باید مسائل ارزشى اسلام در جامعهى ما احیاء بشود. مثلاً مسألهى حجاب، یک مسألهىارزشى است. مسألهى حجاب، مسألهیى است که اگرچه مقدمهیى است براى چیزهاى بالاتر، اما خود یک مسألهى ارزشى است. ماکه روى حجاب اینقدر مقیدیم، به خاطر این است که حفظ حجاب به زن کمک مىکند تا بتواند به آن رتبهى معنوى عالى خود برسد و دچار آن لغزشگاههاى بسیار لغزندهیى که سر راهش قرار دادهاند، نشود.
نقطهى مقابل این، درست همان فرهنگ رومى حاکم بر امروز اروپاست. آنها با همه چیز کنار مىآیند، جز با دو، سه چیز؛ یکى از آنها – و شاید مهمترینش – حفظ این حالت حفاظ منضبط میان دو جنس زن و مرد است؛ یعنى خویشتندارى در مقابل چیزى که به آن آزادى جنسى گفته مىشود. در مقابل این، بشدت سرسختند؛ هر کار دیگرى بکنند، مهم نیست. از نظر آنها کسى مرتجع است که روى این مسأله تکیه بکند. اگر در کشورى، زنان با یک حدودى از مردان مجزا شدند، این مىشود خلاف تمدن! راست هم مىگویند؛ تمدن آنها که بر ویرانههاى همان تمدن رومى بنا شده، چیزى جز این نیست؛ اما این از لحاظ ارزشى غلط است؛ عکسش درست است.
ما از دنیاى غرب که آمدند زن بشرى را در طول دورههاى گذشته تا امروز اینقدر مورد تحقیر قرار دادند، طلبگاریم. شما ببینید در اروپا و در کشورهاى غربى، تا اندکى پیش زنان حقوق مالى مستقلى نداشتند. من یک وقت بدقت آمارش را استخراج کردم و در صحبتى – ظاهراً در نماز جمعهى چهار، پنج سال پیش از این بود(۵) – آن را مطرح کردم. مثلاً تا اوایل قرن بیستم، با همهى آن ادعاهایى که شده است، با آن کشف حجاب عجیب و غریبى که در غرب روزبهروز هم بیشتر شده، با آن اختلاط جنسى بىنهایت و بىمهار – که خیال مىکنند این احترام کردن و ارزش دادن به زن است – درعینحال زن غربى حق نداشته از ثروتى که متعلق به خودش بوده، آزادانه استفاده کند! در مقابل شوهر، مالک دارایى خودش نبوده است. یعنى زنى که ازدواج مىکرد، ثروت و دارایى و ملکش متعلق به شوهرش بود؛ خودش حق نداشت نسبت به آن تصرفى بکند؛ تا اینکه بتدریج حق مالکیت و حق کار، تا اوایل قرن بیستم به زنان داده شد. یعنى این مسألهیى که جزو اولیترین حقوق بشرى است، از زن دریغ داشتند؛ اما فشار و تکیهى بیشتر را روى آن مسألهیى گذاشتند که درست نقطهى مقابل مسائل ارزشى واقعى است که در اسلام به آن اهتمام شده است. اینکه ما حالا در باب حجاب این همه تأکید داریم، علتش این است.
به نظر ما، بحثهایى که درباب پوشش زن مىشود، بحثهاى خوبى است که انجام مىگیرد؛ منتها باید توجه کنید که هیچ بحثى در این زمینههاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتى غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطى است. نه اینکه من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من مىگویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانهى ملى ماست؛ هیچ اشکالى هم ندارد؛ هیچ منافاتى با هیچ نوع تحرکى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرک و کار اجتماعى و کار سیاسى و کار فکرى باشد، لباس رسمى زن مىتواند چادر باشد و – همانطور که عرض کردم – چادر بهترین نوع حجاب است.
البته مىتوان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همینجا هم بایستى آن مرز را پیدا کرد. بعضیها از چادر فرار مىکنند، به خاطر اینکه هجوم تبلیغاتى غرب دامنگیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار مىکنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمىآورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مىدهد!
شما خیال کردهاید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعهى کذایى و آن لباسهاى «و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ»(۶) و همانهایى را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر مىدارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها مىخواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً اینجا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل مىشد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابى نداشت؛ حتّى در اینجاها وقتى نوبت به این کارها مىرسد، بىبندوبارى خیلى بیشتر هم مىشود؛ کمااینکه در زمان شاه، بىبندوبارىیى که در همین شهر تهران و بعضى دیگر از شهرهاى کشور ما بود، از معمول شهرهاى اروپا بیشتر بود! زن معمولى در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در اینجا آنطورى نبود. آنطور که دیده بودیم و شنیده بودیم و مىدانستیم و مناظرى که از آن وقت الان جلوى نظر من هست، انسان واقعاً حیرت مىکند که چرا بایستى اینگونه بشود؛ کمااینکه در خیلى از کشورهاى متأسفانه عقبماندهى مسلمان
بیاناتمقام معظم رهبری در دیدار ۱۳۷۰/۱۰/۰۴ اعضای شورای فرهنگی و اجتماعی زنان و مسؤولان اولین کنگرهی حجاب اسلامی