خانه / پرونده ها / داستان (صفحه 4)

داستان

مرد بازرگان و فحش ناموسی

مرد بازرگان و فحش ناموسی «لعنت بر تو ای زبان نفرین شده من! ای کاش لال شده بودم و هرگز آن حرف نابجا را در پیشگاه امام صادق بر زبان نمی آوردم اما آیا همه گناه ها بر گردن زبان من است؟ نه. بی شک زبان وسیله ای برای بیان ...

ادامه مطلب

ماجرای واقعی:سرباز قزاق و کشف حجاب از زن سیده

خانم سیده بوده زمان رضاشاه ملعون.قزاقهای رضا شاه روزی در خیاباان جلوی این سیده خانم را می گیرند ومی گویند آی خانم حجابت را برادر!!!خانم خودش را می زند به نشنیدنآن مردک می گوید:آی خانم مگر باتو نیستم حجابت را بردار.زن امتناع می کند آن ملعون دست می برد وچادر ...

ادامه مطلب

حکایت مرد آهنگر

« در سفری به مصر، آهنگری را دیدم که با دست خود آهن گداخته را از کوره آهنگری بیرون می‏آورد و روی سندان می‏گذاشت و حرارت آهن به دست وی اثر نمی‏کرد. با خود گفتم این شخص، مردی صالح است که آتش به دست او کارگر نیست. ازاین‏رو، نزد آن ...

ادامه مطلب

ماجرای کشف حجاب همسر و دختران رضاخان در یک جشن

رضاخان در روز ۱۷ دی ۱۳۱۴ در جشن فارغ التحصیلی، قانون کشف حجاب زنان را به طور آشکار و رسمی اعلام کرد و خود به اتفاق همسر و دخترانش که بدون حجاب بودند، در این جشن شرکت و سخنرانی کرد و دوره ای سیاه برای زنان ایران در تاریخ شروع ...

ادامه مطلب

داستان برصیصای عابد

داستان برصیصای عابد عابدی گوشه گیر که همیشه سرگرم عبادت بود، به نام برصیصا.او را مستجاب الدعوه می دانستند. دختر سلطان وقت به مرض سختی مبتلا شد آنچه مداوا کردند چاره نشد و علاج را منحصر به دعای برصیصای عابد دانستند. او هم که به شهر  و بارگاه سلطان نمی ...

ادامه مطلب

گرسنه شکم و شهوت

عالمی می فرمودند: برای تبلیغ به شهری رفته بودم در آن جا سید بزرگواری امام جماعت بود. در گفتگوهایی که با هم داشتیم تعریف می کردند :یک روز درب منزل به صدا در آمد وقتی درب را باز کردم خانمی به همراه فرزند خردسالش را با لباسی نا مناسب و ...

ادامه مطلب