خانه / از منظر اسلامی / حکمت ها / ریشه همه مشکلات اخلاقی جامعه

ریشه همه مشکلات اخلاقی جامعه

ریشه همه مشکلات اخلاقی جامعه

آیت الله العظمی تهرانی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم الله الرحمن الرحیم؛ والحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
رُویَ عن الصادق ـ علیه‎السلام ـ قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».

مروری بر مباحث گذشته

در گذشته، بحث ما راجع به تربیت، یعنی روش رفتاری و گفتاری دادن بود. عرض کردم به طور معمول، انسان در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش می‎گیرد؛ فضای پنجمی هم داریم که حاکم بر هر چهار محیط است. اینها بحث‎های گذشته ما بود. من راجع به چهار محیط بحث کردم، امّا بحث فضای پنجم ماند.

در ضمن، بحث محیط خانوادگی، دو سه جلسه به طور اختصار در مورد مسأله حیا در بُعد اخلاقی‎اش بحث کردم، چون حیا ارتباط تنگاتنگی با آن محیط داشت؛ امّا به طور مستقل وارد این بحث نشدم. چند چیز موجب شد که احساس کنم «بحث حیا» مستقلاً، مورد ابتلاست و نه تنها نسبت به محیط خانوادگی بلکه به طور کلّی، نسبت به کل جامعه نقش دارد، به ویژه نسبت به آن فضای پنجمی که می‎خواستم مطرح کنم، چون اصلاً رکن اساسی‎ در مورد فضای کلّی جامعه حیاست.

از طرفی، همان موقع نیز من مراجعات متعدّدی راجع به همین مسأله داشتم؛ بنابراین، به ذهنم آمد که چون این بحث، نسبت به همه آنها نقش اساسی دارد، آن را مطرح کنم.

اشاره به تاریخچه این بحث

چند مقدّمه در مباحث اخلاقی

هم اکنون برای آشنایی به مباحث اخلاقی، مقدّمه‎ای را می‎گویم و بعد وارد بحث می‎شوم.

۱٫ کیفیّت سیر مباحث اخلاقی

مباحث اخلاقی بر محور قوای درونی انسانی، یعنی قوه شهوت، غضب و وهم مطرح می‎شود. مباحث اخلاقی این گونه هستند و من هم مفصّل راجع به آن بحث کرده‎ام. علمای اخلاق، برای هر کدام از این قوا، رذایل و فضایلی را می‎شمارند و وارد بحث آن می‎شوند. مثلاً رذیله‎های قوه شهوت را شمارش می‎کنند، یا مثلاً راجع به خشم و غضب و رذایلش و مقابلاتش بحث می‎کنند. یک رذیله را می‎گویند بعد ضدّ آن را که فضیلت است، بیان می‎کنند تا بحث می‎رسد، به جایی که یک قوّه به تنهایی نقش ندارد؛ مثلاً جاهایی ممکن است از دو قوّه یا سه قوّه، یک رذیله پیش بیاید؛ یعنی شهوت و غضب، سرچشمه همان رذیله می‎شود. رذیله را موضوع بحث قرار داده و می‎گویند: گاه ممکن است ریشه این رذیله، شهوت و گاه غضب باشد. اینها مقدّمه است برای این که به بحثمان برسیم.

«وقاحت» یعنی «بی‎حیایی»

در مباحث اخلاقی، رذیله‎ای به نام «وقاحت» مطرح است که من می‎خواهم توضیح دهم، گاه در ارتباط با شهوت قرار می‎گیرد و منشأش شهوت است و گاه غضب است. «وقاحت» از نظر لغت، به معنای «بی‎شرمی» است که ما هم این لفظ را در همین معنا استفاده می‎کنیم. بحث ما «حیا» است، نه بی حیایی، ولی از آنجا که گاهی تعریف به ضد، مطلب را خوب تفهیم می‎کند، مجبورم نخست این رذیله را بگویم و سپش سراغ آن فضیلت بروم.

علما می‎گویند: «یُعرَفُ الاشیاء بأضدادها». چون ضدّ او حیاست و من می‎خواهم بحث ضد را بکنم. خود ما هم در محاورات عرفی‎مان می‎گوییم: فلانی خیلی بی‎حیاست و منظورمان همین وقاحت است. یا می‎گوییم، وقیح یا بی‎حیاست. این یک بحث لغوی بود.

علمای اخلاق، وقتی وقاحت را از نظر اصطلاح تعریف می‎کنند، می‎گویند: «وقاحت عبارت است از عدم مبالات نفس نسبت به ارتکاب محرّمات شرعیّه، قبایح عقلیّه و عرفیّه». «عدم مبالات نفس از ارتکاب» به تعبیر ما یعنی «پررویی». اگر انسان، کاری را که از دیدگاه عقل زشت است انجام دهد و اصلاً هم به روی خود نیاورد و برایش اهمیت نداشته باشد، انسان پررو و بی‎حیایی است. از نظر درونی، برای چنین کسی ذرّه‎ای ناراحتی ایجاد نمی‎شود.

قبایح عقلیّه در ارتباط با عقل عملی است، چون ادراک حُسن و قُبح مربوط به عقل عملی است. محرّمات شرعیّه هم یعنی دستورات شرعی؛ بنابراین منشأ این که یک نفر با این که می‎گوید: من معتقد به معاد و نبوّت و همه اینها هستم، در عین حال گناهی می‎کند و از نظر درونی هم هیچ ناراحتی برایش ایجاد نمی‎شود، منشأ این عدم مبالات نفس، بی‎حیایی است. حالا چه شده که او بی‎حیا شده است، بحث مفصّلی است که پیشتر در همین مباحث تربیتی به آن اشاره‎ای کردم؛ اما در آینده به آن بحث می‎رسم و مفصّل صحبت می‎کنم.

روایتی در اصول کافی به نام حدیث عقل و جهل است که در آن بیش از هفتاد جنود عقل و جهل را شمرده است. لشکر عقل چیست؟ لشکر جهل چیست؟ در آنجا هم مسأله حیا مطرح هست. البته از ضدّ حیا که می‎گوییم قباحت و وقاحت است، در آنجا تعبیر به خُلع می‎کند که من ان‎شاءالله همه اینها را در آینده بحث می‎کنم که چرا در آن روایت، تعبیر خُلع است؟ روایت را سماعه از امام هفتم ـ علیه‎السلام ـ نقل می‎کند. من هم تحت همین عنوان خُلع در محیط خانوادگی، بحث کردم و گفتم که معنای خُلع، پرده‎دری است، حیا را هم گفتم که پرده‎داری است.

۲٫ افراط و تفریط قوا منشأ گناه هستند

انسان که مرتکب یک عملی زشت و قبیح یا مرتکب گناهی می‎شود، چه در بُعد عقلی‎ و چه در بُعد شرعی‎، این عمل در ارتباط با یکی از همین قوای درونی اوست؛ یا شهوت بوده یا غضب بوده و یا وهم بوده است. انسان در ارتباط با خواسته‎های نفس است که گناه کرده و یا عمل زشتی را انجام می‎دهد که حتی عقل تقبیح می‎کند و می‎گوییم وقیح است؛ بنابراین، گاهی ممکن است منشأ کار زشت و گناه، شهوت و گاهی غضب باشد.

قوای نفسانی ما چه غضب و چه شهوت، ممکن است یک حالت افراطی و یا یک حالت تفریطی داشته باشند، ممکن هم هست که حالت اعتدالی داشته باشند. حالا من چند تا مثال می‎زنم. مثلاً فرض کنید در باب شهوت، شخص به دنبال رباخواری، حرص و مال اندوزی است. این موارد در حالت افراطی شهوت است‎. یعنی حالت افراطی شهوت، او را به این رذیله حرص و مال‎اندوزی می‎کشد و منشأ این می‎شود که «پول و مال» را روی هم انباشته کند، از هر جایی و هر دری که می‎شود. چنین آدمی دیگر هیچ مرزی نمی‎شناسد. این شخص، آدم وقیحی است و غیر از این هم نمی‎شود چیزی در مورد او گفت.

به این حالت افراطی در ربط با خشم یا غضب «بغی» می‎گویم که معنایش به اصطلاح ما «سرکشی» است. مثلاً  «ضرب و شتم» یا «ناسزاگویی» حالت افراطی غضب است. منشأ همه اینها آن حالت افراطی خشم است. این شخص حالت تعادلش را از دست داده و دیگر متعادل نیست که این کارها از او سر می‎زند.

«بی‎حیا» دین ندارد!

ممکن است، برخی بخواهند اعمال وقیح خودشان را توجیه کنند، ولی شما فریب این چیزها را نخورید و بدانید که این کارها از عدم تعادل قوای نفسانی گرفته شده است. من به تازگی می‎شنوم، درباره کسی که فحاشی می‎کند، می‎گویند: او ادبیّاتش خوب نیست. او دارد فحش می‎دهد و دیگران می‎گوید: «چیز مهمّی نیست ادبیّاتش خوب نیست»! ما به تازگی داریم این حرف‎ها را می‎شنویم. یک نفر «آدم بی‎حیا و بی‎شرمی» است و حتی «آدم بی‎دینی» است، چون بسیاری از این بی‎شرمی‎ها خلاف شرع است، اما می‎گویند: «مهم نیست، ادبیّاتش خوب نیست یا بدسلیقه است»!

حالا من روایاتی را می‎خوانم که فرمودند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ». کسی که حیا ندراد، ایمان ندارد.

در روایتی پیغمبر می‎گوید: «لا دینَ لِمَن لا حَیاءَ لَه» هر کس حیا ندارد، اصلاً دین ندارد. بحث ما بحث تقریباً سلسله‎وار و علمی است. من هم اکنون درباره بحث ریشه‎یابی حیا وارد شده‎ام که بسیاری از رذایل اخلاقی، به خاطر افراط قوای نفسانی است.

حالت افراطی شهوت و غضب را گفتم و برایش مثال هم زدم. این قوا، حالت تفریطی هم دارند؛ یعنی گاه شخص به آن مقدار که باید از این قوا بهره بگیرد، نمی‎گیرد. مثل «عدم‎غیرت» که ما به آن «بی‎غیرتی» می‎گوییم. این به دلیل حالت تفریط غضب است. یا فرض کنید «کتمان‎حق»؛ این‎ که کسی حق را می‎پوشاند، برای این است که جرأت ندارد حق را بگوید. این حالت تفریطی غضب است و به چنینی شخصی می‎گویند: «ترسو!»

گاهی ممکن است، شهوت سرچشمه یک رذیله شود و غضب هم منشأ همان رذیله شود، با این که اینها دو نیروی جدا از هم هستند؛ شهوت یک نیرو در انسان است، غضب هم نیروی دیگری در انسان است، ولی اینها هر دو منشأ یک رذیله می‎شوند. گاهی هم حتی ممکن است «وهم» نیز موثّر باشد. البته من چون نمی‎خواهم بحث پیچیده شود، همین دو قوّه را می‎گویم.

ریشه غیبت ‎کردن

من می‎روم، سراغ گناهانی که مبتلابه است، مثل: «غیبت کردن» گاهی ممکن است منشأ غیبت، غضب باشد، با کسی دشمنی دارد و این موجب شده است که غیبت او را کرده است، می‎خواهد رسوایش کند. در اینجا منشأ غیبت، خشم است. گاهی منشأ غیبت خشم نیست، شهوت است، مثلاً برای خوشایند دیگری غیبت می‎کند. این شخص خیلی بدبخت است! من از معاصی کبیره برایتان مثال ‎زدم که انشاءالله مطلب جا بیفتد.

حالا یک تقسیم بندی دیگر؛ گاهی رذیله، از فعل نشأت می‎گیرد و گاهی از ترک فعل. یک وقت فرد، فعل حرام انجام می‎دهد، مثل این که غیبت می‎کند، این یک فعل است و حرام هم هست، یک وقت ترک واجب است. مثل کتمان حق، که گفتن حق واجب است. آن فعل بود و این ترک است. چون هر دو قسم را گفته بودم این توضیح را دادم که کاملاً متوجه شوید. کسانی که اهل بحث هستند، خوب دقت کنند!

همه گناهان انسان از همین امور سرچشمه می‎گیرد؛ حالت افراط‎ و تفریط در ارتباط با نیروهای نفسانی؛ چه فعل باشد و چه ترک باشد. سرچشمه همه اینها هم «وقاحت، بی‎حیایی و بی‎شرمی» است.

۳٫ بی‎حیایی سرسلسله شرارت‎هاست

به جای حساس بحث رسیدیم که گفتم بحث اساسی است و مبتلابه جامعه ما بوده و بحث اساسی مباحث گذشته تربیّتی ماست. اکنون برایتان چند روایت می‎خوانم. یک؛ «القحه عنوان الشر»؛ عنوان همه زشتی‎ها وقاحت و بی‎شرمی است. «عنوان» یعنی «تیتر»، یعنی اگر بخواهی برای شرور، یک تیتر بگذاری، آن بی‎حیایی است. همه شرور زیرمجموعه بی‎حیایی است.

حالا روایت دیگری که خیلی روشنتر است، می‎فرماید: «رأس کل شر القحه»  سرآمد هر شری بی‎حیایی است. یک روایت از امام صادق ـ علیه‎السلام ـ است که می فرماید: «الْوَقَاحَهُ صَدْرُ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ وَ الْکُفْرِ»، سرآمد همه اینها بی‎حیایی است؛ یعنی سرآمد نفاق، شقاق و کفر این است.

همه دین، حیاست

روایات دو نوع است، یک دسته وقاحت را مطرح می‎کند، مثل این روایاتی که اکنون خواندم و در مورد با خود وقاحت بود. در یک دسته از روایات، ضدّش را وطرح می‎کنند و می‎گویند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ» بی شرم ایمان ندارد. این ضدّ وقاحت است. روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول‎الله ـ صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم: «الحیا هو الدین کلُّه» پیغمبر با این سخن، کار را تمام کرد. اصلاً دین حیاست؛ بنابراین، آن روایتی که از امام صادق ـ علیه‎السلام ـ خواندم در باب وقاحت که فرمود: صدر نفاق و شقاق و کفر، بی‎حیایی است، همه با همدیگر همسو است. این بحث، بحث مفصّلی است که ان‎شاءالله اگر خدا توفیق عنایت کند بیش از سابق تذکّراتی هم داشته باشم. وقاحت و در مقابلش حیا، در تخریب و سازندگی انسان نقش اساسی دارد که من بعد در بحثم وارد آن می‎شوم. اگر حیا نباشد، دست ما هم از انسانیّت خالی است و هم از الهیّت. نه انسان هستیم و نه متدیّن. در دو رابطه من دارم مطرح می‎کنم، هم عقل عملی و هم بُعد معنوی. از هر دو، دست خالی می‎شود که بعد ان‎شاءالله وارد می‎شوم.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

همچنین ببینید

چرایی «حق طلاق» برای مردان

اسلام کسی را که کمتر در مقابل عواطف و احساسات تحت تأثیر قرار می‌گیرد و ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *