باز این چه شورش است که در خلق عالم است * باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
فَلا تَمیلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِما.
از نعمت هاى الهى است ، پس نسبت به نعمت ها روى بر نگردانید؛
وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد
سرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود *** کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
و برخاستی تا در بحبوحه تاریکی، پیامآور روشنایی باشی. شهر بیخبری ـ شام ـ را به راه افتادی و در هر کوچهاش، شمشیر کلام تو بود که دلهای جاهل را به بیداری میخواند.
دلت، پاره پاره داغ بود و درد.
آمده بودی که از بیداد ستم بگویی و دستان آلودهاش را رو کنی.
آمده بودی، تا حصارهای خفقان را درهم بشکنی و نفسهای بیعدالتی را در سینههای شبآلوده، به بند بکشی.
اگر تو نبودی، پیام بلند عاشورا، در جادههای توطئه و غفلت، عقیم میماند.
اگر تو نبودی، روایت به خون نشسته نینوا را سکوت حنجرههای سوداگر، به ورطه فراموشی میکشاند.
آمدی و ایستادی، تا حماسه حسینی، برای همیشه، کوچههای حقیقت را روشنگری کند
معصومه داوودآبادی
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
از کعبه شد جدا سیدالشهداء
به قربانگاه عشق، میرود از منا
حسین فاطمه ، عزیز مصطفی
نور چشم علی ، همتای مجتبی
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
پیوسته بر لبش ، لبیک و یاربش
یار همراز او ، قهرمان زینبش
همگامی با وفا ، در نماز شبش
همناله ، همنوا ، در هنگام دعا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
آماده کن بستر ، بر سبط پیغمبر
راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر
ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر
رقیه مهمان است ، منزل کن مهیا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
خون مبارزین ، رویت کند رنگین
ای خاک تو مهر ، نماز مصلین
داری عجب آبی ، آب حیات است این
آید لب فرات ، یک تشنه لب سقا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
ای ماه محرم ، ماه خون و شمشیر
ای روز عاشورا ،تو روز عشق و تکبیر
انقلاب ایران ، دارد ز تو تأثیر
گلگون ز شهیدان ، شد بهشت زهرا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست
رشته مهر او ، رمز وحدت ماست
ماتمش جاویدان ، پرچم او بر پاست
«حجت بن الحسن» ، گرید در این عزا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
انبیاء و زمین کربلا:
۱-خواب امیر المؤمنین(ع) دربارهء کربلا
۲-فرود آمدن حضرت آدم (ع) بر زمین
۳-رسیدن کشتی حضرت نوح(ع) به کربلا
۴-عبور حضرت ابراهیم(ع) از کربلا
۵-آب نخوردن گوسفندان اسماعیل(ع) به کنار فرات
۶-فرود سلیمان(ع) بر سرزمین کربلا
۷-سیر حضرت موسی(ع) با یوشع و رسیدن به کربلا
۸-گذر حضرت عیسی(ع) با حواریون از کربلا
۹-امّ سلمه و خاکی سرخ که رسول الله به وی داد به روایت شیخ صدوق
۱۰-منزل کردن در نینوا هنگام رفتن به جنگ صفّین
۱۱-روایت هرثمه بن ابی مسلم و حضور در کربلا
مرحوم شوشتری می نویسد : ورود به زمین کربلا باعث حزن و رقت است چنانکه نسبت به جمیع انبیاء واقع شد چون روایت شده که همه پیامبران به زیارت کربلا توفیق یافته اند: (همه انبیاء زیارت نمودند آن مقام شریف را و در آن توقف کرده گفتند: ای زمین تو مکانی پر خیر هستی در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت)
هر یک از پیامبران که وارد کربلا می شدند صدمه ای بر ایشان وارد می شد دلتنگ مهموم گشته از خداوند سبب آن را سؤال می نمودند خداوند وحی می فرمود که این زمین کربلاست و در آن حضرت حسین علیه السلام شهید خواهد شد .
۱- چون اهل بیت وارد کربلا شدند ام کلثوم عرض کرد : ای برادر این بادیه هولناکی است که از آن خوف عظیم بر دلم جا گرفته ؟!
حضرت امام حسین علیه السلام فرمودند: بدانید که من در وقت عزیمت از صفین با پدرم امیر المومنین علیه السلام وارد این زمین شدیم . پدرم فرود آمده سر درکنار برادرم گذارده ساعتی در خواب رفت و من بر بالین او نشسته بودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و زار زار می گریست .
برادرم سبب آنرا پرسید فرمودند :در خواب دیدم که این صحرا دریایی پر از خون بود و حسین من در میان آن دریا افتاده دست و پا می زند و کسی به فریاد او نمی رسید .
پس رو به من کرده فرمود:( ای حسین چگونه خواهی بود هرگاه برای تو در این زمین چنین واقعه ای رو دهد ؟)
گفتم : صبر می کنم و بجز صبر چاره ای ندارم
۲- هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او می گشت تا کربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینه اش تنگ گردید و چون به محل شهادت حسین علیه السلام رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد .
سربه آسمان بلند کرد و عرض نمود : خداوندا آیا گناهی از من صادر شد که مرا به آن معاقب فرمودی ؟ من همه زمین را گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید . خداوندا به او وحی نمود که ای آدم گناه نکردی ولکن فرزندت حسین علیه السلام در این مکان از روی ستم کشته می شود خون تو به موافقت خون او جاری شد.
۳- حضرت ابراهیم چون از کربلا عبور کرد اسبش لغزید و از اسب افتاد سرش شکسته خون جاری شد پس شروع به استغار نمود و عرض کرد :
خدایا چه گناهی از من صادر شد ؟
جبرئیل نازل شد و گفت :
ای ابراهیم گناهی از تو سر نزده لکن در این زمین فرزند زاده خاتم پیامبران و فرزند ( علی علیه السلام ) خاتم اوصیاء کشته می شود از این جهت خون تو جاری شد تا موافق با خون آن جناب گردد…
۴- هنگامیکه اسماعیل گوسفندان خود را برای چرا به کنار فرات فرستاد چوپان به او خبر داد چند روز گوسفندان آب نمی آشامند! اسماعیل از خداوند سبب آن را پرسید جبرئیل نازل شد و گفت :ای اسماعیل از گوسفندانت سؤال کن سبب آن را می گویند .
به آنها فرمود: چرا از این آب نمی آشامید؟ به زبان فصیح گفتند:
( به ما خبر رسید ه که فرزندت حسین علیه السلام فرزند زاده حضرت محمد (ص) در اینجا با لب تشنه کشته می شود و ما به جهت حزن بر او ازاین شریعه آب نمی نوشیم ) اسماعیل در باره قاتل آن جناب سؤال کرد گفتند : آن حضرت را ملعون اهل آسمانها و زمین و تمام خلائق می کشد پس اسماعیل قاتل آن بزرگوار را لعنت کرد.
عرض کرد : قاتل او کیست ؟
وحی آمد :قاتلش یزید ملعون اهل آسمانها و زمین است .
آدم گفت :ای جبرئیل ( درباره قاتل آن حضرت ) چه کنم ؟
گفت : او را لعن کن . پس آدم چهار بار او را لعن کرد و به سوی عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را یافت .
۵- هنگامیکه حضرت نوح سوار کشتی شد تمام جهان را سیر نمود چون به کربلا رسید طوفانی شد ( و آن کشتی به تلاطم افتاد ) و نوح از غرق شدن ترسید به پروردگار خود عرض کرد : خدایا همه دنیا را گشتم چنین حالتی مثل این زمین به من دست نداد !
جبرئیل نازل شد و فرمود : ای نوح در این محل حضرت حسین فرزند زاده محمد (ص ) خاتم انبیاء و فرزند علی علیه السلام خاتم اوصیاء کشته می شود
پرسید : ای جبرئیل قاتل او کیست ؟ پاسخ داد : قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین می باشد . پس نوح چهار مرتبه او را لعن کرد سپس کشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد .
۶- روایت شده که سلیمان به فرش خود می نشست و در هوا سیر می کرد . روزی هنگامیکه در حرکت بود به زمین کربلا رسید . باد بساط او را سه دور بهم پیچانید بطوریکه سلیمان ترسید سقوط کند پس باد آرام شد و فرش در زمین کربلا فرود آمد.
سلیمان به باد گفت : برای چه ( این کار را کردی و ) فرود آمدی ؟ گفت: در این موضع حسین علیه السلام کشته می شود .
پرسید : حسین کیست ؟ باد گفت :حسین فرزند زاده محمد مختار (ص) و فرزند علی حیدر کرار می باشد .
سؤال کرد: قاتل او کیست؟گفت : ملعون اهل آسمانها و زمین یزید می باشد . سلیمان دست برداشت و یزید را لعن و نفرین نمود و جن و انس آمین گفتند.
پس باد وزید و بساط سیر خود ادامه داد.