خانه / پرونده ها / داستان / عفت،فرهنگ خاندان نبوت/داستان

عفت،فرهنگ خاندان نبوت/داستان

وصلت دو جوان در خانواده شعیب ـ علیه السلام ـ به سادگی صورت گرفت و بدون هیچگونه مانعی ـ پس از انقضای تعهد ـ زوج جوان راهی شدند.


 

موسی(ع) به مشیت خدا در خانه فرعون زیست و به دست همسر مؤمنه او ـ آسیه ـ پرورش یافت و جوانی نیرومند و غیور بار آمد.او به مظلومیت تعدادی انسان‌های مستضعف بدست قبطیان می‌اندیشید و همواره به حمایت و دفاع از ستمدیدگان برخاست تا آنجا که یکی از قبطیان را به هلاکت رساند.

مردی از دور رس شهر با سرعت آمد و گفت:«ای موسی مردم نقشه قتل تو را می‌کشند از شهر بیرون برو که من خیرخواه تو هستم».

موسی(ع) نگران و با بیم و امید و دعاگویان از شهر خارج شد:«پروردگارا! مرا از چنگ ستمگران رهایی بخش».

موسی (ع) در حالی که رو به سوی مدین کرده بود، گفت:«خداوندا مرا به راه راست هدایت خواهد فرمود».

او بر سر چاهی رسید و فوجی از مردم را دید که رمه‌ها و گوسفندهایشان را آب می‌دادند و دو بانویی را دید که کناری ایستاده‌اند.

با همان احساس حمایت از مظلوم، از حال آنان جویا شد.گفتند:«پدر ما سالخورده است و ما می‌خواهیم روستاییان و مردان ، از کنار چاه دور شوند و آنگاه ما گوسفندانمان را سیراب کنیم».

موسی (ع) گام جلو نهاد و یک تنه گوسفندان آنان را آب داد و از نهر کنار آمد و در سایه‌ای نشست و به دعا و نیایش پرداخت بعد به خدا عرضه داشت:«ربّ إنّی لما أنزلت إلی من خیر فقیر؛ پروردگارا! من به خیری که به من نازل فرمایی نیازمندم».(سوره قصص، آیات ۲۸ و ۲۴)

دختران نزد پدر رفتند و قصه را بازگفتند:«و یکی از آن دو بانو به سوی موسی آمد ـ در حالی که با شرم و حیایی تمام گام برمی‌داشت ـ تا پیام پدر را به او رساند».

پدرم شما را فرا می‌خواند تا دستمزدتان را به شما بپردازد.

موسی نزد شعیب آمد و سرگذشت خود را بر وی تعریف کرد.شعیب گفت:«نترس! از مردم ستمگر نجات یافته‌ای».

یکی از آن دو دختر شعیب پیشنهاد داد:«پدر! او را اجیر بگیر که او نیرومند است و امین».

شعیب این سخن را که نوعی تمایل به ازدواج را نشان می‌داد شنید و گفت:«من می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به عقد ازدواج تو درآورم و تو باید هشت سال برای من کار کنی و اگر خواستی ده سال و من نمی‌خواهم بر تو زحمت افزایم و مرا از شایسته کاران خواهی یافت».

موسی(ع) گفت: «خدا به آنچه بین ما گذشت وکیل است».

زمان موعود به پایان رسید و موسی همراه همسرش با شعیب خداحافظی کرد و به جانب طور به راه افتاد و مرحله دیگری از زندگی پر مسؤولیت موسی(ع) که آغاز نبوّّت وی باشد ـ شروع می‌شد.

این قصه قرآنی سراسر نشان از عفت، بزرگی و عقل و درایت است.

۱٫ عفّت و پاکدامنی و شرم و حیا در جامعه انسانی باید حکفرما باشد و طلایه این امر مهمّ،دختران پاکدامنند که در عرصه اجتماع جز به ضرورت آشکار نشوند و با فرهنگ ابتذال و برهنگی حدود عفّت عمومی را نشکنند و نظر مردان هوسران را با طرز راه رفتن‌،سخن گفتن و دیگر رفتارهای اجتماعی، به حریم زندگی و شخصیتی خویش نکشانند.۱

۲٫ سخن گفتن زن و مرد و یا دختر و پسر نامحرم با یکدیگر اگر به مقاصد صحیح و لازم باشد، اشکالی ندارد به شرط آن که از چهار چوب ضرورت و عفت عمومی فراتر نرود.

دختران شعیب(ع) با صلابت و متانت، با موسی(ع) برخور کرده و پیام پدرشان را که شرم و حیا بود به وی رساندند و جز این هم، شایسته ایشان نبوده است، چرا که برخی رفتارها و حرف زدن‌های دختران و بانوان با مردان و پسران نامحرم گاهی آن چنان با ناز و کرشمه و سبکسری صورت می‌گیرد که حسّ خفته شهوت طرف را بیدار می‌کند و او در وی طمع می‌ورزد.

«فیطمع الّذی فی قلبه مرض؛ آنکه در دل بیماری (شهوت) دارد به وی طمع کند».(سوره احزاب، آیات ۳۳ و ۳۲)

۳٫ از مجموع قصه چنان برمی‌آید که دختر شعیب موسی را به عنوان یک شوهر ایده آل پسندیده است و سربسته و با کنایه حرف دل را با پدر در میان گذاشته،پیشنهاد اجیری موسی را داده است و آن را با امتیازاتی همچون: نیروی بازو و تقوا و امانت داری توأم ساخته است.

قوت بازوی او را از برداشتن سنگ بزرگی که سی، چهل نفر آن را تکان می‌دادند، فهمیده بود! امّا امانت!دختر شعیب در آن باره گفت:«او در جلو حرکت می‌کرد و ما از پشت سر می‌آمدیم تا نظرش براندام ما به هنگام راه رفتن نیفتد».

۴٫ وصلت دو جوان در خانواده شعیب ـ علیه السلام ـ به سادگی صورت گرفت و بدون هیچگونه مانعی ـ پس از انقضای تعهد ـ زوج جوان راهی شدند.

و چقدر زیباست که پدر و مادر به فکر ازدواج فرزندان خود باشند و از پیشنهادهای معقول استقبال کنند و حقایق روزمره زندگی را نادیده نگیرند که در غیر این صورت: «تکن فتنهفی الارض و فساد کبیر، در روی زمین آشوب و تباهی بزرگی رخ می‌دهد».۲

۱٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۵۹، طبع بیروت .

۲٫کلینی، کافی، ج ۵، ص ۳۴۷٫

داستان های قرآن:عفت،فرهنگ خاندان نبوت
پدید آورنده : سید ابراهیم سید علوی ، صفحه ۴۵

 

منبع: سایت حوزه

 

حجاب و عفاف،حجاب وعفاف،عفاف و حجاب،عفاف وحجاب،utht, p[hf،utht, p[hf،p[hf, utht،p[hf, utht

همچنین ببینید

داستان حجاب

بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟ گفت: آره! خیلی دوسش دارم. گفتم: امام ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *