ۳۶۱، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص ۵۱۹٫

شرح حال اهل بیت پس از شهادت امام حسین علیه السلام

چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام به درجه رفیعه شهادت رسید اسب آن حضرت در خون آن حضرت غلطید و سرو کاکل خود را به آن خون شریف آلایش داد و به اعلی صوت بانگ واویلی برآورد و روانه به سوی سراپرده شد چون نزد خیمه آن حضرت رسید چندان صیحه کرد و سر خود را بر زمین زد تا جان داد دختران امام علیه السلام چون صدای آن حیوان را شنیدند از خیمه بیرون دویدند دیدند اسب آن حضرتست که بی‌صاحب غرقه به خون می‌آید پس دانستند که آن جناب شهید شده آن وقت غوغای رستخیز از پردگیان سرادق عصمت بالا گرفت و فریاد واحسیناه و واماماه بلند شد. شاعر عرب در این مقام گفته:

یَنوُحُ وَ یَنعْی الظّامِی الْمُتَرَمِلا
فَعایَنَّ مُهْر السّبْطِ وَ السَّرجُ قَدْخلا
وَ اَسکَبْنَ دَمْعاً حَرُّ لَیْسَ یُصْطَلی

وَ راحَ جَوادُ السّبْطِ نَحْوَ نِسآئِهِ
خَرَجْنَ بُنَیّاتُ الرَّسُولِ حَوا سِراً
فاَدْمَیْنَ باللَّطْمِ الْخُدود لِفَقْدِهِ

و شاعر عجم گفته:
که با زین نگون شد سوی خرگاه
تن عاشق کشش آماج پیکان
که چون شد شهسوار روز محشر
چه با او کرد خصم بدسگالش
که جویا گردد از حال برادر
نداند کس بجز دانای احوال

بناگه زفرق معراج آنشاه
پر و بالش پر از خون دیده گریان
برویش صیحه زد دخت پیمبر
کجا افکندیش چونست حالش
سوی میدان شد آن خاتون محشر
ندانم چون بدی حالش در آنحال

راوی گفت پس ام کلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه واویلی برداشت و می‌گفت:
وا مُّحَمَّداه وا جَدّاه وا نبیّاه وا اَبَا الْقاسِماه وا عَلِیّاه وا جَعْفَراه وا حَمْزَتاه وا حَسَناه هذا حُسَیْنٌ بِالْعَرآءِ صَریحٌ بِکَرْبَلا مَحُزوزُ الرَّاسِ مِنَ الْقَفا مَسْلوُبُ الْعِمامَهِ وَ الرّداء.
و آنقدر ندبه و گریه کرد تا غش کرد. و حال دیگر اهلبیت نیز چنین بوده و خدا داند حال اهلبیت آن حضرت را که در آن هنگام چه بر آنها گذشت که احدی یارای تصور و بیان تقریر و تحریر آن نیست.

وَ فیِ الزّیارَهِ الْمَرْویَّهِ عَنِ النّاحِیَهِ الْمُقَدَّسَه.




غارت البسه امام

وَ اسْرَع فرسُک شارداً الی خیامک قاصداً مُهمْهِما باکیاً فلمّا رَاَیْن النساءُ جوادک مخزْیاً و نظرْن سرجک علیهِ ملوِیّا برزْن من الخدور ناشرات الشُعور علی الخدود لاطِمات و عن الوُجوه سافِرات و باْلعَویل داعیات و بعدَ العِزّ مُذِلَّلاتٍ و الی مَصْرعک مبادرات و الشِمرُ جالسٌ علی صدرک مُوْلع‏ٌ سیفه علی نَحرک قابضٌ علی شَیْبتکِ بیده ذابحٌ لک بمُهَّنده قد سکنت حواسُّک و خفیت انفاسک و رفع علی الْقناه رَاسُک.

راوی گفت چون لشکر ، آن حضرت را شهید کردند به جهت طمع ربودن لباس او بر جسد مقدس آن شهید مظلوم روی آوردند، پیراهن شریفش را اسحق (لعین) ابن حیوه حضرمی برداشت و بر تن پوشید و مبروض شد و موی سر و رویش ریخت، و در آن پیراهن زیاده از صد وت ده سوراخ تیر و نیزه و شمشیر بود.. عمامه آن حضرت را اخنس (لعین) ابن مرثد و به روایت دیگر جابرن یزید ازدی براشت و سر بست دیوانه یا مجذوم شد. و نعلین مبارکش را اسود (لعین) بن خالد ربود. و انگشتر آن حضرت را بحدل (لعین) بن سلیم با انگشت مبارکش قطع کرد و ربود.

مختار به سزای این کار دستها و پاهای او را قطع نمود و گذاشت او در خون خود بلغطید تا به جهنم واصل گردید.

و قطیفهء خز آن حضرت را قیس (لعین) بن اشعث برد و از این جهت او را قیس القطیفه نامیدند. روایت شده که آن ملعون مجذوم شد و اهلبیت او از او کناره کردند و او را در مزابل افکندند و هنوز زنده بود که سگها گوشتش را می‌دریدند.



زره آن حضرت را عمر سعد (ملعون) برگرفت و وقتی که مختار او را بکشت آن زره را به قاتل او ابوعمره بخشید، و چنین می‌نماید که آن حضرت را دو زره بوده زیرا گفته‌اند که زره دیگرش را مالک بن یسر ربود و دیوانه شد. و شمشیر آن حضرت را جمیع بن الخلق اودی، و به قولی اسود بن حنظله تمیمی، و به روایتی فلافس نهلشی برداشت، و این شمشیر غیر از ذوالفقار یا امثال خود از ذخایر نبوت و امامت مصون و محفوظ است.

مؤلف گوید که در کتب مقاتل ذکری از ربودن جامه و اسلحه سایر شهداء‌ رضوان الله علیهم نشده لکن آنچه به نظر می‌رسد آن است که اجلاف کوفه ابقاء‌ بر احدی نکردند و آنچه بر بدن آنها بود ربودند. ابن نما گفته که حکیم (لعین) بن طفیل جامه و اسلحه حضرتعباس علیه السلام را ربود.

در زیارت مرویه صادقیه شهداء‌است وَ سَلَبُوکُم لاْبْن سُمیَّ وَابْن اکِلَه الاَکْباد.
در بیان شهادت عبدالله بن مسلم دانستی که قاتل او از تیری که به پیشانی آن مظلوم رسیده بود نتوانست بگذرد و به آن زحمت آن تیر را بیرون آورد چگونه تصور می‌شود کسی که از یک تیر نگذرد از لباس و سلاح مقتول خود بگذرد. در حدیث معتبر مروی از زائده از علی بن الحسین علیه السلام تصریح به آن شده در آنجا که فرموده:

وَ کَیْفَ لا اَجْزَعْ وَ اَهْلَعُ وَ قَدْاَرَی سَیّدی وَ اخْوَتی وَ عُمُومَتی و وَلَدِ عَمّی وَ اَهْلی مُصْرَعینَ بِِدِمائِهِمْ مُرَمَّلین بِالّْعراءِ مُسْلَبینَ لایُکْنَفُونَ وَلا یُواروُنَ.



امام سجاد علیه السلام در عصر عاشورا

پس از اینکه حضرت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا به شهادت رسید، سپاهیان عمر سعد وحشیانه به سوی خیمه‌های اهل بیت حمله کردند.
در این میان حضرت امام سجاد علیه السلام نیز که به شدت بیمار و بستری بود، مورد آزار و اذیت قرار گرفت.
حضرت زینب سلام الله علیها روایت چنین می‌کند:
کنار خیمه ایستاده بودم که ناگاه، مردی کبودچشم (خولی) به سوی خیمه آمد و آن را غارت کرد. امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود. خولی پوست را چنان از زیر امام کشید که امام با صورت روی خاک افتاد. سپس متوجه من شد، جلو آمد و مقنعه‌ام را کشید و گوشواره از گوشم بیرون آورد که گوشم پاره شد.

فاطمه صغری (دختر امام حسین علیه السلام) نیز چنین روایت می‌کند:
کنار خیمه‌ها از هوش رفته بودم. وقتی به هوش آمدم دیدم عمه‌ام نزد من است و گریه می‌کند و می‌فرماید:
برخیز به خیمه برویم، ببینم بر سر بانوان و برادر بیمارت چه آمده. برخواستم و گفتم: آیا پارچه‌ای هست تا با آن سرم را از نامحرمان بپوشانم؟
زینب فرمود:
دخترم، عمه تو نیز مثل توست. به خیمه بازگشتیم و دیدیم همه‌ی خیمه را غارت کرده‌اند.
امام سجاد با صورت بر زمین افتاده بود و از شدت گرسنگی و تشنگی و درد، توان نشستن ندارد. ما هم شروع کردیم به گریه‌کردن بر او و او هم برای ما گریه کرد.
آتش زدن خیام
اموال اهل بیت، نوبت به سوزاندن خیمه‌ها شد. حضرت زینب نزد امام سجاد علیه السلام رفت و پرسید:
ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان! خیمه‌ها را آتش می‌زنند. ما چه کنیم؟
امام فرمود:« فرار کنید.» همه کودکان و بانوان، گریان و فریادزنان سر به بیابان‌ها گذاشتند.
ولی حضرت زینب کنار بستر امام سجاد علیه السلام ماند چون امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن می‌گوید:
« بانوی بلندقامتی را کنار خیمه‌ای که آتش در اطراف آن شعله می‌کشید، دیدم. آن بانو گاهی به راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و از شدت ناراحتی دست‌هایش را به هم می‌زد. گاهی هم وارد خیمه می‌شد و بیرون می‌آمد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم:« ای بانو، مگر شعله آتش را نمی‌بینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمی‌کنی؟»
او گریه کرد و فرمود:
« ما شخص بیماری درون این خیمه داریم که قدرت نشستن و برخاستن ندارد. چگونه او را تنها بگذارم و بروم در حالی که آتش از هر سو در اطرافش شعله می‌کشد؟»

حمید بن مسلم که یکی از گزارش‌نویسان حادثه ی کربلا و از افسران لشگر عمر سعد بوده است، می‌گوید:
علی بن الحسین علیه السلام بیمار بود و در بستر دراز کشیده بود. عده‌ای از سپاه عمر سعد با شمر به خیمه او حمله کردند و به شمر گفتند:
این علیل و مریض را نمی‌کشی؟ من گفتم:

سبحان الله! مگر نمی‌بینید که سخت بیمار است و امیدی به بهبودی‌اش نیست؟!» و آن قدر اصرار کردم تا منصرف شدند.


گودال خون

فریاد وامحمدا،
حق رسالت شد ادا

با لب تشنه از قفا،
سر حسینت شد جدا

واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا

انّا الیه راجعون،
گودال شد دریای خون

با رأس خونین حسین،
شمر آمد از مقتل برون

واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا

این مرکب بی صاحب است،
در شعله ی تاب و تب است

یالش به خون رنگین شده،
چشمش به سوی زینب است

واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا

حسین دست و پا زند،
فاطمه را صدا زند

دشمن در آن دریای خون،
آتش به خیمه ها زند

واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا

اَینَ مُعِزُّ الاولیا؟
مهدی بیا! مهدی بیا!

در قتلگه جاری شده،
خون تمام انبیا

واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا

عرش خدا از صدر زین،
افتاده برروی زمین

یا فاطمه! یا فاطمه!
بیا حسینت را ببین

واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا

طفلی به صحرا شیونش،
افتاده لرزه بر تنش

از ترس دشمن می دود،
آتش گرفته دامنش

واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا

حرکت کاروان اسیران از کربلا

عمربن سعد ملعون روز یازدهم محرم سال ۶۱ هـ .ق. تا ظهر در زمین کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاک سپرد؛ در حالی که بدن امام حسین(علیه السلام) به همراه ۷۲ تن از اصحاب گران قدرش بدون کفن برزمین گرم کربلا مانده بود.

چون روز به نیمه رسید، عمر بن سعد دستور داد تا اهل بیت امام حسین‌(علیه السلام) را بر شترها سوار کردند. حضرت زینالعابدین‌(علیه السلام) را در حالی که بیمار بود نیز با غل و زنجیر بر اشتری سوار نمودند . هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیون و گریه بانوان بلند شد که به یکباره غوغایی در کربلا به پا شد.

حضرت زینب‌(سلام الله علیها) با چشمی خون فشان رو به بدن مطهر برادر کردند و فرمودند: «به فدای آنکس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد! به فدای آنکس که ریسمان خیامش را قطع کردند! به فدای آنکس که نه غایب است تا امید بازگشتنش باشد و نه مجروح است که امید بهبودش باشد! به فدای آنکس که جان من فدای او باد! به فدای آنکس که با دلی اندوهناک و با لبی عطشان او را شهید کردند! به فدای آنکس که از محاسنش خون می‌چکید» .


نکته قابل توجه در این فرمایش حضرت زینب(سلام الله علیها) آن است که شهادت امام حسین(علیه السلام) و غارت خیمه های آن حضرت را روز دوشنبه بیان فرموده‌اند در حالی که بنا به گفته تمام تاریخ نویسان روز عاشورا، روز جمعه یا شنبه بوده است.

از این رو باید گفت که این کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبه‌ای اشاره دارد که غاصبان خلافت در سقیفه بنی ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بنای انحراف و گم راهی میلیون‌ها مسلمان را بگذارند؛ پس در همان جا واقعه کربلا را نیز که ثمره این فتنه ننگین بود، طراحی نمودند و در حقیقت خنجری که شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوی نازنین امام حسین‌(علیه السلام) قرار داد، غاصبان خلافت در سال ۱۱ هـ .ق. آن را از غلاف بیرون آورده و برای کشتن امام حسین‌(علیه السلام) آماده کرده بودند.

آنکه طرح بیعت شـورا فکـند

خود همانجا طرح عاشورا فکند

عبور از قتلگاه

چون روز یازدهم محرم از نیمه گذشت، عمر بن سعد پس از فراغت از دفن اجساد پلید کشته شدگان، به سپاه خود امر کرد که دختران و فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله را با وضعی اسفبار بر شتران بی جهاز سوار کرده و به عنوان اسیر آنها را به سمت کوفه حرکت دهند.

دراین میان وضعیت حضرت سجاد علیه السلام به خاطر وضع جسمانی ایشان که به مرض شدیدی مبتلا بوده اند، از همه نگران کننده تر است. و به علاوه قساوت قلب آن دژخیمان در مورد حضرت در حدّ اعلی بروز نموده و به خاطر شدت ایزاء و آزار، زنجیر مخصوصی که به «غُل جامعه » شهرت داشته است بر گردن حضرت افکندند و چون به خاطر شدت بیماری توان نشستن بر پشت شتر را نداشتند هر دو پای مبارکشان را زیر شکم شتر بستند. و با همین وضعیت، ایشان را با همراه سایر زنان و کودکان به هنگام حرکت به سمت کوفه، از کنار اجساد پاره پاره شهدا کربلا عبور دادند.

پر واضح است این امور چه مصائب دردناکی را در قلب مطهر حضرت سجاد علیه السلام به وجود می آورد. آری، حضرت نتوانست از شتر پیاده شود و در همان حال از فراز شتر به آن پیکرهای به خون کشیده و بی سر شهیدان، نگاه می کرد و از همانجا با پدر و سایر عزیزانش وداع نمود. و بار سنگین مصیبت آنچنان بر حضرت سنگینی کرد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود.

منابع:
منتهی الامال، جلد اول، ص ۲۹۲ ناسخ التواریخ امام حسین علیه السلام


در بیان فرستادن سرهای شهداء به سوی کوفه

عمر بن سعد چون از کار شهادت امام حسین علیه السلام پرداخت نخستین سر مبارک آن حضرت را به خولی (به فتح خاء و سکون واو و آخره یاء) بن یزید و حمید بن مسلم سپرد و در همان روز عاشورا ایشان را به نزد عبیدالله بن زیاد روانه کرد خولی آن سر مطهر را برداشت و به تعجیل تمام شب خود را به کوفه رسانید، و چون شب بود و ملاقات ابن زیاد ممکن نمی‌گشت لاجرم به خانه رفت.

طبری و شیخ ابن نما روایت کرده‌اند از نوار زوجه خولی که گفت آن ملعون سر آن حضرت را در خانه آورد و در زیر اجّانه جای بداد و روی به رختخواب نهاد. من از او پرسیدم چه خبر داری بگو، گفت مداخل یک دهر پیدا کردم سر حسین را آوردم، گفتم وای بر تو مردمان طلا و نقره می‌آورند تو سر حسین فرزند پیغمبر را، به خدا قسم که سر من و تو در یک بالین جمع نخواهد شد. این بگفتم و از رختخواب بیرون جستم و رفتم در نزد آن اجّانه که سر مطهر در زیر آن بود نشستم، پس سوگند با خدا که پیوسته می‌دیدم نوری مثل عمود از آنجا تا به آسمان سر کشیده، و مرغان سفید همی دیدم که در اطراف آن سر طیران می‌کردند تا آنکه صبح شد و آن سر مطهر را خولی به نزد ابن زیاد برد. مؤلف گوید: که ارباب مقاتل معتبره از حال اهلبیت امام حسین علیه السلام در شام عاشورا نقل چیزی نکرده‌اند و بیان نشده که چه حالی داشتند که چه بر آنها گذشته تا ما در این کتاب نقل کنیم، بلی بعض شعراء در این مقام اشعاری گفته‌اند که ذکر بعضش مناسب است. صاحب معراج المحبه گفته:

چو از میدان گردون چتر خورشید
نگون چون رایت عباس گردید

چه خود را دید بی‌سالار و صاحب
بتول دومین ام المصائب

بنات العش را جمع‌آوری کرد
بر ایتام برادر مادری کرد

درون خیمه سوزیده ز اخگر
شدندی داغداران پیمبر

شبی بگذشت بر آل پیمبر
که زهرا بود در جنت مکدر

ز جمال و حکایتهای جمال
شبی بگذشت بر ختم رسولان

زبان صد چو من ببریده و لال
که از تصویر آن عقل است حیران

دیگری گفته است :

بپا شد از جفا و جور امت
قیامت بر شفیعان دست امت

شفابخش مریضان شاه بیمار
غم قتل پدر بودش پرستار

ز انگشت و ز انگشتر که بودش
بود دور از ادب گفت و شنودش

دیگری گفته از زبان جناب زینب سلام الله علیها :

اگر صبح قیامت را شبی هست آنشب ست امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لبست امشب
برادرجان یک سر بر کن از خواب و تماشا کن
که زینب بی تو چون در ذکر یارب یاربست امشب
جهان پر انقلاب و من غریب این دشت پر وحشت
تو در خواب خوش و بیمار در تاب و تبست امشب
سرت مهمان خولی و تنت با ساربان همدم
مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب
صبا از من به زهرا گو بیا شام غریبان بین
که گریان دیده دشمن به حال زینب است امشب

پس از عاشورا همه‌ی زن‌های بنی هاشم لباس‌های سیاه بر تن کردند. به دستور امام سجاد علیه السلام برای آنها غذای عزاداران می‌پختند و تا پنج سال بعد از شهادت امام حسین علیه السلام هیچیک از زنان هاشمی، سرمه به چشم نکشیدند و موی خود را حنا نبستند. در آشپزخانه‌ی خانه‌ی هیچ‌یک از آنان غذایی پخته نشد تا زمانی که عبیدالله بن زیاد پس از ۵ سال کشته شد. وقتی سر او را برای حضرت سجاد آوردند، آن‌گاه زنان بنی هاشم از عزا درآمدند.



و محتشم علیه الرحمه گفته :

ای مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را به صد هزار بلا مبتلا ببین
مردانشان شهید و زنان در عزا ببین
کای بانوی بهشت بیا حال ما بین


بالجمله چون عمر سعد (ملعون) سرامام علیه السلامرا با خولی( لعین) سپرد امر کرد تا دیگر سرها را که هفتاد و دو تن به شمار می‌رفت از خاک و خون تنظیف کردند و به همراهی شمر (ملعون) بن ذی الجوشن و قیس (لعین) بن اشعث و عمرو (ملعون) بن الحجاج برای ابن زیاد (ملعون) فرستاد و به قولی سرها را در میان قبایل کنده و هوازن و بنی تمیم و بنی اسد و مردم مذحج و سایر قبایل پخش کرد تا به نزد ابن زیاد برند و به سوی او تقرب جویند. و خود آن ملعون بقیه آن روز را ببود و شب را نیز بغنود و روز یازدهم را تا وقت زوال در کربلا اقامت کرد و بر کشتگان سپاه خویش نماز گذاشت و همگی را به خاک سپرد و چون روز از نیمه بگذشت عمر بن سعد (ملعون) امر کرد که دختران پیغمبر صلی الله علیه و آله را مشکفات الوجوه بر شتران بی‌وطا سوار کردند و سید سجاد علیه السلام را غل جامعه بر گردن نهادند. ایشان را چون اسیران ترک و روم روان داشتند چون ایشان را به قتلگاه عبور دادند زنها را که نظر بر جسد مبارک امام حسین علیه السلام و کشتگان افتاد لطمه بر صورت زدند و صدا را به صیحه و ندبه برداشتند: صاحب معراج المحبه گفته :

یکی شد موکنان بر سوگ دلبند
یکی داغ علی را تازه می‌کرد
بپا گردید غوغای قیامت
بنور دیده ساقی کوثر
به جان خلد نار دوزخی زد
سیه شد روزگار آل عصمت
شنیدن کی بود مانند دیدن
چه بر مقتل رسیدن آن اسیران
یکی مویه کنان گشتی به فرزند
یکی از خون به صورت غازه می‌کرد
به سوگ گلرخان سروقامت
نظر افکند چون دخت پیمبر
بناگه ناله هذا اخی زد
ز نیرنگ سپهر نیل صورت
ترا طاقت نباشد از شنیدن

گریه امام سجاد بر شهدای کربلا

شیخ ابن قولویه قمی به سند معتبر از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده که به رائده فرمود همانا چون روز عاشورا رسید، رسید به ما آنچه رسید.

از دواهی و مصیبات عظیمه و کشته گردید پدرم و کسانی که با او بودند از اولاد و برادران و سایر اهلبیت او، پس حرم محترم و زنان مکرمه آن حضرت را بر جهاز شتران سوار کردند برای رفتن به جانب کوفه پس نظر کردم به سوی پدر و سایر اهلبیت او که در خاک و خون آغشته گشته و بدنهای آنها طاهر بر روی زمین است و کسی متوجه دفن ایشان نشد و سخت بر من گران آمد و سینه من تنگی گرفت و حالتی مرا عارض شد که همی خواست جان از بدن من پرواز کند.

عمه‌ام زینب کبری سلام الله علیها چون مرا بدین حال دید پرسید که این چه حالتست که در تو می‌بینم ای یادگار پدر و مادر و برادران من، می‌نگرم ترا که می‌خواهی جان تسلیم کنی، گفتم ای عمه چگونه جزع و اضطر اب نکنم و حال آنکه می‌بینم سید وآقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل و عیشرت خود را که آغشته به خون در این بیابان افتاده و تن ایشان بی‌کفن است و هیچکس بر دفن ایشان نمی‌پردازد و بشری متوجه ایشان نمی گردد و گویا ایشان را از مسلمانان نمی‌دانند.

عمه‌ام گفت: « از آنچه می‌بینی دلگران مباش و جزع مکن به خدا قسم که این عهدی بود از رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی جد و پدر و عم تو و رسول خدا صلی الله علیه و آله مصائب هر یک را به ایشان خبر داده به تحقیق که حق تعالی در این امت پیمان گرفته از جماعتی که فراعنه ارض ایشان را نمی‌شناسند لکن در نزد اهل آسمانها معروفند که ایشان این اعضای متفرقه و اجساد در خون طپیده را دفن کنند.



نماز بر امام حسین علیه السلام و شهدا کربلا

هیچ کس جز امام معصوم نباید عهده‌دار غُسل و کفن و دفن امام قبل از خود شود؛ پس از واقعه عاشورا نیز حضرت امام سجاد با معجزه‌ی الهی به کربلا بازگشت و عهده‌دار کفن و دفن حضرت امام حسین علیه السلام و سایر شهدای کربلا شد.
در تاریخ چنین آمده است که عده‌ای از قبیله بنی اسد به تشویق همسران‌شان به کربلا رفتند تا بدن مطهر امام حسین علیه السلام و یارانشان را دفن کنند، اما چون همه اجساد بدون سر بود و بر اثر ضربات شمشیر پاره پاره شده بود و حتی لباس‌هایشان نیز به تاراج رفته بود، هیچ‌یک از شهدا قابل شناسایی نبودند و بنی‌اسد متحیر مانده بودند چه کنند. در این هنگام اسب‌سواری ناشناس نزد آنها آمد و گفت:« برای چه به اینجا آمده‌اید؟»
گفتند:« برای دفن این اجساد مطهر؛ ولی آنها را نمی‌شناسیم.»
آن سوار با شنیدن این سخن با صدای بلند گریه کرد و صدا زد:« وا اباعبدالله!» سپس به آنها فرمود:« من شما را راهنمایی می‌کنم.» آن‌گاه از اسب پیاده شد و از کنار پیکرهای پاره پاره عبور کرد تا ناگهان نگاهش به جسد مطهر حسین علیه السلام افتاد.
آن را در آغوش کشید و با چشمی گریان و حالی اندوهبار صدا زد:« ای پدر! با کشته شدن تو چشم مردم شام روشن شد و بنی امیّه شاد شدند. بعد از تو غم و اندوه ما بسیار طولانی خواهد بود. »
سپس مشتی خاک از کنار آن پیکر برداشت و ناگهان قبر آماده‌ای پدیدار شد. بدن پاره‌پاره‌ی حسین علیه السلام را در قبر گذاشت و در حالی که به شدت گریه می کرد، فرمود:«آفرین بر آن زمینی که پیکر پاک تو را در بر گرفته است. دنیا پس از تو تاریک و آخرت به نور تو روشن شده است. دیگر شبها خواب ندارم و اندوهم را پایانی نیست، تا اینکه خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق گرداند و در ماوای تو جای دهد. درود من بر تو ای فرزند رسول خدا و رحمت خداوند بر تو باد. »
سپس روی خاک آن قبر مطهر نوشت:« هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الذی قتلو عطشانا غریبا »
(این قبر حسین فرزند علی بن ابیطالب است که تشنه و غریب کشته شد.)
آن گاه بدن مقدس حضرت علی بن الحسین (علی اکبر علیه السلام) را پایین پای امام حسین به خاک سپرد و بعد دستور داد سایر شهدای اهل بیت علیه السلام را در نزدیکی قبر امام در یک محل دفن کردند و سپس به همراهی «بنی اسد » به کنار نهر علقمه رفت و بدن قطعه قطعه حضرت ابوالفضل علیه السلام را پیدا کرد. خود را روی آن بدن مطهر انداخت و در حالی که به شدت گریه می‌کرد، فرمود:« پس از تو ای ماه بنی هاشم، خاک بر دنیا ببارد! بر تو درود می‌فرستم و بر تو رحمت خداوند را می‌طلبم.»
سپس دستور داد قبری بکنند و آن بدن مطهر را نیز به خاک سپرد.
وقتی برخاست و سوار اسب شد تا برود، بنی اسد دامن او را گرفتند و گفتند:« تو را به حق این افرادی که به خاک سپردی، به ما بگو تو کیستی؟»
فرمود: «من علی بن الحسین هستم. آمدم تا بدن پدرم حسین علیه السلام و یارانش را دفن کنم و اکنون به زندان ابن زیاد بر می‌گردم.»

بنابر بعضی از روایات، ماجرای دفن شهیدان کربلا در روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری رخ داده است.

باید توجه داشت که اگرچه در این روایات، از نماز حضرت سجاد بر اجساد شهدا یادی به میان نیامده، ولی حضرت سجاد علیه السلام قطعا بر بدن آنها نماز خوانده و سپس آنها را به خاک سپرده است. چرا که بنی اسد پس از آن روز تا سالیان سال بر سایر قبایل عرب فخر می‌کردند که «ما بر حسین علیه السلام و اصحابش نماز گزاردیم و آنها را دفن کردیم.»

منابع:

بحارالانوار،ج ۴۸،ص ۲۷ – معالی السبطین، ج ۲، ص۶۶ الی ۷۰

(نفس المهموم، صفحه ۳۸۸)
«کامل» شیخ بهائی

حرکت کاروان اسرا به شام

یزید بن معاویه (لعنه الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد که سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب که در رکاب آن حضرت شهید شده بودند با کالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.

در تاریخ آمده بعد از آن که ابن زیاد یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای کربلا را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(۱) ابن زیاد سرهای شهدای کربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.

ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در ۱۵ محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار طوری که مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد.(۲)

منابع و اسناد مدتی را که اسرا از کوفه به شام در حرکت بودند را ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌کردند.

جریان راهب مسیحی

حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:

اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی که امام حسین(علیه السلام) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت:

فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَه فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت کننده‌ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:

وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه‌ای که کنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیک یابن رسول الله … السلام علیک یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).

باز پرسید: نام مادرش چیست؟
خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).

راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است؟

خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید.

از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند.

خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم.

راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم.

راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.

راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد:
ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد:

ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله … صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد.

ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسه‌های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است
“فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون” (سوره ابراهیم، آیه ۴۲)؛
گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می‌دهند غافل است.

بر روی دیگری نوشته بود :

سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون”؛
و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت:
انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخره.(۳)
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌گوید یکی از کرامات امام زیارتگاه‌هایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکان‌ها می‌باشد. (یعنی این که وجود سر مقدس امام در این مکان‌ها ، زیارتگاه‌های معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آنها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌خواهید برای شما فراهم می‌کنیم ولی از آنها درخواست کردند که به شهر نیایند، بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چکید و مانند چشمه‌ای از آن خون می‌جوشید.)

مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می‌شدند و مراسم عزاداری بر پا می‌کردند و این مراسم تا زمان عبدالملک بن مروان حکم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.

حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) می‌رسیدند جرأت نداشتند که وارد شوند، می‌ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می‌رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌فرستاند و می‌گفتند این سر یک خارجی است.



روز دوازدهم محرم الحرام

دفن شهدای کربلا
ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه
شهادت حضرت سجاد علیه السلام بنابر قولی سال ۹۵ قمری.

ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه

کاروان اسیران کربلا متشکل از زنان و دختران و کودکان خردسال به فرمان ابن سعد به کوفه رسید. در این سفر کوتاه، کاروان اسیران کربلا را از کنار اجساد مطهر شهیدان کربلا عبور دادند و آنان با دیدن این مناظر دلخراش بیتاب شدند، اما صبر پیشه کردند.

حضرت زینب (س) با بیان خصوصیات ظالمانه بنی امیه و و شرح مقام شهیدان اسلام این واقعه را نشانه سرافرازی اسیران خاندان پیامبر(ص) دانستند.

مشاهده کوفه و اهلش برای اهل بیت بسیار غم انگیز و دردناک بود، زیرا مولا علی (ع) بیشتر ایام خلافتشان را در این شهر سپری کرده بودند اما اکنون اهل بیت آن حضرت به اسیری وارد کوفه می شدند.

چون به ابن زیاد خبر رسید که اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهداء را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و نزد اهل بیت(علیهم السلام) برند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود.

در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین(علیه‌السلام) و خارجی معرفی کردن آن حضرت، مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند. ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد (علیه‌السلام) و حضرت زینب(سلام‌الله علیها) و سایرین از اسرا ایراد می‌کنند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین (علیه‌السلام) اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند.

مردم کوفه چون از ورود اهل بیت(علیهم السلام) خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت(علیهم السلام) را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند در حالى که زنان کوفه براى تماشا بالاى بامها رفته بودند. زنى از بام صدا زد: من اىّ الاسارى انتنّ شما از کدام مملکت و قبیله هستید؟ گفتند: نحن اسارى آل محمد(صلى الله علیه وآله). چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت درآورد و بر ایشان پخش نمود. مخدّرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند.

به روایت مسلم گچکار قریب به چهل محمل روى چهل شتر قرار داشت که زنان و اطفال بر آن سوار بودند و امام سجّاد(علیه السلام) در حالى که مریض بودند و خون از رگهاى گردنشان جارى بود، بر شترى برهنه سوار بودند.

شاعر عرب این مصیبت عظما را به رشته نظم در آورده:
“یصلى على المبعوث من …”؛
این قضیه بسیار شگفت‌آور است که مردم بر پیغمبر مبعوث که از آل هشام است،
تحیت و درود بر روح پاکش می‌فرستند

و از طرف دیگر، فرزندان و خاندان او را به قتل مى‌رسانند!!

در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌ها جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین (علیه‌السلام) را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود. ولی با جواب‌هایی که از جانب حضرت زینب و امام سجاد (علیهما‌السلام) می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.

سهل گوید: چون وارد کوفه شدم، دیدم بوق مى زدند و پرچمها را افراشته بودند که ناگاه لشکر وارد شد، و سرهاى شهداء را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند، آوردند.
امام در نوک نیزه آیه مبارکه را تلاوت مى نمود:(اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الْرَقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَباً)

سهل گوید: گریه کنان گفتم: یا ابن رسول اللّه رأسک اعجب یعنى تکلّم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است.

سپس حضرت زینب(علیها السلام) مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبه اى نمود.

این کاروان نزدیک به یک ماه و نیم در کوفه ماندند و دو روز پیش از اربعین سالار شهیدان به طرف شام حرکت داده شدند.

دفن شهداء کربلا(رحمهم الله)

مرحوم «شیخ مفید» در صفحه ۲۵۸ ارشاد مى فرماید:

عمر بن سعد در سال ۶۱ هجرى قمرى از کربلاء به سمت کوفه روانه شد، جماعتى از بنى اسد که در اراضى غاضریه منزل داشتند، به مقتل آن حضرت آمدند و بر اجساد شهداء نماز خواندند و حضرت را در همان موضعى که معروف است دفن کردند و حضرت على ابن الحسین(علیه السلام) را در پایین پاى حضرت دفن نمودند و براى سایر شهدا حفره اى در پایین پاى حضرت کندند و آنها را در آن دفن کردند.

اما شیعه براین عقیده است که حضرت زین العابدین(علیه السلام) به کربلاء آمد و نماز خواند و آنها را دفن نمود.

چنانکه امام رضا(علیه السلام) در جواب گروه واقفیّه تصریح نموده که در صفحه ۱۰۴ انصار الحسین توضیح داده شده و در صفحه ۲۲۵ بصائر الدرجات در ضمن حدیثى از امام صادق(علیه السلام) استفاده مى شود که در مواقع دفن سرور شهیدان امام حسین(علیه السلام)پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)و حضرت على(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام) و ملائکه حضور داشتند و یارى مى نمودند.


به خاکسپاری شهدای کربلا

پیکرهای مطهر شهدای کربلا سه روز بر روی زمین ماند تا این که روز دوازدهم محرم قبیله بنی اسد برای به خاکسپاری شهدا وارد زمین پر بلای کربلا می‌شوند.
امام سجاد(علیه السلام) جهت تدفین و تشخیص شهدای کربلا مخصوصاً دفن پدر معصومش، حضرت امام حسین(علیه السلام) به حکم این ‌که «امام را جز امام کسی تغسیل و تکفین و تدفین نمی‌کند» از راه اعجاز از کوفه و زندان ابن زیاد به کربلا آمد و پیکرهای مطهر شهدا را دفن نمود.

امام‌‌رضا(علیه‌السلام) در مناظره خود با پسر ابوحمزه فرمود: به من بگو آیا حسین بن علی (علیهماالسلام) امام بود؟ گفت آری.
فرمود: پس چه کسی امر دفن او را به عهده گرفت؟ گفت: علی بن الحسین(علیه السلام).
امام فرمود: علی بن الحسین کجا بود؟ گفت در کوفه نزد پسر زیاد زندانی بود اما بدون این که آنها با خبر شوند به کربلا آمد و امر دفن پدر را سپری کرد و سپس به زندان برگشت.

امام رضا (علیه السلام) فرمود: کسی که علی بن الحسین را قدرت داد که به کربلا بیاید، پدرش را دفن کند و برگردد، مرا نیز می‌تواند به بغداد ببرد تا پدرم را کفن و دفن کنم در حالی که نه در زندان هستم و نه در اسارت.(۱۰)

حضور امام سجاد(علیه السلام) در کربلا و قتلگاه، یک امر غیر عادی و سؤال برانگیز است ولی قدرت خاصه و اعجازی که خدا برای امامان معصوم، از جمله امام سجاد(علیه السلام) قرار داد، در چنین موردی لازم است. چرا ‌که اولا طایفه بنی اسد برای شناسایی پیکرهای بی سر شهیدان کربلا و بدن‌هایی که بر اثر تاخت و تاز سمّ اسبان دشمن و نیز شمشیر و نیزه‌ها، متلاشی گردیده، سخت حیران و سرگردان بودند و به خاطر ترس از بقایای احتمالی سپاه دشمن، شتاب در امر دفن داشتند و با گریه و زاری از همدیگر می‌پرسیدند و هیچ کدام هم واقعاً نمی‌شناختند.

در ثانی، امام معصوم را جز امام نباید کفن و دفن کند. ابوبصیر از امام صادق(علیه‌السلام) در وصایایی که ابوجعفر باقر(علیه السلام) به آن بزرگوار کرده چنین روایت می‌کند: «وقتی که من از دنیا رفتم، کسی غیر از خودت مرا غسل ندهد چرا که امام را جز امام کسی غسل نمی‌دهد.»(۱۱)

بنی‌اسد در آغاز مراسم تدفین، سوارکاری را دیدند، پس، از ترس خود را پنهان کردند. پس از شناختن سوار، همه دور امام جمع شدند، تسلیت و تعزیت گفتند. امام به حکم «لانّ الامام لایلی امره الا الامام مثله»، شهدای بنی‌‌هاشم و انصار و اصحاب را معرفی کرد و خود به گودال قتلگاه رفت و صورت به رگ‌های بریده پدر نهاد و گریه‌های زیادی کرد. آنگاه چند قدم عقب‌تر، خاک را با دست خود کنار زد، قبری ساخته و لحدی آماده نمایان شد که پیکر پدر شهید را در آن دفن و به خاک سپرد.


آل بویه، نخستین سوگواران حسینی


گاهی گفته می شود که تاریخچه نخستین سوگواری رسمی بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهدای حماسه عاشورا به زمان حکومت صفویه – که مذهب تشیع به رسمیت شناخته شد- باز می گردد. حال اینکه بنا بر منابع متقن تاریخی، اولین عزاداری رسمی بر کشتگان عاشورا در دوران حکومت آل بویه در سده چهارم شکل گرفت و پرچم سوگ سالار شهیدان برای نخستین بار در تاریخ در زمان خلیفه بر بام منازل به اهتزاز درآمد.
سنتی را که دیلمیان پایه گذاری کرده بودند، قریب به ۶۰ سال تدام یافت، و پس از آن در زمان سلجوقیان_سده پنجم تا هشتم هجری- این سنت عمومیت یافت و شاعران و نوحه گران بدون تقیه و پروا به سوگ خاندان عصمت می نشستند.

أبوریحان بیرونى، در کتاب آثارالباقیه که در حدود سنه سیصد و نود تألیف شده است، شرحى مى‏نویسد، مبتنى بر این که روز عاشورا تا پیش از واقعه کربلا روز میمون و مبارکى محسوب مى‏شد و بعد از آن که حادثه کربلا اتفاق افتاد، روز عزادارى و سوگوارى گردید. بنى أمیه این روز را باز (به مناسبت انتقامى که از بنى هاشم گرفته بودند) مبارک و میمون مى‏داشتند و جشن مى‏گرفتند اما شیعیان در این روز نوحه‏سرایى و عزادارى مى‏کنند .
به طورى که از نوشته أبوریحان مستفاد مى‏شود، عزادارى عاشورا از قدیم یعنى خیلى جلوتر از زمان أبوریحان و تألیف آثار الباقیه (۳۹۰هجرى) معمول و مرسوم بوده و در زمان خود أبوریحان نیز آن مراسم به پا مى‏شده است.۱

پیش از قرن چهارم، برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین ـ علیه السّلام ـ آشکار نبود و پنهانی انجام می‌گرفت. اما از اوائل قرن چهارم به بعد، عزاداری‌ها از گوشه خانه‌ها و کنج خفا بیرون آمده و عیان گشت و پدیداری آن به صورت دسته جمعی و با حرکت هیأت‌های عزاداری در خیابان‌ها نمایان شد و شیعیان در این ایام به صورت آشکار به عزاداری پرداختند.

مرحوم کاشف الغطاء در این مورد می‌نویسد: «… آغاز بیرون آمدن دسته‌های عزاداری برای سیدالشهدا، در زمان معزالدوله و رکن الدوله بود، که دسته‌های عزاداران، در حالی که برای حسین ـ علیه السّلام ـ ندبه می‌کردند و شب مشعل‌هایی به دست داشتند، بغداد و راه‌هایش یکباره پر از شیون می‌شد. و این به نقل «ابن اثیر» در تاریخ خودش، اواخر قرن چهارم بود. ۲

گاهی گفته می شود که تاریخچه نخستین سوگواری رسمی بر حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام و شهدای حماسه عاشورا به زمان حکومت صفویه – که مذهب تشیع به رسمیت شناخته شد- باز می گردد. حال اینکه بنا بر منابع متقن تاریخی، اولین عزاداری رسمی بر کشتگان عاشورا در دوران حکومت آل بویه در سده چهارم شکل گرفت.

نوحه سرائی و نوحه خوانی نیز در زمان اهل‌بیت رواج یافت. تأکید فراوان پیامبر و امامان شیعه در مورد گریستن بر اهل‌بیت به ویژه حضرت سیدالشهداء و یاد کردن مصائب خاندان پیامبر و عزاداری برای آنان و مرثیه سرودن بر ایشان، بیانگر ریشه‌ای بودن مسئله نوحه سرایی در وصف اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ است.

امام باقر ـ علیه السّلام ـ به کسانی که نمی‌توانند روز عاشورا به زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ در کربلا بروند، دستور می‌‌‌دهند که در خانه‌ها برای امام حسین ـ علیه السّلام ـ گریه و ندبه کنند و اهل خانه را هم به گریستن و اقامه سوگواری برای آن حضرت سفارش کنند.۳
پس از واقعه عاشورا ، نخستین مرثیه سرایان سیّد الشهدا علیه السلام و یارانش ، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام ، خواهر بزرگوارش زینب کبرا علیهاالسلام ، دختران امام علیه السلام (اُمّ کلثوم و فاطمه صغرا) ، و همسرش رَباب بوده اند که در کربلا ، کوفه و شام ، با مرثیه سرایى هاى هدفمند خود ، راه سالار شهیدان را ادامه دادند. ۴

امّا در مدینه ، نخستین مرثیه سرا پس از شهادت امام حسین علیه السلام ، اُمّ سَلَمه ، همسر بزرگوار پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود . یعقوبى ، در این باره مى نویسد : نخستین ضجّه زننده اى که در مدینه، ضجّه اش [بر حسین علیه السلام ] بلند شد، اُمّ سَلَمه ، همسر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود .

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، شیشه اى را که در آن ، خاکى قرار داشت، به اُمّ سَلَمه داده و به او فرموده بود که: إذا صارَت دَما عَبیطا فَاعلَمی أنَّ الحُسَینَ قَد قُتِلَ ؛ هر گاه این خاک ، تبدیل به خون تازه شود ، حسین علیه السلام کشته شده است .

روز عاشوراى سال ۶۱ هجرى ، آن خاک ، تبدیل به خون تازه شد . اُمّ سَلَمه نیز با دیدن آن ، فریاد کشید : وا حُسَینا! واى از مصیبت پسر پیامبر خدا! شیون و زارى و مرثیه سرایى اُمّ سَلَمه براى امام حسین علیه السلام به گونه اى بود که به دنبال آن ، مدینه ، یکپارچه عزادار شد : و زنان ، شیون کردند تا این که در مدینه ، چنان وِلوله اى بر پا شد که تا آن زمان ، شنیده نشده بود . سال ۶۱ هجرى ، سال حُزن نامیده شد.۵

همچنین ببینید

زنان افتخار آفرین شهید در دفاع مقدس

زهرا حسینی راوی کتاب دا با آغاز جنگ، زهرا حسینی که در آن هنگام دختری ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *