آیهالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی : رُویَ عن الصادق(علیهالسلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ»
مروری بر مباحث گذشته : بحث ما راجع به «حیاء» بود . عرض کردم یکی از مشکلات اساسی جامعه ما ، همین مسأله رواج بیحیایی در روابط گوناگون دیداری ، گفتاری و شنیداری است .
گفته شد که حیاء فریضهای از فرایض انسانی است که بازدارنده انسان از اعمال زشت و قبیح میباشد . در آخر جلسه گذشته ، رابطه بین عقل عملی و حیاء را مطرح کردم و روایاتی هم در این رابطه خواندم . روایت از علی(علیهالسلام) بود که فرمودند: «اعقل الناس احیاهم»، عاقلترین مردم ، باحیاترین آنهاست . بعد رابطه حُسن و قُبح با اعمال شرعیه را که این هم رابطه با حیاء است ، مطرح کردم و گفتم که احکام شرعیه ما بر محور مصالح و مفاسد است ، مصلحت و مفسده همان حُسن و قُبح است . اگر مصلحت اهمّی باشد ، حکم الزامی میآید و آن عمل واجب میشود و اگر مفسده ، مفسده ملزمه باشد حکم حرمت میآید .
آخر جلسه گذشته عرض کردم که مصلحت و مفسده همان حُسن و قُبح است و احکام شرعیه ما هم بر همین محور است ؛ لذا رابطه مستقیم با حیاء دارد که برایتان توضیح میدهم . حسن و قبح درجه دارد حُسن و قُبح نسبت به بایدها و نبایدها است که به آنها احکام یا اعمال میگوییم . در این شکی نیست که زیبایی یک عمل با زیبایی عمل دیگر مساوی نیست . خود انسان درک میکند که یک عمل زیبا است ، یک عمل دیگر را هم میبیند که زیبا است ؛ امّا این دو را با هم مقایسه میکند ، این مراتب حسن و قبح است . بعد قُبح اعمال هم همینطور است ، یک عمل زشت است ، یک عمل زشتتر است . سیلی زدن به صورت غیر زشت است ، قتل هم زشت است ، امّا آیا این دو مساوی هستند؟ نه ! لذا میگویند: حُسن و قُبح دارای مراتب است . تبعیت احکام از مراتب مصلحتها و مفسدهها احکام ما که باید و نبایدها است چون بر محور حسن و قبح است ، اگر مصلحت ملزمه باشد ، حکم الزامی و جدّی است که نباید ترک کنی . اگر از آن طرف مفسده زیاد باشد ، نباید انجام دهی ! این مصلحت و مفسده مراتب دارد ، آنهایی که اهلش هستند میفهمند . ما احکام واجب داریم و از آن طرف احکام مستحب داریم . مستحب آنجایی است که انجام عمل رجحان دارد ، یعنی انجام دادن با انجام ندادنش فرق میکند ؛ در انجام دادن یک چیزی نصیب انسان میشود ؛ لذا میگویند: این کار رجحان دارد ؛ امّا مصلحت ، ملزمه نیست یعنی به اندازهای نیست که لازم باشد ، حتماً آن کار را انجام دهی . در باب مکروهات هم همینطور است . لذا تمام بایدها و نبایدها در شریعت اسلام بر محور «مصلحتها و مفسدهها» و «حُسنها و قُبحها» است ، همیشه اینطور است .
شکر مُنعِم امری فطری است چون من سراغ احکام شرعیه آمدم ، میخواهم حیاء را در این فضا بحث کنم . ما در باب شکر مُنعِم بحثی داریم که یک امر فطری است . از همان فطریات انسان است ، یعنی اگر کسی به آدم محبتی کرد ، احسانی کرد ، انسانیّت اقتضا میکند که از آن تشکر کنیم . این مطلب ، چیزی نیست که قابل انکار باشد ، مگر اینکه شخصی مسخ شده باشد . شکر انواعی دارد : شکرِ قلبی داریم ، زبانی داریم ، عملی داریم . حتی در روایات این تعبیر آمده است که «الانسان عبید الاحسان». انسان بنده احسان است . ما الآن داریم در منطقه شریعت بحث میکنیم ، چون وارد احکام شرعیه شدیم . کسانی که خودشان را متدیّن میدانند ، مسلمان میدانند ، مؤمن میدانند و میگویند ما معتقد به مبدأ و معاد هستیم ، اینهایی که مدعی هستند که تمام نعمتهایی که در اختیار ما است چه متصل و چه منفصل خدا به ما داده است . بحث درباره احکام شرعیه ، مربوط به اینها است .
عقل عملی جزء غرایز و فطریات است ، این عقل اقتضا میکند که انسان از کسی که به او نیکی کرده است ، به نحوی تشکر نماید . عقل عملی ، تشکر را لازم میداند مثلاً اگر کسی کادویی به من داد و محبتی کرد ، من در صدد این هستم که یک وقت آن را جبران کنم ، یک شرایطی پیش بیاید که بتوانم جواب محبت او را بدهم ، زمینهای فراهم شود تا بتوانم جبران کنم که از آن به «مکافات» تعبیر میکنیم ، این لزوم جبران را چه کسی به من میگوید ؟ از درون من است ، هیچ احتیاجی نیست که دیگری به من تذکر دهد . خودم فطرتاً اینطور هستم . اینها همه عقل عملی است ، تمام اینها درونی من است ، خود درون من میگوید که جواب نیکی ، نیکی است . امّا اگر کسی بخواهد برعکس عمل کند ، یعنی جواب نیکی را با بدی دهد ، اینجا عقل تقبیح میکند ، خجالت میکشد ، حیاء میکند ، لازم نیست کسی به من بگوید ، خودم به خودم میگویم : خجالت نمیکشی که فلانی این همه به تو محبت کرده است ، حال تو اینطوری با او رفتار میکنی و اینطوری سزا میدهی ؟! دینداری یعنی «انجام خواستههای کسی که همه چیز به ما داده است!» در باب عمل به احکام شرعیه ، اعم از الزامی و غیر الزامی : یعنی واجب ، مستحب ، حرام و مکروه همه اینها ، وجدان انسان میگوید : آن مُنعِمی که به تو این همه نعمت داده است ، این همه محبت کرده است حالا از تو عملی را خواسته است ، پس جواب احسان او را بده ! باید تشکرت این باشد که به امر و نهی او جواب مثبت دهی . حالا میخواهد درخواستش یک درخواست مثبت یا منفی باشد ، این هیچ فرقی نمیکند . مثلاً مولا میگوید : من این کار را از تو میخواهم ، این کار را برای من بکن ! من گره از کارت باز کردم ، این گره را هم تو از کار من باز کن ! حال اگر تو آن کار را نکنی درونت تو را نکوهش میکند . آیا منفعل نمیشوی ؟ منزجر نمیشوی ؟ خودت از خودت متنفر نمیشوی ؟ درونت به تو میگوید : این چه برخوردی است ؟ حیاء نمیکنی ؟ پشتوانه عمل به «همه احکام» حیاء است .
من در تعبیراتم عرض کردم : حیاء «انکسار النفس» است ، انفعال در ربط با عمل قبیح است . عمل حرام ، نزد عقل قبیح است . ترک واجب نزد عقل ، قبیح است . یعنی غریزه حیاء است که موجب میشود انسان به واجب عمل کند . همان غریزه حیاء است که موجب میشود حرام را ترک کند . البته این مطلب درجهبندی دارد . کسی حیائش خیلی بیشتر است این هم به واجب عمل میکند و هم به مستحب . یکی حیائش کمتر است ، فقط به واجب بسنده میکند . منظور این است که به فرد بستگی دارد که آیا شخص بخیلی است یا اینکه واقعاً میخواهد کادوها و نیکیهای طرف مقابل را جبران کند . در باب حرام و مکروه هم همین است . پشتوانه عمل به احکام ، حیاء است . از خدا حیاء کن !
حالا من در بُعد معرفتی وارد نشدم . آنجا بحث از «حیاء من الله تعالی» است. گاهی هم در زبان ما است که میگوییم : از خدا حیاء کن ! از خدا خجالت بکش ! این تعبیری است که ما خودمان میکنیم . لذا پشتوانه تمام احکام شرعیه ما ، بایدها و نبایدها ، عبارت از همین حیاء است . حالا من آخر بحثم به سراغش میروم . من اینهایی را که میگویم میخواهم بر حسب آنچه که در معارف ما است بحث کرده باشم .
حیاء کلید هر خیری است این تعبیر را در روایات داریم ، در روایتی از علی(علیهالسلام) است که خیلی هم زیبا است ، میفرماید : «الحیاءُ مفتاحُ کلّ خیر» یعنی هر عمل نیکی که از تو سر بزند کلیدش حیاء است . واجب خیر است ، مستحب خیر است ، ترک حرام خیر است . من طلبه هستم . کسی نگوید ترک جنبه عدمی است ؟ نه خیر ، ترک ، کفّ نفس است . کفّ نفس ، امر وجودی است . من دارم نفسانی بحث میکنم . جلوگیری و خودداری امر وجودی است نه عدمی . اگر روی یک چیزی حکم واجب نیامد ، یعنی حرام است ؟ خیر ! اینطور نیست . «الحیاء مفتاح کل خیر» حیاء کلید هر خیری است . روایت دیگری از علی(علیهالسلام) است که میفرمایند : «الْحَیَاءُ سَبَبٌ إِلَى کُلِّ جَمِیل» حیاء سبب هر عمل نیکی است که انسان انجام میدهد . روایت دیگری است که میفرماید: «الحیاء تمام الکرم و احسن الشیم». غرضم این است که روایات متعددی داریم گفتم . اینها همه جزء معارف ما است که من در یک قالبی میریزم و سطحش را پایین میآورم . پشتوانه تمام اعمال خیری که ما انجام میدهیم حیاء است و زیربنای تمام آن گناهانی که ما میکنیم ، بیحیایی است ، وقاحت است . حالا درست عکس است ؛ از این طرف ، زیر بنای تمام اطاعات حیاء است . منشأ ملکات حسنه ، حیا است . در روایتی است که این را داود بن سرحان نقل میکند از امام صادق(علیهالسلام) میگوید : «قال اباعبدالله (علیهالسلام): یَا دَاوُدُ إِنَّ خِصَالَ الْمَکَارِمِ بَعْضُهَا مُقَیَّدٌ بِبَعْضٍ » این خصال زیبایی که در انسان پیدا میشود با هم رابطه دارند . حضرت اول ، رابطه را میفرماید ! این را خداوند تقسیم کرده است ؛ « یَکُونُ فِی الرَّجُلِ وَ لَا یَکُونُ فِی ابْنِهِ وَ یَکُونُ فِی الْعَبْدِ وَ لَا یَکُونُ فِی سَیِّدِهِ» بله ممکن است یکی داشته باشد و یکی نداشته باشد . داشتن و نداشتنش را خدا تعیین کرده است . خصال یعنی ملکه که حالا من توضیح میدهم . «صِدْقُ الْحَدِیثِ» اوّل ، راستگویی ؛ خود راستگویی از حیاء نشأت میگیرد ؛ چون آخر روایت دارد «و رَأْسُهُنَّ الْحَیَاء» چون من میخواهم بخوانم تا به آخر برسم . حیاء منشاء «راستی در گفتار» و «راستی در ناامیدی از غیر خدا» . عقل عملی میگوید : دروغ زشت است ، قبیح است حیاء کن ! نتیجهاش چه میشود ؟ آدم از هر چیزی که بدش میآید به ضدش رو میکند . معمولیاش این است که به ضدش رو میکند . قُبح دروغ من را به راستگویی میکشاند . وقتی درک کردم که دروغ زشت است ، حیاء میکنم و دروغ نمیگویم . «صِدقُ الحَدیثَ وَ صِدْقُ الْیَأْسِ» چون هر کدام از اینها بحث دارد ، من مجبورم اشارهای رد شوم و بروم . یعنی آدم در زندگیاش که مدعی است ، متشرع است ، میگوید : همه امور دست خدا است ، مسبب الاسباب او است ، از این حرفها میزند بعد ته دلش را که میبینی پول و ریاست را مسبب الاسباب میداند . تمام امیدش به پولها و ریاست است ، از اینها دل نبریده است . اینها لفظی است!
«یأس» یعنی انقطاع الی الله . باید تو تمام امیدت خدا باشد . در روایت بلافاصله بعد دروغ ، یأس را میگوید . صدق حدیث از مکارم اخلاق است ، یأس هم از مکارم است ؛ یعنی انقطاع الی الله . اول امید به پول و ریاست نبند و بعد مدعی به دیانت شو ! کسی که مدعی به دیانت است امید به پول و ریاست نمیبندد . حیاء منشاء «بخشیدن» و «جبران کردن» «وَ إِعْطَاءُ السَّائِلِ»کسی به تو مراجعه کرده است ، تمکن داری، میتوانی کمکش کنی ، امّا کمک نکنی و ردش کنی . خود وجدان تو میگوید : این عمل تو قبیح است . باز همان حیاء پشتوانه میشود که به او کمک کنی .
«وَ الْمُکَافَاهُ بِالصَّنَائِعِ » که من در بحثم این را مثال زدم . محبت کرده است ، جواب محبت محبت است ، جواب احسان ، احسان است . حیاء منشاء «امانتداری» ، «صله رحم» و … «وَ أَدَاءُ الْأَمَانَهِ» خیانت در امانت زشت است ، قبیح است . باز همینجا است که عقل عملی انسان میگوید : قبیح است ، حیاء کن !
حضرت همینجوری میآید یکی پس از دیگری بیان میکند . «وَ صِلَهُ الرَّحِمِ» از خویشاوند نبُر ! بریدن از خویشاوند زشت است . «وَ التَّوَدُّدُ إِلَى الْجَارِ وَ الصَّاحِبِ» نیکی کردن به همسایه . واقعاً وجدان میگوید اذیت کردن همسایه کار خوبی نیست . «وَ قِرَى الضَّیْفِ» وجدان آدم از بی اعتنایی کردن به مهمان و از او پذیرایی نکردن ، ناراحت میشود . سرآمد همه خصال نیک «حیاء» است حضرت تک تک خصال نیک را بیان میکند چه آنهایی را که جنبههای الزامی دارد و چه آنهایی را که جنبه الزامی ندارد ، همه را به داود بن سرحان میفرماید و مثال میزند ، بعد میفرماید: «وَ رَأسُهُنَّ الحَیاءُ» سرآمدش حیاء است ، چون پشتوانه همه اینها حیاء است .
روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که فرمودند : «قال رسول الله(صلاللهعلیهوآلهوسلم) : وَ أَمَّا الْحَیَاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّینُ وَ الرَّأْفَهُ وَ الْمُرَاقَبَهُ لِلَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ وَ السَّلَامَهُ وَ اجْتِنَابُ الشَّرِّ وَ الْبَشَاشَهُ وَ السَّمَاحَه» یعنی همه خوبیها از حیاء سرچشمه میگیرد . درست مقابل هم . وقاحت ، بی شرمی ، پشتوانه تمام خلافکاریها و معاصی در جامعه است . از آن طرف در باب عمل به احکام شرعیه پشتوانهاش حیاء است . «اسلامی شدن جامعه» به «باحیاء شدن» آن است اگر یک جامعهای بخواهد اسلامی باشد ، باید حیاء را تقویت کرد نه بی حیایی را . باید حیاء را تقویت کنی ، همه چیز از درون این حیاء در میآید . من این را خواستم بگویم که از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است. رابطه «حیاء» با «تقوا و ورع» رابطه بین حیاء و عقل را گفتم ، رابطه بین حیاء و احکام شرعیه را هم گفتم ، نگاه کنید : کلاسیک جلو میآیم . حالا رابطه بین حیاء و تقوا را میگویم . هر چه سطح حیاء بالا رود ، سطح عمل هم بالا میآید .
رابطه بین تقوا و ورع ؛ یک وقت میگویی ورع همدوش با تقوا است ، یکی است ؛ یک وقت میگویی : نه ! دو تا است . تقوا پرهیز از محرمات است ، ورع پرهیز از مشتبهات هم هست . هرچه سطح حیاء بالا رفت ، مشتبه هم ترک میشود . نمیدانم این غذا حرام است یا حلال ، تا نفهمم حلال است نمیخورم . دست از مشتبه هم میکشم . نمیدانم این حرف حرام است یا حلال است ، حرف نمیزنم . رابطه حیاء و تقوا : حیاء و ورع یک رابطه مستقیم است . در روایتی دارد که علی(علیهالسلام) فرمودند : «مَن قَلَّ حَیائُهُ قَلَ وَرَعُهُ» حیاء که کم شد ورع هم کم میشود . ورع جنبههای عملی است .
در روایت امام صادق تعبیر خصال بود حالا من این را توضیح بدهم که بحثم را ببندم . کارایی حیاء ، پشتوانه جمیع ملکات انسانی پشتوانه جمیع ملکات و فضایل انسانی است ، ملکات حسنه است . ملکات بر اثر کثرت عمل به افعال حاصل میشود . من قبلاً دربحثهایم گفتم ، کاری را مکرر انجام دادی ، ملکه میشود . ملکه که شد دیگر به آسانی انجام میدهی . آن چیزی که ملکه نشده است ، انجامش سخت است . نماز خواندن ملکه شده هیچ سختی ای برایت ندارد . ملکات بر اثر تکرّر هستند . گفتیم ایمان مستمر ، عمل مکرّر تقوا ساز است . امام تعبیر به خصال میفرمایند . همین حیاء است که موجب میشود تو عمل خوب کنی . همین حیاء است که موجب میشود دست از عمل زشت برداری و این ملکهات میشود . زیربنای ملکات حسنه ، حیاء است و آن چه که زیربنای ملکات سیئه است ، بیحیایی است . «مَن قَلَّ حَیائُهُ قَلَ وَرَعُهُ» ورع از ملکات حسنه معنویه است . بحثم ادامه دارد من دیگر به این بحث کشیده شدم، ساده تمام نمیشود ، تازه اوایل بحث حیاء هستم . ما به این نتیجه میرسیم این که اسلام آمده حیاء را مطرح کرده است ، به این دلیل است که یک نقش زیر بنایی برای انسان سازی دارد . فرق تو باحیوان در حیای تو است !
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی