ویژه نامه شهادت جانگداز دهمین پیشوای شیعیان جهان
امام مظلوم، اقا علی النقی، حضرت امام هادی علیه السلام
//

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر قطره ای باید چشید
قطره ای از دریای معرفت کلام امام
قال الامام الباقر علیه السلام
اَلمِراءُ یفْسِدُ الصَّداقَهَ القَدِیمَهَ وَ یحِلِّلُ العُقْدَهَ الوَثیقَهَ
وَ اَقَلُّ ما فیه اَنْ تَکُونَ فیها الْمُغالَبَهُُ وَ الْمُغالَبَهُ اُسُّ اَسْبابِ القَطِیعَهِ؛
جدال، دوستی قدیمی را تباه میکند و پیوند اعتماد را میگشاید
و کمترین چیزی که در آن است، غلبه بر دیگری است که آن هم سبب جدایی است.
بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۹
«امام ابوالحسن على النقى الهادى» علیه السلام پیشواى دهم شیعیان، در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ هجرى در اطراف مدینه در محلى به نام «صریا» به دنیا آمد(۱).
پدرش پیشواى نهم، امام جواد علیه السلام و مادرش بانوى گرامى «سمانه» است که کنیزى با فضیلت و تقوا بود (۲).
مشهورترین القاب امام دهم، «نقى» و «هادى» است، و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نیز مى گویند (۳).
امام هادى علیه السلام در سال ۲۲۰ هجرى پس از شهادت پدر گرامیش برمسند امامت نشست و در این هنگام هشت ساله بود.
مدت امامت آن بزرگوار ۳۳ سال و عمر شریفش ۴۱ سال و چند ماه بود و در سال ۲۵۴ در شهر سامراء به شهادت رسید.
اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر امام
این دوره از خلافت عباسى ویژگیهاى دارد که آن را از دیگر دورهها جدا مى سازد ذیلاً به برخى از این ویژگیها اشاره مى کنیم:
۱ – زوال هیبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموى و چه در دوره عباسى، براى خود هیبت و جلالى داشت، ولى در این دوره بر اثر تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بین رفت و خلافت همچون گویى به دست این عناصر افتاد که آن را به هر طرف مى خواستند پرتاب مى کردند، و خلیفه عملاً یک مقام تشریفاتى بود، ولى در عین حال هر موقع خطرى از جانب مخالفان احساس مىشد خلفا و اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت، در سرکوبى آن خطر نظر واحدى داشتند.
۲ – خوش گذرانى و هوسرانى درباریان: خلفاى عباسى در این دوره به خاطر خلائی که بر دستگاه خلافت حکومت مىکرد، به شب نشینى و خوش گذرانى و میگسارى مى پرداختند و دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ اخبار شب نشینیهاى افسانهاى آنان را ضبط نموده است.
۳ – گسترش ظلم و بیدادگرى و خودکامگى: ظلم و جور و نیز غارت بیت المال و صرف آن در عیاشیها و خوشگذرانیها جان مردم را به لب آورده بود.
۴ – گسترش نهضتهاى علوى: در این مقطع از تاریخ، کوشش دولت عباسى بر این بود که با ایجاد نفرت در جلامعه نسبت به علویان، آنها را تارو مارو سازد. هر موقع کوچکترین شبحى از نهضت علویان مشاهده مى شود، برنامه سرکوبى بى رحمانه آنان آغاز مى گشت، و علت شدت عمل نیز این بود که دستگاه خلافت با تمام اختناق و کنترلى که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار مى دید و از این نوع نهضتها سخت بیمناک بود.
شیوه علویان در این مقطع زمانى این بود که از کسى نامى نبرند و مردم را به رهبرى «شخص برگزیدهاى از آل محمد» دعوت کنند، زیرا سران نهضت مى دیدند که امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامى «سامراء» تحت مراقبت و مواظبت مى باشند و دعوت به شخص معین مایه قطع رشته حیات او مى گردد.
این نهضتها و انقلابها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامى در آن عصر بود و نسبت مستقیمى با میزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه در دوران حکومت «منتصر» که تا حدى به خاندان نبوت و امامت علاقهمند بود و در زمان او کسى متعرض شیعیان و خاندان علوى نمىشد، قیامى صورت نگرفت.
تواریخ، تنها در فاصله سال ۲۱۹ تا ۲۷۰ قمرى، تعداد ۱۸ قیام ضبط کرده اند. این قیامها نوعاً با شکست روبرو شده و توسط حکومت عباسى سرکوب مى گشتند.
علل شکست قیامها
علل شکست این نهضتها و قیامها را از یک سو باید در ضعف رهبرى و فرماندهى این نهضتها جستجو کرد و از طرف دیگر در طرفداران و یاران این رهبران: رهبران نهضتها نوعاً داراى برنامه صحیح و کاملى نبودند و نابسامانیهایى در کار آنها وجود داشت و از طرف دیگر قیام آنها صدر در صد رنگ اسلامى نداشت و از این جهت معمولاً مورد تاءیید امامان زمان خود قرار نمى گرفتند.
البته گروهى از یاران و طرفداران این قیامها مردمى مخلص و شیعیان واقعى بودند که تا سر حد مرگ براى اهداف عالى اسلامى مى جنگیدند، ولى تعداد این دسته کم بود و غالب مبارزین کسانى بودند که اهداف اسلامى روشنى نداشتند، بلکه در اثر ظلم و ستمى که بر آنان وارد مىشد، ناراحت شده و در صدد تغییر اوضاع برآمده بودند.
این گروه، در صورت احساس شکست و یا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته از اطراف او پراکنده مى شدند.
چنانکه اشاره شد، اگر بسیارى از این انقلابها مورد تایید امامان قرار نمى گرفت، یا به این دلیل بود که صد در صد اسلامى نبودند و در اهداف آنها و رهبران آنها انحرافهایى مشاهده مى شد و یا طراحى و برنامه ریزى آنها طورى بود که شکست آنها قابل پیش بینى بود، و لذا اگر امام آشکارا آنها را تایید مى کرد، در صورت شکست قیام، اساس تشیع و امامت و هسته اصلى نیروهاى شیعه در معرض خطر قرار مى گرفت.
زمین آغوش گشوده است تا بار دیگر انسان پاکی از سلاله خاندان پیامبر(ص) را در خود جای دهد و او را به حیاتی برتر از این دنیای دون و در کنار اولیا و انبیا نوید دهد. شهادت جانگداز آن امام همام، امام علیالنقی(ع) را به عموم شیعیان جهان تسلیت میگوییم.
.۱یکى از اصحاب حضرت ابوالحسن ، امام هادى صلوات اللّه علیه به نام اسحاق بن ابراهیم حکایت کند:
روزىبه محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم ، شخصى را دیدم که در مجلس حضرت اظهار داشت : مدّتى است که مبتلا به سردرد شدیدى گشته امام علیه السلام فرمود: ظرفى رابا مقدارى آب بردار و این آیه شریفه قرآن را بر آن بخوان:
أ وَلَمْ یَرَالَّذینَ کَفَرُوا انَّ السَّمواتِ وَ الاْ رْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتّقْنا هُما وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیٍ حَیُّ أ فَلا یُؤْمِنُونَ.(۵۵)
و سپس آن را بیاشام ، که انشاءاللّه سردردبرطرف خواهد شد.(۵۶)
حضور داشتند، چنین فرمود: اسم اعظم خداوندمتعال ، داراى هفتاد و سه حرف مى باشد که آصف بن برخیا – وصىّ حضرت سلیمان علیهالسلام – یک حرف از مجموع آن ها را مى دانست و زمین برایش کوچک شد، به طورى که توانست در کمتر از یک لحظه عرش بلقیس را نزد حضرت سلیمان علیه السلام آورد.
ولیکن نزد ما اهل بیت رسالت هفتاد و دو حرف موجود است و یک حرف آن نزدخداوند متعال محفوظ مى باشد.(۵۷)
.۳ هنگامى که خداوند متعال نوزادى به حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام عطا نمود، عدّه اىاز اصحاب ، خدمت حضرت آمدند تا تهنیت و تبریک گویند.وقتى بر حضرت وارد شدند، اورا شادمان و مسرور نیافتند؛ علّت را جویا شدند؟امام علیه السلام فرمود: به نوزاد امیدى ندارم ، چون که او عدّه بسیارى را گمراه مى گرداند.پس پیش گوئی حضرت و علّت ناراحتى آن بزرگوار تحقّق یافت و این نوزاد همان جعفر کذّاب شد.(۵۸)
.۴ ابوهاشم جعفرى حکایت کند:روزى در محضرشریف امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم ، کودکى وارد شد و شاخه گلى را تقدیم آنحضرت کرد.امام علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و بوئید و بر چشم خود نهاد وبوسید؛ و سپس آن را به من اهداء نمود و اظهار داشت :هر که شاخه گلى را ببوید وبر چشم خویش بگذارد و ببوسد و سپس صلوات بر محمّد و آلش فرستد، خداوند متعال حسنات بى شمارى را در نامه اعمالش ثبت مى نماید؛ و نیز بسیارى از خطاها و لغزش هایش رامورد عفو قرار مى دهد.(۵۹)
.۵ یکى از اهالى کوفه در شهر سامراء خدمت حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام شرفیاب شد و اظهار داشت یا ابن رسول اللّه ! من از دوستان و علاقه مندان به شما و اجدادتان مى باشم ، و داراى قرض سنگینى هستم و چون توان پرداخت آن را ندارم به قصد شما آمده ام.
امام هادى علیهالسلام فرمود: همین جا بِایست تا چاره اى بیندیشم .پس از گذشت لحظاتى ، مقدارسى هزار دینار از طرف متوکّل – خلیفه عبّاسى – براى حضرت آوردند.
حضرت سلام اللّه علیه آن پول ها را از مامور متوکّل گرفت و بى درنگ و بدون آن که محاسبه نماید، تمامى آن سى هزار دینار را تحویل آن شخص کوفى داد.پس آن مرد کوفى مقدارده هزار دینار از آن ها را برداشت و اظهار نمود: یاابن رسول اللّه ! من بیش از ده هزار دینار نیاز ندارم ، چون به همان مقدار بدهکار هستم و براى من همین مقدار کافى است ولى امام علیه السلام از پس گرفتن آن بیست هزار دینار خوددارى و امتناعنمود.لذا آن مرد کوفى تمامى آن هدیه را گرفت و گفت : خداوند بهتر مى داند که چهکسانى را امام و حجّت خود بر انسان ها قرار بدهد، و سپس عازم شهر کوفه شد.(۶۰)
پی نوشت ها:
۵۵- سوره انبیاء: آیه ۳۰٫
۵۶- بحارالا نوار: ج ۹۲، ص ۵۱، ح ۷٫
۵۷- بحارالا نوار: ج ۲۷، ص ۲۶، ح ۳٫
۵۸- عیون المعجزات : ص ۱۳۵٫
۵۹- کافى : ج ۶، ص ۵۲۵، ح ۵، حلیه الا برار: ج ۵، ص ۳۷، ح ۳٫
۶۰- ینابیع المودّه : ج ۳، ص ۱۲۸٫

دل را شراره غم تو پُرشرار کرد
داغ تو قلب خسته دلان داغدار کرد
اى سرو بوستان ولا از غم تو چرخ
جارى ز دیده اشک چو ابر بهار کرد
با کشتن تو قاتلت اى هادى امم
خود را به نزد ختم رسل شرمسار کرد
هرگز ندیده دیده تاریخ تاکنون
چون قاتل تو کو ستم بى شمار کرد
دشمن فکند گوشه زندان ز راه کین
هر کس ز مهر، دوستیت اختیار کرد
رویش سیاه باد که آن خصم بدمنش
روز زمانه تیره تر از شام تار کرد
در ماتم تو چاک گریبان خویش را
فرزند داغدار تو با حال زار کرد
بر تربت تو مادر پهلو شکسته اتاشک
از بصر چو گوهر غلطان نثار کرد
اى شمع برفروخته عشق، اهل دل
طوف حریم پاک تو پروانه وار کرد
باشد گداى خاک نشینت کسى که او
خود را مقیم درگهت اى شهریار کرد
هرکس غلام کوى تو گردید بى گمان
بر صاحبان تاج و نگین افتخار کرد
از لطف خویش «حافظى» دل شکسته را
یزدان به سفره کرمت ریزه خوار کرد
(محسن حافظى)

در هر دین و مذهب و نحلهاى، ممکن است کسانى یافت شوند که در بعضى از آموزهها یا اصول آن، جانب گزافهگویى و مبالغه را بگیرند و درباره شخصیتهاى دینى دچار غلو گردند
.
متأسفانه در میان شیعیان ـ و یا به اسم شیعه ـ گروهى بودند که دچار چنین انحرافى شدند. آنان گروهى بودند که نسبت به ائمه طاهرین علیهمالسلام غلوّ مى کردند و حتى بعضى براى آن حضرات قائل به مقام الوهیت بودند. وجود این عده در زمان امام هادى (علیهالسلام) پیشینه تاریخى داشت و به دورانهاى قبل از ایشان و حتى به دوران وجود مبارک امیرمؤمنان، على (علیهالسلام) باز مىگشت
.
امام زین العابدین (علیهالسلام) این چنین از غلات تبرّى مىجوید و مىفرماید: «إنَّ قَوْما مِنْ شیعَتِنا سَیُحِبُّونا حَتّى یَقُولُوا فینا ما قالَتِ الْیَهُودُ فى عُزَیْرٍ وَ قالَتِ النَّصارى فى عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ؛ فَلا هُمْ مِنّا وَلا نَحْنُ مِنْهُمْ؛۱
عدهاى از شیعیان ما به صورتى به ما دوستى خواهند ورزید که در مورد ما همان چیزى را مىگویند که یهود در مورد عزیر و نصارى در مورد عیسى بن مریم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان هستیم.»
ائمه اطهار (علیهمالسلام) همواره به فراخور شرایط با این عده به مبارزه مىپرداختند و با گرفتن موضع قاطع در قبال این طرز فکر تا حدّ ممکن نمى گذاشتند که این عده با انتساب خود به شیعه آنان را بدنام کنند.
از امام سجاد (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند:
«أَحِبُّونا حُبَّ الاِْسْلامِ فَوَاللهِ ما زالَ بِنا ما تَقُولُونَ حَتّى بَغَّضْتُمُونا إلَى النّاسِ؛۲
ما را آن چنان دوست بدارید که اسلام گفته است. سوگند به خدا! پیوسته چیزهایى را در مورد ما مى گویید که در نتیجه آن، دشمنى مردم را متوجه ما مى سازید
.»
در اینجا باید متذکر شد که تفکّر غلوّآمیز به صورتهاى مختلفى ممکن است محقق شود. مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار چنین مى گوید: «غلو در مورد نبىّ و امامان به این است که کسى قائل به الوهیت آنان شود، یا این که قائل به شریک بودن آنان با خداوند باشد، در این که مورد عبادت واقع شوند یا این که آنان در خلق کردن یا روزى دادن با خدا شریک هستند،
یا این که خداوند در آنان حلول کرده است، یا با آنان یکى شده است، یا این که کسى قائل باشد که اینان، بدون وحى یا الهام از جانب خدا، عالم به غیب هستند، یا این که ائمه (علیهمالسلام) را انبیا بدانند، یا قائل به تناسخ ارواح بعضى از ائمه در بعضى دیگر باشند، یا قائل به این که شناخت آنان، انسان را از تمامى طاعات بى نیاز مى کند و با شناخت و معرفت آنان تکلیفى نیست و نیازى به ترک معاصى نمى باشد.»۳

امام هادى (علیهالسلام) نیز با توجه به وجود این عده و فعالیت آنان و وجود شخصیتهایى در رأس آنان، سکوت در مقابل این گروه گمراه و گمراهکننده را جایز ندانست و به صورتى قاطع و صریح به مبارزه با آنان پرداخت.
سران این گروه منحرف و خطرناک، کسانى چون: على بن حسکه قمى، قاسم یقطینى، حسن بن محمد بن باباى قمى، محمد بن نُصیر فهرى و فارس بن حاکم بودند.۵
احمد بن محمد بن عیسى و ابراهیم بن شیبه، هر یک جداگانه نامهاى به امام هادى علیهالسلام نوشته در ضمن آن اشاره به طرز فکر و عقیده غلات در زمان خود مىکنند و بعضى از آن معتقدات را بیان کرده و نیز اشاره به دو شخصیت از غالیان زمان خود، على بن حسکه و قاسم یقطینى نموده، از امام کسب نظر و تکلیف مى نمایند.
امام صریحا در جواب مىنویسد: «لَیْسَ هذا دینُنا فَاعْتَزِلْهُ؛۶ چنین چیزى از دین ما نیست، لذا از آن دورى جو!» و در جایى امام هادى (علیهالسلام) این دو شخص را صریحا لعن مىکند.
محمد بن عیسى مىگوید: امام هادى (علیهالسلام) نامهاى به من نوشت که شروع آن چنین بود: «لَعَنَ اللهُ الْقاسِمَ الْیَقْطینى وَ لَعَنَ الله عَلِىَّ بْنَ حَسْکَهِ الْقُمىّ، اِنَّ شَیْطانا تَرائى لِلْقاسِمِ فَیُوحى اِلَیْهِ زُخْرُفَ الْقَولِ غُرُورا؛۷ خداوند قاسم یقطینى و على بن حسکه قمى را لعنت کند! شیطانى در برابر قاسم نمایان مىگردد و با القاى سخنان باطلِ به ظاهر آراسته او را مىفریبد.»
نصر بن صبّاح گوید: حسن بن محمد که معروف است به ابن بابا و محمد بن نصیر نمیرى و فارس بن حاتم قزوینى را امام عسکرى (علیهالسلام) مورد لعن قرار داده است.۸
حتى طبق آنچه که به ما رسیده است، مسئله تقابل امام هادى (علیهالسلام) فراتر از دورى جستن و بیزارى و لعن آنان است و گاه دستور قتل بعضى از آنان را صادر نموده است.
محمد بن عیسى مىگوید: «إنَّ اَبَا الحَسَنِ العَسْکَرِى علیهالسلام أمَر بِقَتلِ فارِسِ بْنِ حاتم القَزْوینىّ وَضَمِنَ لِمَنْ قَتَلَهُ الجَنَّهَ فَقَتَلَهُ جُنَیْدٌ؛۹ امام هادى (علیهالسلام) به کشتن فارس بن حاتم قزوینى امر فرمود و براى کسى که او را بکشد بهشت را ضمانت کرد و جنید او را به قتل رسانید.» ۱- اختیار معرفه الرجال، طوسى، تصحیح و تعلیق حسن مصطفوى، ص۱۰۲٫
۲- الطبقات الکبرى، ابن سعد، دار صادر، ج۵، ص۲۱۴٫
۳- بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۴۶٫
۴- همان.
۵- پیشوایى، سیره پیشوایان، ص۶۰۳٫
۶- اختیار معرفه الرجال (رجال کشى)، صص۵۱۸ ـ ۵۱۶٫
۷- همان، ص۵۱۸٫
۸- همان، ص۵۲۰٫
۹- همان، ص۵۲۴٫
//




//

شهادت مظلومانه دهمین اختر آسمان امامت و ولایت
مشعل فروزان هدایت، یا رو راهنمای امت، کتاب
علم و زهد و حکمت، ابن الجواد، حضرت امام علی نقی،
امام هادی سلام الله علیه بر شیعیان تسلیت باد
//

ای وای دوباره شام غربت سر زد
چاووش عزا به خانه دل در زد
درشهرجفا مرد صفا تنها شد
چهارم علی از دیارفانی پر زد
//

دل را شراره غم تو پر شرار کرد
داغ تو قلب خستهدلان، داغدار کرد
با کشتن تو قاتلت ای هادى امم
خود را به نزد ختم رسل شرمسار کرد
//
یا هادی المضلـّین، کز مردم ضلال
جسمت در التهاب و روانت در التهاب
تو آفتاب عالمی و از افول تو
افتاده است در همه ذرات انقلاب
در مجلس مظلومیّت مردِ غریب
بنگر که دلم میان غمخانه گم است
این ناله ز ماتمِ امامِ هادی ست
معصوم دوازدهم امامِ دهم است
//
پور امام نهم، خسرو میر دهم
آن که زمین را مدیر، بود و زمان را مدار
آه که از ظلم و کین، و ز ستم ملحدین
بر دل آن دل غمین، زهر ستم زد شرار
ظلم گروه جهول ، کرده حزین و ملول
جمله آل رسول ، داد از این روزگار
سوم ماه رجب ، چون که بشد آشکار
شیعه بیا زین زمان ز دیدگان خون ببار
شهادت مظلومانه امام هادی (ع)تسلیت باد
//
لو سَلَکَ النّاسُ وادِیاً وسیعاً لَسَلَکْتُ وادِی رَجُلٍ عَبَدَ اللهَ وَحْدَهُ خالصاً؛
اگر مردم به راههای گوناگون روند، من به راه کسی که تنها خدا را خالصانه میپرستد، خواهم رفت.
همان، ج۶۷، ص۱۱۲.
//

که هست صاحب غم آن جناب یا اللَّه
اگر پیاده روان در رکاب الحادی
ز سوز زهر و بلاهای دهر جان تو سوخت
که بر طریقه آباء و رسم اجدادی