خانه / پرونده ها / داستان / به حجاب بر گشتگان ۲

به حجاب بر گشتگان ۲

یک نگاه واقعی به اطرافم

 

من چادری نبودم! برای من چادر در ابتدا یک اجبار بود. بعدها آزاد شد اما همیشه از بی بند و باری بدم می آمد و پوششم نسبتا محجوب بود. در واقع فرق بین چادر و مانتوی محجبه برایم یک سوال بود.گذشت و گذشت تا سال آخر دانشگاه یک اتفاق مرا به آنجا رساند که باور کنم چادر چیز دیگریست.

 

دوستی با پسری که به ظاهر آدم درست و مورد قبول اطرافیان بود ولی در باطن موجودی عجیب و غریب وبا باورهای مبهم اوضاع روحیم را به طرز وحشتناکی وخیم کرد.

بی قیدی او به حدی بود که رک و پوست کنده درآمد و به من گفت که: من نمی توانم پایبند باشم.

آری، این دوستی نهایتا چشمان مرا به واقعیتهای پس پرده گشود. من که برادر هم داشتم باز هم از نگاه پسران بی اطلاع بودم و با این که در این رابطه به حدود و حریمها پایبند بودم و به ازدواج مطمئن و بی اضطراب فکر می کردم، یک دفعه با موقعیتی اسفناک روبرو گشتم.

یعنی ارزش یک دختر تا بدین مرتبه پایین آمده که پسری به این صراحت جمله ی مذکور را به زبان آورد؟!!

تازه فهمیدم دنیای بعضی آدمها علی الخصوص برخی پسران چقدر می تواند بی رحم و رقت انگیز باشد و چه نگاه خبیث و پلیدی ممکن است به یک دختر بشود! “ابزاری تنها برای خوش گذرانی”

آیا من سزاوار چنین نگاهی بودم؟؟

به اطرافم نگاه می کردم و شمار دوستانم که به همین درد مبتلا شده بودند را مرور می کردم. دو سه نفرشان را از بلای عاطفی یی که قرار بود همین لاابالی های به ظاهر مقبول بر سرشان بیاورند هشیار کردم. بعدها که شنیدم زکات رهایی از چنگال هرزگی رهانیدن اطرافیان از بند اسارت خصمانه ی دلهاست از ته دل دعا کردم که خداوند مرا و دوستانم را ببخشاید و این را به عنوان زکات هدایتم قبول فرماید.

اما ریشه یابی این امر و کسب آگاهی از دنیای پلیدی ها و جدیت در نگاه به زندگی و مهمتر از ان به شان دختر و دخترانگی باعث شد عزت نفس از دست رفته ام را با انتخاب حریمی به نام چادر این میراث اصیل عصمت احیا کنم.

حالا دیگر می دانم ” الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ “۱ و امید دارم چشم دل مریضان دیگر کمتر وسیله ای برای هوسرانی بیابد و این درد اجتماعی به قلب های پاک و معصوم اما غفلت زده سرایت نکند.

با این دعا علت ملبس شدن به لباس افتخاری به نام چادر را به پایان می رسانم که ای کاش تعریف دخترانگی در اجتماع به عرضه اندام و خودنمایی منحرف نمی شد و دختران ما به خودشان بیشتر احترام می گذاشتند و از حیثیت و حرمت دختران در قبال نگاه های هرزه بهتر دفاع می کردند.

ان شاالله

و من الله التوفیق

م.م. ارسال با ایمیل

۱- اشاره به آیه ۲۶ سوره مبارکه ی نور: الخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئکَ مُبرََّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ؛

زنان ناپاک شایسته مردانى بدین وصفند و مردان ناپاک نیز شایسته زنانى بدین صفتند و زنان پاکیزه لایق مردانى چنین و مردان پاکیزه لایق زنانى همین گونه‏ اند، و این پاکیزگان از سخنان بهتانى که ناپاکان درباره آنان گویند منزهند و بر ایشان آمرزش و رزق نیکوست.

حجاب، چتر امنیت

 

وقتی دخترم از چادر سر کردن منصرف شده بود!

سلام

خودم که عاشق چادرم هستم از اول هم چادر رو دوست داشتم

اما خاطره چادری شدن دخترم می نویسم:

بر عکس دختر کوچکم که عاشق چادرش بود، دختر بزرگم تمایلی به چادر سرکردن نداشت البته تا سال اول دبیرستان هم چادری بود اما به خاطر جو دوستان دبیرستانی اش از چادر سر کردن منصرف شد.

با اینکه در خانواده ما کمتر کسی بود که چادری نباشه، من نخواستم بالاجبار به دخترم چادر رو تحمیل کنم.

چندین بار با هم به بازار و جاهای پر رفت و امد رفتیم و من الگوهای چادری و بدون چادر و روسری و مقنعه کامل رو نشونش دادم و بهش گفتم بهترین رو خودش انتخاب کنه و اصرار هم نکردم باید چادری بودن را انتخاب کند فقط ازش خواستم حجاب کامل رو انتخاب کند و ایشون چادر را انتخاب کردن و الان طوری شده که دنیا رابهش بدی چادرش رو از سرش برنمی داره

بعدها ازش پرسیدم چرا چادر رو انتخاب کردی ؟

فرمودند: شما مرا به جایی پر از الگوهای مختلف پوشش بردید، نگاه کردم دیدم چادر بهترین و کاملترین حجاب برای یه زن است و یک در گرانبهاست که کمتر کسی است حافظ این در است.

الان دختر ۳ساله اش هم عاشق چادر است و گاهی همین دخترم از حجاب من ایراد میگیرد نه اینکه فکر کنین افراطی اند، نه اصلا اعتقاد قوی به چادرش دارد و چندین نفر نیز به خاطرش چادری شده اند.

 



تا شهوت نفس در نهاد بشراست
در کشف حجاب صد هزاران خطر است

یک جمله تامل برانگیز روی دیوار


سلام من یک دختر چادری ام که خیلی به چادرم افتخار میکنم و خیلی خیلی دوستش دارم. عاشقشم ، وقتی خودمو تو آینه یا هر جایی که تصویرم می افته با چادر میبینم یه حس آرامشی بهم دست میده که اصلا قابل توصیف نیست .
اما ماجرای چادری شدنم:
من تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم و تک دختر هستم . برای چادری شدنم هیچ اجباری نداشتم . اولین چادرم رو تو سوم راهنمایی وقتی می خواستم برم مشهد برای رفتن به داخل حرم دوختم. بعد اونم دیگه چادر سر نمیکردم . مانتویی بودم اما حجابم متعادل بود .
یه عمو دارم که خیلی تو حجاب سخت گیر بود اصلا باهام نمی ساخت و خیلی اذیتم میکرد ، با تحقیر ، مسخره کردن لباسام و… .
منم از لجش بیشتر موهامو در می آوردم و لباسای رنگی و جین و …. می پوشیدم .شیطونی میکردم که حرصشو درآرم . اونم میشست زیر پای بابام که دخترت اینجور و اونجور . خلاصه کنم ولی بابام خیلی بهم سخت نمی گرفت .
البته منم خیلی دختر بدی نبودم ، اگه هم کاری میکردم از رو لجبازی با عموم بود ، بابامم اینو میدونست. به حجاب علاقه داشتم .بعضی وقتها هم واسه تغییر تیپ چادر سر میکردم .
به همین منوال تا دوم دبیرستان مانتویی بودم تا اینکه :
یه روز عصر که از مدرسه تعطیل شدیم دیدم رو دیوار روبه رویی مدرسه مون یه جمله تازه نوشتن . رنگها هنوز خشک نشده بود. وقتی اون جمله رو خوندم یه حالی شدم . شب تو خونه خیلی بهش فکر کردم . فردا که اومدم مدرسه با دوستام راجع بهش حرف زدیم . ما یه گروه ۶ نفری بودیم که تصمیم گرفتیم چادری بشیم برا همیشه . از اون روز تا حالا من چادری ام .
و اما اون جمله :
<<
هر کس زیبایی اندیشه پیدا کند
زیبایی تن به کس نشان نمی دهد >>
یک نکته ی جالب اینکه من فکر میکردم خانواده ام از تصمیمم خیلی استقبال کنند اما بابا گفت هر جوری خودت دوست داری و راحتی ، مامانم گفت سخته برات میری مدرسه تو بارون و … اذیت میشی، نمی خواد چادر بذاری . واسم جای سوال بود که چرا به جای اینکه خوشحال بشن اینطور رفتار میکنن ؟
بعد یه مدت خوشحالی واقعی رو تو چهره پدر و مادر دیدم و فهمیدم همه اون رفتارها برای این بود که ببینند من تا چه حد رو این انتخابم هستم ؟ آیا احساسی تصمیم گرفتم و با حرف دیگران قیدشو میزنم یا نه ؟بعدش که نشستیم با هم مفصل حرف زدیم و گفتم که به ارزش واقعی حجاب و خودم پی بردم خیلی تشویقم کردن .
از اون ماجرا ۱۳ سال می گذره و من هر روز بیشتر به چادرم افتخار می کنم.


سنگفرشهای وجود هر انسان خاکی به وسیله پوشش وحجاب از گزند
علفهای هرز درامان می ماند


حجاب اسلحه محکمی است که زن با آن
می تواند ازحقوق وارزشهایش دفاع کند

همچنین ببینید

داستان حجاب

بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟ گفت: آره! خیلی دوسش دارم. گفتم: امام ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *