ما در حوزه فرهنگ و به خصوص در محیط دانشگاه، سامان یافته عمل نکردیم.
دکتر طبیب زاده در گفتگو با ۹دی:
خانم دکتر! با سلام از وقتی که در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنیم، قبل از ورود به بحث لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین. من زهره طبیبزاده نوری هستم. دندانپزشک و متخصص بیماریهای لثه. دو تا فرزند دارم که هردو دانشجو هستند. یکی در حال اتمام تحصیلات و یکی در سال سوم تحصیلش است. من دانشیار هستم قبلا مدیر گروه یکی از بخشهایی که مربوط به رشته خودم است یعنی رشته “پریو”(انساج نگهدارنده اطراف دندان). در دولت نهم هم مسئولیت معاون امور بانوان رییس جمهور را برعهده داشتم که سه سال و نیم در این مسئولیت حضور داشتم و پس از آن با یکماه وقفه تاکنون مسئولیت دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی(ره) را برعهده دارم.
در صحبت با برخی از دانشجویان دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی(ره) متوجه شدیم به خاطر اصرار و پیگیری حضرتعالی روی مسئله پوشش دانشجویان، تغییرات آشکار و قابل توجهی در وضعیت ظاهری آنها ایجاد شده، به نظر شما چرا این اتفاق خوب در بسیاری از دیگر دانشکدهها و دانشگاههای سطح کشورمان نمیافتد؟
ببینید من فکر میکنم مهمترین مسئله، وجود دغدغه است. یعنی اگر مسئولی در محیط آموزشی، تعلیم و تربیت را بشناسد و دغدغه تربیت به عنوان مسئلهای اساسی داشته باشد، قطعا تربیت را مقدم بر تعلیم خواهد دانست. درست است که مسئولیت ذاتی دانشگاهها در وهله اول آموزش رشته تخصصی است اما نباید فراموش کنیم که بنا به فرموده حضرت امام(ره)، دانشگاه، مقدرات و سرنوشت کشور را رقم میزند. همین کسانی که الان پشت میزهای دانشگاه نشستند، مسئولین اجرایی آینده این مملکت هستند و در سطوح مدیران میانی و کلان جامعه ایفاء نقش خواهند. ما متخصص، کم نداریم ولی این “متخصص متعهد” است که میتواند جنگ را ساماندهی کند، مقابل جنگ نرم بایستد، در بحث انرژی هستهای ما را به خودکفایی برساند و در عرصههای پزشکی ما را از خارجیها بی نیاز کند و قس علیهذا. متخصص بدون تعهد، دغدغههای اصلیاش چیز دیگری است. او صرفا به دنبال منفعت و رفاه و سود میرود کما اینکه شما میبینید بیش از چندهزار پزشک ما به کشور کانادا مهاجرت کرده اند. اینها مشکل تخصص نداشتند و همگی به لحاظ تخصصی انسانهای توانایی بودند و آموزش خیلی خوبی هم دیده بودند. از بیت المال جمهوری اسلامی تغذیه شده و آموزش گرفته بودند ولی چون در بعد تربیتی و معنوی روی آنها کار نشده بود طبعا آن پیشنهادات وسوسه انگیز غرب که در جهت رفاه و آسایش بیشتر خودشان به لحاظ مادی بود را استقبال کردند. اینها از پول مردم فقیر و محروم سیستان و بلوچستان و خوزستان به این رتبه رسیده بودند اما شاهد آن هستیم که به جای ارائه خدمت به کشورشان، به راحتی سرمایههای علمی خود را در اختیار کشورهای بیگانه قرار میدهند. من استنباطم این است که اگر یک مدیر یا کسی که اداره یک موسسه آموزشی دانشگاهی را برعهده دارد اگر دغدغه آینده جامعه را داشته باشد هیچ وقت صرفا به بحث آموزش بسنده نمیکند و از آنچه که در گذشته جامعه ما اتفاق میافتد پند میگیرد. برای خود من دغدغه تربیت بسیار مهمتر از مسئله تعلیم است. البته وظیف ذاتی ما چه بخواهیم چه نخواهیم، تعلیم هست اما تشخیص ضرورت تربیت هم وظیفه ذاتی ماست و این نکته کلیدی است که هنوز بسیاری از مدیران ما آن را درک نکردهاند یا اگر هم احیانا به ادراک نظری رسیده اند متاسفانه هنوز به باور یقینی نرسیده اند. من بدون تربیت، بحث تعلیم را ناقص ناقص میدانم.
بعضیها اعتقاد دارند این ضوابط سختگیرانه باعث بروز نوعی نفاق در افراد میشود و تاثیری در اصلاح دانشجویان متخلف نخواهد داشت. نظر شما در این باره چیست؟
شما نمیتوانید این تصور را داشته باشید که کل افراد جامعه نسبت به مسائل فرهنگی و هنجارهای اعتقادی، آزادی کامل داشته باشند و انتظار داشته باشید که این آزادی را عمیقا درک کنند و به آن به شکل دائمی، مقید باشند و بعد شما بتوانید قوانین اسلام را اجراء کنید. اسلام هم چنین چیزی را نمیگوید. درست است که در ابتدای اسلام پیامبر اکرم(ص)، “اصل تدریج” را درباره حجاب و سایر مقررات دینی اجراء کردند اما مدتی که گذشت، مقررات دینی، واجب الاجراء شد. من فکر میکنم، ۳۰ سال برای زمینه سازی برای انقلاب ما کافی باشد. ما ۳۰ سال فرصت داشتیم که زمینه سازی کنیم و آزادی فرهنگی بدهیم. البته من مسائل و مشکلات سر راه و از آن سو مقوله تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی را درک میکنم اما اعتقادم این است که ما در حوزه فرهنگ و به خصوص در محیط دانشگاه، سامان یافته عمل نکردیم. اما این دلیل نمیشود که چون ما به صورت زیربنایی و ریشهای روی این مسائل کار نکرده ایم بنابراین میتوانیم حکم اسلام را هم تعطیل کنیم. نمیتوانیم بگوییم چون ما در بیان و استقرار مسائل دینی و فرهنگ اسلامی، ضعف تاکتیکی داشته ایم حالا صورت مسئله را پاک کنیم و اساسا قائل به آن شویم که نباید فعلا مسائل فرهنگی را پیاده کنیم. ما موظف به اجرای فرهنگ اسلامی هستیم. مگر شما میتوانید همه افراد و آحاد جامعه را عمیقا به رعایت چراغ قرمز و ضوابط راهنمایی و رانندگی، آگاه بکنید به صورتی که وجدانا اگر پلیسی سر چهارراه نباشد چراغ قرمز را رد نکند و بفهمد که این یک مقررات اجتماعی است که برای ساماندهی روابط اجتماعی و اصلاح سیستم ترافیکی ایجاد شده که نهایتا منافعش به خود آن فرد برمی گردد؟ بنابراین شما نمیآیید مقررات راهنمایی و رانندگی را کلا تعطیل کنید چون که مردم قلبا و وجدانا و به صورت عمیق، هنوز این مقررات را درک نکرده اند. شما قانون را میگذارید. از هیچ کس هم امضاء نمیگیرید ولی وجدان عمومی برایش نهادینه شده و درک میکند که بایستی برای مصالح کل جامعه، یک سری قوانین را اجراء کند. درباره قانون حجاب، متاسفم که بگویم در جمهوری اسلامی بعد از ۳۰سال، این قانون، ارزش مقررات راهنمایی و رانندگی هم نداشته است. این ضعف ماست به عنوان افرادی که مسئولیم و به خصوص کسانی که در جامعه مسئولیت فرهنگی دارند که چطور مردم را به این یقین نسبی میرسانند که قوانین راهنمایی و رانندگی بایستی رعایت شود اما هنوز بعد از سی سال، این درک، عمومی نشده که حجاب، برای زن، یک واجب دینی است. بنابراین ما نمیتوانیم قانون را تعطیل کنیم حتی اگر کسی هنوز از نظر قلبی به اهمیت آن قانون نرسیده باشد. شما میتوانید به این دلیل که همه افراد از مضرات شرابخواری به طور یقینی آگاه نیستند (به طوری که برخی در خفا و به صورت قاچاقی آن را انجام میدهند) این فعل حرام را در ملاء عام اجازه بدهید؟ اگر ما بخواهیم این گونه این بحث را مطرح کنیم و از این زاویه به این مسئله نگاه کنیم بقیه احکام اسلام را هم باید تعطیل کنیم. چون برخی با نفاق ممکن است در علن، مشروب نخورند یا مواد مخدر مصرف نکنند بنابراین برای آنکه منافق نشوند اذن عمومی در استفاده از این مواد و مشروبات بدهیم! شما از این زاویه هم نگاه کنید که این عدم اذن ما، جلوی ترویج گناه و سرایت آن به دیگران را هم میگیرد.
اشاره داشتید به عملکرد متولیان فرهنگی. شما به عنوان یک فرد مدیر و دانشگاهی با سابقه در رابطه با عملکرد مسئولین و به خصوص متصدیان فرهنگی در زمینه مسائل فرهنگی در دانشگاهها چه نظری دارید؟
متاسفانه بسیاری از متصدیان فرهنگی، دانشگاه را نمیشناسند، زبان دانشگاه را نمیدانند، وقوف مناسبی به فرهنگ دانشگاه ندارند و با ابزارهای تبلیغاتی که متناسب با فرهنگ و هویت دانشگاه نیست در سطح دانشگاهها عمل میکنند. شکل تبلیغی که در سطح جامعه جواب میدهد لزوما در دانشگاه پاسخگو نخواهد بود چرا که دانشگاه، آموزشش، روابط فرهنگی اش، استادش و منابعش عمیقا با فرهنگ غرب، عجین است. بنابراین شما نباید انتظار داشته باشید دانشجویی که در چنین فضایی رشد میکند یک متخصص متعهد از آب دربیاید و از آن طرف هم نباید انتظار داشت آنچه که بعنوان ابزارهای فرهنگی تحت عنوان کتابهای معارف اسلامی با آن حالت کلیشهای که قبل از انقلاب هم وجود داشت در دانشگاههای کنونی با فضایی که عرض کردم، جواب بدهد. ما این اقدامات ناکام فرهنگی را به طور عمیق، آسیب شناسی نکرده ایم. تحقیق نکردیم که آیا این کتابها تاثیری بر فرهنگ و اعتقادات دانشجویان داشته است؟ آیا زبان استاد در تعمیق باورهای دینی دانشجویان گویا بوده یا نه؟ ما متاسفانه این کارها را انجام نداده ایم. به طور روزمره داریم کارمان را ادامه میدهیم. البته صحبتهای من، نافی وجود کلاسهای معارف اسلامی و این تیپ مباحث در دانشگاه نیست اما نحوه ارائه و نحوه بیان این مباحث، کیفیت اداره کلاسهای مربوط به آن و استادی که به ارائه این مباحث میپردازد اینها همگی حائز اهمیت است.
چه ابزار و ضمانت اجراهایی داشتید که موفق شدید دانشجویانی که ضوابط پوششی را رعایت نمیکردند؛ به تمکین از قوانین دانشگاه، ملزم کنید؟
ما یک آیین نامهای انضباطی داشتیم که جلوی در اصلی دانشکده نصب شد. این یک آیین نامه انضباطی بود که در گذشته مطرح شده بود و ما این آیین نامه را ملاک کار خودمان قرار دادیم. این آیین نامه را نزدیک به ۶ماه به رویت دانشجویان رساندیم و گذاشتیم که ذهنشان با این قانون، آشنا شود. در کنار این اقدام، برخی کارهای فرهنگی را هم انجام دادیم. یعنی نمایشگاه حجاب برپا کردیم. درباره ضرورت حجاب و همچنین تاثیرات عمیقی که مسئله حجاب بر زنان غربی داشته است و آنها را متمایل به حجاب و پوشیدگی کرده نمایشگاهی گذاشتیم. کتاب بسیار ارزشمندی با عنوان “ضوابط پوشش در دانشگاههای خارج از کشور” که از سوی دفتر نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها تدوین و گردآوری شده بود را انتخاب کردیم و ضوابط مربوط به آن دسته از دانشگاههایی که در سطح دنیا معروفتر و مطرحتر هستند را به صورت بنر در لابی اصلی ورودی دانشجویان نصب کردیم و به آنها عملا اعلام شد که این ضوابط، یکسری ضوابط پذیرفته شدهای است که همه دانشگاهها و حتی دانشگاههای باصطلاح غربی هم به شکلی، به ضوابط پوشش قائل هستند. من یکی دو جلسه به طور اختصاصی با دختر خانمهای دانشجو داشتم که در آن جلسات به صورت صمیمی تر و صریح تری صحبت کردیم و درباره مشکلات عدم رعایت پوشش به بحث پرداختیم. من از این زاویه وارد شدم که من نمیخواهم حجاب را به عنوان یک اعتقاد دینی در اینجا مطرح کنم بلکه قصد دارم حجاب را به عنوان یک “انضباط اجتماعی” معرفی کنم. ما در یک “کشور اسلامی” زندگی میکنیم و کل این کشور، معتقد به قوانین اسلام است بنابراین دانشگاهش باید شکل دینی داشته باشد. برای اینکه شکل دینی داشته باشد باید واجبات دینی در آن اجرا شود. واجب دینی، یک واجب انضباطی است و من به این واجب دینی (علیرغم اینکه شما قلبا به آن اعتقاد دارید یا نه) به عنوان یک دستور انضباطی نگاه میکنم. همانطور که در دانشگاههای خارج از کشور که احیانا هیچ گونه اعتقادات دینی و مذهبی هم ندارند اما یک ظواهری را به عنوان دستور انضباطی، حکم میکنند من به این شکل از پوشش به عنوان قاعده و نظم اجتماعی نگاه میکنم. همانطور که شما دارید تشریف میبرید به مهمانی یا یک سالن ورزشی، پوشش مناسب آن جا را انتخاب میکنید و طبعا با پوشش مهمانی در سالن ورزشی حاضر نمیشوید در دانشگاه هم بایستی پوشش مناسب آن را رعایت کنید. پس این یک نظم اجتماعی است. ما در این جا یک زندگی اجتماعی با هم داریم و محور این زندگی اجتماعی هم آموزش و درس است بنابراین برای آنکه این محور به شکل خیلی خوب و پربار اجرایی شود باید پایبند به یکسری از ضوابط باشیم. همانطور که شما وقتی به بخشهای دندانپزشکی وارد میشوید یک شرایطی مانند استریلیزاسیون و پوششهای متفاوت با کارمندان و مریضان را باید رعایت کنید(چه به این مقررات اعتقاد داشته باشید چه نداشته باشید) در محیط دانشکده هم برخی ضوابط مانند ضوابط مشخص پوشش و حجاب وجود دارد.
در جهت اجرای این آیین نامهها و ضوابط پوششی با اعتراضی از ناحیه دانشجویان هم مواجه شدید؟ اساسا آیا در این مدت کوتاهی که از تاکید حضرتعالی روی اجراء این ضوابط میگذرد، میزان رضایتمندی دانشجویان هم ارزیابی شده است؟
نه! هنوز. ببینید، بحثهای فرهنگی، چیزی نیست که در کوتاه مدت پاسخ بدهد حالا چه این مسائل فرهنگی در جهت اثباتی باشد چه نفیای؛ همه اینها در دراز مدت جواب میدهد. ما در دانشکده تقریبا سعی کردیم همان اصل تدریج را رعایت کنیم. اول با دید عقلانی و انضباطی با مسئله برخورد کردیم. آیین نامه پوششی را در داخل دانشکده نصب کردیم. همانطور که عرض کردم نمایشگاه گذاشتیم و گفتگوی متقابل با دانشجویان برقرار کردیم و بیان کردیم که این، به عنوان یک ضابطه اجتماعی در دانشگاه محسوب میشود نه یک ضابطه اعتقادی. بنابراین همانطور که در سوالات قبلی عرض کردم ضوابط انضباطی را ممکن است همه قلبا نپذیرند ولی باید درک کنند که این ضابطه انضباطی را باید بپذیرند. ممکن است شما از اینکه نتوانید از موبایلتان در هنگام معاینه و معالجه بیمار استفاده کنید، خیلی ناراحت و ناراضی باشید اما بایستی ضابطه انضباطی مراعات شود. وقتی که در بخش دندانپزشکی شما دارید با دستکش استریل کار میکنید نمیتوانید یک شیء آلوده را دستتان بگیرید. شما از این مسئله، ممکن است ناراحت هم بشوید ولی این قانون و ضابطه انضباطی یک محیط درمانی و پزشکی است ما هم برای دانشگاه، حریم و ضوابطی را قائل هستیم. طبعا لزومی هم ندارد که برای قوانین و چراغ قرمزها از همه امضاء قانونی بگیریم اما جالب است بدانید که ما امضاء هم از دانشجو گرفتیم اگرچه بر ما فرض نبود که این کار را انجام دهیم اما برای اینکه حجت تمام بشود این کار را هم انجام دادیم. یعنی به دانشجو گفتیم شما میخواهید در دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی(ره) درس بخوانید. ضوابط داخلی این دانشکده هم به این ترتیب که عرض کردم هست. اگر میخواهید در این دانشکده تشریف داشته باشید بایستی ملتزم به این ضوابط قانونی باشید و ابتدای ترم برای همین امر از دانشجو امضاء گرفتیم. اگر دانشجو علاقمند به اجرای این ضوابط نیست میتواند خودش را به دانشگاهی دیگر منتقل کند.
خانم دکتر! این روزها در سطح دانشگاههای کشور با پدیده تاسف آوری مواجه هستیم و آن اینکه بعضی از دانشجویان محجبه و چادری بعد از گذشت مدتی از ورودشان به دانشگاه، چادر را کنار میگذارند و یا حتی بسیار بدحجاب هم میشوند؛ علت این پدیده را چه میدانید؟
ببینید علت این پدیده این است که ارزش برتر در دانشگاه، اعتقادات دینی نیست. وقتی برخی از اساتید با گرایشات و دیدگاههای غربی به شما دارند آموزش میدهند و آموزشتان، روابط فرهنگی تان و ارزشها و هنجارهایتان، کاملا غربی است طبعا خروجیاش همین میشود که شما فرمودید. ببینید من متاسفم که این را عرض کنم که تا چند وقت پیش معدودی از اساتید، قاعده را این گونه چیده بودند که هرکس ظاهر آراستهتر، آرایش کرده تر و زیباتری داشت مقبولیت بیشتری داشت و هرکس نمره بهتری میخواست بگیرد باید بیشتر آرایش میکرد. یعنی ارزش شما به ارزش علمی تان نیست بلکه ارزش شما به قیافه ظاهری شما بستگی دارد!
واقعا در دانشکده شما چنین اتفاقی میافتاد؟!
دقیقا! دقیقا! شما میدانید که متاسفانه ضابطه خاصی برای نمره دادن در آموزشهای عملی وجود ندارد و نمره صد درصد دست استاد است به همین خاطر به طور طبیعی وقتی یک استاد غرب زده باشد و گرایشات عمومی هم به این سمت باشد که هرکس ظاهر قشنگتری دارد انسان باشعورتری است طبعا یکی از ملاکها در آموزش عملی همین تیپ و قیافه آرایش کرده میشود. من صراحتا به شما عرض میکنم که قیافه ظاهری دانشجویان در برخی موارد روی نمراتشان تاثیر داشته است.
حالا شما محاسبه کنید برای دختری، اعتقاداتش، یقینی نشده است و صرفا دینی موروثی را یدک میکشد و بعد احساس کند که ملاکها و هنجارهای جامعه و دانشگاه به قیافه و آرایش او منتهی میشود، طبیعی است که او دیگر تمایلی به تداوم رعایت حجابی که فلسفهاش را نمیداند نداشته باشد و در او تغییر ایجاد شود بنابراین من این تغییر پوشش را چیز خیلی غیرعادی و عجیبی نمیبینم. دانشجویی که آمده، عمدتا در رشته هایی مثل رشتههای ما فرصت زیادی برای مطالعات دینی نداشته است و با این جوی که در کنکور وجود دارد به شدت سرشان گرم مطالعه دروس دبیرستانی بوده و تمام تمرکزشان روی درس خواندن و تست زدن بوده است. از آن سو متاسفانه آموزشهایی هم که در مدارس ما وجود دارد آموزشهای دینی قابل قبولی نیست. اگر خانواده، مفاهیم دینی و فرهنگی را به صورت عقلانی و منطقی به فرزندان خود منتقل کنند وقتی این فرد وارد فضای غرب زده دانشگاه میشود خیلی عالمانه تر برخورد میکند و در موضع عقب نشینی و انفعال گرفتار نمیشود. متاسفانه ما در تیپ رشتههای خودمان، خیلی کم دانشجو داریم که در دانشگاه، نسبت به فرهنگ غرب از موضع تهاجمی و فعال برخورد کنند.
پدیده دیگری که در این زمینه میتوانیم از آن یاد کنیم این است که برخی از دختران محجبه و چادری در عین حالی که نمیخواهند چادرشان را کنار بگذارند اما همان چادر را به صورتی شلخته میپوشند یا زیر چادر را روسریهای رنگی و جلب توجه کننده و یا مانتوهای تنگ و کوتاه میپوشند. از آن طرف هم من شنیدم برخی دانشجویان بدحجاب همین دانشکده هم هستند که در نمازجماعت دانشگاه به صورت مستمر شرکت میکنند و حتی در نماز هم برخی از آنها حجابشان را درست نمیکنند؛ به نظر شما علت این دوگانگی و تضاد چیست؟
به نظر من این نشناختن دین و مقررات دینی است. آن دختر خانم چادری یک اسلام سنتی و وراثتی را پذیرفته است اما متوجه نیست که حدود و مرزهای حجاب چیست. به همین دلیل است که شما میبینید اسلام گفته بایستی زنان تا مچ دستان خود را بپوشانند ولی خیلی از دختران چادری هستند که از این مانتوهایی که آستینشان کوتاه است میپوشند و مچ دست این خانم کاملا پیداست. البته یکی ممکن است غفلتا چیزی را نادیده بگیرد و دیگری عمدا آن را نادیده بگیرد. به نظر من اینهایی که گفته شد علتش عدم اطلاع از حدود شرعی است. این دختر، نمیداند اگر آرایش داشته باشد وضویش اشکال دارد. نمیداند اگر مویش پیدا باشد نمیتواند نماز بخواند. این را به لحاظ فقهی نمیداند یا آن خانم چادری که چادرش را باز میگذارد یا لباس تنگ میپوشد یا آرایش میکند این یا حکم فقهی عملش را نمیداند یا عمدا این کار را میکند.
اگر عمدا این کار را میکند، چرا اساسا چادرش را برنمیدارد؟
خب! اگر عمدا این کار را میکند در اثر اجبار خانواده است که این پوشش را دارد و به نظرم میخواهد هم نظر خانواده خود را تامین کند و هم نظر خود و جنس مخالفش را. وگرنه میداند که پوشش چادر برای این است که ایشان ظواهر بدنش را آشکار نکند. بنابراین پوشیدن لباس نامناسب زیر چادر، نقض غرض است. پس یا نمیداند که پوشش چادر را به چه دلیل میپوشد یا میداند اما از روی اجبار پدر و مادرش دارد از پوشش چادر استفاده میکند. او چادر را به عنوان یک حجاب برتر و به عنوان ضابطهای شرعی نمیبیند. درباره این جهل هم بگویم که مختص مسئله حجاب نیست و خیلی از متدینین نمازخوان و روزه گیر، نمیدانند که خمس و زکات بر آنها واجب است و اسلام را به عنوان یک کلیت نمیشناسد و چون نمیشناسد “نومن ببعض و نکفر ببعض” میشود.
نکتهای به ذهنم میرسد و آن اینکه شما انگیزه ارتباط با جنس مخالف یا انگیزه همسریابی را چقدر دخیل در مسئله بدحجابی میدانید؟
زنان به طور غریزی و فطری تمایل به تبرج و زینت کردن خودشان دارند. طبیعی است که وقتی این فرد این انگیزهاش را بوسیله دین و تقوی ادب و تربیت نکرده باشد و نداند که این انگیزه را بایستی در حریمهای خاصی بروز پیدا کند، این وضعیت به وجود میآید…
علاوه بر عدم کنترل این غریزه زنانه، شما تغییر ملاکها و ارزشهای مردان جامعه را در این مسیر موثر نمیبینید؟ یعنی شیفت ملاکهای بخش قابل توجهی از مردان ایرانی از معیارهای دینی و اخلاقی به سمت مولفههای ظاهری و فیزیکی باعث نشده که یک دختر پیش خودش محاسبه کند که اگر با حجاب کامل بخواهد در مرئی و منظر ظاهر شود و یا هیچ گونه آرایشی را در ظاهرش صورت ندهد در آن صورت احتمال پیدا کردن یک شوهر برایش بسیار دشوار میشود؟
۱۰۰درصد! من به این قائلم که شکل ظاهری خانمها تابع نوع تمایلات مردان هم هست. الان اگر شما نگاه بکنید برخی از پسران مذهبی ما که علی الظاهر شکل ظاهری مذهبی و دینی دارند، اصلا مقید نیستند که پوشش همسرشان چگونه باشد. بنابراین طبیعی است که از آن طرف هم رفتارهای دختران ما تغییر کند و به سمت آرایش و دلبری و انتخاب شدن سوق پیدا کنند و اصلا هویتشان را از شخصیت و شکل ظاهریشان بگیرند نه از شخصیت واقعی علمی و اخلاقیشان. به نظر من این، ربطی هم به فرد تحصیل کرده یا غیر تحصیل کرده هم ندارد. آن وقت تالی فاسدی که این تغییر ملاکها در مردان دارد میدانید کجاست؟ این، بعد از ازدواج خودش را نشان میدهد. شما به آمار طلاق در کشور و مخصوصا شهرهای بزرگ نگاه کنید. به آمار جنایات ناموسی و افسردگیها و خیانتها نگاه کنید، ان وقت برایتان روشن میشود که شیفته ظاهر و عشوه و غمزه شدن دختر و پسر ما را به کجاها کشانده است.
خانم دکتر! سهم سیستمهای غلط طراحی شده در کشور را در این زمینه چقدر میدانید؟ ببینید ما دختر و پسر را از همان اول ابتدایی تا پایان دوره دبیرستان از یکدیگر جدا میکنیم و سپس به محض آنکه در دانشگاه قبول شدند، به یکباره آنها را در کنار هم مینشانیم. آن هم در چه سنی؟ ۱۸ سالگی! اوج تمایل دختر و پسر به جنس مخالف! بعد این دختر و پسر به مدت ۲سال یا ۴سال یا ۶سال کنار همدیگر در یک کلاس مینشینند و طبیعی است که طی این مدت طولانی اصطکاکات فوقالعاده زیاد عاطفی و روانی ایجاد شود آن هم با تغییر ملاکهایی که به آن اشاره شد. از طرف دیگر ما فرد را از محیط مستبدانه و بسته مدرسه به یکباره وارد محیط باز و ولنگ و واز دانشگاه میکنیم. به نظر شما این موارد که مرتبط و ناظر به سیستم و نه افراد و خانواده است در پدیده بدحجابی و ایجاد مسائل اسف بار اخلاقی چه قدر میتواند تاثیر داشته باشد؟
این را کاملا قبول دارم و نمونه هایی از نتایج این سازوکار در دانشگاهها به وفور مشاهده میشود. البته این مسئله، نافی جداسازی دختر و پسر در مقاطع پایینتر نیست. شما وقتی به عرف در غرب نگاه میکنید میبینید که در تحقیقاتی که مثلا در انگلیس کرده اند به این نتیجه رسیده اند که راندمان آموزشی مدارس مختلط خیلی کمتر از مدارس تک جنسیتی است. چون آنها هم مدارس تک جنسیتی دارند و دیده اند که بازده آموزشی این مدارس بالاتر است. این طبیعی است چون در مدارس تک جنسیتی، تمرکز روی بحث آموزش میرود و دیگر ذهن دانش آموز با چیزهای دیگر درگیر نمیشود.
ما هم نمیگوییم در ایران از دوران پیش از دانشگاه اختلاط ایجاد شود اما قبول دارید که این وضعیت فعلی ما خیلی فاجعه بار است؟ ما میگوییم که آیا نمیشود که این عدم اختلاط در دوران دانشگاه هم رعایت شود؟
ببینید! یک بحث، ایده آل ماست و یک بحث، واقعیتهای موجود است. من کاملا با شما موافقم. اگر به تعداد کافی، استاد زن داشتیم به نظر من صد درصد ایده آل بود که در دانشگاهها هم این تفکیک به صورت کامل ایجاد شود. اما الان متاسفانه تعداد متخصص کافی زن وجود ندارد و به علت فراغت بیشتر آقایان نسبت به بانوان، این آقایان هستند که بیشتر وارد سطوح بالای تخصصی میشوند. بنابراین در سطح استاد فعلا بضاعت ما در حدی نیست که بتوانیم تفکیک را انجام دهیم اما در سطح دانشجویان، این مسئله کاملا امکان اجرایی شدن دارد و مشکل عمدهای در این زمینه وجود ندارد.
یکی از نکاتی که در رسانههای کشور، شاهد آن هستیم که به آن پرداخته میشود، انجام کارهای مردانه توسط زنان و انجام کارهای زنانه توسط مردان میباشد، در عمل هم در دانشگاههای کشور، زنان در رشته هایی که ماهیتی مردانه دارند نیز پذیرفته میشوند؛ نظر شما در این باره چیست؟
من معتقدم که جامعه احتیاج به تخصصهای مختلف دارد و به شدت هم به این مسئله قائل هستم که تحصیل برای جامعه بانوان ما و کسب تخصصهای مورد نیاز زنان کشور، ضرورت دارد. به شدت به این مسئله معتقدم که عمده نیازهای زنان ما بایستی توسط متخصصین زن، تامین شود. چه در عرصه مسائل پزشکی چه در عرصه مسائل فرهنگی باید تا آنجا که امکانپذیر است بایستی خدمت، توسط هم جنس صورت بپذیرد. من اصلا اعتقادی به تربیت زنان در مشاغلی که باطبع و توانایی جسمی مردان بیشتر همخوانی دارد، ندارم در دورانی هم که در نهاد ریاست جمهوری بودم این را در سخنرانیهای مختلفم اعلام کردم. من اصلا ضرورتی نمیبینم که یک زن “مهندسی معدن” بخواند، نه به این لحاظ که آن زن توانایی علمی تحصیل در رشته معدن را ندارد! نه! ضریب هوشی دختران ما بسیار بالاست و قادر به گرفتن آموزش کافی هست اما بایستی ببینیم برای زن ما و جامعه ما چه چیزی مطلوبتر و مورد نیازتر است. برای رشته هایی مثل مهندسی عمران، معدن، کشتی سازی، راه آهن، مکانیک و رشته هایی مشابه نسبت به رشتههای علوم پایه مثل فیزیک محض و ریاضی محض هزینه بسیار زیاد و چند برابری مصرف میشود تا فرد در آن رشتهها تحصیل کند. شما الان یک تحقیق میدانی بکنید و ببینید آن دخترانی که رفته اند و مثلا در رشته مهندسی ساختمان و معدن و نفت تحصیل کرده اند چقدر بازار کار برایشان وجود دارد؟ و چقدر عملا توانسته اند کار کنند؟ و آیا به صلاح است که جامعه ما با مسائل اقتصادی فراوانی که دارد روی این گونه موارد سرمایه گذاری کند و اجازه دهد درآمدهای ملی صرف آموزش دخترانی بشود که در این تیپ رشتههای مردانه تحصیل کنند، بعد بروند در مدارس غیرانتفاعی، فیزیک و ریاضیات درس بدهند! همین الان بروید در مدارس غیرانتفاعی و ببینید چند نفر خانم مهندس دارند در این مدارس تدریس میکنند؟ به نظر من این، اشکال برنامهریزان دولتی ماست. ما نباید مقهور دیدگاههای غربی بشویم و بحثهای پرطمطراق برابری جنسیتی ما را به این اشتباهات بزرگ وادار سازد. این، بسیار غلط است. جامعهای که منابع مالیاش محدود است باید جایی سرمایه گذاری کند که بعدا بتواند ده برابر آن را بهره برداری کند. بله! اگر خانمی میخواهد با امکانات مادی خودش برود این دست رشته هایی که عرض کردم بخواند، اشکالی ندارد. کار پیدا کرد که کرد ولی اگر پیدا نکرد دیگر هزینههای بیت المال هدر نرفته است. این اشتباه است که ما سرمایههای کشور را خرج تحصیل کسانی کنیم که اصلا امکان حضورشان در مناطقی مثل عسلویه و معادن کویری و دریا نیست. این بحث درباره مردان ما هم مطرح است و دولت نباید اجازه دهد که مردان در رشته هایی که طبیعت زنانه دارند وارد شوند. یک سری رشتهها خاص زنان است. الان خوشبختانه در جمهوری اسلامی حضور زنان در مثلا تخصص زنان و زایمان را به ۹۸درصد رسانده اند و البته آن مقدار باقیمانده هم به این دلیل برای مردان اختصاص یافته که مناطق دورافتاده و صعب العبور، بدون متخصص نمانند و این دیگر مبنای فقهی هم دارد.
به عنوان آخرین سوال میخواستم بپرسم شما نقش رسانه ملی در مسئله پوشش و حجاب و ایجاد هنجارهای غلط و صحیح در این زمینه را چقدر ارزیابی میکنید؟
والله من درباره نقش رسانه ملی که مطلب زیاد دارم. من در عین حال که معتقدم زحماتی که این بزرگواران دارند میکشند بسیار مشکل است و به دلیل این که اصلا شرایط خاص ساختاری در این رسانه بیشتر به جهت ساختن سریالها و فیلمها وجود دارد، ارتباط بسیار شدید افراد نامحرم با هم در آن جریان دارد. اینها نزدیک ۶ماه، یکسال در یک ارتباط کاری بسیار نزدیک در یک نقش به عنوان همسر با هم دارند کار میکنند. طبیعی است که چنین سیستمی ارتباط و اختلاط شدید را میطلبد. از آن سو همه افراد مقید هم اجازه نمیدهند که به خصوص دخترانشان در صحنههای نمایشی ظاهر شوند. خب! طبیعی است که با این شرایط، انتخاب بازیگر متعهد و مقید بسیار دشوار میشود. اما یک مقدار هم برمی گردد به دیدگاههای کسانی که دارند این رسانه ارتباط جمعی را اداره میکنند. من در موضوعات سریالها بحث بسیار اساسی دارم. شما در اکثر سریالهای ایرانی، زن ایرانی را یک آدم خرافاتی که مدام دنبال چشم و هم چشمی با زنها و دخترهای دوست و فامیل است میبینید. در این سریالها مردان، بیشتر اصطلاحا زن ذلیل هستند و فرهنگ تسلط زن در خانواده را به صورت اگزجره و غلوآمیز مشاهده میکنید. ندرتا هم از آن طرف بام افتاده اند و در برخی سریالها روابط مردسالارانه را نشان میدهند. در این سریالها مرد در خانواده، اصلا هویت واقعی خودش را ندارد و یا خیلی زن ذلیل است یا خیلی مستبد. خیلی کم زن و شوهر و خانواده متعادل را در سریالها مشاهده میکنیم. بخش زیادی از این کمبود به خاطر ضعف فیلمنامه نویسان یا کارگردانان ماست. از آن طرف هم صدا و سیما با سرمایه گذاری و آماج فیلمهای ناتوی فرهنگی و هالیوود روبروست و برای آن که در این رقابت نفس گیر عقب نیفتد مجبور است به نوعی کانالهای خود را پرکند اما بعضی چیزها کاملا دست خودشان است و به نظر من این غفلت محض مسئولین است. الان برخلاف سالیان ابتدایی انقلاب اسلامی به صورت رایج شما میبینید که در فیلمها از جاذبه آرایش و زیبایی زن استفاده میشود. الان بدون استثناء در فیلمها آرایش زنان، طبیعی شده است. بیشتر زنان بازیگر، دماغهایشان را عمل کرده اند. نوع پوششی که زنان در این فیلمها به تن دارند خیلی حداقلی شده است. شما الان نگاه بکنید خیلی از مجریان و بازیگران مردی که در صداوسیما میبینید ابروهایشان را برمی دارند. خب! شما دارید با این کارتان چه پیامی به مخاطب میدهید؟ شما دارید به مخاطب میگویید که این کار وجیه است. این کار یعنی اینکه، آقایان! پسران جوان! بدانید که از نظر نظام اسلامی بلااشکال است که شما خودتان را شبیه به زنان دربیاورید. شما وقتی اینها را میبینید، آرایش بازیگران زن را میبینید، پوشش آنچنانی آنها را میبینید و وقتی میبینید که دختر جوان برای جلوه گری هرچه بیشتر در ذهن مخاطب، حتما یک شال رنگی روی روسریاش میاندازد اینها نشان میدهند که کارگردان و سناریونویس و سیاستگذار توانمند نیستند و دارند از رانت جذابیت و جلوه گری زن برای پرکردن خلاء سواد و توانایی خودشان استفاده میکنند. شما بعضی از این فیلمهای غربی را ببینید؛ اینقدر این فیلم به لحاظ کارگردانی و فیلمنامه قوی است که آن جاذبه و لباس ظاهری آن فرد اصلا جایی پیدا نمیکند. حتی ممکن است نوعی پارازیت هم باشد در اثر!
منتها ما متاسفانه اینقدر ضعف فیلمنامه و کارگردانی داریم که سعی میکنیم جذابیتهای زنانه را چاشنی فیلمهایمان کنیم برای اینکه مخاطب بیشتری را جلب کنیم. طبیعی است که وقتی این اتفاق بیفتد، این تیپ مسائل بین جوانان، خیلی رایج شود. حالا اینکه خیلی خوب است! صدا و سیما در ایام نوروز فیلمی گذاشته بود با عنوان “اسپاگتی در هشت دقیقه”. من به عنوان نسل دوم انقلاب، اصلا تصور نمیکردم که انقلاب اسلامی به اینجا کشیده شود که چنین فیلمی در جمهوری اسلامی در سینما و از آن تاسف بارتر در صدا و سیما پخش شود. خانم آرایش کرده با لباسهای کاملا غربی، همراه دو تا آقا با موسیقی ریتمیک داشت میرقصید. ببینید این فیلم را! من کاملا اتفاقی بخشی از این فیلم را دیدم و شما تصور کنید که در ایام عید، صداوسیما این صحنه را پخش کرد که اصلا من شوکه شدم وقتی این فیلم را دیدم. ما دلمان خوش بود به اینکه اگر در سینما حریمها رعایت نمیشود لااقل در تلویزیون این حریمها نسبتا مراعات میشود که الحمدلله رب العالمین در عید، کلیه این حریمها شکسته شد. ما داریم به کجا میرویم؟ شما تمام حریمها را در دانشگاه عمومی یعنی همان صدا و سیما لگدمال کرده اید بعد انتظار دارید دانشجوی دانشگاههای آموزش عالی و آموزش پزشکی به آن ضوابط پایبند باشد؟
خیلی ممنون و متشکر.
منبع: هفته نامه ۹دی