خانه / پرونده ها / شعر / شعر برصیصای عابد

شعر برصیصای عابد

بود بر صیصای عابد یک زمان‏

شهره اندر زهد و تقوی در جهان‏

مدت هفتاد سال آن نیکمرد

با هوای نفس بود اندر نبرد

 

جز عبادت روز و شب کاری نداشت‏

جز خدای مهربان یاری نداشت‏

هفت روز هفته از لیل و نهار

مرد عابد بود دائم روزه‏ دار

هفته ‏ای یکبار با یک قرص نان‏

می‏نمود افطار آن افسرده جان‏

روز و شب پیوسته مشغول نماز

با خدای خویش در راز و نیاز

خیرخواه و مستجاب الدعوه بود

عقده از کار خلایق میگشود

طالب دیدار آن روشن ضمیر

مردم شهر از صغیر و از کبیر

هر مریض گشته مأیوس از شفا

نزد عابد حاجتش میشد روا

گشت شیطان خشمگین از کار او

خواست تا بر هم زند بازار او

خواست از درگاه حق دورش کند

با بدان یکباره محشورش کند

کرد سوی او روانه دلبری‏

دلبری از ماه تابان بهتری‏

چهره‏ اش تابنده،چشمانی سیاه‏

سرفکنده پیش رویش قرص ماه‏

چشم عابد چون بر آن مه‏رو فتاد

داد عقل و دین و دل یکسر بباد

عاشق آن نوگل شاداب شد از برای وصل او بی‏تاب شد

از پس هفتاد سال آزادگی‏

شد دچار عاشقی از سادگی‏

عابد پرهیزکار روزه‏ دار

عاشقی شد بی‏قرار و دل‏فکار

عشق چون در جان کس آتش فروخت‏

عقل و هوش و زهد و تقوی جمله سوخت‏

از نماز و روزه رو گردان شد

او مردکی سرگشته و حیران شد

او عاقبت عابد ره باطل گرفت‏

زان پری رخسار کام دل گرفت

‏ بعد از آن ترسید راز افشا شود

مشت او در نزد مردم وا شود

زین سبب کرد آن پری رو را هلاک‏

جسم او را کرد مدفون زیر خاک‏

مادر دختر همانا روز و شب‏

از فراق دخت بود اندر تعب‏

هیچ اثر از دخترک پیدا نبود

باخبر زو هیچکس اصلا نبود

بازرس از بهر او کاری نکرد

پاسبان هم کشف اسراری نکرد

رم و اصطرلاب شد بی‏فایده‏

قول کف بین هم ندارد قاعده


***

ناگهان شیطان به شکلی نوظهور

کرد طرف خانهء شحنه عبور

بسته بود او لچک زردی بسر

ریش قرمز داشت تا زیر کمر

کرم خورده بود دندانهای او

بود پرچین جبهه و سیمای او

کوله باری ژنده روی پشت او

خنجری برّان میان مشت او

بدتر از هرچیز،در گفت و شنید

از دهانش آب بیرون میچکید

داد شرح حال بر صیصا تمام‏

مفتضح کردش به پیش خاص و عام‏

جملهء اسرار را افشا نمود

مدفن مقتوله را پیدا نمود

در جراید این خبر اعلام شد

باعث اعجاب خاص و عام شد ن

شر شد در«اطلاعات»این خبر

همچنین«کیهان»نوشتش مختصر

مرد و زن از کار او حیران شدند

جملگی انگشت بر دندان شدند

جلب شد آن عابد زار نژند

سوی میز محکمه با دستبند

چون زنا و قتل را اقرار کرد

مرد و زن را خشمگین زین کار کرد

شد چو بر صیصا روانه سوی دار

کرد شیطان سوی بر صیصا گذار

گفت:ای فرزانه بر صیصای من‏

ای رفیق خوب بی‏همتای من‏

در نماز و روزه عمرت شد نثار

عاقبت این شد ترا پایان کار

گر خداوند جهان عادل بدی‏

کی زحال بندگان غافل بدی؟

از خدا باید تو رو گردان شوی

‏ از دل و جان بنده ی شیطان شوی‏

من ترا زین ماجرا بخشم نجات‏

باز گردی شادمان سوی حیات‏

لاجرم عابد بشیطان دست داد

اشک ریزان سر بپای او نهاد

گفت:ای جانم فدای جان تو

چشم من باشد سوی احسان تو

با خدا دیگر سروکاریم نیست‏

غیر شیطان یار و غمخواریم نیست‏

دارم امید از ره لطف و کرم‏

این زمان برهانیم از رنج و غم‏

گفت شیطانش که هان ای رو سیاه‏

گشت حال و روز تو یکسر تباه‏

هم در این دنیا شوی بالای دار

هم در آن عالم نباشی رستگار


***

هرکه از یزدان به شیطان رو نمود

رو باو بدبختی از هر سو نمود

ای دل«ریحان»تو بر صیصا شدی‏

در دو عالم بی‏ سبب رسوا شدی‏

گفتم این اشعار نغز آبدار

تا بدفتر ماند از من یادگار


شاعر:یحیی ریحان

 

مطالب مرتبط:

داستان برصیصای عابد

منابع داستان برصیصای عابد

همچنین ببینید

دومین کنگره ملی شعر عفاف و حجاب «مستور»

دومین کنگره ملی شعر عفاف و حجاب «مستور» فراخوان خود را در بخش های مختلف برای علاقمندان منتشر کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *