خانه / مقالات حجاب / نگاه سیستمی به مسائل زنان

نگاه سیستمی به مسائل زنان

نگاه سیستمی به مسائل زنان

نگاه سیستمی به مسائل زنان

بحثی را که در این جلسه برای شما بیان می‌کنم نگرش نظام‌مند یا سیستمی به مسائل زنان است.

در تفکر معاصر دینی ما، شخصیت‌ها و صاحب‌نظرانی در حوزه­ی فکر دینی در طول صد سال گذشته –  چه در کشور ما و چه در جهان اسلام –  مباحثی را مطرح کردند که آن­ها را عمدتاً در سه نگرش کلی یا سه رویکرد اصلی تقسیم می‌کنیم. روشنفکران دینی معمولاًجریان­های دینی را به دو نگرش تقسیم می‌کنند و خود را در مقابل یک جریان سنتی قرار می‌دهند و منازعه فکری ، منازعه­ی دو طرفه تلقی می‌شود. در مقابل ، جریان دیگر نیز تا حدودی هم همین طور می‌اندیشیده و مخالفان خود را روشنفکر تلقی می­کند، واقعیت این است که ما امروزه به خصوص پس از ظهور انقلاب اسلامی و تحولاتی که در دنیای اسلام اتفاق افتاده، نه دو جریان بلکه سه جریان فکری داریم. بدون توجه به جریان سوم، بحث نگرش نظام‌مند بی‌معناست. در ادامه خواهم گفت که در دو نگرش نخست ، نگرش سیستمی و نظام‌مند، نه تنها در حوزه­ی مسائل زنان بلکه در سایر حوزه‌های فکری نیز وجود ندارد. اما در نگرش سوم است که اساساً این بحث موضوعیت پیدا می‌کند و نیازمند بررسی‌های بیشتر است. این سه جریان به نام‌های «سنت‌گرایی اسلامی» ، «تجددگرایی اسلامی»و دیدگاه سوم که بیشتر از آن سخن خواهیم گفت، تحت عنوان  «تمدن‌گرایی اسلامی» از آن یاد می‌کنیم.عنوان سنت‌گرایی به مجموعه‌ای از آراء و اندیشه‌ها اشاره می‌کند که دین را در چارچوب‌های منابع دینی، اصول و ارزش‌های اسلامی می‌پذیرد و تکیه و تأکید اصلی آن بر حوزه­ی تکالیف اسلامی است. در این نگرش، اسلام حقیقتاً برای اصلاح فرد و سامان‌دهی به زندگی مؤمنانه­ی انسان‌ها آمده است وچون این حیات فردی است که به تبع آن حیات اجتماعی هم اصلاح می‌شود، اسلام یک سری احکام و ارزش‌هایی آورده که مبتنی بر مجموعه‌ای از اعتقادات است. در مقابل، دیدگاهی در دوران معاصر به ظهور رسیده که عمدتاً متأثر از تفکر مغرب زمین و تمدن جدید در جهان اسلامی است و بر این اعتقاد است که  دین به عنوان مجموعه‌ای برای اصلاح معنویت و درون انسان‌ آمده است. نگرش تجددگرایی به اسلام یک نگرش کاملاً اخلاقی و معنویت‌گرا و تبع فردگرا است و اعتقادش بر این است که حوزه‌های حیات اجتماعی باید به دست عقل بشری و دانش‌های جدید و تجربه­ی انسان‌ها سپرده شود و دین به صورت بنیادی در اصلاح زندگی اجتماعی انسان دخالت نکند. اما نگرش سوم بر این اعتقاد است که اسلام نه تنها در حوزه­ی فردی دخالت دارد بلکه در حوزه­ی حیات اجتماعی نیز دارای طرح، ایده و الگویی است و دین برای سعادت همه جانبه­ی انسان آمده است و همه­ی این حوزه‌ها را پوشش می‌دهد. بنابراین، دین منحصر به تکلیف نیست بلکه سایر ابعاد حیات و اندیشه­ی انسانی را پوشش می‌دهد، تنها به فرد اختصاص ندارد، بلکه حوزه­ی جامعه و خانواده را نیز فرا می‌گیرد. اما چرا به دیدگاه سوم، دیدگاه تمدن‌گرا می‌گوییم و این را به دیدگاه اول و دوم اطلاق نمی‌کنیم. نگرش سیستمی تنها براساس دیدگاه سوم به صورت کامل قابل تفسیر است یعنی اگر کسی دیدگاه سنت‌گرایی یا تجدد‌گرایی اسلامی را بپذیرد و به لوازم آن تن دهد بحث نگرش نظام‌مند به حوزه­ی مسائل زنان و هیچ حوزه‌ای از فکر دینی امکان‌پذیر نیست.

برای اینکه، این مسئله روشن شود ما در پنج محور این سه دیدگاه را مقایسه کرده‌ایم تا ببینیم هر کدام از این سه دیدگاه در این موارد چه تفاوت‌ها و نقاط اشتراکی با هم دارند. اولین ویژگی که میان این سه دیدگاه قابل مقایسه است. تعریف آن­ها از دین و آیین اسلامی است. همان‌گونه که اشاره شد، نگاه سنت­گرایی به دین نگاه جزءنگر و گزاره‌ای است که دین را مجموعه‌ای از احکام، ارزش‌ها و احیاناً اعتقادات می‌داند اما تمام اینها مجموعه‌ای از تکالیف مجزا و حوزه‌های کاملاً ممتاز و مجزا  تلقی می‌شود. وقتی شما می‌پرسید اعتقادات اسلامی با اخلاق اسلامی و اخلاق اسلامی با شریعت اسلامی چه نسبتی پیدا می‌کند، یا پاسخ می‌دهند که اصلاً ارتباطی وجود ندارد یا اگر این را هم به صراحت نمی‌گویند، ولی در عمل، قدرت تبیین ارتباط میان حوزه‌های مختلف معرفت اسلامی را ندارد. این است که وقتی این دیدگاه وارد مسائل زنان می‌شود احکام و ضوابط دینی را در باب زنان به عنوان مجموعه‌ای از الزامات تلقی می‌کند که غالباً ارتباطی با هم ندارند، این که مثلاً احکام مالی زنان با احکام اجتماعی زنان، با احکام اشتغال زنان و احکام قضایی و جزایی مربوط به زنان  چه ارتباطی دارد، در دیدگاه سنت‌گرایی تبیین نمی‌شود. علاوه براین، بین الزامات و معارف مربوط به زنان و سایر حوزه‌ها نسبتی برقرار نمی­کند یعنی اگر در جایی تکلیف و حقوقی برای زن است نسبت آن با تکلیف مردان یا با کل نظام حقوقی خانواده چیست؟ مجموعه­ی احکام خانواده با کل احکام و شریعت اسلامی چه نسبتی دارد؟ اساساً احکام نظام خانواده برای چه آمده است و خانواده چه نسبتی با سایر نهادهای اجتماعی ( نهاد اقتصاد، فرهنگ، سیاست وتربیت )  دارد؟ این امور تبیین نمی‌شود. همچنین می­پرسیم آیا میان احکام فردی یا خانوادگی با توصیف‌هایی که دین در باب هستی و حقایق عالم دارد چه نسبتی وجود دارد، آیا میان توصیف و تکلیف نسبتی برقرار است یعنی اگر اسلام در جایی نسبت به زنان یا مردان یا کلیت خانواده حکمی روا داشته این مبتنی بر یک نگرش انسان‌شناسانه یا هستی شناسانه­ی دینی است یا نه؟ در سنت‌گرایی معمولاً این خطوط ارتباطی و پیوندی،تفسیرنمی‌‌شود، دین در این نگرش مجموعه‌ای از گزاره‌ها و معارف با محوریت تکلیف و حقوق است. این نگرش جزء‌نگر یا گزاره‌ای به دین، قدرت تبیین نسبت‌ها، اهداف و مبانی را ندارد.

در مقابل، دیدگاه تجدد‌گرایی تصورش از دین به عنوان یک مجموعه­ی معارف تاریخی است، تفکر روشنفکری دینی در طول دهه‌های گذشته عمدتاً این پروژه را دنبال کرده و بنیادهای اعتقادی آن­ها نیز بر  همین امرشکل گرفته است. آنها می­گویند: البته دین یک حقیقت آسمانی است، اما شریعت و اعتقادات  دینی یک مجموعه تاریخی است که در یک دوره تاریخی به ظهور رسیده و احکامی که بیان کرده و توصیفاتی که از عالم و آدم دارد، این­ها معارف و مفاهیم تاریخی است و متناسب با مخاطبان آن زمان بیان شده، طبیعتاً با تغییر و تحولات زمان این گزاره‌ها و معارف باید تغییر کند. این دیدگاه یک پیش‌فرض اصلی دارد و آن این است که تغییر و تحول زمان و شکل این تغییر محتوم است و این مسیری هم که تغییر پیدا کرده مسیری است که گریزی از آن نیست. به هر حال زمانی انسانها به گونه‌ای فکر می‌کردند و با هم ارتباط داشتند، که به تدریج این موارد تغییر کرده است، امروزه افراد یک نوع دیگری فکر و زندگی می‌کنند، الگوی تولید، مصرف و توزیع تغییر کرده است و زمانی که این الگوها تغییر کرد، به تبع آن احکام نیز تغییر می‌کند. پس دین برای چه آمده است؟ آخر همه­ی سخن‌‌ها و نظریه‌های آن­ها این است که دین یک ظاهر و یک باطن دارد و به قول بعضی‌ افراد یک امر عرضی و یک امر ذاتی دارد، عرضیات آن مواردی است که تغییر می‌کند. در ابتدا می‌گویند ادبیات و فرهنگ دین تغییر می‌‌کند و سپس می‌گویند احکام و بعد از آن ارزش‌های اخلاقی آن نیز تغییر می‌کند. حتی جلوتر که می‌رود نگرش‌های فلسفی، اعتقادی آن عوض می‌شود. پس در اینجا چه چیز باقی می‌ماند؟  به نظر آن­ها، آن چه دچار تغییر نمی‌شود ذاتی دین است. ذاتی دین، ایجاد یک پیوند معنوی میان انسان با یک مبدأ مقدس و متعالی است، یا به تعبیر بعضی از آن­ها « معنای زندگی »که در ارتباط انسان با یک امر آسمانی حاصل می­شود، محفوظ بماند. حقیقت دین این است و بقیه­ی آن پوسته­ی دین است. حال چه کنیم؟ ما با شریعت، اعتقادات و ارزش‌های اخلاقی و دینی مواجه هستیم، در طول تاریخ، اسلام و دین با این عنوان شناخته شده‌اند و متون دینی نیز این را می‌گوید، گفته می‌شود که اینها متن یا نصّ هستند و متن هم قابل تفسیر است. انسان متن را متناسب با زمانه قرائت می‌کند. مهم این است که شما چگونه نگاه کنید، تا به حال فکر می‌کردید که احکام ثابت است اما اکنون می‌بینید که قابل تغییر است پس تصویر و اجتهاد شما تغییر می‌کند. زمانی میان زن و مرد تفاوت حقوقی دیدید، اما اکنون می‌گویید این تفاوت لازمه­ی اقتضائات آن دوره بوده و ضرورت ندارد آن نگرش ادامه پیدا کند، امروزه جامعه به جایی رسیده است که تمام شرایط میان زن و مرد مساوی است. بنابراین تفسیری که ما از این احکام می‌کنیم این است که اینها مربوط به آن دوره بوده و تحولات زمان، ما را به این نقطه می‌رساند که باید برداشت تساوی‌گرایانه داشته باشیم، این دیدگاه دوم یعنی تجددگرا است.

دیدگاه اول، اصول، ارزش‌ها و احکام را مطرح می‌کند و معتقد است که این­ها در طول تاریخ ثابت می‌مانند. دیدگاه دوم معتقد است که این­ها مجموعه­ای از ارزش‌های جزئی بوده که در درون خود، سیستمی ندارد و ارتباطی میان آنها نیست بلکه بر حسب اقتضاء زمان بوده و در زمان نیز تغییر می‌کند و امکان باز تفسیر آنها هم وجود دارد. اما نگرش تمدن‌گرا  معتقد است که دین مجموعه‌ای از احکام و مهم‌تر از احکام، اخلاقیات و زیربنایی‌تر از احکام، مبانی اعتقادی و جهان‌بینی اسلامی است، ما با مجموعه و منظومه‌ای سر و کار داریم که منحصر به احکام نیست. حکم و تکلیف بخش مهمی از معارف دینی است اما حوزه­ی معارف اعتقادی و اخلاقی بخش‌هایی است که زیربنای احکام دینی است و احکام را معنا می‌کند. وانگهی این­ها در یک ارتباط نظام‌مند و سیستماتیک با هم قرار دارند، یعنی اگر در جایی سخن از حقوق زن و مرد است این مجموعه­ یک نظام است، احکام مالی آن با احکام قضایی و اجتماعی و … ربط و نسبت دارند و یک سیستم یکپارچه می‌سازند و این­ها با مبانی انسان‌شناختی اسلام و مبانی  هستی‌شناختی اسلام و همین‌طور با حوزه­ی ارزش‌های اخلاقی یک کل به هم پیوسته­ را تشکیل می‌دهند. فهم اسلام مربوط به فهم این موارد است و تا تمام این موارد در نسبت با یکدیگر با همه ارتباط‌هایشان شناخته نشود ما نمی‌توانیم بگوییم دیدگاه اسلام در باب زنان چیست؟ دیدگاه اسلام در باب زن را با چند حکم حقوقی نمی‌توان فهمید. در مرحله­ی اجرا نیز چنان‌که در بخش دوم اشاره خواهم کرد، این نگاه نظام‌مند وجود دارد. اجرا و تحقق اسلام به تحقق گزاره‌ها و احکام منفرد نیست. اگر ما بخواهیم بگوییم به اسلام عمل می‌کنیم این نیست که تنها چند حکم آن را اجرا کنیم. تحقق نظام معرفت اسلامی در باب زن به تحقق همه‌جانبه­ی آن  است و در آن صورت ما می‌توانیم بگوییم دیدگاه اسلامی در جامعه اجرا شده است. در ادامه اشاره خواهم کرد که گاه نگاه گزاره‌ای و جزءنگر در باب دین در حوزه تحقق بیرونی، آثار و پیامدهایی دارد که خلاف مسلمات و اهداف دین است. یعنی هم بدفهمی و هم انحراف ایجاد می‌کند و تصویری که از جامعه­ی اسلامی ارائه می‌دهد تصویر مطلوبی نیست. پس در دیدگاه تمدن‌گرایی در مقایسه با دیدگاه‌های دیگر که نگاه جزءنگر یا تحویل‌نگر یا فرونگر به دین دارند.  اسلام دارای یک نظام معرفتی جامع در باب زنان است. آن هم یک نظام معرفتی که با نظام معارف در باب کودک و در باب مرد و با نظام اقتصادی و سیاسی اسلام ارتباط دارد. این یک ویژگی مهم است که این سه جریان را از هم ممتاز می‌کند.

ویژگی دوم از دیدگاه سنت‌گرایی، اصول‌گرایی است یعنی اگر شما بخواهید اسلام را بشناسید باید احکام، ارزش‌ها و چارچوب‌های اسلامی را بشناسید. حفظ اسلام به حفظ این امور است و تحقق اسلام هم به تحقق همین احکام و ارزش‌ها است. هرگونه سخنی بیرون از این حقوق و احکام در اسلام التقاط و انحراف از مسیر است. وقتی از این گروه « دیدگاه سنت‌گرایی » پرسیده می‌شود که ما احکام و ارزش‌ها را قبول داریم اما اگر قرار است این اصول در بستر عینی و عملی تحقق پیدا کند، راه اجرای آنها چیست؟ می‌گویند راه این است که شما احکام را به درستی استنباط کنید و این احکام را تبدیل به مقررات و قوانین کنید و به دست مدیران لایق و متدین بسپارید، آنها می‌توانند این احکام را اجرا کنند. تحقق دین در جامعه وابسته به تحقق احکام و ارزش‌های اسلامی است. در مقابل، دیدگاه تجددگرایی اعتقاد دارد که اصلاً دین معارف اجتماعی ندارد. چنان‌که اشاره کردم دین به حوزه­ی معنویت فردی محدود می‌شود و با اخلاق سروکار دارد. مسائل فردی و معنوی نیز شخصی هستند، شما کافی است زمینه‌ای ایجاد کنید که انسان‌ها در درون احساس معنویت و عرفان داشته باشند، البته هر کس متناسب با خود نوعی معنویت و عرفان دارد و به گونه‌ای با خدا در ارتباط است و تصویر خاصی از خدای خود دارد. در اخلاقیات نیز یکسری اصول اخلاقی کلی وجود دارد که آنها را اجرا می‌کند. از دیدگاه تجددگرایی سخن از تحقق دین و اجرای دین بی‌معنا است جز در امور معنوی و اخلاقی که اموری باطنی و شخصی است.آن­ها می‌گویند صحنه­ی مدیریت اجتماعی به دین ربطی ندارد، نهاد خانواده، سیاست و اقتصاد و … امور بشری و عرفی هستند که به معرفت بشری ارتباط دارند و باید تجربه‌های بشری به کار آید. باید ببینیم در دنیا چه کرده‌اند، سپس یک نسخه­ی مناسب با خود را تهیه و آن را اجرا کنیم. از دیدگاه آنها جامعه­ی اسلامی از این جهت با جامعه­ی غربی و شرقی از این جهت تفاوت جدی ندارد، زیرا مدیریت اجتماعی تابع نیازهای زمان­بند انسانی است و نیاز انسان­ها در همه جوامع امروزین یکی است. همه افراد دنیا می‌خواهند بخورند، بپوشند، تفریح کنند و نیازهای طبیعی خود را برطرف کنند. اقتصاد، جامعه و مدیریت نیز برای همین آمده است. البته گاهی اوقات مدل‌های توسعه دارای حواشی و عوارضی است که باید جلوی آن گرفته شود، مثلاً ما در جامعه­ی اسلامی فحشای آشکار را نمی­توانیم بپذیریم و محدودیت ایجاد می­کنیم. یا مثلاً ربا حرام است و ما آن را در سیستم بانکی خود درست می‌کنیم و برای آن قید و شرطی قرار می‌دهیم و اجازه نمی‌دهیم به طور علنی با دین و ارزش‌های دینی تضاد پیدا کند. اما ماهیت توسعه و مدیریت اجتماعی تفاوتی نمی‌کند، خوردن، پوشیدن، خوابیدن، رفاه و … در همه جوامع و برای همه انسان‌ها یکی است. از دیدگاه تجددگرایی سخن از تحقق یا توسعه­ی دینی بی‌معنا است، این­ها مقوله­های بشری هستند. پس ما باید در حوزه­ی اخلاقیات و معنویت به دین مراجعه کنیم و همان امور کلی را می‌گیریم ولی در حوزه­ی حیات بشری به تجربه‌های بشر مراجعه می‌کنیم. البته گاهی حاشیه‌هایی به آن می‌زنیم.

اما از دیدگاه تمدن‌گرایی دیدگاه اول و دوم کامل نیست. دیدگاه اول  اصو‌ل‌گرایی را ترویج می‌کند، البته اصول‌گرایی درست است و اساساً هویت دینی به حفظ چارچوب‌ها، احکام و ارزش‌های آن است و اگر آن را حذف کنیم نه تنها در میان ادیان هیچ تفاوتی پیدا نمی‌شود بلکه میان دین و غیر دین نیز تفاوتی پیدا نمی‌شود، اما اشکال اصلی این است که سنت­گرایان قدرت تطبیق و انطباق ارزش‌ها و اصول متناسب با شرایط زمان را به درستی درک نمی‌کنند. درست است که احکام و اخلاقیات، ثابت و پایدار است اما تغییرات و تحولات زمان که بستر اجرای احکام است باید در تحقق احکام دیده شود. این گونه نیست که بتوان هر حکمی را به هر شکلی و در هر شرایطی اجرا کرد، باید نگاه به دین را جامع و نظام‌مند کرد و دید که دین از نگاه کلان چه خواسته است. در بستر عمل نیز باید توجه کرد که شرایط اجتماعی و تاریخی تغییر می‌کند اما آیا این شرایط در اصول چنانچه که تجددگرایان می‌گویند تأثیر می‌گذارد؟ خیر، اما آیا می‌توان در مرحله­ی اجرای احکام بر این تغییرات بی‌تفاوت ماند؟ خیر. از این جهت، اشاره‌ کرده­ایم که در دیدگاه تمدن‌گرایی، قائل به اصول‌گرایی در حوزه­ی فهم دین هستیم و قائل به توسعه و توسعه‌گرایی در حوزه­ی تحقق دین هستیم. دیدگاه تمدن‌گرایی نیز همچون تجددگرایی معتقد است که مسیر تاریخ رو به توسعه است و انسان ثابت نمی‌ماند، شرایط و مناسبات اجتماعی در یک دوران متوقف نمی‌شود بلکه دچار تحول می‌شود. اما این تحولات آن‌چنان که روشنفکران می‌گویند نیست که صرفاً تابع اقتضائات قهری و تاریخی است و تدبیر و اراده انسان در آن نقش اساسی ندارد. این طور نیست بلکه انسان و به تبع آن، برنامه­های دینی نقش دارند. این سؤال که مسیر این توسعه و تغییرات به چه سمتی باشد و تحولات به کدام سو شکل گیرد تابع اراده و برنامه­ی انسانی است و دین برای این جهت‌گیری و توسعه برنامه دارد. پس این که ما اعتقاد داریم که در حوزه­ی معارف دینی اصول، ارز‌ش‌ها و احکام ثابت است، و به این معنا نیست که فکر کنیم با بخشنامه و دستورالعمل و الزام می‌توان دین را اجرا کرد. اجرای دین در بستر جامعه نیازمند الگوسازی، برنامه‌ریزی و تدبیر درست و عاقلانه و نگاه همه جانبه است. پس ویژگی دوم تمدن‌گرایی، اصول‌گرایی در حوزه­ی فهم دین و توسعه‌گرایی در حوزه­ی تحقق دین است که من در بخش دوم مدل آن را ترسیم خواهم کرد.

نقطه­ی سوم که نقطه­ی تمایز میان این سه جریان است در حوزه­ی روش‌شناسی است. از دیدگاه سنت‌گرایی، ما در فهم و استفاده از دین نیازمند یک روش‌شناسی خاصی هستیم. این روش‌شناسی همان اجتهاد مصلح است که در طول تاریخ نیز این روش‌شناسی استخراج شده و به نقطه‌هایی از کمال وپیشرفت رسیده است. ما تنها از این طریق می‌توانیم دین را بفهمیم. از آن سو، تجدد‌گرایی معتقد است که روش فهم دین تابع اجتهاد مصلح نیست. به عبارت دیگر، ما یک روش ثابت با اصول و قوانین متقن و معتبر نیستیم، فهم دین در طول زمان قابل تغییر است و این تغییر تابع دانش زمانه است. انسان‌ها تابع زمان و شرایط علمی دوران خود، از دین فهمی دارند. فهم معارف دینی دچار قبض و بسط می‌شود، در بعضی از قسمت‌ها محدودتر و در برخی از بخش‌ها حذف می­شود وگاه فهم جدیدی به آن اضافه می­شود. ما در حوزه­ی دین، روش‌شناسی ثابت و نامتغیری نداریم، بنابراین باید به دانش‌ها و مباحث بشری زمان توجه کنیم و با فهم معارف زمان سراغ متون دینی رویم. هر زمان معارف بشری در حال تغییر باشد پس فهم و روش‌شناسی ما نیز تغییر می‌کند.

اما تمدن‌گرایی اسلامی از یک سو، اعتقاد بر این دارد که روش فهم دین دارای قواعد، چارچوب‌ها و اصول عقلانی مسلمی است واجتهاد را به عنوان یک روش‌شناسی می‌پذیرد، اما معتقد است که این روش‌شناسی همواره در حال تکامل است. در روش‌شناسی، ثابت بودن به این معنا نیست که قواعد جدید بر آن افزوده نشود و ما فهم جدید و کامل‌تر از دین نداشته باشیم. لیکن این فهم­های جدید تابع معارف بشری نیست بلکه تابع قواعد روش­شناسی است. اگر تاکنون روش‌شناسی من تنها می‌توانست احکام فردی را بفهمد این روش‌شناسی تکامل پیدا می‌کند و می‌تواند اهداف، مبانی و نسبت‌ها را نیز بفهمد. پس رویکرد تمدن­گرایی به روش‌شناسی اجتهادی باور دارد که دارای اصول ثابت و عقلانی است اما می‌گوید همین روش‌شناسی قابل تکامل و پیشرفت است، فهم دین نیز به تبع آن قابل تکامل است، این تکامل، غیر از تحولی است که تابع زمانه می‌شود و به تحول تاریخ تغییر می‌کند،  بلکه این همان تحولی است که در طول تاریخ فهم دینی نیز بین عالمان دینی اتفاق افتاده است و مبتنی بر روش و تخصص و با همه زمینه‌هایش انسان می‌تواند عرصه‌های جدید دینی را کشف و ارائه کند. بنابراین دیدگاه تمدن‌گرایی بر خلاف دیدگاه تجددگرایی معتقد است که علوم جدید ، تابع ایدئولوژی‌ها و نگرش‌های عالمان قابل تغییر‌اند. جریان تجددگرایان ، روشن‌فکری را در جامعه­ی اسلامی ایران جا انداخته است که روش‌های علوم امری ثابت و مقدس هستند، آن چیزی که از طریق روش‌شناسی اقتصاد به دست آمده است، غیر قابل تغییر است و تابع اصول مسلم انسانی عقلانی است و ربطی به باورها و عقاید عالمان ندارد. نمی‌خواهم وارد بحث جهت‌داری علوم شوم، اما چون به بحث نگرش سیستمی ارتباط دارد و یکی از پایه‌های بحث ما است فقط به آن اشاره‌ای می‌کنم که روش‌شناسی علوم تابع ایدئولوژی، ارزش‌ها و نگرش‌های شما قابل تغییر است، یعنی لزوماً نظریه و فرمولی که در اقتصاد مدرن به دست آمده تنها فرمول اقتصادی نیست بلکه فرمول‌های دیگری نیز می‌تواند داشته باشد یا نظریه‌های روان‌شناسی که تاکنون پدید آمده است تنها نظریه‌هایی نیست که انسان را تفسیر می‌کند. بلکه این نظریه­ها تابع یک تفسیر مادی این جهانی از انسان و روان آدمی است و تنها یک بعد و لایه از حیات انسان را می‌گیرد و نظریه‌پردازی می‌کند. البته این نظریه در جای خود نیز به صورت نسبی کاربرد دارد، ولی می­گوییم دیدگاه دیگری هم هست که تفسیر پیچیده‌تر، عمیق‌تر و گسترده‌تری از انسان و روان آدمی ارائه می‌دهد، نظریه و معادله‌ای نیز که برای رفتار انسانی می‌دهد متفاوت است، آن هم کاربرد دارد. تنها تفاوت در این است که کاربرد اولی در یک جهت خاص است، یعنی آن روانشناسی مادی، رفتار انسانی را به گونه­ی خاصی می‌بیند، نسخه­ی خاصی می‌دهد و انسان را به سمت خاصی می‌برد، اما روانشناسی دوم انسان را نوع دیگری می‌بیند، خواسته‌های او را به شکل دیگری معنا می‌کند و جهتی هم که به او می‌دهد متفاوت است. از دیدگاه تمدن‌گرایی می‌توان همزمان چند اقتصاد علمی، روانشناسی علمی و مدیریت علمی در کنار هم داشت، به همین دلیل نگاه ما به تکنولوژی هم متفاوت است. اگر نگاه شما به حوزه­ی تکنولوژی و حیات انسانی تغییر کند، نگاهتان به ابزار مدیریت اجتماعی نیز تغییر می‌کند. پس تمدن‌گرایی معتقد است که ما در حوزه­ی فهم دین اجتهاد متکامل مبتنی بر اصول و قواعد و روش‌شناسی تعریف شده ولی متکامل و تحول‌زا را می‌خواهیم، از آن سو نیز دانش‌های بشری را ثابت نمی‌دانیم، بلکه آن را جهت‌دار و تابع ایدئولوژی­ها و ارزش‌های بنیادی می‌دانیم و ضرورتی ندارد که بخواهم معارف دینی را با دانشی بسنجم که دارای مبانی سکولار است. بنابراین فهم دین، فهم تکامل‌پذیر است، معرفت علمی نیز قابل تغییر براساس مبانی و ارزش‌های اخلاقی، دینی و انسانی است. پس فهم من از فهم پنجاه سال پیش جلوتر آمده است، چون توانسته‌ام قواعد روش‌شناختی بهتری را در فهم دین پیدا کنم، ابعادی را شناختم که علمای پنجاه سال پیش متوجه آن نشدند. از آن سو، من دانشی را برای حیات بشری می‌آفرینم که این دانش در غرب سابقه ندارد و برای این جامعه، مناسبات و اهداف جامعه اسلامی من مفید است، این نیز قابل فرض و تحقق است.

ویژگی چهارم و پنجم : یکی از تفاوت‌های جدی میان سه جریان تجددگرایی، سنت‌گرایی و تمدن‌گرایی در الگوهای مطلوب آن­ها است. وقتی شما از سنت‌گرایی می‌پرسید که جامعه و الگوی مطلوب شما برای حیات بشری در آینده چیست، به اشاره یا به تصریح در پس زمینه­ی تفکر سنت‌گرایی الگوی حیات انسانی با توجه به شرایط و مناسبات گذشته است، تصور این است که جامعه­ی گذشته و مناسباتش بهترین شکل مناسبات است و اگر ما یک جامعه­ی اسلامی بخواهیم باید به آن مناسبات گذشته به لحاظ معیشتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برگردیم، که ما از آن به نگرش گذشته‌گرا تعبیر می‌کنیم. احیای اسلامی یعنی احیای مناسبات سنتی موجود در جامعه­ی گذشته. این می‌شود که در مواردی شما می‌بینید علم‌ستیزی، تکنولوژی‌ستیزی، برخورد با هر پدیده­ی نو و مناسبات جدید در این نگرش وجود دارد. (خواسته یا ناخواسته)اما در مقابل به تجددگرایان مسلمان مراجعه می‌کنیم و می‌پرسیم تلقی شما نسبت به الگوی مطلوب آینده­ی بشری و جامعه­ی اسلامی چیست؟ آنها نیز خواسته یا ناخواسته الگویی که ارائه می‌دهند همان الگوی توسعه­ی موجود در جوامع غربی و شرقی است و معتقدند که مسیر تکامل بشری یک مسیر مستمری بوده و به گذشته نمی‌توان بازگشت زیرا امتناع دارد و امکان‌پذیر نیست، آینده­ی بشریت نیز در مسیر همین چیزی است که تا به حال اتفاق افتاده است، الگوی معیشت آنها همین الگویی است که دنیا تجربه کرده است. ما نیز باید یکی از آن نسخه‌ها را بگیریم و اجرا کنیم. در الگوی سیاست نیز نظام سیاسی دنیا الگویی را تجربه کرده پس باید همان را گرفت و اجرا کرد. دموکراسی، لیبرالیسم و جامعه مدنی در شکل غربی‌ آن همان الگوها و مدل­های تجربه شده است. هر چیزی که با این الگوها منافات داشته باشد حمل بر این می‌کنندکه شما تجربه بشری را زیر پا می‌گذارید، راهی که دیگران رفتند حالا ما دوباره بخواهیم از آن بر‌گردیم و چیز تازه‌ای را از خود بسازیم. نگرش تجددگرایان به الگوی مطلوب آینده همان الگوهای تجربه شده در جامعه­ی مدرن است، فرآیند دست­یابی به آن نتایج نیز مدل‌های توسعه است، ما باید نظریه‌ها و مدل‌های توسعه را پیدا کنیم، یکی از آنها را در اینجا بیاوریم، بومی‌سازی کنیم. پس در اینجا معیشت مطلوب، معیشت جامعه­ی مدرن است رفاه مطلوب، رفاه جامعه­ی مدرن و مشارکت سیاسی مطلوب، مشارکت حاکم بر دنیای مدرن است، اساساً فرض دیگری در این تلقی وجود ندارد. اما از دیدگاه تمدن‌گرایی، اسلام با مناسبات جامعه­ی گذشته و سنتی تفاوت دارد، تلقی اشتباه سنت‌گرایی و تجددگرایی در این است که تصور می‌کنند احکام اسلامی همان مناسبات سنتی و کهن در جامعه گذشته بوده که این بسیار خطرناک و متأسفانه شایع است، تصور می‌شود اگر ما امروز بحث حقوق زن، ارث، قضا و … را که  مطرح می‌کنیم تصویری از جامعه­ی سنتی و مناسبات آن در نظر است، پس باید به همان فضا برگردیم و آن را در اینجا تجدید کنیم، تجددگراها می‌بینند این امکان‌پذیر نیست و فکر می‌کنند اجرای احکام اسلامی در باب زن، یعنی تجدید مناسبات اجتماعی سنتی و چون این امکان‌پذیر نیست، می‌گویند به سراغ یک احکامی برویم که الگوی جامعه­ی جدیدی را به ما می‌دهد.

اما دیدگاه تمدن‌گرایی بین احکام و ارزش‌های اسلامی در باب زنان و مناسبات سنتی در جامعه­ی گذشته  تفکیک می‌کند، البته ما در این مورد بحث نمی‌کنیم، این بحث در جای خود بسیار مهم است. یک تلقی وجود دارد که احکام اسلامی، احکام امضایی است، این احکام وجود داشته و اسلام آنها را امضاء کرده است، این اتهام به اسلام است، اسلام دارای احکام، ارزش‌ها، اصول و چارچوب مشخص و مستقل است، البته ممکن است این احکام در جامعه گذشته به شکلی وجود داشته اما اسلام آن را تأیید و بیان کرده است. اگر من بر فرض رابطه­ی اخلاقی و احکامی که در جامعه­ی گذشته بوده و در جامعه امروز نیز وجود دارد را تأییدکنم، این بدان معنا نیست که مناسبات سنتی‌اش را تأیید می‌کنم،‌ همین‌طور به این معنا نیست که اسلام در حوزه­ی احکام صرفاً آن چیزی را که در گذشته بوده امضاء کرده است. از دیدگاه تمدن‌گرایی، احکام و ارزش‌های اسلامی قابل انطباق بر مناسبات متحول زمان است یعنی احکام به گونه‌ای پویا و ارگانیک طراحی شده است که این احکام نه تنها می‌تواند با تغییر و تحول زمانه همراه شود بلکه می‌خواهیم ادعا کنیم می‌تواند مناسبات، روابط و جامعه­ی جدیدی را بیافریند یعنی خودش منشأ ایجاد و توسعه­ی اجتماعی جدیدی است. به طور مثال، من بحث اشتغال را بیان می‌کنم ما در باب اشتغال زن و مرد و حقوق مالی آنها مجموعه‌ای از احکام و ارزش‌هایی را داریم که گاه گمان می­کنند این مجموعه­ی احکام و ارزش‌ها یعنی تجدید همان روابط معیشتی و اقتصادی که مثلاً در یک جامعه­ی قبیله‌ای یا روستایی وجود دارد. در جای خود نیز مورد بحث قرار داده­ایم که، احکام و مناسبات مالی که اسلام در نظام حقوقی­اش به صورت دقیق و ظریف مطرح کرده است تأیید یک نوع شغل و نظام اقتصادی و ارتباطی خاص نیست، بلکه می‌تواند بر انواع مختلف اشتغالات و متناسب با تحولات زمان بر انواع مختلف مناسبات اقتصادی و معیشتی در شرایط زمان تطبیق کند، آن اصول و احکام نیز در جای خود وجود دارد نه تنها قابل انطباق است بلکه می‌تواند مسیر توسعه­ی اشتغال را مثلاً در بخش زنان یا مردان جهت دهد، یعنی اگر شما به درستی مجموعه­ی حقوق مالی زن و مرد و حقوق مالی خانواده و مناسبات اقتصادی که دین و اسلام خواسته است را ببینید متوجه می‌شوید اگر این بخواهد در جامعه ایجاد شود حتی می‌تواند سرآغاز نوع مناسبات جدید برای اشتغال در جامعه شود، یعنی نه تنها در گذشته و مناسبات گذشته محدود نمی‌شود و قابل انعطاف است بلکه می‌تواند سرآغاز ایجاد مناسبات جدید اشتغال و مناسبات مالی باشد. البته این به آن معنا نیست که ما به‌طور کلی ازگذشته صرف‌نظر کنیم و منقطع از گذشته شویم، نه بدان معناست که از دستاوردهای بشری استفاده نکنیم اما نکته­ی مهم این است که اسلام مجموعه­ی احکام، مقررات، ضوابط، اصول و چارچوب‌های خود را به­گونه‌ای تنظیم می‌کند که شما در هر زمانی متناسب با شرایط می‌توانید الگوی مطلوب خود را طراحی کنید. این نکته­ی بسیار مهمی است که ما در کتاب « درآمدی بر شخصیت زن در اسلام »  به آن پرداختیم. البته من در بخش دوم شکل طراحی آن را توضیح می‌دهم و می‌گویم که چگونه ما می‌توانیم با عقلانیت، البته آن عقلانیت برخاسته از حوزه­ی فکر دینی در هر زمان و در هر جامعه‌ متناسب با هر شرایط، الگوسازی کنیم و الگوی اشتغال بیافرینیم، الگوی مشارکت سیاسی ایجاد کنیم، الگوی مناسبات فرهنگی را تعریف کنیم که در آن اصول و چارچوب و ارزش‌ها وجود دارد، اما تحول‌زاست. از دیدگاه تمدن‌گرایی، اسلام به هیچ وجه به گذشته نگاه نمی‌کند، بلکه به آینده­ی مطلوب نگاه می‌کند. شاهد این موضوع در تفکر شیعه­ی ما بحث مهدویت است، تفکر مهدویت یک تفکر اسلامی است، ما همیشه انتظار یک وضعیت جدید را داریم و می‌خواهیم یک قدم به آن چه که دین گفته است نزدیک‌تر شویم. از دیدگاه شیعی تمام تلاش‌های علمی ما تا عصر ظهور یک بیست­وچهارم دانش و معرفت است. نگرش سنت‌گرایی یا نوع افراطی­اش یعنی بنیاد‌گرایی در شکل کنونی که امروزه سلفی‌گری تبلیغ می‌کند به هیچ وجه با اندیشه­ی شیعی و اسلامی مطابقت ندارد. ما براساس اصول ارزش‌های ثابت الگوآفرینی می‌کنیم، آینده را نیز در نظر می‌گیریم.

ویژگی­ پنجم که بر ویژگی چهارم مبتنی است این است که از دیدگاه تمدن‌گرایی، رسالت اصلی اسلامی و اساساً رسالت انبیاء الهی در طول تاریخ، ایجاد زمینه‌های تمدن بشری و تمدن‌آفرینی است، اکنون مورخان بزرگ در دنیا به این امر معترف‌ هستند و می‌گویند که در هر جامعه­ای که پیامبری ظهور کرده، به دنبال آن تمدنی پدید آمده است، شما حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) و تمدنی که به دنبال آن­ها آمده است و همین‌طور پیامبر اکرم(ص) که سرآغاز یک عرصه­ی جدید تمدنی است را ببینید، برخی گفته‌اند که هیچ تمدنی نبوده که در پیش‌آهنگ آن یکی از انبیاء نباشد. حداقل این است که برداشت و تفسیر ما از اندیشه­ی اسلامی و معارف قرآن و اهل‌بیت(ع) این است که اسلام تنها برای زندگی فردی و حتی اصلاح اجتماعی نیامده است، زیرا بر این باوریم که اصلاح عمیق اجتماعی هم بدون ایجاد بستر تمدنی بی‌معناست. در دیدگاه تمدن‌گرایی (که به همین دلیل نام تمدن‌گرایی بر آن نهاده شده است) اسلام یک نظام جامع را طراحی می‌کند که این نظام جامع می‌تواند با طراحی الگوهای زمان­مند به ما زمینه­های تمدن‌ جدید را ارائه دهد . افق آینده همواره ایجاد یک تمدن نوین اسلامی براساس شرایط موجود است. پس اسلام تنها نگرش فردگرایانه ندارد، گرچه به عمیق‌ترین شکل به فرد، معنویت و عرفان توجه دارد، همچنین تنها اصلاح اجتماعی را در دستور قرار نداده. گرچه کار بزرگ انبیاء، اصلاح اجتماعی است، اما از همه­ی این­ها مهم‌تر و بنیادی این است که اسلام آمده تا با محو موانع شرک، انحراف و فساد بستری را فراهم کند که در آن بستر انسان‌ها و جوامع انسانی زمینه‌های مساعد سعادت ابدی را پیدا کنند و الگوی مطلوب برای دست­یابی به این هدف، استقرار تمدن اسلامی است.  ما فعلاً این بخش را تمام می‌کنیم و به سؤال و بحث خواهران می‌پردازیم، البته من اشاره خواهم کرد که اصول و مفاهیم کلی این نگرش سیستمی چیست و چگونه از معارف دینی به دست می‌آید و چه طراحی در آن باب وجود دارد.

( پرسش )

مرز میان ظاهر و باطن در الگوی سوم چیست؟ یعنی آن چیزی که می‌توان تطبیق داد و آن چیزی که نمی‌توان تطبیق داد دقیقاً مرز آن کجاست؟

( پاسخ )

اگر بخواهیم مرز آن را تعیین کنیم باید بگوییم که در نظام معرفت دینی تعیین می‌شود، در آن بخش یک ساحتی را تعریف می‌کنیم و مشخص می‌کنیم که نظام معرفت دینی چیست، و این هم بستگی به استنباط و فهم ما از دین دارد که کدام حوزه متناسب با شرایط زمان تغییر می‌کند و کدام حوزه ثابت می‌ماند و حتی وقتی تغییر می‌کند این تغییر چگونه است و به چه سمتی تغییر می‌کند.

( پرسش )

آیا ما این را با فهم خودمان مشخص می‌کنیم؟

( پاسخ )

با فهم اجتهادی و روش‌مند تعیین می‌کنیم نه با فهم سلیقه‌ای، یعنی با بهره­گیری از روش­شناسی مناسب، خود منابع وحیانی به ما می‌گوید که ما در این حوزه، با مجموعه‌ای از احکام ثابت و لایتغیر مواجه هستیم و در حوزه­ی دیگر با احکام کلی  مواجه هستیم که متناسب با زمان قابلیت تطبیق پیدا می‌کند و در بعضی از حوزه‌ها گفته می‌شود که این احکام خاص زمان است، چنان­چه فقهای ما نیز در برخی از موارد گفته‌اند، پس اجتهاد دقیق دینی تعیین می‌کند. این‌طور نیست که پیامبر اکرم (ص) در هر جا حکمی بیان کرده‌اند، این حکم جزء حکم‌های ثابت یا حکم‌های عام قابل تطبیق باشد، در بعضی بخش‌ها شرایط خاصی وجود داشته و این شرایط خاص اقتضاء می‌کرده که حکمی خاصی بدهند. در اینجا باز هم اجتهاد روش‌مند است که می‌گوید این‌ها جزء احکامی بوده که در متن دین پایدار نیست و  به عنوان یک حکم زمانی آمده است، تمام این­ها در آن روش اجتهاد متکامل که بیان کردم روشن می‌شود اما تطبیقات آن احکام ثابت در شرایط متحول، مدلی را لازم دارم که چگونه این اصول ثابت تطبیق و تطور پیدا می‌کند.


نظام شخصیت زن

در این مرحله به نظام شخصیت زن می‌پردازیم، اشاره کردیم که نگرش ما به ماهیت دین اسلام و شیوه­ی تحقق معارف دینی بسیار اهمیت دارد و تأثیرگذار است در این‌که ما چگونه به مجموعه معارف دینی نگاه می‌کنیم. نتیجه گرفتیم که از بین سه رویکردی که امروز در حوزه­ی تفکر اسلامی مطرح است، تنها بنابر یک نگاه، نگرش نظام‌مند به دین معنا می‌دهد. از دیدگاه سنت‌گرایی و تجددگرایی یا اساساً نگرش نظام‌مند بی‌معناست، یا اگر هم به آن توجهی می‌شود حساسیت و جایگاه این مقوله چندان روشن نیست و بر آن تأکیدی وجود ندارد، اما در نگاه تمدن‌گرایی که گفتیم از نظر ما همان نگاه اسلام اصیل و تفکر شیعی و ناب قرآن واهل بیت است که در طول تاریخ، عالمان بزرگ اسلامی بدان توجه داشته­اند. ضرورت دارد ما به تمامیت دین در بخش‌های مختلف، یک نگاه سیستمی و جامع داشته باشیم و مجموعه­ی عناصر دینی را در درون یک نظام دینی به هم پیوسته ببینیم، در حال حاضر می‌خواهیم مروری بر بخش دوم سخن داشته باشیم که می‌گوید این نگرش سیستمی دارای چه اجزاء و ارکانی است و چه مراحلی را برای فهم، تحقق و اجرای دین پیشنهاد می‌کند، البته باید این مطلب را بیان‌کنم که این دیدگاه بر ذهنیت علما و اندیشمندان اصیل معاصر وجود داشته است، شما جسته و گریخته وقتی به آثار آن­ها رجوع می‌کنید عناصر این تفکر را می‌بینید، ممکن است ادبیات و دسته‌بندی آن در این شکلی که من بیان می‌کنم تازگی داشته باشد، اما جوهره­ی سخن و عناصر این بحث را به گونه‌‌های مختلف و با تعابیری دیگر می‌توان در میان متفکران دینی و دانشمندان بزرگ اسلامی معاصر مشاهده کرد.

در این نگرش سیستمی ما باید سه مرحله­ی متوالی را تصویرکنیم و ضمن این‌که این­ها را از یکدیگر ممتاز می‌کنیم، باید ارتباط این سه مرحله با یکدیگر را نیز تصویر کنیم. یکی از تفاوت‌های اساسی دیدگاه تمدن‌گرایی در تمایز  میان همین سه حوزه و ایجاد ارتباطی است که میان این سه حوزه وجود دارد. ما مرحله­ی اول را اصطلاحاً مرحله­ی « تبیین نظام شخصیت زن » می‌نامیم. مستحضر هستید چون بحث ما حوزه­ی مطالعات زنان است، همیشه قید شخصیت زن را مطرح می‌کنیم. ولی گفتیم این نگرش نظام‌مند، اختصاصی به حوزه­ی زنان و خانواده ندارد، بلکه همه حوزه­ی معرفت دینی را در برمی‌گیرد. ما با سه مرحله مواجه هستیم و برای این سه مرحله باید معرفت متناسب با خودش را تدارک کنیم. مرحله­ی اول، مرحله­ی تبیین نظام شخصیت زن است، ما در این مرحله با « نظام شخصیت زن » سروکار داریم. راجع به هر یک از واژه‌هایی که در این‌جا مطرح شده است، یعنی به « نظام » ، « شخصیت » و « تبیین » اشاراتی در متن کتاب « درآمدی بر الگوی شخصیت زن در اسلام » داشتیم که به چه معناست. مرحله­ی دوم تنظیم « الگوی شخصیت زن » و مرحله­ی سوم « تدوین برنامه­ی عمل » است، ما باید به این سه مرحله به صورت متوالی در حوزه­ی معرفت دینی دست یابیم و ربط و نسبت آن­ها را با یکدیگر ببینیم.

مرحله­ی اول تبیین نظام شخصیت زن است. اولاً، ما در این‌جا با نظام سروکار داریم، همان‌طور که گفتیم از این‌که بخواهیم بگوییم دیدگاه یا مجموعه­ی معارف حتی معارف پرهیز می‌کنیم، تأکید ما بر این است که مجموعه­ی معارف در قالب یک نظام در منابع و معرفت دینی وجود دارد و کشف و دستیابی به این نظام وظیفه­ی اولی یک عالم و مجتهد در حوزه­ی معرفت دینی در باب زنان است، اگر این مرحله به درستی انجام نشود، تمام اقداماتی که ما پس از این انجام خواهیم داد نسبتش با اسلام قطع می‌شود، یعنی گام نخست این است که ما بتوانیم بگوییم که این معارف و احکام مربوط به اسلام است، یعنی نظام مربوط به شخصیت زن از دیدگاه اسلام به درستی از متون دینی استخراج شود و ارتباط عناصر آن نظام با یکدیگر دیده شود و شخصیت زن از دیدگاه اسلام با همه­ی ابعاد معرفی شود. در این صورت است که ما می‌توانیم بگوییم دیدگاه اسلامی را در باب زن شناختیم.

در تعریف واژه­ی « نظام » توضیحاتی در کتاب داده شده است که من تنها به جمع‌بندی نهایی آن اشاره می‌کنم، در هر نظام چهار ویژگی باید وجود داشته باشد، به طوری­که اگر ما نتوانیم این چهار نظام را استخراج کنیم به نظام شخصیت زن دست پیدا نکرده­ایم. ویژگی نخست آن است که در هر نظامی ما با مجموعه‌ای از عناصر مواجه هستیم، گاهی ما نام آن را « اصل تکثر » در نظام گذاشته­ایم. پس وقتی ما سخن از دیدگاه اسلامی در باب زن می‌گوییم، باید توجه داشته باشیم با مجموعه‌ای از گزاره‌ها و معارف مواجه هستیم، پس یک تک‌گزاره و چند عنصر کوچک نیست. ویژگی دوم یک نظام این است که میان عناصر مختلف نظام، یک پیوند متقابل وجود دارد. اگر شما در جایی چند عنصر داشتید و این­ها با یکدیگر ارتباط تو در تو نداشتند، پس هیچ‌گاه به آن  یک نظام نمی‌گویید. بنابراین ویژگی دوم، پیوستگی میان عناصر مختلف است. ویژگی سوم، هماهنگی و سازواری این عناصر با هم‌ است، گاهی اوقات بین چند عنصر پیوند وجود دارد اما این عناصر با یکدیگر هماهنگ و سازوار نیستند. یعنی دارای آهنگ واحد نیستند و به یک جهت مشخص و واحد اشاره نمی‌کنند، ویژگی چهارم هدف­مندی است، ما زمانی به این عناصر متکثرِ در پیوند با یکدیگر نظام می‌گوییم که این عناصر در یک جهت مشخص و سمت و سو و هدف معین جهت‌گیری کنند، مثلاً اگر ما با پنج عنصر سروکار داشته باشیم و هر یک از این عناصر به یک سمت جهت‌گیری کنند، ما به یک نظام دست پیدا نمی‌کنیم، پس وقتی ما سخن از نظام شخصیت زن می‌گوییم یعنی ادعای ما این است که اسلام در باب شخصیت زن مجموعه‌ای از معارف را ارائه کرده است که اولاً این­ها با یکدیگر ارتباط دارند و احکام و توصیفات مجزا از هم نیستند، این ارتباط‌ آن­ها با یکدیگر یک هماهنگی در جهت مشخص دارد، به عبارت دیگر اگر اسلام در باب شخصیت زن احکام، توصیفات انسان‌شناختی، توصیه‌های اخلاقی و مباحث هستی‌شناختی دارد همه­ی این­ها به دنبال یک هدف و انتظار خاصی است، احکام بدون جهت و هدف نیستند، قائمه و هویت این نظام شخصیت به هدف آن است، یعنی قرار است در نظام عالم اتفاقی بیفتد و جایگاهی برای شخصیت زن منظور بوده که این مجموعه معارف آمده است، پس شما دقت کنید اگر گفتیم می‌خواهیم با نظام شخصیت زن در اسلام آشنا شویم یعنی می‌خواهیم مجموعه‌ای را بشناسیم که دارای چهار ویژگی باشد. این نکته­ی اول است، اما نکته­ی دوم در تعبیر شخصیت است که ما به سرعت از آن می‌گذریم زیرا در کتاب توضیح لازم داده شده است که شخصیت به چه معناست و دارای چه ابعادی است. شخصیت از دیدگاه اسلامی دارای سه بعد اصلی است، حال ممکن است در تفکرهای جدید بعضی از مکتب‌های معاصر هر سه محور وجود نداشته باشد اما جستجو در معارف دینی به ما می‌گوید که شخصیت در اسلام دارای سه بعد اصلی است، این سه بعد قابل حذف نیستند و عبارتند از: بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی. در تفکر لیبرال و مارکسیستی، بعد خانوادگی حذف می‌شود، اصلاً در نگاه دنیای مدرن خانواده موضوعیتی ندارد، به همین دلیل است که فقط بعد فردی و اجتماعی را مطرح می‌کنند. از دیدگاه اسلام یک بعد حیات و شخصیت انسانی مرد یا زن، کودک یا بزرگ، بعد خانوادگی او است. این بخشی از ابعاد شخصیت انسانی است. در دنیای مدرن این بخش حذف می­شود و تنها بعد فردی اجتماعی لحاظ می‌شود. در مکتب لیبرالیسم بین بعد فردی و اجتماعی، فرد اصل قرار می‌گیرد و گفته می‌شود جامعه به تبع فرد است، در آن‌جا اصل فردگرایی مدار و محور است و درست برعکس آن تفکر مارکسیستی که حدود ۶۰ ـ ۷۰ یا ۱۰۰ سال در دنیا حاکمیت مطلق داشت، اجتماع و جامعه را اصل می‌داند و می‌گوید فرد به تبع آن است، فرد اصلاً عنصر و موجودی نیست، تطورات اجتماعی است که فرد را می‌سازد، اما از دیدگاه اسلامی فرد، خانواده و جامعه سه بعد موازی و هم پای هم در حیات انسانی است. پس شخصیتی که ما از آن یاد می‌کنیم شخصیتی است که دارای بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی است، هیچ یک از این­ها به نفع دیگری حذف نمی‌شود، این‌جا ما تعبیری داریم که نمی‌خواهم وارد آن بحث شوم زیرا بحث دقیقی است، خودتان مراجعه کنید و ببینید که شخصیت دقیقاً به چه چیز اطلاق می‌شود، زیرا گاهی اوقات ما می‌گوییم شخصیت به ابعاد پنهان و ذاتی انسان توجه می‌کند که بعضی مواقع تحت عنوان هویت از آن یاد می‌شود. ما در این‌جا گفتیم منظور از شخصیت در بحث ما (که این را می‌توان از معارف و منابع دینی نیز استخراج کرد) بعد خاصی از هویت انسانی است. سه یا چهار ویژگی را برای شخصیت برشمردیم. مثلاً گفتیم شخصیت آن بخش تغییر و تحول‌پذیر هویت انسانی و ویژگی‌های دیگری است که مجال بحث در مورد آن­ها وجود ندارد. در واقع شما در این‌جا با یک مفهوم دقیق سروکار دارید که بحث پیرامون آن فرصت زیادی می‌خواهد تا دیدگاه‌های مختلف تبیین شود و سپس ما می‌گوییم شخصیت در این تلقی که ما ارائه می‌کنیم و به متون دینی نیز استناد می‌کنیم دارای چه خصوصیاتی است. سر وکار ما با شخصیتی است که بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد، وقتی دوباره بررسی می‌کنیم می‌بینیم هر یک از این ابعاد دارای عناصر درونی هستند، نگاه ­ما به فرد یک نگاه سیستمی نیست، فرد را به صورت بریده می‌بینیم، بنابراین فرد چیست؟ مجموعه‌ای از رفتارهایی که انجام می‌دهد، علایق، افکار و نگاه‌هایی که دارد، درس‌هایی که خوانده است، خیر، این طور نیست بلکه در نگرش سیستمی فرد یک سیستم است که حداقل از سه بعد اصلی تشکیل شده است که این ابعاد عبارتند از: بعد روحی، ذهنی و رفتاری. ( از روی نمودارهای کتاب « الگوی جامع نظام شخصیت زن در اسلام » توضیح می‌دهم.

 

نظام توصیفی شخصیت زن

(نظام تکوینی)

نظام ارزشی شخصیت زن

(نظام اخلاقی)

نظام تکلیفی شخصیت زن

(نظام حقوقی)

نظام شخصیت فردی

نظام شخصیت

خانوادگی

نظام شخصیت

اجتماعی

نظام شخصیت

روحی

نظام شخصیت

ذهنی

نظام شخصیت

رفتاری

نظام شخصیت

همسری

نظام شخصیت

مادری

نظام شخصیت

دختری

نظام شخصیت

فرهنگی

نظام شخصیت

اقتصادی

نظام شخصیت

سیاسی

نظام شخصیت فردی

نظام شخصیت

خانوادگی

نظام شخصیت

اجتماعی

نظام شخصیت

روحی

نظام شخصیت

ذهنی

نظام شخصیت

رفتاری

نظام شخصیت

همسری

نظام شخصیت

مادری

نظام شخصیت

دختری

نظام شخصیت

فرهنگی

نظام شخصیت

اقتصادی

نظام شخصیت

سیاسی

نظام شخصیت فردی

نظام شخصیت

خانوادگی

نظام شخصیت

اجتماعی

نظام شخصیت

روحی

نظام شخصیت

ذهنی

نظام شخصیت

رفتاری

نظام شخصیت

همسری

نظام شخصیت

مادری

نظام شخصیت

دختری

نظام شخصیت

فرهنگی

نظام شخصیت

اقتصادی

نظام شخصیت

سیاسی

 

نظام جامع شخصیت زن در اسلام

 

 

 

 

 


اگر در نظام جامع شخصیت زن در اسلام لایه­ی دوم آن را که پایین آمده است را در نظر گرفته و فعلاً سه محور دیگر را نادیده بگیرید، در ستون سمت راست آمده است نظام شخصیت فردی، چرا که معتقدیم فرد یک نظام شخصیتی دارد، همچنین در نظام شخصیت خانوادگی، بعد خانوادگی دارای یک نظام است، در بخش پایینی آن مشخص شده که فرد دارای سه ویژگی است و سه بعد شخصیتی دارد. بعد اول، بعد روحی است که مربوط به انگیزش‌ها، عواطف و احساسات است این‌جا است که گرایش‌ها ایجاد می‌شود، این بعد حوزه­ی گرایش‌های انسانی است. بعد دوم، تصویری که ما در بعد ذهنی شخصیت فرد است، یعنی این بعد به مجموعه بینش‌ها، دانش‌ها و اطلاعاتی که در ذهن فرد وجود دارد برمی‌گردد این‌که چگونه می‌اندیشد؟ چه اطلاعاتی از آن­ها دارد؟ چگونه به خود و عالم نگاه می‌کند؟ چه تصویری از آن­ها دارد؟ … این بعد، بعد ذهنی شخصیت انسان است. حوزه­ی سوم، بعد رفتاری شخصیت انسان است، این بعد چگونه عمل می‌کند؟ کنش نشان می‌دهد یا واکنش؟… پس بعد اول گرایش، بعد دوم بینش و بعد سوم کنش است، و ما درحوزه­ی شخصیت فردی با نظامی از گرایش‌ها، رفتارها و ذهنیت‌ها مواجه هستیم، تصویری که ما در بعد خانوادگی از خانواده داریم یک تصویر بریده و از هم مجزایی است که این درست نیست. از دیدگاه اسلامی در شخصیت خانوادگی حداقل سه عنصر اصلی وجود دارد که عبارتند از: بعد همسری، مادری و دختری، (ما به شخصیت زن نگاه می‌کنیم) یعنی بعد خانوادگی شخصیت زن را که در نظر می‌گیریم متوجه می‌شویم که این زن از سویی نسبتی با همسر دارد که این یک بعد است، ( که احکام و معارف ویژه­ی خود را دارد) و از طرف دیگر نقش مادری و هویت مادری دارد که بعد دیگری از شخصیت زن است، از سوی دیگر نقش فرزند را در نظام خانوادگی دارد، تا نقش همسری، مادری و دختری نباشد این قائمه­ی نظام خانواده، شکل نمی‌گیرد. در بعد سوم که بعد اجتماعی شخصیت زن است، اشاره شده است که ما حداقل با سه بعد در نظام اجتماعی مواجه هستیم، بعد شخصیت فرهنگی، شخصیت اقتصادی و شخصیت سیاسی. زن در بعد شخصیت اجتماعی- فرهنگی‌اش دارای چه ویژگی‌هایی است و چه احکامی دارد؟ در بعد اقتصادی- اجتماعی و در شخصیت سیاسی- اجتماعی‌اش دارای چه ویژگی‌هایی است؟ ملاحظه می‌کنید که نگاه سیستمی، مدام یک مسئله­ی بسیار ساده‌ را تفکیک و تقسیم می‌کند؟ اما آیا به همین مقدار کفایت می‌کند یا تمام می‌شود؟ خیر، وقتی ما می‌گوییم شخصیت روحی، (روحیات انسان ابعاد پیچیده‌ای دارد) دوباره با مجموعه‌ای از ویژگی‌ها در بعد ذهنی، رفتاری، سیاسی و اقتصادی مواجه هستیم. در معارف ما قوای مختلف، انگیزش‌ها و احساسات مختلف و نسبت این­ها با یکدیگر آمده است. وقتی می‌گوییم باید نظام شخصیت زن در اسلام تبیین شود یعنی تا حد مقدور و مطلوب (اجتهاد به معنای به اندازه­ی وسیع تلاش کردن) بتوانیم زوایای مختلف شخصیت زن را از منابع دینی استخراج کنیم و نشان دهیم که اسلام در باب این­ها چه مطالبی را عنوان می‌کند. همان‌طور که گفتیم نظام، پیوند این موارد با یکدیگر است و این که چه ارتباطی میان آن­ها وجود دارد. ویژگی‌های زن که در بعد شخصیت اقتصادی زن مطرح شده، با شخصیت روحی، ذهنی و رفتاری چه پیوندی دارد؟ بعد شخصیت سیاسی با شخصیت فرهنگی چه ارتباطی پیدا می‌کند؟ جایگاه و پیوند این­ها با هم و در نهایت هدفی که این مجموعه دنبال می‌کند چیست؟ اسلام از شخصیت زن چه تصویری به عنوان نقطه­ی مطلوب تصویر می‌کند؟ اگر گفته است ارث این چنین است، مشارکت سیاسی و اقتصادی به این شکل است، احساسات زن در این نظام تصویر می‌شود و بعد رفتاری او این‌گونه است، در نهایت همه­ی این­ مطالب در خلقت هدفمند است.

اسلام برای شخصیت زن با همه­ی این ابعاد پیچیده هدفی را تعریف و انتظاراتی را مشخص کرده است، آن اهداف و انتظارات کجاست؟ در این صورت است که ما می‌توانیم بگوییم نظام شخصیت زن را تبیین کردیم.

حالا به لایه­ی بالای این جدول نگاه کنید، در تقسیم اول مطرح کردیم، نظام شخصیت سه زیر سیستم یا به تعبیر فارسی سه خرده نظام دارد، یک نظام است اما سه خرده نظام در آن تعریف شده است که عبارتند از: ۱ـ نظام توصیفی یا تکوینی ۲ـ نظام ارزشی یا اخلاقی ۳ـ نظام تکلیفی یا حقوقی. این همان نکته‌ای است که من پیش از این در این باره توضیح دادم که در نگرش سنت‌گرایی دین، تکلیف محور و حقوق محور تعریف می‌شود یعنی در دیدگاه اسلام در مورد زن، مجموعه‌ای از احکام معرفی می‌شود بدون این‌که حقوق و توصیفات آن درباره­ی شخصیت زن و ابعاد فردی و اجتماعی آن معرفی شود، بدون این­که نظام ارزشی آن تعریف شود. اسلام تکلیف محور نیست، اسلام تکلیف و حقوق دارد که این در یک نظام جامع تعریف شده است. اگر کسی می‌خواهد ادعا کند که نظام شخصیت زن را تبیین کرده باید خرده نظام تکوینی را بیان کند. یعنی شخصیت زن در این ابعاد (یا ۹ بعدی) را که ما معرفی کردیم (فردی، خانوادگی و اجتماعی که در ۳ ضرب شد) را بگوید، بنابراین یک بار، بعد تکوینی آن ۹ بعد شخصیتی را بیان کند یعنی بگوید اسلام در بعد احساسات، نظام روحیات زن، در نظام ذهنیات، رفتارها، مشارکت اقتصادی و مناسبات سیاسی چه ویژگی‌هایی را قائل شده است و یک بار هم تکوین را در باب شخصیت زن و ارزش‌هایی که اسلام برای شخصیت زن در این ابعاد قائل شده است را توضیح دهد که نکته­ی بسیار مهمی است اما گاهی از آن غفلت می‌شود چرا که پاسخ بسیاری از سؤالات به همین مسئله ارزش‌های شخصیتی زن از دیدگاه اسلام برمی‌گردد. گاهی اوقات ما با نگاه ارزش‌های مردمحورانه شخصیت زن را ارزیابی می‌کنیم. بسیاری از زیرساخت‌های دیدگاه مردسالارانه در جامعه­ی ما نیز به همین دلیل است، یعنی نظام ارزشی شخصیت زن با نظام ارزشی شخصیت مرد مشترکات بسیاری دارد، اما نقاط اختلافی نیز دارد، به عنوان نمونه، اسلام در جایی می‌گوید: «جهاد المرأه حسن التبعل» و در جای دیگر می‌گوید: «الکاد العیاله کلمجاهد فی سبیل‌الله» جهاد به عنوان یک ارزش است، در واقع می‌خواهد نسبت‌سنجی کند و در جایی دیگر می‌گوید «الکاد لعیالک» مردی که تلاش می‌کند تا خانواده‌اش را تأمین کند کار او ارزش جهاد دارد. از طرف دیگر نقش ارزشی همسر را تعریف می‌کند و می‌گوید کسی که در محیط خانواده را اداره می‌کند، نیز عملش ارزش جهاد دارد، من تنها می‌خواهم مثال بزنم و  بگویم ارزش‌ها مهم هستند. معیارها و ارزش‌های داوری ما متفاوت است به همین دلیل وقتی از بیرون به ارزش‌های مردانه و به حوزه­ی شخصیت زن نگاه می‌کنیم داوری‌های غلطی را انجام می‌دهیم، پس نظام ارزشی در این ابعاد مختلف باید ترسیم شود. اسلام ارزش‌های مطلوب زنانه را در حوزه­ی رفتار، روحیات، مشارکت سیاسی و اقتصادی چه می‌داند؟ من همین جا اشاره‌ای به آن‌ها می‌کنم، فقط به این دلیل که سرفصل‌هایی برای مطالعه­ی شما باشد، به عنوان مثال در حوزه­ی ارزش‌های اقتصادی، ارزش‌‌های اقتصادی که در جامعه اسلامی برای مردم تعریف شده با ارزش اقتصادی زن متفاوت است. هر دو در حوزه­ی اقتصاد مشارکت دارند اما ارزشی که برای مرد قائل است تحصیل درآمد مالی است زیرا بار مالی خانواده بر دوش او گذاشته شده است. این ارزش با این امر محاسبه می‌شود که شما به میزانی که تلاش‌ می‌کنید، می‌توانید زندگی خانواده را تأمین کنید، اما در باب زن، ارزش اشتغال زنانه درآمد مالی نیست، اسلام اشتغال زن را منع نکرده ولی درآمدزایی را نیز بر عهده­ی‌ او نگذاشته است. این نکته­ی مهمی است که هر دو در حوزه‌ی اقتصاد، اشتغال و مشارکت دارند اما ارزشی که مناسب با انتظارات شخصیت مرد است، با ارزشی که مناسب با شخصیت زن است تفاوت دارد. به همین دلیل (اگر فرصت شد) در الگو توضیح می‌دهم تا شما ‌ببینید که زن حضور پیدا می‌کند، درآمد مالی نیز دارد. از دیدگاه اسلام زن مالک درآمد مالی خود می‌شود و نسبت به درآمد مالی خود آن‌چه را که می‌خواهد هزینه می‌کند، اما هیچ کدام از اینها از بعد درآمدی، اقتصادی و بودجه‌ای ارزش نیست بلکه حضور و تأثیرگذاری او در صحنه­ی جامعه است که ارزشمند است. دلیل آن این است که اسلام برای مرد تکالیفی قرار داده است (مهریه، نفقه) که در صورت پرداخت نکردن حقوقی با آن‌ها مقابله می‌کند، تلاش مرد باید در این سمت باشد، ارزش اقتصادی زن با میزان درآمدش تعیین نمی‌شود. برای زن در جامعه از نظر اشتغال، جایگاه اقتصادی دیگری تعریف شده است. من مثال‌ها را برای تقریب به ذهن بیان می‌کنم و می‌خواهم بگویم ما متأسفانه در حوزه­ی نظام ارزشی شخصیت زن، کار مطالعاتی انجام ندادیم. این یک نمونه است که نیاز به تحقیق دارد.

حوزه­ی سوم، نظام حقوقی و تکلیفی است. در نظام حقوقی و تکلیفی نباید به سراغ حقوق فردی برویم، حقوق و تکالیف متقابل است، ما تا به حال در نظام فردی و روحی در حوزه­ی اجتهادات به این بحث نپرداختیم که وظیفه­ی متقابل زن و مرد در حوزه­ی حقوق روحی چیست؟ ما بحث مالی را آن هم در یک بعد محدود بیان کردیم. از دیدگاه اسلام در حوزه‌ی نظام روحی مرد نسبت به زن و زن نسبت به مرد چه وظایف متقابلی نسبت به هم دارند؟ در آن‌جا معلوم می‌شود وقتی اسلام به شخصیت زن نگاه کرده است، چه جایگاهی برای او  در ارتباط او با خانواده قرار داده است؟ از دیدگاه اسلام زن در حوزه­ی نظام ذهنی شخصیتش در بعد دانش‌ها، بینش‌ها و معرفت‌ها چه جایگاهی دارد؟ در این مورد اصلاً کاری صورت نگرفته است، زیرا نگرش سیستمی وجود ندارد و ما دیدگاه اسلام را بیان می‌کنیم، بدون این‌که آن را در یک سیستم درست تجزیه و تحلیل کنیم و جایگاه هر چیز را مشخص کنیم. نگرش سیستمی برای ما موضوع‌سازی می‌کند و از آن مهم‌تر به ما یک بینش جامع می‌دهد که وظیفه­ی نخست این است که آن را تبیین کنید. تبیین نیز با روش اجتهادی جامعی صورت می‌گیرد. پس آن نکته‌ای که ذکر کردیم این است که در نگرش سنت‌گرایی ولو روش اجتهادی مورد قبول و کاملاً هم درست است، اما قواعد بسیار متنوعی هم دارد. امروزه در نظام حقوق بین‌الملل به این نکته رسیدند که اجتهاد شیعی دارای یک متولوژی مترقی و قابل توجه است، اما این متولوژی باید بسط پیدا کند. روش‌شناسی می‌تواند غیر از عناصر، نسبت‌ها را هم ببیند، می‌تواند نظام استنباط کند و غیر از رفتار، روحیات را نیز استنباط کند، استنباط تنها به رفتار فردی اکتفا نمی‌کند، بلکه می‌تواند مقاصد را هم شناسایی کند. هدف چه بوده است؟ نسبت بین هدف و این احکام چه بوده است؟ این‌جاست که می‌گوییم ما نیازمند تکامل روش‌شناسی اجتهاد در جایگاه خود هستیم، بنابراین مرحله­ی اول تبیین نظام‌مند مجموعه­ی معارف دینی در باب شخصیت زن است.  مرحله­ی دوم تفاوت اساسی نگرش تمدن‌گرایی با سایر نگرش‌ها است. آیا همین مقدار کافی است که ما نظامی را استنباط کنیم و سپس آن را به دست قانون‌گذاران بسپاریم و بگوییم که شما این را به یک سری مقررات تبدیل و آن را ابلاغ و بخش­نامه کنیم و در اختیار جامعه قرار دهیم، آیا پس از آن جامعه­ی ما اسلامی می‌شود و رفتار فردی، اجتماعی و خانوادگی ما متناسب با این شرایط شکل می­گیرد؟ نه این کافی نیست چرا که بین مقام نظر و عمل فاصله است.  این‌طور نیست که آن‌چه را که به عنوان ارزش‌های مطلوب می‌دانید را بتوانید اجرا کنید. واقعیت به ما اجازه نمی‌دهد هر کاری را که ما می‌خواهیم انجام دهیم. اصلاً خداوند اراده، عقل و تدبیر را برای این موارد گذاشته است. تدبیر یعنی شما بتوانید بین اندیشه و عمل خود نسبت برقرار کنید و میان مطلوب و موجود خود پل بزنید، این‌جاست که ما مرحله­ی دومی را به عنوان یک گام ضروری برای تحقق جامعه­ی اسلامی و جامعه­ی مطلوب زن مسلمان به عنوان تنظیم الگوی جامع شخصیت زن پیشنهاد می‌کنیم، من اجمالاً اشاره‌ای می‌کنم، سپس در یک نمودار کامل‌تر خواهیم دید که ما در این‌جا نظام را استنباط کردیم، اما همان طور که قبلاً اشاره کردم نظام بر شرایط انطباق پیدا می‌کند معارف دینی به گونه‌ای است که زمان را قفل و شرایط را ایستا نمی‌کند بلکه با تحولات زمان همراه می‌شود و از طریق الگوهایی که ما در ذیل نظام معرفت دینی می‌سازیم، تحول‌زایی می‌کند. الگوی جامع شخصیت زن در یک تعریف بسیار مختصر و ساده (تعریف دقیق و فنی آن در کتاب آمده است) به معنای انطباق مفاهیم، اصول و احکام بر شرایط و واقعیت موجود و معاصر است که این با برنامه­ی عمل که بعداً درباره آن توضیح می‌دهیم، متفاوت است.

اکنون بحث اشتغال را مطرح می­کنم تا روشن شود که در اسلام در باب مشارکت اقتصادی زن چه ویژگی­هایی دارد و نسبت آن با خانواده ، فرزند، همسر و جامعه چگونه است؟ اسلام شغل خاصی معین نکرده است بلکه ضوابط و چارچوب را در قالب یک نظام ارائه نموده است. مجموعه­ی احکام پراکنده  (چنان که بعضی می­گویند) نیست،یک سری احکامی است که هر طور می­شود آن را اجرا می­کنیم.این­ها در قالب یک نظام به هم پیوسته ارائه شده، زیرا  قرار است این اشتغال زن در مجموعه­ی حیات جامعه و حیات خودش نقش ایفا کند، نظامی است متناسب با ظرفیت­های توسعه­ی اجتماعی که در هر زمانی شکلی پیدا می­کند. یعنی شما در این زمان متناسب با این شرایط چه الگوی مناسبی برای اشتغال زن دارید؟ این نکته­ی بسیار مهمی است. بعضی می­گویند که مدل­ها و الگوها را دین ارائه می­دهد یعنی ما باید به قرآن مراجعه تا الگویی برای اشتغال ببینیم یا در سیاست می­گویند: در این نظام سیاسی مدل رفتار سیاسی را باید از قرآن و روایات بگیریم. پاسخ می‌دهیم اگر منظور شما مصداق­ها ، صورت­ها و شکل‌ها است، اسلام شکل مناسبات سیاسی خاصی را تعریف نکرده مگر در جایی که مهم و کلیدی و جزء اصول پایدار و ثابت بوده است. همچنین اسلام توصیفات ، احکام و ارزش­های مناسب را در یک سیستم ارائه داده است.

الگو از کجا به دست می­آید؟ در سایه­ی این نظام، متناسب با مقدورات،ظرفیت­ها و شرایط زمان الگو باید طراحی شود. یعنی الگو، کار متخصص اسلامی است که نظام شخصیت زن را شناخته و با شناختی­که از مطالعات اجتماعی، اقتصادی شرایط زمان دارد الگویی را طراحی می­کند.مثلاً می­گوید: بهترین شکل برای رفتار و مناسبات اقتصادی زن در حوزه­ی اشتغال در جامعه­ی اسلامی این­گونه است پس ممکن است نوع اشتغال در ۲۰۰ سال پیش به گونه‌ای بوده و شما در حال حاضر نوع دیگری از اشتغال را طراحی کنید.

الگو از چه به دست می­آید؟ الگوی شخصیت زن برابر با نظام شخصیت زن است (که در مرحله­ی قبل تبیین کردیم) که چون مقوله­ی استنباطی است ضرب در ظرفیت­ها و محدودیت­ها  می‌شود یعنی ظرفیت‌ها و محدودیت­هایی مناسب با این دوره­ی تاریخی است که با ضرب در نظام شخصیت، الگو به دست می­آید. این به یک معنا ذهنی است یعنی یک الگوی مطلوب است. شرایط موجود ما اقتضای تام و تمام چنین الگویی را ندارد اما به یک معنا عینی است، یعنی مقام الزامات و اقتضائات زمان، ظرفیت­ها، فرصت­ها و موانع به صورت کلان در آن دیده شده است. انواع ظرفیت­ها و محدودیت‌ها عبارتنداز:
۱- شرایط زیست محیطی  ۲- ظرفیت علمی و اطلاعاتی ۳- ظرفیت فنی و تکنولوژیک ۴- ظرفیت اقتصادی ۵- ظرفیت سیاسی۶- ظرفیت روحی عاطفی . این ظرفیت­ها،ظرفیت­های واقعی هستند. ما درکتاب الگوی جامع شخصیت زن مسلمان در جدولی به ماهیت این ظرفیت‌ها اشاره کردیم. ماهیت آن، این ساعت خاص و شرایطی است که ما در حال حاضر درآن هستیم (این مناسبات نیست) الگو از طریق یک تعبیه برای آینده تغییرات متناسب با نظام الگویی را در مقابل شما می­گذارد تا بتوانید براساس آن، وضعیت موجود را شناسایی کنید و تغییر دهید. شما می­گویید الگوی مطلوب ما در اشتغال زنان با توجه به نظام شخصیت زن این است اما نوع اشتغال، ساعت کار، ارتباط زن و مرد، توجه به خانواده،شیفت بندی و اشتغال همزمان در این نوع اشتغال چگونه ممکن است؟ آیا از نظر میزان انرژی فیزیکی یا روحی تناسب کار را با بعد روحی رعایت می­کنیم؟ آیا شخصیت زن را از نظر رفتاری بررسی می­کنیم؟ متخصصان به شما الگو می­دهند، این بهترین الگویی است که می­تواند مجموعه­ای نظام شخصیت زن را در بعد اشتغال تغییر دهد اما وقتی به واقعیت نگاه می­کنید و متوجه می‌شوید که واقعیت با این الگو تفاوت دارد . طراحی الگوی مطلوب، تغییر همین واقعیت موجود است. نکته­ی مهم این است که شما ببینید تا کجا آمده‌اید ما در ابتدا یک تلقی از شخصیت زن داشتیم، مجموعه­ی از احکام مجزا از هم که تبدیل به یک نظام معارف هدفمند در باب شخصیت زن شد. سپس این ارزش­ها، اصول و چارچوب­ها به عنوان چارچوب­های برنامه­ی زندگی تبدیل به یک الگوی عملی شد یعنی اگر آن­جا ما با صدگزاره­ی توصیفی یا تکلیفی یا ارزشی در باب اشتغال زن مواجه بودیم، امروزه این‌ها در قالب یک الگوی مطلوب در مقابل چشمان ماست و می­گوید: اشتغال زن در این شرایط باید دارای این ویژگی عینی و عملی باشد. باز هم این یک الگوی مطلوب است که جهت تغییر ما را نشان می­دهد.گام سوم این است که شما مسئله شناسی می­کنید یعنی موانع و فرصت­های عینی را شناسایی می­کنید و وضعیت موجود را می­شناسید. من درکجا هستم و تا الگوی مطلوب چه فاصله­ای دارم؟ در چه بخش­هایی منطبق هستند و در چه قسمت­هایی میزان تفاوت هر بخش با این وضعیت الگوی اشتغال من درکجاست؟ به این‌گونه برخورد مسئله‌شناسی می‌گویند. پس ما برای رسیدن از نظام شخصیت به الگو یک اقدام میانی به نام شناخت ظرفیت­ها و محدودیت­ها انجام دادیم که به این واسطه نظام را تبدیل به الگوی عملی کردیم که خود دانش خاصی می­خواهد یعنی جامعه شناسی، روان شناسی و اقتصاد اسلامی می­خواهد. زیرا یک الگو است و ابعاد مختلفی دارد یعنی علوم انسانی اسلامی می­خواهد. ولی راه این است که آن نظام را تبدیل به یک الگو ­کنم. ابعاد و چارچوب الگوی توسعه­ی اشتغال زنان مشخص و معلوم است اما در حال حاضر اجرایی نیست و با واقعیت من بسیار متفاوت است کاری­که انجام می­دهم این است که به تعبیرساده،در اصطلاح فنی مسئله شناسی یا وضعیت شناسی می­کنم شاید وضعیت شناسی تعبیر دقیق­تری باشد در جایی ظرفیت شناسی می­کردم تا الگو به دست آورم اما در حال حاضر وضعیت­شناسی می­کنم تا ببینم چه چیزی از شرایط موجود در راستا یا در جهت خلاف الگوی من است . با شناخت این وضعیت و با نظر به الگوی جامع خود برنامه­ی عمل را تدوین می­کنم. این طور نیست که مجموعه­ای از مقررات را  بنویسم یعنی در یک برنامه­ی جامع می گویم برای تغییر وضعیت اشتغال زنان از وضعیت موجود به الگوی مطلوب این اقدامات را در این بخش­ها پس از کارکارشناسی باید انجام داد. در نظام آموزش زنان چه تغییراتی باید ایجاد شود؟(چون زیر پایه­ی اشتغال و مشارکت اجتماعی-اقتصادی،آموزش است.) در تربیت زنان چه باید کرد؟ در حوزه­ی خانواده و مناسبات خانوادگی ، در حوزه­ی سیستم­های حمایتی اجتماعی چه باید کرد؟ یعنی ده­ها عنصر وجود دارد که البته در برنامه باید تنظیم شود. در برنامه­های عمل می­گویند شما برای ایجاد تغییر در طول پنج سال از وضعیت موجود به سوی مطلوب در ۱۰ یا ۲۰ بند این اقدامات باید صورت گیرد . این برنامه­ی توسعه­ی اشتغال زنان است. از درون این برنامه است که قوانین و مقررات به وجود می­آید . اولاً در این موارد(تبیین نظام،تنظیم الگو و تدوین برنامه­ی عمل) همه­ی احکام اجرا می­شود، اصلی و فرعی می­شود، جایگاه هر قانون مشخص می­شود و اگر در جایی الزام و محدودیتی برای زن وجود دارد در مقابلش شرایط دیده می شود اگر موانعی است زمینه­های رفع آن مانع مشاهده می­شود. یعنی در برنامه­ی عمل چون مبتنی بر نظام شخصیت زن در اسلام است پس تمام آموزه­های دینی رعایت شده و چون مبتنی بر ظرفیت­هاست ، عینی شده است. یعنی از گزاره­های توصیفی و دستوری تبدیل به نمونه­های عینی شده و چون ما مشکلات و موانع را مشاهده کردید و در حال حاضر یک برنامه دارید که شما می­توانید روی میز مدیران اجرایی و قانون گذاران قرار دهید و بر این اساس از آن­ها آیین نامه، مقررات، ضوابط، پی­گیری اجرایی و تأمین بودجه بخواهید تا به وقوع بپیوندد، این موضوع را ما در نمودار کامل­تری در پایان کتاب مرور می­کنیم، و پس از آن نکاتی است که به عنوان نکات پایانی بیان خواهم کرد. در نمودار شماره­ی ۱۱ صفحه­ی ۱۴۴ این مراحل نشان داده شده است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودارشماره­ی۱۱

 

ما در این جا گفتیم تبیین نظام شخصیت زن.اگر شما از داخل این دوایر تو در تو نگاه کنید در دایره­ی سوم نظام تکوینی،اخلاقی وحقوقی را داریم. جایگاه نظام شخصیت زن در این دایره­ی سوم است که در اولین تقسیم بندی دارای سه خرده نظام است با عنوان: ۱- نظام اخلاقی۲- نظام تکوینی۳- نظام حقوقی. اما در نمودار نشان داده شده است که ما برای دست یابی به این نظام­ها، این سه خرده نظام و نظام­های زیرین ­که به آن­ها اشاره کردیم قبل از آن نیاز به کار علمی داریم که اصول شخصیت زن را استخراج کنیم سپس به مجموعه­ی نظام­ها و جزئیات آن بپردازیم و این چگونه استخراج می­شود؟ در دایره­ی داخلی گفته شده که ما سه نیازمندی در حوزه­ی استنباط داریم که این­ موارد هم­اکنون نیز در حوزه­ی اجتهاد ما کم و بیش وجود دارد این مدل برای تکامل دادن و توجه به بسط آن روش­شناسی است که باید بسط پیدا کند و اگر کمبودی دارد جبران کند. ما از یک طرف با منابع و مآخذ مواجه هستیم و از طرفی به روش‌شناسی متدلوژی نیاز داریم­که آن را از منابع استخراج کنیم واز طرفی نیازمند به مبانی نظری هستیم. بدون مبانی نظری چنین استنباطی ممکن نیست از طریق این سه عنصر اصول شخصیت زن در اسلام استنباط می­شود و نظام­های سه­گانه استخراج می­شود و همان­طورکه اشاره کردیم براساس نظام­ها با نگاه به واقعیت­های تاریخی، ظرفیت­های اجتماعی، تاریخی را شناسایی می­کنیم یعنی ظرفیت شناسی می­کنیم، با ضرب میان نظم و ظرفیت، الگوی جامعه را استخراج می­کنیم سپس مسئله شناسی یا تحلیل شرایط یا وضعیت­شناسی می­کنیم دوباره با ضرب الگوی جامعه در وضعیت موجود برنامه­ی عمل می­دهیم و از درون آن اقدامات اجرایی و عملی استخراج می­شود. نگاه سیستمی به شخصیت زن را، این­جا می­بینید البته این اختصاص به شخصیت زن ندارد همانند این­کار در مورد شخصیت مرد،کودک و حوزه­ی نهاد سیاست و نهاد اقتصاد نیز باید انجام شود. در این صورت است که وقتی ما می­گوییم مکتب اسلام، واقعاً به این حقیقت دست پیدا می­کنیم، من به عنوان نمونه کتاب نظام حقوق زن در اسلام از شهید مطهری را بیان می‌کنم با وجود آن­که ایشان در یک فرصت اندک به اقتضای خاص درآن شرایط که اصلاً شرایط حاکمیت نیست تنها در صدد پاسخ‌گویی به یک شبهه وسؤال (در مجله) ایشان به این بحث پرداخته‌اند یا مثلاً کتاب حجاب یاآثار شهید صدر را ببینیدکه وقتی ایشان درآن­جا مکتب اقتصادی اسلام را در اقتصاد ناب مطرح می­کند این سیستم را چگونه طراحی می­کند. این نگاه اگر بسط و توسعه پیدا کند تفاوتش با نگاه جزءنگر و تجددگرا که تنها می­خواهد دین را در حوزه­ی فردی خلاصه کند و اسلام را به مؤلفان فکر مدرن و سکولارم تأویل ببرد چقدر تفاوت جوهری و اساسی دارند؟ این مدل، مدل شناخت درست اسلام و تحقق عینی، عملی و اجرایی اسلام است. یعنی هم چگونه معرفت یافتن به دین را به صورت کامل تضمین می­کند و هم تحقق دین را تا حد ممکن در صحنه­ی عمل تضمین می­‌کند. این نگرش سیستمی باید مدل سازی شود و در حوزه­ی مطالعات زنان بسط پیداکند یعنی پایان نامه، درس­های علمی و پروژه­های مطالعاتی مختلف روی اصل و زوایای آن، کار کند و به سمت مطلوب جهت گیری کند. من در این­جا گریزی به سر فصل اصلی این دوره­ی بحث می‌زنم و این­که اصلاً چرا این بحث در ذیل بحث جنبش نرم افزاری مطرح شده است. ما درست مبتنی بر این دیدگاه است که می­گوییم تحقق دین، بازشناسی دین و رسیدن به آستانه­ی جامعه­ی اسلامی بدون یک خیزش علمی و جنبش اساسی تولید علم، ممکن نیست. گفتمان جنبش نرم افزاری در این نگاه سوم معنا و مفهوم خود را پیدا می‌کند. در نگاه سنت گرایی نیازمند به جنبش و خیزش علمی نیستیم چون در حوزه­ی دین، استنباطی را انجام می­دهیم و همان مسیر را ادامه می­دهیم. البته­کار و تلاش علمی نیز انجام می‌دهیم چونان­که در گذشته انجام دادند، اما نیازمند به یک خیزش و نهضت علمی نیستیم مسیری که آمدیم باید ادامه دهیم در حوزه­ی دین تکلیف مشخص است و در حوزه­ی دانش­های جدید نیز ربطی به دین ندارد، آن­ها نیز الگویی هستند که یا آن­ها را می پذیریم و یا نمی­پذیریم. چون اعتقادی بر این­که ما باید چیز جدیدی در حوزه­های دانش‌های جدید تولید کنیم وجود ندارد. از جهت رویکرد تجددگرایی نیز جنبش نرم افزاری بی‌معناست چون دین به ساحت فردی و معنویت فردی فرومی­کاهد وآن نیازمند به تولید دانش نیست، انسان­ها باید با درون خود و رفتار اخلاقی خود کنار آیند در حوزه­ی دانش روز نیز باید مسیر تجربه­ی تاریخی بشر را دنبال کرد که آن هم نیازمند تولید دانش نیست،البته تولید دانش می­خواهیم، همین است که علوم را از جای دیگر ببینیم و اگر توانستیم گزاره­ای برگزاره­ی آن­ها بیفزاییم. اما از دیدگاه سوم که جریان تمدن گرایی است و گفتمان جنبش نرم­افزاری در این­جا مطرح می­شود ما هم نیازمند جنبش تولید دانش در عرصه­ی معرفت دینی هستیم. چون هنوز معرفت ما در حوزه های مختلف نظام مند نیست،نیازمند تکامل روش­شناختی هستیم باید حوزه­های مختلف را بسط دهیم و بشناسیم و هم در حوزه‌ی معرفت علمی نیازمند تولید دانش هستیم. علم اقتصادی که بر پایه­ی توسعه­ی مادی است و برای تأمین ساحت مادی و بدنی انسان است و رفاه را به عنوان الگو و قله­ی سعادت تعریف می­کند با آن چیزی که شما می­گویید سعادت و رفاه، فقط پلکان اول است . یعنی من رفاه می­خواهم تا بتوانم به تکامل برسم. این دو تلقی از توسعه است و این دو تلقی از توسعه دو مدل مختلف از توسعه می­خواهد. تفاوت است میان این که شما در باب شخصیت زن تعریفی داشته باشید که زن هم مانند مرد در حیات اجتماعی دخالت می­کند. برابری­های مادی را برای او تصویر می­کنید، رفاه و تأمین اجتماعی او را در حد همان حداقل می­بینید و مابقی آن را به عقل بشری می­سپارید. تا این­که شما معتقدید که زن و مرد در حیات انسانی و در نظام هستی جایگاه ویژه ای دارند.مرد و زن گل سرسبد نظام آفرینش هستند و قرار است از این بستر خاکی به افلاک برسند این نگاهش به عرصه­های فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به کلی متفاوت است و اگر متفاوت شد الگوی توسعه­ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تفاوت پیدا می­کند، نظام آموزش و پرورش شما دچار تحول می­شود این­ها بدون مبانی معرفتی و نظریه­های علمی امکان­پذیر نیست با مروری که در این­جا داشتیم ملاحظه کردید که در هر سه مرحله ما نیازمند به تولید دانش هستیم آن­هم دانش بومی یعنی دانشی که با اهداف و فرهنگ جامعه­ی ما هماهنگ باشد چه در تبیین نظام شخصیت زن ما نیازمند جنبش نرم افزاری هستیم و چه در حوزه­ی الگوسازی براساس نظام معرفت دینی در حوزه­ی زنان نیازمند تولید دانش هستیم. علوم انسانی و اسلامی در بخش مطالعات زنان باید براساس مبانی دینی احیای مجدد شود، ما خواهران و برادرانی را می­خواهیم که در حوزه­ی مطالعات زنان در علوم انسانی نظریه­های بومی تولیدکنند. این نظریه است که می­تواند به ما الگو دهد، شما از مدل های موجود در بخش­های جامعه شناسی اقتصاد مدیریت جدید نمی توانید الگوی اشتغال زنان مناسب با فرهنگ دینی را در آورید. این مسئله بسیار روشن است . این­جا ما جنبش تولید دانش می­خواهیم . در برنامه­ی عمل نیز ما نیازمند نهضت هستیم، ما فکر می­کنیم برای تدوین برنامه اگر الگو داشته باشیم با حضور چند کارشناس می‌توانند آن را تدوین کنند. دنیای غرب برای اهداف و تدوین برنامه­های خود دانش­ها و کارشناسی­های ویژه دارد. شما نیز باید متناسب با خوداز تجربه های دیگران استفاده کنید و مناسب با فرهنگ خود تولید دانش کنید و ابزارهای لازم را فراهم کنید، مدل­های طراحی­کارشناسی را پدید آورید و همه­ی این­ها عرصه­ی جنبش نرم افزاری است. حال از این فرصت استفاده می­کنم و با این مقدمه­ای که در باب نگرش سیستمی به حوزه­ی مطالعات زنان داشتیم این مطلب را اعلام می­کنم که حتی تلاش­هایی که ما در حوزه­ی مطالعات زنان در دهه­ی اخیر انجام دادیم تلاش­های جدی در سمت و سوی بومی­کردن حوزه­ی مطالعات زنان نبوده است، البته تلاش‌های بسیاری در این امر صورت گرفته و در حال حاضر نکته‌های بسیار امیدوارکننده­ای نیز در حال حاضر پدید آمده که جای تقدیر است اما این عرصه یک عزم جدی و شناخت همگانی می­خواهد و ما در عرصه­ی جنبش تولید دانش در حوزه­ی مطالعات زنان نیازمند یک کار جدی و فراگیر هستیم.

ان شاءالله شما خواهران با دانش­اندوزی و پژوهش­هایی­که خواهید داشت این مسیر را تکمیل کنید و جامعه­ی اسلامی را به اهداف خود نزدیک کنید.

(پرسش و پاسخ)

در بخش تمدن­گرایی اسلامی بحثی را با عنوان روش­شناسی اجتهادی مطرح کردید، که نشان می­دهدکه­ در تمدن­گرایی اسلامی علاوه بر آن که محتوا و مبانی مورد بازنگری قرار می­گیرد، روش‌شناسی نیز باید انجام گیرد. بنابراین این اعتقاد وجود دارد که مبانی این پارادایم  بر روی روش­ها نیز تأثیر می­گذارد. این سؤال را مطرح کنم که شما تفکر سیستمی را بیان می­کنید در حالی که تفکر سیستمی ما با مبانی الهی ما تولید نشده مثلاً می­توان گفت تفکر سیستمی یک تفکر با فلسفه­ی مادی است، چگونه می­شود با روشی که فلسفه­ی الهی در آن نیست این الگو را تولید کرد؟

نکته‌ی اول این است که لزوماً وقتی ما نامی را به کار می‌بریم به این معنا نیست که همه­ی آن چیزی را که دیگران تحت آن نام به کار می‌برند مورد قبول ما است و ما هم بر همان اساس عمل کردیم. مشابهت در نام­ها همیشه پیش می­آید زیرا به هر حال ما مجبور هستیم که واژه­ای  را انتخاب کنیم و اما نکته­ی دوم این است که در حوزه­ی روش­ها ما اعتقاد نداریم که یک روش لزوماً ۱۰۰% باطل یا ۱۰۰% درست است. ما معتقد به عقلانیت بشر در مرحله­ی تنظیم و به کارگیری روش­ها هستیم. ما روش اجتهاد را نیز یک روش عقلانی می­دانیم. اسلام از ما دعوت کرده که از عقل خود در بهره­گیری استفاده کنیم. همه‌ی نکته این است که وقتی انسان عقلانیت خود را به کار می گیرد این عقلانیت جهت دار است شما می توانید از محصولات هر اندیشه­ای استفاده کنید مشروط به این­که در هنگام عقل ورزی و با شیوه­ای که انتخاب می­کنید مبانی چارچوب یا پارادایم­های خود را در این روش­شناسی درج کنید. همین روش اجتهادی که ما در شیعه داریم مشابهت­هایی با فلان روش اجتهادی دارد که قبل از اسلام هم بوده، چرا که عقل انسان است و می­اندیشد،سخن ما در این است که اگر روش­شناسی­هایی وجود دارند که مبتنی بر مادیات هستند تا آن­جایی که بر مبانی مادی ابتلاء دارند، باید اصلاح شوند.

ادعای ما این است که این روش سیستمی یک نگرش عقلانی است و لزوماً آن چیزی که دیگران می‌گویند نیست، خود ما نیز در آن خلاقیت و ابتکار به خرج می­دهیم و بعد آن را مناسب با آن چیزی که هدف و مبانی خودمان است، طراحی می­کنیم. آن را بنابراین همان طور که روش تجربی یک روش است و اصل روش مورد قبول است، آن روش تجربی که یک مکتب در یک فضای فرهنگی به کار می گیرد با مبانی نظری و ارزش­هایی که او در آن مبانی درج می­کند یک نتیجه می­دهد . روش تجربی یک جهت پیدا می­کند، وقتی شما روش تجربی را با مبانی و ارزش­های خودتان آوردید همان روش تجربی  چیز دیگری را نشان می­دهد. از این جهت ما منکر این نیستیم که نگرش سیستمی در دیدگاه­های دیگر نیز وجود دارد اما آن چیزی که ما پیشنهاد می­کنیم یک روش سیستمی بومی مناسب با فرهنگ و تفکر خودمان است.

(پرسش و پاسخ)

آیا این نظامی که طراحی می­شود به تنهایی قابل اجرا و طراحی است، بدون این­که مثلاً نظام­های مرتبط با آن مانند نظام اقتصادی طراحی و اجرا شود؟

(استاد)

منظورتان نظام شخصیت است؟ بله.

خیر، به­این مطلب در ابتدای بحث نیز اشاره­کردم، امکان پذیر نیست. این است که به نظام­های مرتبط به یکدیگر باید پیش­بینی و عمل شود اما به این نکته هم توجه کنید که هیچ یک از این­ها مطلق نیستند، نه الگوی­آن مطلق است، نه ارتباط­آن با سایر نظام­ها و نه برنامه­ی عمل­آن مطلق است. ما در مقام واقعیت با میزانی از نسبیت سروکار داریم به هر میزان که بتوانیم نظام های دیگر را شناسایی­کنیم و آن­ها را به هم ربط دهیم،  در اجرای­کارمان موفق‌تر هستیم. اما لزوماً به این صورت نیست که شما باید تمام زوایا و ابعاد را ببینید، هر چه بیشتر ببینید و نظام را وسیع­تر و الگو را جامع­تر طراحی­کنید، قدرت تشخیص و قدرت اجرای شما بالاتر می­رود. به هر میزان که توانمندی­های شما محدودتر باشد و حوزه­های کمتری از ارتباط را ببینید طبعاً تأثیرگذاری شما نیز محدودتر است اما این اصل ­که باید سایر نظام ها را ببینید، یقین نیست.

(پرسش و پاسخ)

نظر شما این است که می­شود روش را منفک کرد و محتوایی که روش در آن قرار دارد را فرض­کرد. من معتقدم­ روشی که در این­جا بسط دادیم کاملاً مبتنی بر یک روش کمی است. حتی جالب است وقتی فرمول­هایی که شما ارائه دادید را مشاهده می­کنیم، احساس می­کنیم کاملاً از یک روش ریاضی استفاده شده است که مثلاً اگر بخواهیم به شخصیت زن بپردازیم این بایستی در آن ضرب شود. گویی­ما بایستی­کمیتی را در این فرمول قرار دهیم و بعد منتظر باشیم تا ببینیم چه نتیجه­ای می­دهد. در حالی که اساساً نگاهی که مبتنی بر دین است کیفی است و چندان با روش­ها و متدهایی که مبتنی بر کمیت هستند سازگاری ندارد.لذا احساس می­کنم اگر ما با این روش بخواهیم به سراغ محتوای دین رویم و این نمودارهای خالی را پرکنیم، با یک ناسازگاری برخورد خواهیم کرد و یا بایستی با گزاره­های دینی خود یک نوع رفتارهای کمی و ریاضی داشته باشیم،یعنی طوری­آن را تعریف­کنیم که خلاصه در این نظام بنشینند و این نظام شکل نهایی خود را بگیرد. آیا این برداشت که این روش شناسی کمی است یا به یک معنا کمیت محور است، درست است؟. خیر، این طور نیست شاید ما گاهی اوقات در بیان مطالب برای ساده سازی از شکل­های کمی استفاده کنیم ولی این به آن معنا نیست که ما درآن­جاکمیت­گرا بودیم. مسئله­ی بعد این است که همیشه در روش­شناسی رابطه­ا­ی میان کمیت وکیفیت وجود دارد، یعنی هیچ روش­شناسی نمی­تواند بگوید من کیفی محض هستم، اگر کیفی محض شد از واقعیت عینی می­برد . شما نمی‌توانید با کیفیت، کمیت را تغییر دهید. نکته­ی مهم در روش شناسی­ها جایگاه کمیت وکیفیت است. ما می­توانیم از یک مکتب و متدلوژی کیفیت­گرا به یک مکتب کمیت­گرا تبدیل شویم. در همه­ی متدلوژی­های کمیت­گرا، مبانی کیفیتی در جای خودش محفوظ است. من اعتقاد ندارم که نگرش سیستمی لزوماً کمیت­گرا است، قدرت کیفیت، اتفاقاً قدرت کیفیت نگرش سیستمی بسیار بیشتر است یعنی کیفیت­ها را می­بیند، اما مزیت دیگری که دارد این است که قدرت تبدیل کیفیت­های­آن به کمیت­های نیز بالاست و ما در هیچ سیستم روش شناختی (حداقل­آن سیستمی که با عینیت سروکار دارد) نمی­توانیم کیفیت را به کمیت تبدیل نکنیم، زیرا اگر این کار را انجام ندهیم این­کیفیت به واقعیت عینی نسبت پیدا نمی­کند. اما طبیعتاً ممکن است این نقد وارد باشد. این نیز یک روش پالایش یافته­ی صد در صد نیست، مهم­تر از جزئیات آن اصل نگرش است.

 

 

(پرسش و پاسخ)

آیا سعی کرده‌اید محتوا رادر این نظامی که ترسیم کرده‌اید قرار دهید؟ زمانی که نمودار اول را توضیح می­دادید برای من این سؤال پیش آمدکه در نظام اخلاقی و همین­طور در نظام حقوقی (که باید تفاوت آن­ها در اسلام کاملاً متمایز باشد) نسبت اخلاق با حقوق به چه صورت است؟ اگر در ترسیم بعد ذهنی برای نظام شخصیت زن بر اساس اصول و مبانی تشیّع پیش رویم آیا به نتیجه‌ای خواهیم رسید؟

البته ما در حال حاضر تابع نتیجه نیستیم، این بحث روش­شناسی است، حتی در این‌جا بحث روش­شناسی نیز ­مطرح نیست بلکه بحث، نگرشی و رویکردی است. ما می­خواهیم بگوییم فعلاً در جامعه­ی خود در یکی از این سه قالب در حال اندیشیدن هستیم و می­توانیم بیندیشیم ، ممکن است کسی یک مدل یا رویکرد چهارمی را ارائه­ دهد، اما ما می­گوییم امروزه اسلام شناسی و معرفت دینی در یکی از این سه رویکرد در حال اتفاق افتادن است­که هر کدام ازآن­ها مقوم­ها و نتایجی دارد، در نگرش سوم که ما از آن دفاع می­کنیم معتقدیم تنها با نگرش جامع است. (حالا شما نام آن را هر چه می­خواهید بگذارید. شاید ما تلاش کنیم نام جدیدی پیدا کنیم و وقتی تکامل پیدا کرد بتوانیم معانی جدیدی به آن دهیم)ا در رویکرد سوم نکته این است که حتماً باید همه نسبت­ها، مبانی، اصول و فروع، اهداف و احکام این­ها همه با هم در یک مجموعه­ی یک­پارچه دیده شود. حالا بعد از این­که این نگرش طراحی شد و متدلوژی آن هم از همه­ی این نواقص پیراسته شد، می­خواهیم آن را اجرا کنیم، چه نتیجه­ای می­خواهد؟ هر نتیجه­ای که داد،کسی که ملتزم به مبانی دینی است به آن وفادار است.

(پرسش و پاسخ)

ملتزم به مبانی دینی یا ملتزم به روشی که ما به آن می­دهیم؟

به هرحال روش را نیز قبول کرده است یعنی اگر کسی در این رویکرد می­اندیشد و این روش­شناسی را هم باور می­کند، (ما این روش شناسی را ما روش­شناسی پیچیده­ای نمی­دانیم) یعنی عملاً در بسیاری از اوقات  آن را اجرا می­کنیم.

اتفاقاً بسیار قدیمی است و به صورت سیستمی به آغاز قرن شانزدهم بر می­گردد. یعنی این روش، با ظهور فلسفه­ی جدید این روش مطرح شده است؟

خیر، اصلاً این طور نیست. امروزه اعتقاد بر این است که اگر بخواهیم به مستندات و مدارک نیز مراجعه کنیم. در همیشه­ی تاریخ ما دو رویکرد روش­شناختی داشته‌ایم، یکی رویکرد جزءنگر و دیگری رویکرد کل نگر. تاریخ همیشه ردپای این­ دو رویکرد را نشان داده­است. این دو نگرش در فلسفه­ها و نگرش­های اجتماعی قدیم از دیرباز وجود داشته است و در دوران معاصر نیز تنظیم ، تقریر، تبیین و تفسیرهای مختلفی از هر کدام از آن­ها وجود دارد. به عبارتی دیگر شما چه طور می­گویید منطق ارسطویی، منطق اندیشه­ی انسانی. برای ارسطو نیست بلکه کشف شده است. شما می­گویید روش استقراء، یک روش عقل بشری است یعنی در طول تاریخ به این شکل­کشف شده است، مانند ریاضی است. مدل ریاضی یک روش تجزیه و ترکیب عناصر است. این را شما کشف و بازسازی می­کنید، روش سیستمی نیز چیزی است که برای ذهن است، همیشه بوده و در مراحل مختلف اجرا شده، تغییرها بسط‌های مختلف پیدا کرده، من اعتقاد ندارم که روش سیستمی مربوط به یک دوره­ی خاص است. چنان­که روش منطق ارسطو را نیز مختص به دوره­ی منطق ارسطو نمی­دانم، معتقدم که یکی از سیستم­ها و سازوکارهای عقلانی بشر برای برخورد با پدیده­هاست.

(پرسش وپاسخ)

با توجه به این­که ما یک نظام را در محیط اجتماعی در نظر می­گیریم و بشر معمولاً در محیط خلأ زندگی نمی­کند و در تعامل با نظام­های دیگر است و با توجه به این­که شما فرمودید نگرش شما سیستمی یا نظام‌مند است و ما می­توانیم اجتماع و جوامع را مجموعه­ای از نظام­ها بدانیم، می­خواستم بپرسم در مورد فرض شما و نظامی که تدوین کردید آیا در مورد گسترش و توسعه­ی این نظام و نظام­های دیگر تقابل و تعامل آن را بررسی کرده‌اید یا نه؟

(استاد)

با نظام­های دیگر یعنی چه؟

مثلاً همین تفکر دیدگاه سنتی، یک نظام اجتماعی را به وجود آورده از افرادی که به این سبک زندگی، تفکر وعمل می­کنند و یا دیدگاه تجددگرایی یعنی اگر ما افراد را نگاه کنیم می­بینیم که براساس همین نظام­ها  زندگی می­کنند. ما در مورد نظام اسلام نیز همین را داریم، یعنی می­گوییم خلأیی وجود ندارد که در رابطه با تعامل با نظام­های دیگراست. حالا شما در رابطه با تعامل با نظام­های دیگر بفرماییدکه این نظام با نظام دیگر چه تعاملی می­تواند داشته باشد؟با توجه به این­که ما در خلأ زندگی نمی­کنیم.

نکته­ی اول درست است، ما در خلأ زندگی نمی­کنیم، همان­طور که اشاره­کردم ما در نگرش سیستمی معتقدیم که یک نوع قواعد و سازوکارهای عقلانی بشر است، یعنی چیزی است که خداوند به انسان داده است. همان­طور که با روش ریاضی، استقراء، قیاس،می­اندیشد یک روش هم روش سیستمی است، از آن طرف اعتقاد داریم که کل نظام خلقت یک سیستم است، زیرمجموعه­ای دارد،که به هم پیوسته هستند. هیچ عنصری در این عالم بدون تأثیرگذاری با عنصر دیگری نیست، اصلاً معتقدیم بحث هدف‌مندی در معرفت قرآنی جز با این سیستم تفسیر مناسب پیدا نمی­کند، در نگاه جزءنگر هدف‌مندی یک معنای بسیار نازلی دارد، نگاه کل نگر،نگاه سیستمی است که می­تواند نشان دهد که چطور نظام عالم در عین حال که هدف­های بخشی دارد، منحل در یک هدف­های کلی است. شما درگوشه­ای از این عالم نشستید، دعایی می­کنید یا عملی انجام می­دهید، این کار شما در این­گوشه­ی عالم می­تواند روی نظام هستی تأثیر بگذارد. مهم این است که جایگاه شما در این سیستم کجا باشد. این­که می­گوییم نقطه­ی تأثیر شما از جایی به جای دیگر تفاوت پیدا می­کند، این­که شما کجا باشید و به چه عنصری دست بزنید در تغییر این سیستم و محیط مؤثر است وبسیاری چیزهای دیگر. به نظر می­رسد نظام عالم و نظام هستی که خداوند آفریده یک سیستم است، حیات انسانی یک سیستم است، موجود انسانی یک پاره سیستم در همه­ی مجموعه است. منطقی هم که می­تواند این حیات و هستی و این وحی را که نسخه­ی دیگری از هستی است را تدوین­کند، روش­شناسی سیستمی و نظام­مند است. یکی از خصوصیات روش سیستمی درست همین نکته­ای است که می­فرمایید یعنی زمانی که بخواهد یک پدیده را ببیند هیچ وقت در ذهنش آن را تحلیل نمی­کند، شیء را از واقعیت و متنش نمی­برد. همه چیز را در جایگاه خود قرار می­دهد آن­جا که می­خواهد از اصول، ارزش­ها و نظام معرفت وحیانی صحبت کند آن را در جایگاه خود قرار می­دهد، در جایی که صحبت از عینیت و عمل است کاملاً می­بیند موانع کجاست و من باید با کدام شرایط عمل کنم ، برنامه­ام را باید در کدام محیط اجرایی کنم، این است که اگر کسی این نگرش سیستمی را داشته باشد باید تمام آن­ها را ببیند، اگر نبیند شناخت درستی ندارد. حالا در این سیستم­کجا باید دیده شود؟ اشاره کردم در دو قسمت، نظام­های دیگر دیده می­شود. یکی در حوزه­ی ظرفیت­ها و محدودیت­هاست یعنی آن­جایی که شما می­خواهید الگو بسازید، می­بینید که نظام­های  رقیب شما چه می­کنند.همه­ی آن­ها را می­بینید، اما وقتی با نگاه جزءنگر وقتی می­بینید،  منحل در آن می­شوید ، در نگاه سیستمی می­بینید تا در سیستم خودآن را منحل­کنید و موانع آن را تغییر دهید و خود را برای آن جایگاه تعریف کنید.

(پرسش و پاسخ)

نظام، نه الگو را، ما می­گوییم نظام، یک مجموعه­ی به هم پیوسته­ی قاعده­مند و تعریف شده است که البته معرفت به آن تکامل پیدا می­کند یعنی ما در حوزه­ی معرفت وحیانی کاملاً می­توانیم روز به روز معرفت‌های جدید کشف­کنیم، اما وقتی می­خواهیم آن را عملیاتی کنیم، حتماً تغییر می­کند. شرایط زمان در صورت و شکل آن کار، در الگو و در اقدامات عملی تأثیر می‌گذارد.  موضع دومی که ما در نظام­های رقیب می­بینیم موضع وضعیت­شناسی است یعنی هم در وضعیت­شناسی و هم در ظرفیت­شناسی ما نظام­های رقیب را  می­بینیم. لکن آن را در برنامه والگوی خود منحل می­کنیم.

(پرسش و پاسخ)

خیر، تمام نقطه‌ی مزیت این مدلی که ما بیان می­کنیم، این است که اندیشه را با عمل پیوند می­زند، یعنی معتقدیم که شما باید آن اندیشه و معرفت ناب را در یک سیستم به عمل پیوند بزنید و این امکان پذیر نیست مگر این­که بتوانیدآن را در ساحت­های مختلف در عینیت تنزل دهید تا بتوانید واقعیت را ببینید، مسئله را کشف کنید و اقدام مناسب را در مقابل مسئله پیش بینی­کنید. اصلاً ویژگی این روش­شناسی و نگرش این است.

(پرسش وپاسخ)

در مباحثی که در طی این دو جلسه مطرح شد ما فقط روش را شناختیم و در واقع الگویی ارائه نشد، مثلاً آیا روشی­که شما پیشنهاد دادید برای یک الگوی مناسب انجام شود، اجرایی شده یا نه؟ اگر اجرایی شده آیا به تفاوت­های فردی اشاره شده؟ چرا که همه جا اشاره شد نظام شخصیت روحی، نظام شخصیت ذهنی، خانوادگی، همسری، فرهنگی، اما همیشه تفاوت های فردی وجود دارد نه تنها میان زنان بلکه بین تمام افراد بشر، تفاوت‌های فردی وجود دارد؟ آیا در این نگرش به این مسئله اشاره شده و این مسئله توجیه شده است یا نه؟

شما دوسؤال را مطرح­کردید، یکی این­که آیا این روش اجرایی شده یا نه، گوشه و کنار مطالعاتی انجام شده و در حال انجام است، اما امروزه این الگو در بخش کاملی عرضه نشده است. بنابراین معتقدم تا  این متدلوژی کاملاً در بین حوزه­های علمیه و دانشگاه جا نیفتد و محققان با این روش­کار نکنند، محصول نداریم. مثلاً شما یک ماشینی را یا می­شناسید یا نه و آن را در گوشه­ی منزل پارک کردید و نمی­توانید با آن جایی بروید،یعنی ابتدا باید آن را بشناسید، مزیت­های آن را تشخیص دهید، بعد سوارش شوید تا بتوانید با آن حرکت کنید، این کار را آن ماشین انجام می­دهد اما نکته­ی­ دوم که فرمودید تفاوت­ها در کجا دیده می­شود؟ تا مقداری که مربوط به خود نظام است در نظام دیده شده اما در الگو در یک رتبه دیده می­شود و در برنامه­ی عمل نیز در یک رتبه است. یعنی در خود برنامه این تفاوت دیده می­شود ولی لزومی ندارد که شما در یک اقدام جمعی همه­ی خصوصیات فرد را ببینید. خصوصیات فرد به فرد واگذار می­شود.امروزه در حوزه­ی اشتغال در جامعه می­گویند این انواع مختلف اشتغال یا آموزش است، تفاوت­ها را مشاهده می‌کنید، یعنی می­بینید که ما افرادی با این گرایش­ها داریم و باید مناسب با آن­ها باید مشاغل خاصی را پیش­بینی کنیم، شیفت­های خاص،آموزش­ها و واحدهای درسی خاصی را ببینیم ولی این­که من با این ویژگی خاص کدام را انتخاب می­کنم، تشخیص من است . وظیفه­ی برنامه­ی اجتماعی ایجاد بسترهای متنوع برای گرایش­های مختلف است، اما تفاوت­های فردی، دیگر به اختیار افراد است و آن سیستم به آن­ها اجازه می­دهد در آن مرور ­کنند؟

یکی از نکات مهم در نگرش سیستمی توجه به تنوع است. تنوع یکی از ویژگی­هاست . این­که من می‌گویم الگو باید روی آن بحث کرد از بعضی جمله­های آن بسیار سریع گذشتیم، آن­جا اشاره شد هنگامی­که ما تغییر الگو را مقابل نظام می­گذاریم یعنی تنوع، الگو کاملاً تحول‌پذیر و تکامل­پذیر است. امروزه ما در الگوی حجاب و پوشش احکام، ضوابط، مناسبات در مورد پوشش زن، پوشش مرد و روابط زن و مرد داریم اما به دنبال این نرفتیم که الگو طراحی­کنیم. مگر الگوی پوشش یکی است، شرایط و زمان­های مختلف وجود دارد، مهم رعایت آن ضوابط است. پوشش در محیط اشتغال با پوشش در محیط جامعه، پوشش در خانواده، پوشش برای ارتباط محرمان ونامحرمان، پوشش از یک شغل به شغل دیگر متفاوت است. مگر خانم­  پزشکی که در حال انجام عمل جراحی است می­تواند همان لباسی را بپوشد که در خیابان به تن دارد. نقش الگوسازی، ابداع و خلاقیت این­جاست. همه­ی نکته در نگرش سیستمی این است که چگونه می­توان مجموعه­ی سیستم این خرده سیستمی که در باب پوشش و مناسبات داریم در لباس های متنوع متناسب با شرایط امکانات و ظرفیت­های خاص قالب‌ریزی کرد. امکانات و تکنولوژی­های جدید می­آیند که ممکن است امکانات پوششی جدیدی را ایجاد کنند و شما با خلاقیت خود مدل­های جدیدی برای پوشش ارائه می­کنید. اتفاقاً نگرش سیستمی و توجه به الگو ۱- تنوع می‌آفریند۲- زمینه­ی نزدیک شدن به آن نظام را فراهم می­کند.

با امکانات پنجاه سال پیش ممکن است وقتی اشتغال خاصی داشتید، نتوانید پوشش با همه­ی ضوابط اسلامی را رعایت کنید. اما تکنولوژی جدید ، ابزارهای جدید، نوع مواد جدید این امکانات را برای شما فراهم می­کند تا با توجه به آن کاری که می­خواهید انجام دهید بتوانید تمام آن ضوابط را رعایت کنید. آن ظرفیت­هایی­است که گفتم برخی از ظزفیت­ها، ظرفیت­های طبیعی، زیست محیطی و تکنولوژیک هستند. همه­ی این­ها تنوع می­آفرینند ، اما این تنوع در خدمت چه چیز است؟ در خدمت نزدیک کردن  ما به اجرای آن نظام شخصیت زن برای دست یابی به آن اهداف متعالی­اش است ، یعنی تمام این­ها مسیرهایی است که به ما کمک می کندتا بتوانیم پلکان ترقی و تعالی را طی کنیم.

 

همچنین ببینید

حد و مرز آزادی

آزادی کمله مقدسی است ولی هر چیزی دارای حد است. مثلا آیا انسان آزاد است ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *