خانه / پرونده ها / داستان / یوسف و زلیخا

یوسف و زلیخا

{jcomments on}وقتی زلیخا به یوسف (علیه السلام) پیشنهاد گناه داد

تا از او کام بگیرد ، ناگهان یوسف (علیه السلام) دید زلیخا روی چیزی را با پارچه ای پوشاند . یوسف (علیه السلام)  فرمود : چه کردی ؟ گفت : صورت بت خود را پوشاندم تا مرا در حال گانه نبیند .

یوسف (علیه السلام) فرمود : تو از جماد حیا می کنی که نمی بیند ، من سزاوارترم حیا و شرم کنم از کسی که مرا می بیند و از آشکار و نهانم آگاه است .

 

منبع : هزار و یک حکایت اخلاقی ؛ محمدحسین محمدی ، ص ۲۲۵

همچنین ببینید

داستان حجاب

بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟ گفت: آره! خیلی دوسش دارم. گفتم: امام ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *