نگاه سیستمی به مسائل زنان
نگاه سیستمی به مسائل زنان
بحثی را که در این جلسه برای شما بیان میکنم نگرش نظاممند یا سیستمی به مسائل زنان است.
در تفکر معاصر دینی ما، شخصیتها و صاحبنظرانی در حوزهی فکر دینی در طول صد سال گذشته – چه در کشور ما و چه در جهان اسلام – مباحثی را مطرح کردند که آنها را عمدتاً در سه نگرش کلی یا سه رویکرد اصلی تقسیم میکنیم. روشنفکران دینی معمولاًجریانهای دینی را به دو نگرش تقسیم میکنند و خود را در مقابل یک جریان سنتی قرار میدهند و منازعه فکری ، منازعهی دو طرفه تلقی میشود. در مقابل ، جریان دیگر نیز تا حدودی هم همین طور میاندیشیده و مخالفان خود را روشنفکر تلقی میکند، واقعیت این است که ما امروزه به خصوص پس از ظهور انقلاب اسلامی و تحولاتی که در دنیای اسلام اتفاق افتاده، نه دو جریان بلکه سه جریان فکری داریم. بدون توجه به جریان سوم، بحث نگرش نظاممند بیمعناست. در ادامه خواهم گفت که در دو نگرش نخست ، نگرش سیستمی و نظاممند، نه تنها در حوزهی مسائل زنان بلکه در سایر حوزههای فکری نیز وجود ندارد. اما در نگرش سوم است که اساساً این بحث موضوعیت پیدا میکند و نیازمند بررسیهای بیشتر است. این سه جریان به نامهای «سنتگرایی اسلامی» ، «تجددگرایی اسلامی»و دیدگاه سوم که بیشتر از آن سخن خواهیم گفت، تحت عنوان «تمدنگرایی اسلامی» از آن یاد میکنیم.عنوان سنتگرایی به مجموعهای از آراء و اندیشهها اشاره میکند که دین را در چارچوبهای منابع دینی، اصول و ارزشهای اسلامی میپذیرد و تکیه و تأکید اصلی آن بر حوزهی تکالیف اسلامی است. در این نگرش، اسلام حقیقتاً برای اصلاح فرد و ساماندهی به زندگی مؤمنانهی انسانها آمده است وچون این حیات فردی است که به تبع آن حیات اجتماعی هم اصلاح میشود، اسلام یک سری احکام و ارزشهایی آورده که مبتنی بر مجموعهای از اعتقادات است. در مقابل، دیدگاهی در دوران معاصر به ظهور رسیده که عمدتاً متأثر از تفکر مغرب زمین و تمدن جدید در جهان اسلامی است و بر این اعتقاد است که دین به عنوان مجموعهای برای اصلاح معنویت و درون انسان آمده است. نگرش تجددگرایی به اسلام یک نگرش کاملاً اخلاقی و معنویتگرا و تبع فردگرا است و اعتقادش بر این است که حوزههای حیات اجتماعی باید به دست عقل بشری و دانشهای جدید و تجربهی انسانها سپرده شود و دین به صورت بنیادی در اصلاح زندگی اجتماعی انسان دخالت نکند. اما نگرش سوم بر این اعتقاد است که اسلام نه تنها در حوزهی فردی دخالت دارد بلکه در حوزهی حیات اجتماعی نیز دارای طرح، ایده و الگویی است و دین برای سعادت همه جانبهی انسان آمده است و همهی این حوزهها را پوشش میدهد. بنابراین، دین منحصر به تکلیف نیست بلکه سایر ابعاد حیات و اندیشهی انسانی را پوشش میدهد، تنها به فرد اختصاص ندارد، بلکه حوزهی جامعه و خانواده را نیز فرا میگیرد. اما چرا به دیدگاه سوم، دیدگاه تمدنگرا میگوییم و این را به دیدگاه اول و دوم اطلاق نمیکنیم. نگرش سیستمی تنها براساس دیدگاه سوم به صورت کامل قابل تفسیر است یعنی اگر کسی دیدگاه سنتگرایی یا تجددگرایی اسلامی را بپذیرد و به لوازم آن تن دهد بحث نگرش نظاممند به حوزهی مسائل زنان و هیچ حوزهای از فکر دینی امکانپذیر نیست.
برای اینکه، این مسئله روشن شود ما در پنج محور این سه دیدگاه را مقایسه کردهایم تا ببینیم هر کدام از این سه دیدگاه در این موارد چه تفاوتها و نقاط اشتراکی با هم دارند. اولین ویژگی که میان این سه دیدگاه قابل مقایسه است. تعریف آنها از دین و آیین اسلامی است. همانگونه که اشاره شد، نگاه سنتگرایی به دین نگاه جزءنگر و گزارهای است که دین را مجموعهای از احکام، ارزشها و احیاناً اعتقادات میداند اما تمام اینها مجموعهای از تکالیف مجزا و حوزههای کاملاً ممتاز و مجزا تلقی میشود. وقتی شما میپرسید اعتقادات اسلامی با اخلاق اسلامی و اخلاق اسلامی با شریعت اسلامی چه نسبتی پیدا میکند، یا پاسخ میدهند که اصلاً ارتباطی وجود ندارد یا اگر این را هم به صراحت نمیگویند، ولی در عمل، قدرت تبیین ارتباط میان حوزههای مختلف معرفت اسلامی را ندارد. این است که وقتی این دیدگاه وارد مسائل زنان میشود احکام و ضوابط دینی را در باب زنان به عنوان مجموعهای از الزامات تلقی میکند که غالباً ارتباطی با هم ندارند، این که مثلاً احکام مالی زنان با احکام اجتماعی زنان، با احکام اشتغال زنان و احکام قضایی و جزایی مربوط به زنان چه ارتباطی دارد، در دیدگاه سنتگرایی تبیین نمیشود. علاوه براین، بین الزامات و معارف مربوط به زنان و سایر حوزهها نسبتی برقرار نمیکند یعنی اگر در جایی تکلیف و حقوقی برای زن است نسبت آن با تکلیف مردان یا با کل نظام حقوقی خانواده چیست؟ مجموعهی احکام خانواده با کل احکام و شریعت اسلامی چه نسبتی دارد؟ اساساً احکام نظام خانواده برای چه آمده است و خانواده چه نسبتی با سایر نهادهای اجتماعی ( نهاد اقتصاد، فرهنگ، سیاست وتربیت ) دارد؟ این امور تبیین نمیشود. همچنین میپرسیم آیا میان احکام فردی یا خانوادگی با توصیفهایی که دین در باب هستی و حقایق عالم دارد چه نسبتی وجود دارد، آیا میان توصیف و تکلیف نسبتی برقرار است یعنی اگر اسلام در جایی نسبت به زنان یا مردان یا کلیت خانواده حکمی روا داشته این مبتنی بر یک نگرش انسانشناسانه یا هستی شناسانهی دینی است یا نه؟ در سنتگرایی معمولاً این خطوط ارتباطی و پیوندی،تفسیرنمیشود، دین در این نگرش مجموعهای از گزارهها و معارف با محوریت تکلیف و حقوق است. این نگرش جزءنگر یا گزارهای به دین، قدرت تبیین نسبتها، اهداف و مبانی را ندارد.
در مقابل، دیدگاه تجددگرایی تصورش از دین به عنوان یک مجموعهی معارف تاریخی است، تفکر روشنفکری دینی در طول دهههای گذشته عمدتاً این پروژه را دنبال کرده و بنیادهای اعتقادی آنها نیز بر همین امرشکل گرفته است. آنها میگویند: البته دین یک حقیقت آسمانی است، اما شریعت و اعتقادات دینی یک مجموعه تاریخی است که در یک دوره تاریخی به ظهور رسیده و احکامی که بیان کرده و توصیفاتی که از عالم و آدم دارد، اینها معارف و مفاهیم تاریخی است و متناسب با مخاطبان آن زمان بیان شده، طبیعتاً با تغییر و تحولات زمان این گزارهها و معارف باید تغییر کند. این دیدگاه یک پیشفرض اصلی دارد و آن این است که تغییر و تحول زمان و شکل این تغییر محتوم است و این مسیری هم که تغییر پیدا کرده مسیری است که گریزی از آن نیست. به هر حال زمانی انسانها به گونهای فکر میکردند و با هم ارتباط داشتند، که به تدریج این موارد تغییر کرده است، امروزه افراد یک نوع دیگری فکر و زندگی میکنند، الگوی تولید، مصرف و توزیع تغییر کرده است و زمانی که این الگوها تغییر کرد، به تبع آن احکام نیز تغییر میکند. پس دین برای چه آمده است؟ آخر همهی سخنها و نظریههای آنها این است که دین یک ظاهر و یک باطن دارد و به قول بعضی افراد یک امر عرضی و یک امر ذاتی دارد، عرضیات آن مواردی است که تغییر میکند. در ابتدا میگویند ادبیات و فرهنگ دین تغییر میکند و سپس میگویند احکام و بعد از آن ارزشهای اخلاقی آن نیز تغییر میکند. حتی جلوتر که میرود نگرشهای فلسفی، اعتقادی آن عوض میشود. پس در اینجا چه چیز باقی میماند؟ به نظر آنها، آن چه دچار تغییر نمیشود ذاتی دین است. ذاتی دین، ایجاد یک پیوند معنوی میان انسان با یک مبدأ مقدس و متعالی است، یا به تعبیر بعضی از آنها « معنای زندگی »که در ارتباط انسان با یک امر آسمانی حاصل میشود، محفوظ بماند. حقیقت دین این است و بقیهی آن پوستهی دین است. حال چه کنیم؟ ما با شریعت، اعتقادات و ارزشهای اخلاقی و دینی مواجه هستیم، در طول تاریخ، اسلام و دین با این عنوان شناخته شدهاند و متون دینی نیز این را میگوید، گفته میشود که اینها متن یا نصّ هستند و متن هم قابل تفسیر است. انسان متن را متناسب با زمانه قرائت میکند. مهم این است که شما چگونه نگاه کنید، تا به حال فکر میکردید که احکام ثابت است اما اکنون میبینید که قابل تغییر است پس تصویر و اجتهاد شما تغییر میکند. زمانی میان زن و مرد تفاوت حقوقی دیدید، اما اکنون میگویید این تفاوت لازمهی اقتضائات آن دوره بوده و ضرورت ندارد آن نگرش ادامه پیدا کند، امروزه جامعه به جایی رسیده است که تمام شرایط میان زن و مرد مساوی است. بنابراین تفسیری که ما از این احکام میکنیم این است که اینها مربوط به آن دوره بوده و تحولات زمان، ما را به این نقطه میرساند که باید برداشت تساویگرایانه داشته باشیم، این دیدگاه دوم یعنی تجددگرا است.
دیدگاه اول، اصول، ارزشها و احکام را مطرح میکند و معتقد است که اینها در طول تاریخ ثابت میمانند. دیدگاه دوم معتقد است که اینها مجموعهای از ارزشهای جزئی بوده که در درون خود، سیستمی ندارد و ارتباطی میان آنها نیست بلکه بر حسب اقتضاء زمان بوده و در زمان نیز تغییر میکند و امکان باز تفسیر آنها هم وجود دارد. اما نگرش تمدنگرا معتقد است که دین مجموعهای از احکام و مهمتر از احکام، اخلاقیات و زیربناییتر از احکام، مبانی اعتقادی و جهانبینی اسلامی است، ما با مجموعه و منظومهای سر و کار داریم که منحصر به احکام نیست. حکم و تکلیف بخش مهمی از معارف دینی است اما حوزهی معارف اعتقادی و اخلاقی بخشهایی است که زیربنای احکام دینی است و احکام را معنا میکند. وانگهی اینها در یک ارتباط نظاممند و سیستماتیک با هم قرار دارند، یعنی اگر در جایی سخن از حقوق زن و مرد است این مجموعه یک نظام است، احکام مالی آن با احکام قضایی و اجتماعی و … ربط و نسبت دارند و یک سیستم یکپارچه میسازند و اینها با مبانی انسانشناختی اسلام و مبانی هستیشناختی اسلام و همینطور با حوزهی ارزشهای اخلاقی یک کل به هم پیوسته را تشکیل میدهند. فهم اسلام مربوط به فهم این موارد است و تا تمام این موارد در نسبت با یکدیگر با همه ارتباطهایشان شناخته نشود ما نمیتوانیم بگوییم دیدگاه اسلام در باب زنان چیست؟ دیدگاه اسلام در باب زن را با چند حکم حقوقی نمیتوان فهمید. در مرحلهی اجرا نیز چنانکه در بخش دوم اشاره خواهم کرد، این نگاه نظاممند وجود دارد. اجرا و تحقق اسلام به تحقق گزارهها و احکام منفرد نیست. اگر ما بخواهیم بگوییم به اسلام عمل میکنیم این نیست که تنها چند حکم آن را اجرا کنیم. تحقق نظام معرفت اسلامی در باب زن به تحقق همهجانبهی آن است و در آن صورت ما میتوانیم بگوییم دیدگاه اسلامی در جامعه اجرا شده است. در ادامه اشاره خواهم کرد که گاه نگاه گزارهای و جزءنگر در باب دین در حوزه تحقق بیرونی، آثار و پیامدهایی دارد که خلاف مسلمات و اهداف دین است. یعنی هم بدفهمی و هم انحراف ایجاد میکند و تصویری که از جامعهی اسلامی ارائه میدهد تصویر مطلوبی نیست. پس در دیدگاه تمدنگرایی در مقایسه با دیدگاههای دیگر که نگاه جزءنگر یا تحویلنگر یا فرونگر به دین دارند. اسلام دارای یک نظام معرفتی جامع در باب زنان است. آن هم یک نظام معرفتی که با نظام معارف در باب کودک و در باب مرد و با نظام اقتصادی و سیاسی اسلام ارتباط دارد. این یک ویژگی مهم است که این سه جریان را از هم ممتاز میکند.
ویژگی دوم از دیدگاه سنتگرایی، اصولگرایی است یعنی اگر شما بخواهید اسلام را بشناسید باید احکام، ارزشها و چارچوبهای اسلامی را بشناسید. حفظ اسلام به حفظ این امور است و تحقق اسلام هم به تحقق همین احکام و ارزشها است. هرگونه سخنی بیرون از این حقوق و احکام در اسلام التقاط و انحراف از مسیر است. وقتی از این گروه « دیدگاه سنتگرایی » پرسیده میشود که ما احکام و ارزشها را قبول داریم اما اگر قرار است این اصول در بستر عینی و عملی تحقق پیدا کند، راه اجرای آنها چیست؟ میگویند راه این است که شما احکام را به درستی استنباط کنید و این احکام را تبدیل به مقررات و قوانین کنید و به دست مدیران لایق و متدین بسپارید، آنها میتوانند این احکام را اجرا کنند. تحقق دین در جامعه وابسته به تحقق احکام و ارزشهای اسلامی است. در مقابل، دیدگاه تجددگرایی اعتقاد دارد که اصلاً دین معارف اجتماعی ندارد. چنانکه اشاره کردم دین به حوزهی معنویت فردی محدود میشود و با اخلاق سروکار دارد. مسائل فردی و معنوی نیز شخصی هستند، شما کافی است زمینهای ایجاد کنید که انسانها در درون احساس معنویت و عرفان داشته باشند، البته هر کس متناسب با خود نوعی معنویت و عرفان دارد و به گونهای با خدا در ارتباط است و تصویر خاصی از خدای خود دارد. در اخلاقیات نیز یکسری اصول اخلاقی کلی وجود دارد که آنها را اجرا میکند. از دیدگاه تجددگرایی سخن از تحقق دین و اجرای دین بیمعنا است جز در امور معنوی و اخلاقی که اموری باطنی و شخصی است.آنها میگویند صحنهی مدیریت اجتماعی به دین ربطی ندارد، نهاد خانواده، سیاست و اقتصاد و … امور بشری و عرفی هستند که به معرفت بشری ارتباط دارند و باید تجربههای بشری به کار آید. باید ببینیم در دنیا چه کردهاند، سپس یک نسخهی مناسب با خود را تهیه و آن را اجرا کنیم. از دیدگاه آنها جامعهی اسلامی از این جهت با جامعهی غربی و شرقی از این جهت تفاوت جدی ندارد، زیرا مدیریت اجتماعی تابع نیازهای زمانبند انسانی است و نیاز انسانها در همه جوامع امروزین یکی است. همه افراد دنیا میخواهند بخورند، بپوشند، تفریح کنند و نیازهای طبیعی خود را برطرف کنند. اقتصاد، جامعه و مدیریت نیز برای همین آمده است. البته گاهی اوقات مدلهای توسعه دارای حواشی و عوارضی است که باید جلوی آن گرفته شود، مثلاً ما در جامعهی اسلامی فحشای آشکار را نمیتوانیم بپذیریم و محدودیت ایجاد میکنیم. یا مثلاً ربا حرام است و ما آن را در سیستم بانکی خود درست میکنیم و برای آن قید و شرطی قرار میدهیم و اجازه نمیدهیم به طور علنی با دین و ارزشهای دینی تضاد پیدا کند. اما ماهیت توسعه و مدیریت اجتماعی تفاوتی نمیکند، خوردن، پوشیدن، خوابیدن، رفاه و … در همه جوامع و برای همه انسانها یکی است. از دیدگاه تجددگرایی سخن از تحقق یا توسعهی دینی بیمعنا است، اینها مقولههای بشری هستند. پس ما باید در حوزهی اخلاقیات و معنویت به دین مراجعه کنیم و همان امور کلی را میگیریم ولی در حوزهی حیات بشری به تجربههای بشر مراجعه میکنیم. البته گاهی حاشیههایی به آن میزنیم.
اما از دیدگاه تمدنگرایی دیدگاه اول و دوم کامل نیست. دیدگاه اول اصولگرایی را ترویج میکند، البته اصولگرایی درست است و اساساً هویت دینی به حفظ چارچوبها، احکام و ارزشهای آن است و اگر آن را حذف کنیم نه تنها در میان ادیان هیچ تفاوتی پیدا نمیشود بلکه میان دین و غیر دین نیز تفاوتی پیدا نمیشود، اما اشکال اصلی این است که سنتگرایان قدرت تطبیق و انطباق ارزشها و اصول متناسب با شرایط زمان را به درستی درک نمیکنند. درست است که احکام و اخلاقیات، ثابت و پایدار است اما تغییرات و تحولات زمان که بستر اجرای احکام است باید در تحقق احکام دیده شود. این گونه نیست که بتوان هر حکمی را به هر شکلی و در هر شرایطی اجرا کرد، باید نگاه به دین را جامع و نظاممند کرد و دید که دین از نگاه کلان چه خواسته است. در بستر عمل نیز باید توجه کرد که شرایط اجتماعی و تاریخی تغییر میکند اما آیا این شرایط در اصول چنانچه که تجددگرایان میگویند تأثیر میگذارد؟ خیر، اما آیا میتوان در مرحلهی اجرای احکام بر این تغییرات بیتفاوت ماند؟ خیر. از این جهت، اشاره کردهایم که در دیدگاه تمدنگرایی، قائل به اصولگرایی در حوزهی فهم دین هستیم و قائل به توسعه و توسعهگرایی در حوزهی تحقق دین هستیم. دیدگاه تمدنگرایی نیز همچون تجددگرایی معتقد است که مسیر تاریخ رو به توسعه است و انسان ثابت نمیماند، شرایط و مناسبات اجتماعی در یک دوران متوقف نمیشود بلکه دچار تحول میشود. اما این تحولات آنچنان که روشنفکران میگویند نیست که صرفاً تابع اقتضائات قهری و تاریخی است و تدبیر و اراده انسان در آن نقش اساسی ندارد. این طور نیست بلکه انسان و به تبع آن، برنامههای دینی نقش دارند. این سؤال که مسیر این توسعه و تغییرات به چه سمتی باشد و تحولات به کدام سو شکل گیرد تابع اراده و برنامهی انسانی است و دین برای این جهتگیری و توسعه برنامه دارد. پس این که ما اعتقاد داریم که در حوزهی معارف دینی اصول، ارزشها و احکام ثابت است، و به این معنا نیست که فکر کنیم با بخشنامه و دستورالعمل و الزام میتوان دین را اجرا کرد. اجرای دین در بستر جامعه نیازمند الگوسازی، برنامهریزی و تدبیر درست و عاقلانه و نگاه همه جانبه است. پس ویژگی دوم تمدنگرایی، اصولگرایی در حوزهی فهم دین و توسعهگرایی در حوزهی تحقق دین است که من در بخش دوم مدل آن را ترسیم خواهم کرد.
نقطهی سوم که نقطهی تمایز میان این سه جریان است در حوزهی روششناسی است. از دیدگاه سنتگرایی، ما در فهم و استفاده از دین نیازمند یک روششناسی خاصی هستیم. این روششناسی همان اجتهاد مصلح است که در طول تاریخ نیز این روششناسی استخراج شده و به نقطههایی از کمال وپیشرفت رسیده است. ما تنها از این طریق میتوانیم دین را بفهمیم. از آن سو، تجددگرایی معتقد است که روش فهم دین تابع اجتهاد مصلح نیست. به عبارت دیگر، ما یک روش ثابت با اصول و قوانین متقن و معتبر نیستیم، فهم دین در طول زمان قابل تغییر است و این تغییر تابع دانش زمانه است. انسانها تابع زمان و شرایط علمی دوران خود، از دین فهمی دارند. فهم معارف دینی دچار قبض و بسط میشود، در بعضی از قسمتها محدودتر و در برخی از بخشها حذف میشود وگاه فهم جدیدی به آن اضافه میشود. ما در حوزهی دین، روششناسی ثابت و نامتغیری نداریم، بنابراین باید به دانشها و مباحث بشری زمان توجه کنیم و با فهم معارف زمان سراغ متون دینی رویم. هر زمان معارف بشری در حال تغییر باشد پس فهم و روششناسی ما نیز تغییر میکند.
اما تمدنگرایی اسلامی از یک سو، اعتقاد بر این دارد که روش فهم دین دارای قواعد، چارچوبها و اصول عقلانی مسلمی است واجتهاد را به عنوان یک روششناسی میپذیرد، اما معتقد است که این روششناسی همواره در حال تکامل است. در روششناسی، ثابت بودن به این معنا نیست که قواعد جدید بر آن افزوده نشود و ما فهم جدید و کاملتر از دین نداشته باشیم. لیکن این فهمهای جدید تابع معارف بشری نیست بلکه تابع قواعد روششناسی است. اگر تاکنون روششناسی من تنها میتوانست احکام فردی را بفهمد این روششناسی تکامل پیدا میکند و میتواند اهداف، مبانی و نسبتها را نیز بفهمد. پس رویکرد تمدنگرایی به روششناسی اجتهادی باور دارد که دارای اصول ثابت و عقلانی است اما میگوید همین روششناسی قابل تکامل و پیشرفت است، فهم دین نیز به تبع آن قابل تکامل است، این تکامل، غیر از تحولی است که تابع زمانه میشود و به تحول تاریخ تغییر میکند، بلکه این همان تحولی است که در طول تاریخ فهم دینی نیز بین عالمان دینی اتفاق افتاده است و مبتنی بر روش و تخصص و با همه زمینههایش انسان میتواند عرصههای جدید دینی را کشف و ارائه کند. بنابراین دیدگاه تمدنگرایی بر خلاف دیدگاه تجددگرایی معتقد است که علوم جدید ، تابع ایدئولوژیها و نگرشهای عالمان قابل تغییراند. جریان تجددگرایان ، روشنفکری را در جامعهی اسلامی ایران جا انداخته است که روشهای علوم امری ثابت و مقدس هستند، آن چیزی که از طریق روششناسی اقتصاد به دست آمده است، غیر قابل تغییر است و تابع اصول مسلم انسانی عقلانی است و ربطی به باورها و عقاید عالمان ندارد. نمیخواهم وارد بحث جهتداری علوم شوم، اما چون به بحث نگرش سیستمی ارتباط دارد و یکی از پایههای بحث ما است فقط به آن اشارهای میکنم که روششناسی علوم تابع ایدئولوژی، ارزشها و نگرشهای شما قابل تغییر است، یعنی لزوماً نظریه و فرمولی که در اقتصاد مدرن به دست آمده تنها فرمول اقتصادی نیست بلکه فرمولهای دیگری نیز میتواند داشته باشد یا نظریههای روانشناسی که تاکنون پدید آمده است تنها نظریههایی نیست که انسان را تفسیر میکند. بلکه این نظریهها تابع یک تفسیر مادی این جهانی از انسان و روان آدمی است و تنها یک بعد و لایه از حیات انسان را میگیرد و نظریهپردازی میکند. البته این نظریه در جای خود نیز به صورت نسبی کاربرد دارد، ولی میگوییم دیدگاه دیگری هم هست که تفسیر پیچیدهتر، عمیقتر و گستردهتری از انسان و روان آدمی ارائه میدهد، نظریه و معادلهای نیز که برای رفتار انسانی میدهد متفاوت است، آن هم کاربرد دارد. تنها تفاوت در این است که کاربرد اولی در یک جهت خاص است، یعنی آن روانشناسی مادی، رفتار انسانی را به گونهی خاصی میبیند، نسخهی خاصی میدهد و انسان را به سمت خاصی میبرد، اما روانشناسی دوم انسان را نوع دیگری میبیند، خواستههای او را به شکل دیگری معنا میکند و جهتی هم که به او میدهد متفاوت است. از دیدگاه تمدنگرایی میتوان همزمان چند اقتصاد علمی، روانشناسی علمی و مدیریت علمی در کنار هم داشت، به همین دلیل نگاه ما به تکنولوژی هم متفاوت است. اگر نگاه شما به حوزهی تکنولوژی و حیات انسانی تغییر کند، نگاهتان به ابزار مدیریت اجتماعی نیز تغییر میکند. پس تمدنگرایی معتقد است که ما در حوزهی فهم دین اجتهاد متکامل مبتنی بر اصول و قواعد و روششناسی تعریف شده ولی متکامل و تحولزا را میخواهیم، از آن سو نیز دانشهای بشری را ثابت نمیدانیم، بلکه آن را جهتدار و تابع ایدئولوژیها و ارزشهای بنیادی میدانیم و ضرورتی ندارد که بخواهم معارف دینی را با دانشی بسنجم که دارای مبانی سکولار است. بنابراین فهم دین، فهم تکاملپذیر است، معرفت علمی نیز قابل تغییر براساس مبانی و ارزشهای اخلاقی، دینی و انسانی است. پس فهم من از فهم پنجاه سال پیش جلوتر آمده است، چون توانستهام قواعد روششناختی بهتری را در فهم دین پیدا کنم، ابعادی را شناختم که علمای پنجاه سال پیش متوجه آن نشدند. از آن سو، من دانشی را برای حیات بشری میآفرینم که این دانش در غرب سابقه ندارد و برای این جامعه، مناسبات و اهداف جامعه اسلامی من مفید است، این نیز قابل فرض و تحقق است.
ویژگی چهارم و پنجم : یکی از تفاوتهای جدی میان سه جریان تجددگرایی، سنتگرایی و تمدنگرایی در الگوهای مطلوب آنها است. وقتی شما از سنتگرایی میپرسید که جامعه و الگوی مطلوب شما برای حیات بشری در آینده چیست، به اشاره یا به تصریح در پس زمینهی تفکر سنتگرایی الگوی حیات انسانی با توجه به شرایط و مناسبات گذشته است، تصور این است که جامعهی گذشته و مناسباتش بهترین شکل مناسبات است و اگر ما یک جامعهی اسلامی بخواهیم باید به آن مناسبات گذشته به لحاظ معیشتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برگردیم، که ما از آن به نگرش گذشتهگرا تعبیر میکنیم. احیای اسلامی یعنی احیای مناسبات سنتی موجود در جامعهی گذشته. این میشود که در مواردی شما میبینید علمستیزی، تکنولوژیستیزی، برخورد با هر پدیدهی نو و مناسبات جدید در این نگرش وجود دارد. (خواسته یا ناخواسته)اما در مقابل به تجددگرایان مسلمان مراجعه میکنیم و میپرسیم تلقی شما نسبت به الگوی مطلوب آیندهی بشری و جامعهی اسلامی چیست؟ آنها نیز خواسته یا ناخواسته الگویی که ارائه میدهند همان الگوی توسعهی موجود در جوامع غربی و شرقی است و معتقدند که مسیر تکامل بشری یک مسیر مستمری بوده و به گذشته نمیتوان بازگشت زیرا امتناع دارد و امکانپذیر نیست، آیندهی بشریت نیز در مسیر همین چیزی است که تا به حال اتفاق افتاده است، الگوی معیشت آنها همین الگویی است که دنیا تجربه کرده است. ما نیز باید یکی از آن نسخهها را بگیریم و اجرا کنیم. در الگوی سیاست نیز نظام سیاسی دنیا الگویی را تجربه کرده پس باید همان را گرفت و اجرا کرد. دموکراسی، لیبرالیسم و جامعه مدنی در شکل غربی آن همان الگوها و مدلهای تجربه شده است. هر چیزی که با این الگوها منافات داشته باشد حمل بر این میکنندکه شما تجربه بشری را زیر پا میگذارید، راهی که دیگران رفتند حالا ما دوباره بخواهیم از آن برگردیم و چیز تازهای را از خود بسازیم. نگرش تجددگرایان به الگوی مطلوب آینده همان الگوهای تجربه شده در جامعهی مدرن است، فرآیند دستیابی به آن نتایج نیز مدلهای توسعه است، ما باید نظریهها و مدلهای توسعه را پیدا کنیم، یکی از آنها را در اینجا بیاوریم، بومیسازی کنیم. پس در اینجا معیشت مطلوب، معیشت جامعهی مدرن است رفاه مطلوب، رفاه جامعهی مدرن و مشارکت سیاسی مطلوب، مشارکت حاکم بر دنیای مدرن است، اساساً فرض دیگری در این تلقی وجود ندارد. اما از دیدگاه تمدنگرایی، اسلام با مناسبات جامعهی گذشته و سنتی تفاوت دارد، تلقی اشتباه سنتگرایی و تجددگرایی در این است که تصور میکنند احکام اسلامی همان مناسبات سنتی و کهن در جامعه گذشته بوده که این بسیار خطرناک و متأسفانه شایع است، تصور میشود اگر ما امروز بحث حقوق زن، ارث، قضا و … را که مطرح میکنیم تصویری از جامعهی سنتی و مناسبات آن در نظر است، پس باید به همان فضا برگردیم و آن را در اینجا تجدید کنیم، تجددگراها میبینند این امکانپذیر نیست و فکر میکنند اجرای احکام اسلامی در باب زن، یعنی تجدید مناسبات اجتماعی سنتی و چون این امکانپذیر نیست، میگویند به سراغ یک احکامی برویم که الگوی جامعهی جدیدی را به ما میدهد.
اما دیدگاه تمدنگرایی بین احکام و ارزشهای اسلامی در باب زنان و مناسبات سنتی در جامعهی گذشته تفکیک میکند، البته ما در این مورد بحث نمیکنیم، این بحث در جای خود بسیار مهم است. یک تلقی وجود دارد که احکام اسلامی، احکام امضایی است، این احکام وجود داشته و اسلام آنها را امضاء کرده است، این اتهام به اسلام است، اسلام دارای احکام، ارزشها، اصول و چارچوب مشخص و مستقل است، البته ممکن است این احکام در جامعه گذشته به شکلی وجود داشته اما اسلام آن را تأیید و بیان کرده است. اگر من بر فرض رابطهی اخلاقی و احکامی که در جامعهی گذشته بوده و در جامعه امروز نیز وجود دارد را تأییدکنم، این بدان معنا نیست که مناسبات سنتیاش را تأیید میکنم، همینطور به این معنا نیست که اسلام در حوزهی احکام صرفاً آن چیزی را که در گذشته بوده امضاء کرده است. از دیدگاه تمدنگرایی، احکام و ارزشهای اسلامی قابل انطباق بر مناسبات متحول زمان است یعنی احکام به گونهای پویا و ارگانیک طراحی شده است که این احکام نه تنها میتواند با تغییر و تحول زمانه همراه شود بلکه میخواهیم ادعا کنیم میتواند مناسبات، روابط و جامعهی جدیدی را بیافریند یعنی خودش منشأ ایجاد و توسعهی اجتماعی جدیدی است. به طور مثال، من بحث اشتغال را بیان میکنم ما در باب اشتغال زن و مرد و حقوق مالی آنها مجموعهای از احکام و ارزشهایی را داریم که گاه گمان میکنند این مجموعهی احکام و ارزشها یعنی تجدید همان روابط معیشتی و اقتصادی که مثلاً در یک جامعهی قبیلهای یا روستایی وجود دارد. در جای خود نیز مورد بحث قرار دادهایم که، احکام و مناسبات مالی که اسلام در نظام حقوقیاش به صورت دقیق و ظریف مطرح کرده است تأیید یک نوع شغل و نظام اقتصادی و ارتباطی خاص نیست، بلکه میتواند بر انواع مختلف اشتغالات و متناسب با تحولات زمان بر انواع مختلف مناسبات اقتصادی و معیشتی در شرایط زمان تطبیق کند، آن اصول و احکام نیز در جای خود وجود دارد نه تنها قابل انطباق است بلکه میتواند مسیر توسعهی اشتغال را مثلاً در بخش زنان یا مردان جهت دهد، یعنی اگر شما به درستی مجموعهی حقوق مالی زن و مرد و حقوق مالی خانواده و مناسبات اقتصادی که دین و اسلام خواسته است را ببینید متوجه میشوید اگر این بخواهد در جامعه ایجاد شود حتی میتواند سرآغاز نوع مناسبات جدید برای اشتغال در جامعه شود، یعنی نه تنها در گذشته و مناسبات گذشته محدود نمیشود و قابل انعطاف است بلکه میتواند سرآغاز ایجاد مناسبات جدید اشتغال و مناسبات مالی باشد. البته این به آن معنا نیست که ما بهطور کلی ازگذشته صرفنظر کنیم و منقطع از گذشته شویم، نه بدان معناست که از دستاوردهای بشری استفاده نکنیم اما نکتهی مهم این است که اسلام مجموعهی احکام، مقررات، ضوابط، اصول و چارچوبهای خود را بهگونهای تنظیم میکند که شما در هر زمانی متناسب با شرایط میتوانید الگوی مطلوب خود را طراحی کنید. این نکتهی بسیار مهمی است که ما در کتاب « درآمدی بر شخصیت زن در اسلام » به آن پرداختیم. البته من در بخش دوم شکل طراحی آن را توضیح میدهم و میگویم که چگونه ما میتوانیم با عقلانیت، البته آن عقلانیت برخاسته از حوزهی فکر دینی در هر زمان و در هر جامعه متناسب با هر شرایط، الگوسازی کنیم و الگوی اشتغال بیافرینیم، الگوی مشارکت سیاسی ایجاد کنیم، الگوی مناسبات فرهنگی را تعریف کنیم که در آن اصول و چارچوب و ارزشها وجود دارد، اما تحولزاست. از دیدگاه تمدنگرایی، اسلام به هیچ وجه به گذشته نگاه نمیکند، بلکه به آیندهی مطلوب نگاه میکند. شاهد این موضوع در تفکر شیعهی ما بحث مهدویت است، تفکر مهدویت یک تفکر اسلامی است، ما همیشه انتظار یک وضعیت جدید را داریم و میخواهیم یک قدم به آن چه که دین گفته است نزدیکتر شویم. از دیدگاه شیعی تمام تلاشهای علمی ما تا عصر ظهور یک بیستوچهارم دانش و معرفت است. نگرش سنتگرایی یا نوع افراطیاش یعنی بنیادگرایی در شکل کنونی که امروزه سلفیگری تبلیغ میکند به هیچ وجه با اندیشهی شیعی و اسلامی مطابقت ندارد. ما براساس اصول ارزشهای ثابت الگوآفرینی میکنیم، آینده را نیز در نظر میگیریم.
ویژگی پنجم که بر ویژگی چهارم مبتنی است این است که از دیدگاه تمدنگرایی، رسالت اصلی اسلامی و اساساً رسالت انبیاء الهی در طول تاریخ، ایجاد زمینههای تمدن بشری و تمدنآفرینی است، اکنون مورخان بزرگ در دنیا به این امر معترف هستند و میگویند که در هر جامعهای که پیامبری ظهور کرده، به دنبال آن تمدنی پدید آمده است، شما حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) و تمدنی که به دنبال آنها آمده است و همینطور پیامبر اکرم(ص) که سرآغاز یک عرصهی جدید تمدنی است را ببینید، برخی گفتهاند که هیچ تمدنی نبوده که در پیشآهنگ آن یکی از انبیاء نباشد. حداقل این است که برداشت و تفسیر ما از اندیشهی اسلامی و معارف قرآن و اهلبیت(ع) این است که اسلام تنها برای زندگی فردی و حتی اصلاح اجتماعی نیامده است، زیرا بر این باوریم که اصلاح عمیق اجتماعی هم بدون ایجاد بستر تمدنی بیمعناست. در دیدگاه تمدنگرایی (که به همین دلیل نام تمدنگرایی بر آن نهاده شده است) اسلام یک نظام جامع را طراحی میکند که این نظام جامع میتواند با طراحی الگوهای زمانمند به ما زمینههای تمدن جدید را ارائه دهد . افق آینده همواره ایجاد یک تمدن نوین اسلامی براساس شرایط موجود است. پس اسلام تنها نگرش فردگرایانه ندارد، گرچه به عمیقترین شکل به فرد، معنویت و عرفان توجه دارد، همچنین تنها اصلاح اجتماعی را در دستور قرار نداده. گرچه کار بزرگ انبیاء، اصلاح اجتماعی است، اما از همهی اینها مهمتر و بنیادی این است که اسلام آمده تا با محو موانع شرک، انحراف و فساد بستری را فراهم کند که در آن بستر انسانها و جوامع انسانی زمینههای مساعد سعادت ابدی را پیدا کنند و الگوی مطلوب برای دستیابی به این هدف، استقرار تمدن اسلامی است. ما فعلاً این بخش را تمام میکنیم و به سؤال و بحث خواهران میپردازیم، البته من اشاره خواهم کرد که اصول و مفاهیم کلی این نگرش سیستمی چیست و چگونه از معارف دینی به دست میآید و چه طراحی در آن باب وجود دارد.
( پرسش )
مرز میان ظاهر و باطن در الگوی سوم چیست؟ یعنی آن چیزی که میتوان تطبیق داد و آن چیزی که نمیتوان تطبیق داد دقیقاً مرز آن کجاست؟
( پاسخ )
اگر بخواهیم مرز آن را تعیین کنیم باید بگوییم که در نظام معرفت دینی تعیین میشود، در آن بخش یک ساحتی را تعریف میکنیم و مشخص میکنیم که نظام معرفت دینی چیست، و این هم بستگی به استنباط و فهم ما از دین دارد که کدام حوزه متناسب با شرایط زمان تغییر میکند و کدام حوزه ثابت میماند و حتی وقتی تغییر میکند این تغییر چگونه است و به چه سمتی تغییر میکند.
( پرسش )
آیا ما این را با فهم خودمان مشخص میکنیم؟
( پاسخ )
با فهم اجتهادی و روشمند تعیین میکنیم نه با فهم سلیقهای، یعنی با بهرهگیری از روششناسی مناسب، خود منابع وحیانی به ما میگوید که ما در این حوزه، با مجموعهای از احکام ثابت و لایتغیر مواجه هستیم و در حوزهی دیگر با احکام کلی مواجه هستیم که متناسب با زمان قابلیت تطبیق پیدا میکند و در بعضی از حوزهها گفته میشود که این احکام خاص زمان است، چنانچه فقهای ما نیز در برخی از موارد گفتهاند، پس اجتهاد دقیق دینی تعیین میکند. اینطور نیست که پیامبر اکرم (ص) در هر جا حکمی بیان کردهاند، این حکم جزء حکمهای ثابت یا حکمهای عام قابل تطبیق باشد، در بعضی بخشها شرایط خاصی وجود داشته و این شرایط خاص اقتضاء میکرده که حکمی خاصی بدهند. در اینجا باز هم اجتهاد روشمند است که میگوید اینها جزء احکامی بوده که در متن دین پایدار نیست و به عنوان یک حکم زمانی آمده است، تمام اینها در آن روش اجتهاد متکامل که بیان کردم روشن میشود اما تطبیقات آن احکام ثابت در شرایط متحول، مدلی را لازم دارم که چگونه این اصول ثابت تطبیق و تطور پیدا میکند.
نظام شخصیت زن
در این مرحله به نظام شخصیت زن میپردازیم، اشاره کردیم که نگرش ما به ماهیت دین اسلام و شیوهی تحقق معارف دینی بسیار اهمیت دارد و تأثیرگذار است در اینکه ما چگونه به مجموعه معارف دینی نگاه میکنیم. نتیجه گرفتیم که از بین سه رویکردی که امروز در حوزهی تفکر اسلامی مطرح است، تنها بنابر یک نگاه، نگرش نظاممند به دین معنا میدهد. از دیدگاه سنتگرایی و تجددگرایی یا اساساً نگرش نظاممند بیمعناست، یا اگر هم به آن توجهی میشود حساسیت و جایگاه این مقوله چندان روشن نیست و بر آن تأکیدی وجود ندارد، اما در نگاه تمدنگرایی که گفتیم از نظر ما همان نگاه اسلام اصیل و تفکر شیعی و ناب قرآن واهل بیت است که در طول تاریخ، عالمان بزرگ اسلامی بدان توجه داشتهاند. ضرورت دارد ما به تمامیت دین در بخشهای مختلف، یک نگاه سیستمی و جامع داشته باشیم و مجموعهی عناصر دینی را در درون یک نظام دینی به هم پیوسته ببینیم، در حال حاضر میخواهیم مروری بر بخش دوم سخن داشته باشیم که میگوید این نگرش سیستمی دارای چه اجزاء و ارکانی است و چه مراحلی را برای فهم، تحقق و اجرای دین پیشنهاد میکند، البته باید این مطلب را بیانکنم که این دیدگاه بر ذهنیت علما و اندیشمندان اصیل معاصر وجود داشته است، شما جسته و گریخته وقتی به آثار آنها رجوع میکنید عناصر این تفکر را میبینید، ممکن است ادبیات و دستهبندی آن در این شکلی که من بیان میکنم تازگی داشته باشد، اما جوهرهی سخن و عناصر این بحث را به گونههای مختلف و با تعابیری دیگر میتوان در میان متفکران دینی و دانشمندان بزرگ اسلامی معاصر مشاهده کرد.
در این نگرش سیستمی ما باید سه مرحلهی متوالی را تصویرکنیم و ضمن اینکه اینها را از یکدیگر ممتاز میکنیم، باید ارتباط این سه مرحله با یکدیگر را نیز تصویر کنیم. یکی از تفاوتهای اساسی دیدگاه تمدنگرایی در تمایز میان همین سه حوزه و ایجاد ارتباطی است که میان این سه حوزه وجود دارد. ما مرحلهی اول را اصطلاحاً مرحلهی « تبیین نظام شخصیت زن » مینامیم. مستحضر هستید چون بحث ما حوزهی مطالعات زنان است، همیشه قید شخصیت زن را مطرح میکنیم. ولی گفتیم این نگرش نظاممند، اختصاصی به حوزهی زنان و خانواده ندارد، بلکه همه حوزهی معرفت دینی را در برمیگیرد. ما با سه مرحله مواجه هستیم و برای این سه مرحله باید معرفت متناسب با خودش را تدارک کنیم. مرحلهی اول، مرحلهی تبیین نظام شخصیت زن است، ما در این مرحله با « نظام شخصیت زن » سروکار داریم. راجع به هر یک از واژههایی که در اینجا مطرح شده است، یعنی به « نظام » ، « شخصیت » و « تبیین » اشاراتی در متن کتاب « درآمدی بر الگوی شخصیت زن در اسلام » داشتیم که به چه معناست. مرحلهی دوم تنظیم « الگوی شخصیت زن » و مرحلهی سوم « تدوین برنامهی عمل » است، ما باید به این سه مرحله به صورت متوالی در حوزهی معرفت دینی دست یابیم و ربط و نسبت آنها را با یکدیگر ببینیم.
مرحلهی اول تبیین نظام شخصیت زن است. اولاً، ما در اینجا با نظام سروکار داریم، همانطور که گفتیم از اینکه بخواهیم بگوییم دیدگاه یا مجموعهی معارف حتی معارف پرهیز میکنیم، تأکید ما بر این است که مجموعهی معارف در قالب یک نظام در منابع و معرفت دینی وجود دارد و کشف و دستیابی به این نظام وظیفهی اولی یک عالم و مجتهد در حوزهی معرفت دینی در باب زنان است، اگر این مرحله به درستی انجام نشود، تمام اقداماتی که ما پس از این انجام خواهیم داد نسبتش با اسلام قطع میشود، یعنی گام نخست این است که ما بتوانیم بگوییم که این معارف و احکام مربوط به اسلام است، یعنی نظام مربوط به شخصیت زن از دیدگاه اسلام به درستی از متون دینی استخراج شود و ارتباط عناصر آن نظام با یکدیگر دیده شود و شخصیت زن از دیدگاه اسلام با همهی ابعاد معرفی شود. در این صورت است که ما میتوانیم بگوییم دیدگاه اسلامی را در باب زن شناختیم.
در تعریف واژهی « نظام » توضیحاتی در کتاب داده شده است که من تنها به جمعبندی نهایی آن اشاره میکنم، در هر نظام چهار ویژگی باید وجود داشته باشد، به طوریکه اگر ما نتوانیم این چهار نظام را استخراج کنیم به نظام شخصیت زن دست پیدا نکردهایم. ویژگی نخست آن است که در هر نظامی ما با مجموعهای از عناصر مواجه هستیم، گاهی ما نام آن را « اصل تکثر » در نظام گذاشتهایم. پس وقتی ما سخن از دیدگاه اسلامی در باب زن میگوییم، باید توجه داشته باشیم با مجموعهای از گزارهها و معارف مواجه هستیم، پس یک تکگزاره و چند عنصر کوچک نیست. ویژگی دوم یک نظام این است که میان عناصر مختلف نظام، یک پیوند متقابل وجود دارد. اگر شما در جایی چند عنصر داشتید و اینها با یکدیگر ارتباط تو در تو نداشتند، پس هیچگاه به آن یک نظام نمیگویید. بنابراین ویژگی دوم، پیوستگی میان عناصر مختلف است. ویژگی سوم، هماهنگی و سازواری این عناصر با هم است، گاهی اوقات بین چند عنصر پیوند وجود دارد اما این عناصر با یکدیگر هماهنگ و سازوار نیستند. یعنی دارای آهنگ واحد نیستند و به یک جهت مشخص و واحد اشاره نمیکنند، ویژگی چهارم هدفمندی است، ما زمانی به این عناصر متکثرِ در پیوند با یکدیگر نظام میگوییم که این عناصر در یک جهت مشخص و سمت و سو و هدف معین جهتگیری کنند، مثلاً اگر ما با پنج عنصر سروکار داشته باشیم و هر یک از این عناصر به یک سمت جهتگیری کنند، ما به یک نظام دست پیدا نمیکنیم، پس وقتی ما سخن از نظام شخصیت زن میگوییم یعنی ادعای ما این است که اسلام در باب شخصیت زن مجموعهای از معارف را ارائه کرده است که اولاً اینها با یکدیگر ارتباط دارند و احکام و توصیفات مجزا از هم نیستند، این ارتباط آنها با یکدیگر یک هماهنگی در جهت مشخص دارد، به عبارت دیگر اگر اسلام در باب شخصیت زن احکام، توصیفات انسانشناختی، توصیههای اخلاقی و مباحث هستیشناختی دارد همهی اینها به دنبال یک هدف و انتظار خاصی است، احکام بدون جهت و هدف نیستند، قائمه و هویت این نظام شخصیت به هدف آن است، یعنی قرار است در نظام عالم اتفاقی بیفتد و جایگاهی برای شخصیت زن منظور بوده که این مجموعه معارف آمده است، پس شما دقت کنید اگر گفتیم میخواهیم با نظام شخصیت زن در اسلام آشنا شویم یعنی میخواهیم مجموعهای را بشناسیم که دارای چهار ویژگی باشد. این نکتهی اول است، اما نکتهی دوم در تعبیر شخصیت است که ما به سرعت از آن میگذریم زیرا در کتاب توضیح لازم داده شده است که شخصیت به چه معناست و دارای چه ابعادی است. شخصیت از دیدگاه اسلامی دارای سه بعد اصلی است، حال ممکن است در تفکرهای جدید بعضی از مکتبهای معاصر هر سه محور وجود نداشته باشد اما جستجو در معارف دینی به ما میگوید که شخصیت در اسلام دارای سه بعد اصلی است، این سه بعد قابل حذف نیستند و عبارتند از: بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی. در تفکر لیبرال و مارکسیستی، بعد خانوادگی حذف میشود، اصلاً در نگاه دنیای مدرن خانواده موضوعیتی ندارد، به همین دلیل است که فقط بعد فردی و اجتماعی را مطرح میکنند. از دیدگاه اسلام یک بعد حیات و شخصیت انسانی مرد یا زن، کودک یا بزرگ، بعد خانوادگی او است. این بخشی از ابعاد شخصیت انسانی است. در دنیای مدرن این بخش حذف میشود و تنها بعد فردی اجتماعی لحاظ میشود. در مکتب لیبرالیسم بین بعد فردی و اجتماعی، فرد اصل قرار میگیرد و گفته میشود جامعه به تبع فرد است، در آنجا اصل فردگرایی مدار و محور است و درست برعکس آن تفکر مارکسیستی که حدود ۶۰ ـ ۷۰ یا ۱۰۰ سال در دنیا حاکمیت مطلق داشت، اجتماع و جامعه را اصل میداند و میگوید فرد به تبع آن است، فرد اصلاً عنصر و موجودی نیست، تطورات اجتماعی است که فرد را میسازد، اما از دیدگاه اسلامی فرد، خانواده و جامعه سه بعد موازی و هم پای هم در حیات انسانی است. پس شخصیتی که ما از آن یاد میکنیم شخصیتی است که دارای بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی است، هیچ یک از اینها به نفع دیگری حذف نمیشود، اینجا ما تعبیری داریم که نمیخواهم وارد آن بحث شوم زیرا بحث دقیقی است، خودتان مراجعه کنید و ببینید که شخصیت دقیقاً به چه چیز اطلاق میشود، زیرا گاهی اوقات ما میگوییم شخصیت به ابعاد پنهان و ذاتی انسان توجه میکند که بعضی مواقع تحت عنوان هویت از آن یاد میشود. ما در اینجا گفتیم منظور از شخصیت در بحث ما (که این را میتوان از معارف و منابع دینی نیز استخراج کرد) بعد خاصی از هویت انسانی است. سه یا چهار ویژگی را برای شخصیت برشمردیم. مثلاً گفتیم شخصیت آن بخش تغییر و تحولپذیر هویت انسانی و ویژگیهای دیگری است که مجال بحث در مورد آنها وجود ندارد. در واقع شما در اینجا با یک مفهوم دقیق سروکار دارید که بحث پیرامون آن فرصت زیادی میخواهد تا دیدگاههای مختلف تبیین شود و سپس ما میگوییم شخصیت در این تلقی که ما ارائه میکنیم و به متون دینی نیز استناد میکنیم دارای چه خصوصیاتی است. سر وکار ما با شخصیتی است که بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد، وقتی دوباره بررسی میکنیم میبینیم هر یک از این ابعاد دارای عناصر درونی هستند، نگاه ما به فرد یک نگاه سیستمی نیست، فرد را به صورت بریده میبینیم، بنابراین فرد چیست؟ مجموعهای از رفتارهایی که انجام میدهد، علایق، افکار و نگاههایی که دارد، درسهایی که خوانده است، خیر، این طور نیست بلکه در نگرش سیستمی فرد یک سیستم است که حداقل از سه بعد اصلی تشکیل شده است که این ابعاد عبارتند از: بعد روحی، ذهنی و رفتاری. ( از روی نمودارهای کتاب « الگوی جامع نظام شخصیت زن در اسلام » توضیح میدهم.
نظام توصیفی شخصیت زن (نظام تکوینی) |
نظام ارزشی شخصیت زن (نظام اخلاقی) |
نظام تکلیفی شخصیت زن (نظام حقوقی) |
نظام شخصیت فردی |
نظام شخصیت خانوادگی |
نظام شخصیت اجتماعی |
نظام شخصیت روحی |
نظام شخصیت ذهنی |
نظام شخصیت رفتاری |
نظام شخصیت همسری |
نظام شخصیت مادری |
نظام شخصیت دختری |
نظام شخصیت فرهنگی |
نظام شخصیت اقتصادی |
نظام شخصیت سیاسی |
نظام شخصیت فردی |
نظام شخصیت خانوادگی |
نظام شخصیت اجتماعی |
نظام شخصیت روحی |
نظام شخصیت ذهنی |
نظام شخصیت رفتاری |
نظام شخصیت همسری |
نظام شخصیت مادری |
نظام شخصیت دختری |
نظام شخصیت فرهنگی |
نظام شخصیت اقتصادی |
نظام شخصیت سیاسی |
نظام شخصیت فردی |
نظام شخصیت خانوادگی |
نظام شخصیت اجتماعی |
نظام شخصیت روحی |
نظام شخصیت ذهنی |
نظام شخصیت رفتاری |
نظام شخصیت همسری |
نظام شخصیت مادری |
نظام شخصیت دختری |
نظام شخصیت فرهنگی |
نظام شخصیت اقتصادی |
نظام شخصیت سیاسی |
نظام جامع شخصیت زن در اسلام |
اگر در نظام جامع شخصیت زن در اسلام لایهی دوم آن را که پایین آمده است را در نظر گرفته و فعلاً سه محور دیگر را نادیده بگیرید، در ستون سمت راست آمده است نظام شخصیت فردی، چرا که معتقدیم فرد یک نظام شخصیتی دارد، همچنین در نظام شخصیت خانوادگی، بعد خانوادگی دارای یک نظام است، در بخش پایینی آن مشخص شده که فرد دارای سه ویژگی است و سه بعد شخصیتی دارد. بعد اول، بعد روحی است که مربوط به انگیزشها، عواطف و احساسات است اینجا است که گرایشها ایجاد میشود، این بعد حوزهی گرایشهای انسانی است. بعد دوم، تصویری که ما در بعد ذهنی شخصیت فرد است، یعنی این بعد به مجموعه بینشها، دانشها و اطلاعاتی که در ذهن فرد وجود دارد برمیگردد اینکه چگونه میاندیشد؟ چه اطلاعاتی از آنها دارد؟ چگونه به خود و عالم نگاه میکند؟ چه تصویری از آنها دارد؟ … این بعد، بعد ذهنی شخصیت انسان است. حوزهی سوم، بعد رفتاری شخصیت انسان است، این بعد چگونه عمل میکند؟ کنش نشان میدهد یا واکنش؟… پس بعد اول گرایش، بعد دوم بینش و بعد سوم کنش است، و ما درحوزهی شخصیت فردی با نظامی از گرایشها، رفتارها و ذهنیتها مواجه هستیم، تصویری که ما در بعد خانوادگی از خانواده داریم یک تصویر بریده و از هم مجزایی است که این درست نیست. از دیدگاه اسلامی در شخصیت خانوادگی حداقل سه عنصر اصلی وجود دارد که عبارتند از: بعد همسری، مادری و دختری، (ما به شخصیت زن نگاه میکنیم) یعنی بعد خانوادگی شخصیت زن را که در نظر میگیریم متوجه میشویم که این زن از سویی نسبتی با همسر دارد که این یک بعد است، ( که احکام و معارف ویژهی خود را دارد) و از طرف دیگر نقش مادری و هویت مادری دارد که بعد دیگری از شخصیت زن است، از سوی دیگر نقش فرزند را در نظام خانوادگی دارد، تا نقش همسری، مادری و دختری نباشد این قائمهی نظام خانواده، شکل نمیگیرد. در بعد سوم که بعد اجتماعی شخصیت زن است، اشاره شده است که ما حداقل با سه بعد در نظام اجتماعی مواجه هستیم، بعد شخصیت فرهنگی، شخصیت اقتصادی و شخصیت سیاسی. زن در بعد شخصیت اجتماعی- فرهنگیاش دارای چه ویژگیهایی است و چه احکامی دارد؟ در بعد اقتصادی- اجتماعی و در شخصیت سیاسی- اجتماعیاش دارای چه ویژگیهایی است؟ ملاحظه میکنید که نگاه سیستمی، مدام یک مسئلهی بسیار ساده را تفکیک و تقسیم میکند؟ اما آیا به همین مقدار کفایت میکند یا تمام میشود؟ خیر، وقتی ما میگوییم شخصیت روحی، (روحیات انسان ابعاد پیچیدهای دارد) دوباره با مجموعهای از ویژگیها در بعد ذهنی، رفتاری، سیاسی و اقتصادی مواجه هستیم. در معارف ما قوای مختلف، انگیزشها و احساسات مختلف و نسبت اینها با یکدیگر آمده است. وقتی میگوییم باید نظام شخصیت زن در اسلام تبیین شود یعنی تا حد مقدور و مطلوب (اجتهاد به معنای به اندازهی وسیع تلاش کردن) بتوانیم زوایای مختلف شخصیت زن را از منابع دینی استخراج کنیم و نشان دهیم که اسلام در باب اینها چه مطالبی را عنوان میکند. همانطور که گفتیم نظام، پیوند این موارد با یکدیگر است و این که چه ارتباطی میان آنها وجود دارد. ویژگیهای زن که در بعد شخصیت اقتصادی زن مطرح شده، با شخصیت روحی، ذهنی و رفتاری چه پیوندی دارد؟ بعد شخصیت سیاسی با شخصیت فرهنگی چه ارتباطی پیدا میکند؟ جایگاه و پیوند اینها با هم و در نهایت هدفی که این مجموعه دنبال میکند چیست؟ اسلام از شخصیت زن چه تصویری به عنوان نقطهی مطلوب تصویر میکند؟ اگر گفته است ارث این چنین است، مشارکت سیاسی و اقتصادی به این شکل است، احساسات زن در این نظام تصویر میشود و بعد رفتاری او اینگونه است، در نهایت همهی این مطالب در خلقت هدفمند است.
اسلام برای شخصیت زن با همهی این ابعاد پیچیده هدفی را تعریف و انتظاراتی را مشخص کرده است، آن اهداف و انتظارات کجاست؟ در این صورت است که ما میتوانیم بگوییم نظام شخصیت زن را تبیین کردیم.
حالا به لایهی بالای این جدول نگاه کنید، در تقسیم اول مطرح کردیم، نظام شخصیت سه زیر سیستم یا به تعبیر فارسی سه خرده نظام دارد، یک نظام است اما سه خرده نظام در آن تعریف شده است که عبارتند از: ۱ـ نظام توصیفی یا تکوینی ۲ـ نظام ارزشی یا اخلاقی ۳ـ نظام تکلیفی یا حقوقی. این همان نکتهای است که من پیش از این در این باره توضیح دادم که در نگرش سنتگرایی دین، تکلیف محور و حقوق محور تعریف میشود یعنی در دیدگاه اسلام در مورد زن، مجموعهای از احکام معرفی میشود بدون اینکه حقوق و توصیفات آن دربارهی شخصیت زن و ابعاد فردی و اجتماعی آن معرفی شود، بدون اینکه نظام ارزشی آن تعریف شود. اسلام تکلیف محور نیست، اسلام تکلیف و حقوق دارد که این در یک نظام جامع تعریف شده است. اگر کسی میخواهد ادعا کند که نظام شخصیت زن را تبیین کرده باید خرده نظام تکوینی را بیان کند. یعنی شخصیت زن در این ابعاد (یا ۹ بعدی) را که ما معرفی کردیم (فردی، خانوادگی و اجتماعی که در ۳ ضرب شد) را بگوید، بنابراین یک بار، بعد تکوینی آن ۹ بعد شخصیتی را بیان کند یعنی بگوید اسلام در بعد احساسات، نظام روحیات زن، در نظام ذهنیات، رفتارها، مشارکت اقتصادی و مناسبات سیاسی چه ویژگیهایی را قائل شده است و یک بار هم تکوین را در باب شخصیت زن و ارزشهایی که اسلام برای شخصیت زن در این ابعاد قائل شده است را توضیح دهد که نکتهی بسیار مهمی است اما گاهی از آن غفلت میشود چرا که پاسخ بسیاری از سؤالات به همین مسئله ارزشهای شخصیتی زن از دیدگاه اسلام برمیگردد. گاهی اوقات ما با نگاه ارزشهای مردمحورانه شخصیت زن را ارزیابی میکنیم. بسیاری از زیرساختهای دیدگاه مردسالارانه در جامعهی ما نیز به همین دلیل است، یعنی نظام ارزشی شخصیت زن با نظام ارزشی شخصیت مرد مشترکات بسیاری دارد، اما نقاط اختلافی نیز دارد، به عنوان نمونه، اسلام در جایی میگوید: «جهاد المرأه حسن التبعل» و در جای دیگر میگوید: «الکاد العیاله کلمجاهد فی سبیلالله» جهاد به عنوان یک ارزش است، در واقع میخواهد نسبتسنجی کند و در جایی دیگر میگوید «الکاد لعیالک» مردی که تلاش میکند تا خانوادهاش را تأمین کند کار او ارزش جهاد دارد. از طرف دیگر نقش ارزشی همسر را تعریف میکند و میگوید کسی که در محیط خانواده را اداره میکند، نیز عملش ارزش جهاد دارد، من تنها میخواهم مثال بزنم و بگویم ارزشها مهم هستند. معیارها و ارزشهای داوری ما متفاوت است به همین دلیل وقتی از بیرون به ارزشهای مردانه و به حوزهی شخصیت زن نگاه میکنیم داوریهای غلطی را انجام میدهیم، پس نظام ارزشی در این ابعاد مختلف باید ترسیم شود. اسلام ارزشهای مطلوب زنانه را در حوزهی رفتار، روحیات، مشارکت سیاسی و اقتصادی چه میداند؟ من همین جا اشارهای به آنها میکنم، فقط به این دلیل که سرفصلهایی برای مطالعهی شما باشد، به عنوان مثال در حوزهی ارزشهای اقتصادی، ارزشهای اقتصادی که در جامعه اسلامی برای مردم تعریف شده با ارزش اقتصادی زن متفاوت است. هر دو در حوزهی اقتصاد مشارکت دارند اما ارزشی که برای مرد قائل است تحصیل درآمد مالی است زیرا بار مالی خانواده بر دوش او گذاشته شده است. این ارزش با این امر محاسبه میشود که شما به میزانی که تلاش میکنید، میتوانید زندگی خانواده را تأمین کنید، اما در باب زن، ارزش اشتغال زنانه درآمد مالی نیست، اسلام اشتغال زن را منع نکرده ولی درآمدزایی را نیز بر عهدهی او نگذاشته است. این نکتهی مهمی است که هر دو در حوزهی اقتصاد، اشتغال و مشارکت دارند اما ارزشی که مناسب با انتظارات شخصیت مرد است، با ارزشی که مناسب با شخصیت زن است تفاوت دارد. به همین دلیل (اگر فرصت شد) در الگو توضیح میدهم تا شما ببینید که زن حضور پیدا میکند، درآمد مالی نیز دارد. از دیدگاه اسلام زن مالک درآمد مالی خود میشود و نسبت به درآمد مالی خود آنچه را که میخواهد هزینه میکند، اما هیچ کدام از اینها از بعد درآمدی، اقتصادی و بودجهای ارزش نیست بلکه حضور و تأثیرگذاری او در صحنهی جامعه است که ارزشمند است. دلیل آن این است که اسلام برای مرد تکالیفی قرار داده است (مهریه، نفقه) که در صورت پرداخت نکردن حقوقی با آنها مقابله میکند، تلاش مرد باید در این سمت باشد، ارزش اقتصادی زن با میزان درآمدش تعیین نمیشود. برای زن در جامعه از نظر اشتغال، جایگاه اقتصادی دیگری تعریف شده است. من مثالها را برای تقریب به ذهن بیان میکنم و میخواهم بگویم ما متأسفانه در حوزهی نظام ارزشی شخصیت زن، کار مطالعاتی انجام ندادیم. این یک نمونه است که نیاز به تحقیق دارد.
حوزهی سوم، نظام حقوقی و تکلیفی است. در نظام حقوقی و تکلیفی نباید به سراغ حقوق فردی برویم، حقوق و تکالیف متقابل است، ما تا به حال در نظام فردی و روحی در حوزهی اجتهادات به این بحث نپرداختیم که وظیفهی متقابل زن و مرد در حوزهی حقوق روحی چیست؟ ما بحث مالی را آن هم در یک بعد محدود بیان کردیم. از دیدگاه اسلام در حوزهی نظام روحی مرد نسبت به زن و زن نسبت به مرد چه وظایف متقابلی نسبت به هم دارند؟ در آنجا معلوم میشود وقتی اسلام به شخصیت زن نگاه کرده است، چه جایگاهی برای او در ارتباط او با خانواده قرار داده است؟ از دیدگاه اسلام زن در حوزهی نظام ذهنی شخصیتش در بعد دانشها، بینشها و معرفتها چه جایگاهی دارد؟ در این مورد اصلاً کاری صورت نگرفته است، زیرا نگرش سیستمی وجود ندارد و ما دیدگاه اسلام را بیان میکنیم، بدون اینکه آن را در یک سیستم درست تجزیه و تحلیل کنیم و جایگاه هر چیز را مشخص کنیم. نگرش سیستمی برای ما موضوعسازی میکند و از آن مهمتر به ما یک بینش جامع میدهد که وظیفهی نخست این است که آن را تبیین کنید. تبیین نیز با روش اجتهادی جامعی صورت میگیرد. پس آن نکتهای که ذکر کردیم این است که در نگرش سنتگرایی ولو روش اجتهادی مورد قبول و کاملاً هم درست است، اما قواعد بسیار متنوعی هم دارد. امروزه در نظام حقوق بینالملل به این نکته رسیدند که اجتهاد شیعی دارای یک متولوژی مترقی و قابل توجه است، اما این متولوژی باید بسط پیدا کند. روششناسی میتواند غیر از عناصر، نسبتها را هم ببیند، میتواند نظام استنباط کند و غیر از رفتار، روحیات را نیز استنباط کند، استنباط تنها به رفتار فردی اکتفا نمیکند، بلکه میتواند مقاصد را هم شناسایی کند. هدف چه بوده است؟ نسبت بین هدف و این احکام چه بوده است؟ اینجاست که میگوییم ما نیازمند تکامل روششناسی اجتهاد در جایگاه خود هستیم، بنابراین مرحلهی اول تبیین نظاممند مجموعهی معارف دینی در باب شخصیت زن است. مرحلهی دوم تفاوت اساسی نگرش تمدنگرایی با سایر نگرشها است. آیا همین مقدار کافی است که ما نظامی را استنباط کنیم و سپس آن را به دست قانونگذاران بسپاریم و بگوییم که شما این را به یک سری مقررات تبدیل و آن را ابلاغ و بخشنامه کنیم و در اختیار جامعه قرار دهیم، آیا پس از آن جامعهی ما اسلامی میشود و رفتار فردی، اجتماعی و خانوادگی ما متناسب با این شرایط شکل میگیرد؟ نه این کافی نیست چرا که بین مقام نظر و عمل فاصله است. اینطور نیست که آنچه را که به عنوان ارزشهای مطلوب میدانید را بتوانید اجرا کنید. واقعیت به ما اجازه نمیدهد هر کاری را که ما میخواهیم انجام دهیم. اصلاً خداوند اراده، عقل و تدبیر را برای این موارد گذاشته است. تدبیر یعنی شما بتوانید بین اندیشه و عمل خود نسبت برقرار کنید و میان مطلوب و موجود خود پل بزنید، اینجاست که ما مرحلهی دومی را به عنوان یک گام ضروری برای تحقق جامعهی اسلامی و جامعهی مطلوب زن مسلمان به عنوان تنظیم الگوی جامع شخصیت زن پیشنهاد میکنیم، من اجمالاً اشارهای میکنم، سپس در یک نمودار کاملتر خواهیم دید که ما در اینجا نظام را استنباط کردیم، اما همان طور که قبلاً اشاره کردم نظام بر شرایط انطباق پیدا میکند معارف دینی به گونهای است که زمان را قفل و شرایط را ایستا نمیکند بلکه با تحولات زمان همراه میشود و از طریق الگوهایی که ما در ذیل نظام معرفت دینی میسازیم، تحولزایی میکند. الگوی جامع شخصیت زن در یک تعریف بسیار مختصر و ساده (تعریف دقیق و فنی آن در کتاب آمده است) به معنای انطباق مفاهیم، اصول و احکام بر شرایط و واقعیت موجود و معاصر است که این با برنامهی عمل که بعداً درباره آن توضیح میدهیم، متفاوت است.
اکنون بحث اشتغال را مطرح میکنم تا روشن شود که در اسلام در باب مشارکت اقتصادی زن چه ویژگیهایی دارد و نسبت آن با خانواده ، فرزند، همسر و جامعه چگونه است؟ اسلام شغل خاصی معین نکرده است بلکه ضوابط و چارچوب را در قالب یک نظام ارائه نموده است. مجموعهی احکام پراکنده (چنان که بعضی میگویند) نیست،یک سری احکامی است که هر طور میشود آن را اجرا میکنیم.اینها در قالب یک نظام به هم پیوسته ارائه شده، زیرا قرار است این اشتغال زن در مجموعهی حیات جامعه و حیات خودش نقش ایفا کند، نظامی است متناسب با ظرفیتهای توسعهی اجتماعی که در هر زمانی شکلی پیدا میکند. یعنی شما در این زمان متناسب با این شرایط چه الگوی مناسبی برای اشتغال زن دارید؟ این نکتهی بسیار مهمی است. بعضی میگویند که مدلها و الگوها را دین ارائه میدهد یعنی ما باید به قرآن مراجعه تا الگویی برای اشتغال ببینیم یا در سیاست میگویند: در این نظام سیاسی مدل رفتار سیاسی را باید از قرآن و روایات بگیریم. پاسخ میدهیم اگر منظور شما مصداقها ، صورتها و شکلها است، اسلام شکل مناسبات سیاسی خاصی را تعریف نکرده مگر در جایی که مهم و کلیدی و جزء اصول پایدار و ثابت بوده است. همچنین اسلام توصیفات ، احکام و ارزشهای مناسب را در یک سیستم ارائه داده است.
الگو از کجا به دست میآید؟ در سایهی این نظام، متناسب با مقدورات،ظرفیتها و شرایط زمان الگو باید طراحی شود. یعنی الگو، کار متخصص اسلامی است که نظام شخصیت زن را شناخته و با شناختیکه از مطالعات اجتماعی، اقتصادی شرایط زمان دارد الگویی را طراحی میکند.مثلاً میگوید: بهترین شکل برای رفتار و مناسبات اقتصادی زن در حوزهی اشتغال در جامعهی اسلامی اینگونه است پس ممکن است نوع اشتغال در ۲۰۰ سال پیش به گونهای بوده و شما در حال حاضر نوع دیگری از اشتغال را طراحی کنید.
الگو از چه به دست میآید؟ الگوی شخصیت زن برابر با نظام شخصیت زن است (که در مرحلهی قبل تبیین کردیم) که چون مقولهی استنباطی است ضرب در ظرفیتها و محدودیتها میشود یعنی ظرفیتها و محدودیتهایی مناسب با این دورهی تاریخی است که با ضرب در نظام شخصیت، الگو به دست میآید. این به یک معنا ذهنی است یعنی یک الگوی مطلوب است. شرایط موجود ما اقتضای تام و تمام چنین الگویی را ندارد اما به یک معنا عینی است، یعنی مقام الزامات و اقتضائات زمان، ظرفیتها، فرصتها و موانع به صورت کلان در آن دیده شده است. انواع ظرفیتها و محدودیتها عبارتنداز:
۱- شرایط زیست محیطی ۲- ظرفیت علمی و اطلاعاتی ۳- ظرفیت فنی و تکنولوژیک ۴- ظرفیت اقتصادی ۵- ظرفیت سیاسی۶- ظرفیت روحی عاطفی . این ظرفیتها،ظرفیتهای واقعی هستند. ما درکتاب الگوی جامع شخصیت زن مسلمان در جدولی به ماهیت این ظرفیتها اشاره کردیم. ماهیت آن، این ساعت خاص و شرایطی است که ما در حال حاضر درآن هستیم (این مناسبات نیست) الگو از طریق یک تعبیه برای آینده تغییرات متناسب با نظام الگویی را در مقابل شما میگذارد تا بتوانید براساس آن، وضعیت موجود را شناسایی کنید و تغییر دهید. شما میگویید الگوی مطلوب ما در اشتغال زنان با توجه به نظام شخصیت زن این است اما نوع اشتغال، ساعت کار، ارتباط زن و مرد، توجه به خانواده،شیفت بندی و اشتغال همزمان در این نوع اشتغال چگونه ممکن است؟ آیا از نظر میزان انرژی فیزیکی یا روحی تناسب کار را با بعد روحی رعایت میکنیم؟ آیا شخصیت زن را از نظر رفتاری بررسی میکنیم؟ متخصصان به شما الگو میدهند، این بهترین الگویی است که میتواند مجموعهای نظام شخصیت زن را در بعد اشتغال تغییر دهد اما وقتی به واقعیت نگاه میکنید و متوجه میشوید که واقعیت با این الگو تفاوت دارد . طراحی الگوی مطلوب، تغییر همین واقعیت موجود است. نکتهی مهم این است که شما ببینید تا کجا آمدهاید ما در ابتدا یک تلقی از شخصیت زن داشتیم، مجموعهی از احکام مجزا از هم که تبدیل به یک نظام معارف هدفمند در باب شخصیت زن شد. سپس این ارزشها، اصول و چارچوبها به عنوان چارچوبهای برنامهی زندگی تبدیل به یک الگوی عملی شد یعنی اگر آنجا ما با صدگزارهی توصیفی یا تکلیفی یا ارزشی در باب اشتغال زن مواجه بودیم، امروزه اینها در قالب یک الگوی مطلوب در مقابل چشمان ماست و میگوید: اشتغال زن در این شرایط باید دارای این ویژگی عینی و عملی باشد. باز هم این یک الگوی مطلوب است که جهت تغییر ما را نشان میدهد.گام سوم این است که شما مسئله شناسی میکنید یعنی موانع و فرصتهای عینی را شناسایی میکنید و وضعیت موجود را میشناسید. من درکجا هستم و تا الگوی مطلوب چه فاصلهای دارم؟ در چه بخشهایی منطبق هستند و در چه قسمتهایی میزان تفاوت هر بخش با این وضعیت الگوی اشتغال من درکجاست؟ به اینگونه برخورد مسئلهشناسی میگویند. پس ما برای رسیدن از نظام شخصیت به الگو یک اقدام میانی به نام شناخت ظرفیتها و محدودیتها انجام دادیم که به این واسطه نظام را تبدیل به الگوی عملی کردیم که خود دانش خاصی میخواهد یعنی جامعه شناسی، روان شناسی و اقتصاد اسلامی میخواهد. زیرا یک الگو است و ابعاد مختلفی دارد یعنی علوم انسانی اسلامی میخواهد. ولی راه این است که آن نظام را تبدیل به یک الگو کنم. ابعاد و چارچوب الگوی توسعهی اشتغال زنان مشخص و معلوم است اما در حال حاضر اجرایی نیست و با واقعیت من بسیار متفاوت است کاریکه انجام میدهم این است که به تعبیرساده،در اصطلاح فنی مسئله شناسی یا وضعیت شناسی میکنم شاید وضعیت شناسی تعبیر دقیقتری باشد در جایی ظرفیت شناسی میکردم تا الگو به دست آورم اما در حال حاضر وضعیتشناسی میکنم تا ببینم چه چیزی از شرایط موجود در راستا یا در جهت خلاف الگوی من است . با شناخت این وضعیت و با نظر به الگوی جامع خود برنامهی عمل را تدوین میکنم. این طور نیست که مجموعهای از مقررات را بنویسم یعنی در یک برنامهی جامع می گویم برای تغییر وضعیت اشتغال زنان از وضعیت موجود به الگوی مطلوب این اقدامات را در این بخشها پس از کارکارشناسی باید انجام داد. در نظام آموزش زنان چه تغییراتی باید ایجاد شود؟(چون زیر پایهی اشتغال و مشارکت اجتماعی-اقتصادی،آموزش است.) در تربیت زنان چه باید کرد؟ در حوزهی خانواده و مناسبات خانوادگی ، در حوزهی سیستمهای حمایتی اجتماعی چه باید کرد؟ یعنی دهها عنصر وجود دارد که البته در برنامه باید تنظیم شود. در برنامههای عمل میگویند شما برای ایجاد تغییر در طول پنج سال از وضعیت موجود به سوی مطلوب در ۱۰ یا ۲۰ بند این اقدامات باید صورت گیرد . این برنامهی توسعهی اشتغال زنان است. از درون این برنامه است که قوانین و مقررات به وجود میآید . اولاً در این موارد(تبیین نظام،تنظیم الگو و تدوین برنامهی عمل) همهی احکام اجرا میشود، اصلی و فرعی میشود، جایگاه هر قانون مشخص میشود و اگر در جایی الزام و محدودیتی برای زن وجود دارد در مقابلش شرایط دیده می شود اگر موانعی است زمینههای رفع آن مانع مشاهده میشود. یعنی در برنامهی عمل چون مبتنی بر نظام شخصیت زن در اسلام است پس تمام آموزههای دینی رعایت شده و چون مبتنی بر ظرفیتهاست ، عینی شده است. یعنی از گزارههای توصیفی و دستوری تبدیل به نمونههای عینی شده و چون ما مشکلات و موانع را مشاهده کردید و در حال حاضر یک برنامه دارید که شما میتوانید روی میز مدیران اجرایی و قانون گذاران قرار دهید و بر این اساس از آنها آیین نامه، مقررات، ضوابط، پیگیری اجرایی و تأمین بودجه بخواهید تا به وقوع بپیوندد، این موضوع را ما در نمودار کاملتری در پایان کتاب مرور میکنیم، و پس از آن نکاتی است که به عنوان نکات پایانی بیان خواهم کرد. در نمودار شمارهی ۱۱ صفحهی ۱۴۴ این مراحل نشان داده شده است .
نمودارشمارهی۱۱
ما در این جا گفتیم تبیین نظام شخصیت زن.اگر شما از داخل این دوایر تو در تو نگاه کنید در دایرهی سوم نظام تکوینی،اخلاقی وحقوقی را داریم. جایگاه نظام شخصیت زن در این دایرهی سوم است که در اولین تقسیم بندی دارای سه خرده نظام است با عنوان: ۱- نظام اخلاقی۲- نظام تکوینی۳- نظام حقوقی. اما در نمودار نشان داده شده است که ما برای دست یابی به این نظامها، این سه خرده نظام و نظامهای زیرین که به آنها اشاره کردیم قبل از آن نیاز به کار علمی داریم که اصول شخصیت زن را استخراج کنیم سپس به مجموعهی نظامها و جزئیات آن بپردازیم و این چگونه استخراج میشود؟ در دایرهی داخلی گفته شده که ما سه نیازمندی در حوزهی استنباط داریم که این موارد هماکنون نیز در حوزهی اجتهاد ما کم و بیش وجود دارد این مدل برای تکامل دادن و توجه به بسط آن روششناسی است که باید بسط پیدا کند و اگر کمبودی دارد جبران کند. ما از یک طرف با منابع و مآخذ مواجه هستیم و از طرفی به روششناسی متدلوژی نیاز داریمکه آن را از منابع استخراج کنیم واز طرفی نیازمند به مبانی نظری هستیم. بدون مبانی نظری چنین استنباطی ممکن نیست از طریق این سه عنصر اصول شخصیت زن در اسلام استنباط میشود و نظامهای سهگانه استخراج میشود و همانطورکه اشاره کردیم براساس نظامها با نگاه به واقعیتهای تاریخی، ظرفیتهای اجتماعی، تاریخی را شناسایی میکنیم یعنی ظرفیت شناسی میکنیم، با ضرب میان نظم و ظرفیت، الگوی جامعه را استخراج میکنیم سپس مسئله شناسی یا تحلیل شرایط یا وضعیتشناسی میکنیم دوباره با ضرب الگوی جامعه در وضعیت موجود برنامهی عمل میدهیم و از درون آن اقدامات اجرایی و عملی استخراج میشود. نگاه سیستمی به شخصیت زن را، اینجا میبینید البته این اختصاص به شخصیت زن ندارد همانند اینکار در مورد شخصیت مرد،کودک و حوزهی نهاد سیاست و نهاد اقتصاد نیز باید انجام شود. در این صورت است که وقتی ما میگوییم مکتب اسلام، واقعاً به این حقیقت دست پیدا میکنیم، من به عنوان نمونه کتاب نظام حقوق زن در اسلام از شهید مطهری را بیان میکنم با وجود آنکه ایشان در یک فرصت اندک به اقتضای خاص درآن شرایط که اصلاً شرایط حاکمیت نیست تنها در صدد پاسخگویی به یک شبهه وسؤال (در مجله) ایشان به این بحث پرداختهاند یا مثلاً کتاب حجاب یاآثار شهید صدر را ببینیدکه وقتی ایشان درآنجا مکتب اقتصادی اسلام را در اقتصاد ناب مطرح میکند این سیستم را چگونه طراحی میکند. این نگاه اگر بسط و توسعه پیدا کند تفاوتش با نگاه جزءنگر و تجددگرا که تنها میخواهد دین را در حوزهی فردی خلاصه کند و اسلام را به مؤلفان فکر مدرن و سکولارم تأویل ببرد چقدر تفاوت جوهری و اساسی دارند؟ این مدل، مدل شناخت درست اسلام و تحقق عینی، عملی و اجرایی اسلام است. یعنی هم چگونه معرفت یافتن به دین را به صورت کامل تضمین میکند و هم تحقق دین را تا حد ممکن در صحنهی عمل تضمین میکند. این نگرش سیستمی باید مدل سازی شود و در حوزهی مطالعات زنان بسط پیداکند یعنی پایان نامه، درسهای علمی و پروژههای مطالعاتی مختلف روی اصل و زوایای آن، کار کند و به سمت مطلوب جهت گیری کند. من در اینجا گریزی به سر فصل اصلی این دورهی بحث میزنم و اینکه اصلاً چرا این بحث در ذیل بحث جنبش نرم افزاری مطرح شده است. ما درست مبتنی بر این دیدگاه است که میگوییم تحقق دین، بازشناسی دین و رسیدن به آستانهی جامعهی اسلامی بدون یک خیزش علمی و جنبش اساسی تولید علم، ممکن نیست. گفتمان جنبش نرم افزاری در این نگاه سوم معنا و مفهوم خود را پیدا میکند. در نگاه سنت گرایی نیازمند به جنبش و خیزش علمی نیستیم چون در حوزهی دین، استنباطی را انجام میدهیم و همان مسیر را ادامه میدهیم. البتهکار و تلاش علمی نیز انجام میدهیم چونانکه در گذشته انجام دادند، اما نیازمند به یک خیزش و نهضت علمی نیستیم مسیری که آمدیم باید ادامه دهیم در حوزهی دین تکلیف مشخص است و در حوزهی دانشهای جدید نیز ربطی به دین ندارد، آنها نیز الگویی هستند که یا آنها را می پذیریم و یا نمیپذیریم. چون اعتقادی بر اینکه ما باید چیز جدیدی در حوزههای دانشهای جدید تولید کنیم وجود ندارد. از جهت رویکرد تجددگرایی نیز جنبش نرم افزاری بیمعناست چون دین به ساحت فردی و معنویت فردی فرومیکاهد وآن نیازمند به تولید دانش نیست، انسانها باید با درون خود و رفتار اخلاقی خود کنار آیند در حوزهی دانش روز نیز باید مسیر تجربهی تاریخی بشر را دنبال کرد که آن هم نیازمند تولید دانش نیست،البته تولید دانش میخواهیم، همین است که علوم را از جای دیگر ببینیم و اگر توانستیم گزارهای برگزارهی آنها بیفزاییم. اما از دیدگاه سوم که جریان تمدن گرایی است و گفتمان جنبش نرمافزاری در اینجا مطرح میشود ما هم نیازمند جنبش تولید دانش در عرصهی معرفت دینی هستیم. چون هنوز معرفت ما در حوزه های مختلف نظام مند نیست،نیازمند تکامل روششناختی هستیم باید حوزههای مختلف را بسط دهیم و بشناسیم و هم در حوزهی معرفت علمی نیازمند تولید دانش هستیم. علم اقتصادی که بر پایهی توسعهی مادی است و برای تأمین ساحت مادی و بدنی انسان است و رفاه را به عنوان الگو و قلهی سعادت تعریف میکند با آن چیزی که شما میگویید سعادت و رفاه، فقط پلکان اول است . یعنی من رفاه میخواهم تا بتوانم به تکامل برسم. این دو تلقی از توسعه است و این دو تلقی از توسعه دو مدل مختلف از توسعه میخواهد. تفاوت است میان این که شما در باب شخصیت زن تعریفی داشته باشید که زن هم مانند مرد در حیات اجتماعی دخالت میکند. برابریهای مادی را برای او تصویر میکنید، رفاه و تأمین اجتماعی او را در حد همان حداقل میبینید و مابقی آن را به عقل بشری میسپارید. تا اینکه شما معتقدید که زن و مرد در حیات انسانی و در نظام هستی جایگاه ویژه ای دارند.مرد و زن گل سرسبد نظام آفرینش هستند و قرار است از این بستر خاکی به افلاک برسند این نگاهش به عرصههای فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به کلی متفاوت است و اگر متفاوت شد الگوی توسعهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تفاوت پیدا میکند، نظام آموزش و پرورش شما دچار تحول میشود اینها بدون مبانی معرفتی و نظریههای علمی امکانپذیر نیست با مروری که در اینجا داشتیم ملاحظه کردید که در هر سه مرحله ما نیازمند به تولید دانش هستیم آنهم دانش بومی یعنی دانشی که با اهداف و فرهنگ جامعهی ما هماهنگ باشد چه در تبیین نظام شخصیت زن ما نیازمند جنبش نرم افزاری هستیم و چه در حوزهی الگوسازی براساس نظام معرفت دینی در حوزهی زنان نیازمند تولید دانش هستیم. علوم انسانی و اسلامی در بخش مطالعات زنان باید براساس مبانی دینی احیای مجدد شود، ما خواهران و برادرانی را میخواهیم که در حوزهی مطالعات زنان در علوم انسانی نظریههای بومی تولیدکنند. این نظریه است که میتواند به ما الگو دهد، شما از مدل های موجود در بخشهای جامعه شناسی اقتصاد مدیریت جدید نمی توانید الگوی اشتغال زنان مناسب با فرهنگ دینی را در آورید. این مسئله بسیار روشن است . اینجا ما جنبش تولید دانش میخواهیم . در برنامهی عمل نیز ما نیازمند نهضت هستیم، ما فکر میکنیم برای تدوین برنامه اگر الگو داشته باشیم با حضور چند کارشناس میتوانند آن را تدوین کنند. دنیای غرب برای اهداف و تدوین برنامههای خود دانشها و کارشناسیهای ویژه دارد. شما نیز باید متناسب با خوداز تجربه های دیگران استفاده کنید و مناسب با فرهنگ خود تولید دانش کنید و ابزارهای لازم را فراهم کنید، مدلهای طراحیکارشناسی را پدید آورید و همهی اینها عرصهی جنبش نرم افزاری است. حال از این فرصت استفاده میکنم و با این مقدمهای که در باب نگرش سیستمی به حوزهی مطالعات زنان داشتیم این مطلب را اعلام میکنم که حتی تلاشهایی که ما در حوزهی مطالعات زنان در دههی اخیر انجام دادیم تلاشهای جدی در سمت و سوی بومیکردن حوزهی مطالعات زنان نبوده است، البته تلاشهای بسیاری در این امر صورت گرفته و در حال حاضر نکتههای بسیار امیدوارکنندهای نیز در حال حاضر پدید آمده که جای تقدیر است اما این عرصه یک عزم جدی و شناخت همگانی میخواهد و ما در عرصهی جنبش تولید دانش در حوزهی مطالعات زنان نیازمند یک کار جدی و فراگیر هستیم.
ان شاءالله شما خواهران با دانشاندوزی و پژوهشهاییکه خواهید داشت این مسیر را تکمیل کنید و جامعهی اسلامی را به اهداف خود نزدیک کنید.
(پرسش و پاسخ)
در بخش تمدنگرایی اسلامی بحثی را با عنوان روششناسی اجتهادی مطرح کردید، که نشان میدهدکه در تمدنگرایی اسلامی علاوه بر آن که محتوا و مبانی مورد بازنگری قرار میگیرد، روششناسی نیز باید انجام گیرد. بنابراین این اعتقاد وجود دارد که مبانی این پارادایم بر روی روشها نیز تأثیر میگذارد. این سؤال را مطرح کنم که شما تفکر سیستمی را بیان میکنید در حالی که تفکر سیستمی ما با مبانی الهی ما تولید نشده مثلاً میتوان گفت تفکر سیستمی یک تفکر با فلسفهی مادی است، چگونه میشود با روشی که فلسفهی الهی در آن نیست این الگو را تولید کرد؟
نکتهی اول این است که لزوماً وقتی ما نامی را به کار میبریم به این معنا نیست که همهی آن چیزی را که دیگران تحت آن نام به کار میبرند مورد قبول ما است و ما هم بر همان اساس عمل کردیم. مشابهت در نامها همیشه پیش میآید زیرا به هر حال ما مجبور هستیم که واژهای را انتخاب کنیم و اما نکتهی دوم این است که در حوزهی روشها ما اعتقاد نداریم که یک روش لزوماً ۱۰۰% باطل یا ۱۰۰% درست است. ما معتقد به عقلانیت بشر در مرحلهی تنظیم و به کارگیری روشها هستیم. ما روش اجتهاد را نیز یک روش عقلانی میدانیم. اسلام از ما دعوت کرده که از عقل خود در بهرهگیری استفاده کنیم. همهی نکته این است که وقتی انسان عقلانیت خود را به کار می گیرد این عقلانیت جهت دار است شما می توانید از محصولات هر اندیشهای استفاده کنید مشروط به اینکه در هنگام عقل ورزی و با شیوهای که انتخاب میکنید مبانی چارچوب یا پارادایمهای خود را در این روششناسی درج کنید. همین روش اجتهادی که ما در شیعه داریم مشابهتهایی با فلان روش اجتهادی دارد که قبل از اسلام هم بوده، چرا که عقل انسان است و میاندیشد،سخن ما در این است که اگر روششناسیهایی وجود دارند که مبتنی بر مادیات هستند تا آنجایی که بر مبانی مادی ابتلاء دارند، باید اصلاح شوند.
ادعای ما این است که این روش سیستمی یک نگرش عقلانی است و لزوماً آن چیزی که دیگران میگویند نیست، خود ما نیز در آن خلاقیت و ابتکار به خرج میدهیم و بعد آن را مناسب با آن چیزی که هدف و مبانی خودمان است، طراحی میکنیم. آن را بنابراین همان طور که روش تجربی یک روش است و اصل روش مورد قبول است، آن روش تجربی که یک مکتب در یک فضای فرهنگی به کار می گیرد با مبانی نظری و ارزشهایی که او در آن مبانی درج میکند یک نتیجه میدهد . روش تجربی یک جهت پیدا میکند، وقتی شما روش تجربی را با مبانی و ارزشهای خودتان آوردید همان روش تجربی چیز دیگری را نشان میدهد. از این جهت ما منکر این نیستیم که نگرش سیستمی در دیدگاههای دیگر نیز وجود دارد اما آن چیزی که ما پیشنهاد میکنیم یک روش سیستمی بومی مناسب با فرهنگ و تفکر خودمان است.
(پرسش و پاسخ)
آیا این نظامی که طراحی میشود به تنهایی قابل اجرا و طراحی است، بدون اینکه مثلاً نظامهای مرتبط با آن مانند نظام اقتصادی طراحی و اجرا شود؟
(استاد)
منظورتان نظام شخصیت است؟ بله.
خیر، بهاین مطلب در ابتدای بحث نیز اشارهکردم، امکان پذیر نیست. این است که به نظامهای مرتبط به یکدیگر باید پیشبینی و عمل شود اما به این نکته هم توجه کنید که هیچ یک از اینها مطلق نیستند، نه الگویآن مطلق است، نه ارتباطآن با سایر نظامها و نه برنامهی عملآن مطلق است. ما در مقام واقعیت با میزانی از نسبیت سروکار داریم به هر میزان که بتوانیم نظام های دیگر را شناساییکنیم و آنها را به هم ربط دهیم، در اجرایکارمان موفقتر هستیم. اما لزوماً به این صورت نیست که شما باید تمام زوایا و ابعاد را ببینید، هر چه بیشتر ببینید و نظام را وسیعتر و الگو را جامعتر طراحیکنید، قدرت تشخیص و قدرت اجرای شما بالاتر میرود. به هر میزان که توانمندیهای شما محدودتر باشد و حوزههای کمتری از ارتباط را ببینید طبعاً تأثیرگذاری شما نیز محدودتر است اما این اصل که باید سایر نظام ها را ببینید، یقین نیست.
(پرسش و پاسخ)
نظر شما این است که میشود روش را منفک کرد و محتوایی که روش در آن قرار دارد را فرضکرد. من معتقدم روشی که در اینجا بسط دادیم کاملاً مبتنی بر یک روش کمی است. حتی جالب است وقتی فرمولهایی که شما ارائه دادید را مشاهده میکنیم، احساس میکنیم کاملاً از یک روش ریاضی استفاده شده است که مثلاً اگر بخواهیم به شخصیت زن بپردازیم این بایستی در آن ضرب شود. گوییما بایستیکمیتی را در این فرمول قرار دهیم و بعد منتظر باشیم تا ببینیم چه نتیجهای میدهد. در حالی که اساساً نگاهی که مبتنی بر دین است کیفی است و چندان با روشها و متدهایی که مبتنی بر کمیت هستند سازگاری ندارد.لذا احساس میکنم اگر ما با این روش بخواهیم به سراغ محتوای دین رویم و این نمودارهای خالی را پرکنیم، با یک ناسازگاری برخورد خواهیم کرد و یا بایستی با گزارههای دینی خود یک نوع رفتارهای کمی و ریاضی داشته باشیم،یعنی طوریآن را تعریفکنیم که خلاصه در این نظام بنشینند و این نظام شکل نهایی خود را بگیرد. آیا این برداشت که این روش شناسی کمی است یا به یک معنا کمیت محور است، درست است؟. خیر، این طور نیست شاید ما گاهی اوقات در بیان مطالب برای ساده سازی از شکلهای کمی استفاده کنیم ولی این به آن معنا نیست که ما درآنجاکمیتگرا بودیم. مسئلهی بعد این است که همیشه در روششناسی رابطهای میان کمیت وکیفیت وجود دارد، یعنی هیچ روششناسی نمیتواند بگوید من کیفی محض هستم، اگر کیفی محض شد از واقعیت عینی میبرد . شما نمیتوانید با کیفیت، کمیت را تغییر دهید. نکتهی مهم در روش شناسیها جایگاه کمیت وکیفیت است. ما میتوانیم از یک مکتب و متدلوژی کیفیتگرا به یک مکتب کمیتگرا تبدیل شویم. در همهی متدلوژیهای کمیتگرا، مبانی کیفیتی در جای خودش محفوظ است. من اعتقاد ندارم که نگرش سیستمی لزوماً کمیتگرا است، قدرت کیفیت، اتفاقاً قدرت کیفیت نگرش سیستمی بسیار بیشتر است یعنی کیفیتها را میبیند، اما مزیت دیگری که دارد این است که قدرت تبدیل کیفیتهایآن به کمیتهای نیز بالاست و ما در هیچ سیستم روش شناختی (حداقلآن سیستمی که با عینیت سروکار دارد) نمیتوانیم کیفیت را به کمیت تبدیل نکنیم، زیرا اگر این کار را انجام ندهیم اینکیفیت به واقعیت عینی نسبت پیدا نمیکند. اما طبیعتاً ممکن است این نقد وارد باشد. این نیز یک روش پالایش یافتهی صد در صد نیست، مهمتر از جزئیات آن اصل نگرش است.
(پرسش و پاسخ)
آیا سعی کردهاید محتوا رادر این نظامی که ترسیم کردهاید قرار دهید؟ زمانی که نمودار اول را توضیح میدادید برای من این سؤال پیش آمدکه در نظام اخلاقی و همینطور در نظام حقوقی (که باید تفاوت آنها در اسلام کاملاً متمایز باشد) نسبت اخلاق با حقوق به چه صورت است؟ اگر در ترسیم بعد ذهنی برای نظام شخصیت زن بر اساس اصول و مبانی تشیّع پیش رویم آیا به نتیجهای خواهیم رسید؟
البته ما در حال حاضر تابع نتیجه نیستیم، این بحث روششناسی است، حتی در اینجا بحث روششناسی نیز مطرح نیست بلکه بحث، نگرشی و رویکردی است. ما میخواهیم بگوییم فعلاً در جامعهی خود در یکی از این سه قالب در حال اندیشیدن هستیم و میتوانیم بیندیشیم ، ممکن است کسی یک مدل یا رویکرد چهارمی را ارائه دهد، اما ما میگوییم امروزه اسلام شناسی و معرفت دینی در یکی از این سه رویکرد در حال اتفاق افتادن استکه هر کدام ازآنها مقومها و نتایجی دارد، در نگرش سوم که ما از آن دفاع میکنیم معتقدیم تنها با نگرش جامع است. (حالا شما نام آن را هر چه میخواهید بگذارید. شاید ما تلاش کنیم نام جدیدی پیدا کنیم و وقتی تکامل پیدا کرد بتوانیم معانی جدیدی به آن دهیم)ا در رویکرد سوم نکته این است که حتماً باید همه نسبتها، مبانی، اصول و فروع، اهداف و احکام اینها همه با هم در یک مجموعهی یکپارچه دیده شود. حالا بعد از اینکه این نگرش طراحی شد و متدلوژی آن هم از همهی این نواقص پیراسته شد، میخواهیم آن را اجرا کنیم، چه نتیجهای میخواهد؟ هر نتیجهای که داد،کسی که ملتزم به مبانی دینی است به آن وفادار است.
(پرسش و پاسخ)
ملتزم به مبانی دینی یا ملتزم به روشی که ما به آن میدهیم؟
به هرحال روش را نیز قبول کرده است یعنی اگر کسی در این رویکرد میاندیشد و این روششناسی را هم باور میکند، (ما این روش شناسی را ما روششناسی پیچیدهای نمیدانیم) یعنی عملاً در بسیاری از اوقات آن را اجرا میکنیم.
اتفاقاً بسیار قدیمی است و به صورت سیستمی به آغاز قرن شانزدهم بر میگردد. یعنی این روش، با ظهور فلسفهی جدید این روش مطرح شده است؟
خیر، اصلاً این طور نیست. امروزه اعتقاد بر این است که اگر بخواهیم به مستندات و مدارک نیز مراجعه کنیم. در همیشهی تاریخ ما دو رویکرد روششناختی داشتهایم، یکی رویکرد جزءنگر و دیگری رویکرد کل نگر. تاریخ همیشه ردپای این دو رویکرد را نشان دادهاست. این دو نگرش در فلسفهها و نگرشهای اجتماعی قدیم از دیرباز وجود داشته است و در دوران معاصر نیز تنظیم ، تقریر، تبیین و تفسیرهای مختلفی از هر کدام از آنها وجود دارد. به عبارتی دیگر شما چه طور میگویید منطق ارسطویی، منطق اندیشهی انسانی. برای ارسطو نیست بلکه کشف شده است. شما میگویید روش استقراء، یک روش عقل بشری است یعنی در طول تاریخ به این شکلکشف شده است، مانند ریاضی است. مدل ریاضی یک روش تجزیه و ترکیب عناصر است. این را شما کشف و بازسازی میکنید، روش سیستمی نیز چیزی است که برای ذهن است، همیشه بوده و در مراحل مختلف اجرا شده، تغییرها بسطهای مختلف پیدا کرده، من اعتقاد ندارم که روش سیستمی مربوط به یک دورهی خاص است. چنانکه روش منطق ارسطو را نیز مختص به دورهی منطق ارسطو نمیدانم، معتقدم که یکی از سیستمها و سازوکارهای عقلانی بشر برای برخورد با پدیدههاست.
(پرسش وپاسخ)
با توجه به اینکه ما یک نظام را در محیط اجتماعی در نظر میگیریم و بشر معمولاً در محیط خلأ زندگی نمیکند و در تعامل با نظامهای دیگر است و با توجه به اینکه شما فرمودید نگرش شما سیستمی یا نظاممند است و ما میتوانیم اجتماع و جوامع را مجموعهای از نظامها بدانیم، میخواستم بپرسم در مورد فرض شما و نظامی که تدوین کردید آیا در مورد گسترش و توسعهی این نظام و نظامهای دیگر تقابل و تعامل آن را بررسی کردهاید یا نه؟
(استاد)
با نظامهای دیگر یعنی چه؟
مثلاً همین تفکر دیدگاه سنتی، یک نظام اجتماعی را به وجود آورده از افرادی که به این سبک زندگی، تفکر وعمل میکنند و یا دیدگاه تجددگرایی یعنی اگر ما افراد را نگاه کنیم میبینیم که براساس همین نظامها زندگی میکنند. ما در مورد نظام اسلام نیز همین را داریم، یعنی میگوییم خلأیی وجود ندارد که در رابطه با تعامل با نظامهای دیگراست. حالا شما در رابطه با تعامل با نظامهای دیگر بفرماییدکه این نظام با نظام دیگر چه تعاملی میتواند داشته باشد؟با توجه به اینکه ما در خلأ زندگی نمیکنیم.
نکتهی اول درست است، ما در خلأ زندگی نمیکنیم، همانطور که اشارهکردم ما در نگرش سیستمی معتقدیم که یک نوع قواعد و سازوکارهای عقلانی بشر است، یعنی چیزی است که خداوند به انسان داده است. همانطور که با روش ریاضی، استقراء، قیاس،میاندیشد یک روش هم روش سیستمی است، از آن طرف اعتقاد داریم که کل نظام خلقت یک سیستم است، زیرمجموعهای دارد،که به هم پیوسته هستند. هیچ عنصری در این عالم بدون تأثیرگذاری با عنصر دیگری نیست، اصلاً معتقدیم بحث هدفمندی در معرفت قرآنی جز با این سیستم تفسیر مناسب پیدا نمیکند، در نگاه جزءنگر هدفمندی یک معنای بسیار نازلی دارد، نگاه کل نگر،نگاه سیستمی است که میتواند نشان دهد که چطور نظام عالم در عین حال که هدفهای بخشی دارد، منحل در یک هدفهای کلی است. شما درگوشهای از این عالم نشستید، دعایی میکنید یا عملی انجام میدهید، این کار شما در اینگوشهی عالم میتواند روی نظام هستی تأثیر بگذارد. مهم این است که جایگاه شما در این سیستم کجا باشد. اینکه میگوییم نقطهی تأثیر شما از جایی به جای دیگر تفاوت پیدا میکند، اینکه شما کجا باشید و به چه عنصری دست بزنید در تغییر این سیستم و محیط مؤثر است وبسیاری چیزهای دیگر. به نظر میرسد نظام عالم و نظام هستی که خداوند آفریده یک سیستم است، حیات انسانی یک سیستم است، موجود انسانی یک پاره سیستم در همهی مجموعه است. منطقی هم که میتواند این حیات و هستی و این وحی را که نسخهی دیگری از هستی است را تدوینکند، روششناسی سیستمی و نظاممند است. یکی از خصوصیات روش سیستمی درست همین نکتهای است که میفرمایید یعنی زمانی که بخواهد یک پدیده را ببیند هیچ وقت در ذهنش آن را تحلیل نمیکند، شیء را از واقعیت و متنش نمیبرد. همه چیز را در جایگاه خود قرار میدهد آنجا که میخواهد از اصول، ارزشها و نظام معرفت وحیانی صحبت کند آن را در جایگاه خود قرار میدهد، در جایی که صحبت از عینیت و عمل است کاملاً میبیند موانع کجاست و من باید با کدام شرایط عمل کنم ، برنامهام را باید در کدام محیط اجرایی کنم، این است که اگر کسی این نگرش سیستمی را داشته باشد باید تمام آنها را ببیند، اگر نبیند شناخت درستی ندارد. حالا در این سیستمکجا باید دیده شود؟ اشاره کردم در دو قسمت، نظامهای دیگر دیده میشود. یکی در حوزهی ظرفیتها و محدودیتهاست یعنی آنجایی که شما میخواهید الگو بسازید، میبینید که نظامهای رقیب شما چه میکنند.همهی آنها را میبینید، اما وقتی با نگاه جزءنگر وقتی میبینید، منحل در آن میشوید ، در نگاه سیستمی میبینید تا در سیستم خودآن را منحلکنید و موانع آن را تغییر دهید و خود را برای آن جایگاه تعریف کنید.
(پرسش و پاسخ)
نظام، نه الگو را، ما میگوییم نظام، یک مجموعهی به هم پیوستهی قاعدهمند و تعریف شده است که البته معرفت به آن تکامل پیدا میکند یعنی ما در حوزهی معرفت وحیانی کاملاً میتوانیم روز به روز معرفتهای جدید کشفکنیم، اما وقتی میخواهیم آن را عملیاتی کنیم، حتماً تغییر میکند. شرایط زمان در صورت و شکل آن کار، در الگو و در اقدامات عملی تأثیر میگذارد. موضع دومی که ما در نظامهای رقیب میبینیم موضع وضعیتشناسی است یعنی هم در وضعیتشناسی و هم در ظرفیتشناسی ما نظامهای رقیب را میبینیم. لکن آن را در برنامه والگوی خود منحل میکنیم.
(پرسش و پاسخ)
خیر، تمام نقطهی مزیت این مدلی که ما بیان میکنیم، این است که اندیشه را با عمل پیوند میزند، یعنی معتقدیم که شما باید آن اندیشه و معرفت ناب را در یک سیستم به عمل پیوند بزنید و این امکان پذیر نیست مگر اینکه بتوانیدآن را در ساحتهای مختلف در عینیت تنزل دهید تا بتوانید واقعیت را ببینید، مسئله را کشف کنید و اقدام مناسب را در مقابل مسئله پیش بینیکنید. اصلاً ویژگی این روششناسی و نگرش این است.
(پرسش وپاسخ)
در مباحثی که در طی این دو جلسه مطرح شد ما فقط روش را شناختیم و در واقع الگویی ارائه نشد، مثلاً آیا روشیکه شما پیشنهاد دادید برای یک الگوی مناسب انجام شود، اجرایی شده یا نه؟ اگر اجرایی شده آیا به تفاوتهای فردی اشاره شده؟ چرا که همه جا اشاره شد نظام شخصیت روحی، نظام شخصیت ذهنی، خانوادگی، همسری، فرهنگی، اما همیشه تفاوت های فردی وجود دارد نه تنها میان زنان بلکه بین تمام افراد بشر، تفاوتهای فردی وجود دارد؟ آیا در این نگرش به این مسئله اشاره شده و این مسئله توجیه شده است یا نه؟
شما دوسؤال را مطرحکردید، یکی اینکه آیا این روش اجرایی شده یا نه، گوشه و کنار مطالعاتی انجام شده و در حال انجام است، اما امروزه این الگو در بخش کاملی عرضه نشده است. بنابراین معتقدم تا این متدلوژی کاملاً در بین حوزههای علمیه و دانشگاه جا نیفتد و محققان با این روشکار نکنند، محصول نداریم. مثلاً شما یک ماشینی را یا میشناسید یا نه و آن را در گوشهی منزل پارک کردید و نمیتوانید با آن جایی بروید،یعنی ابتدا باید آن را بشناسید، مزیتهای آن را تشخیص دهید، بعد سوارش شوید تا بتوانید با آن حرکت کنید، این کار را آن ماشین انجام میدهد اما نکتهی دوم که فرمودید تفاوتها در کجا دیده میشود؟ تا مقداری که مربوط به خود نظام است در نظام دیده شده اما در الگو در یک رتبه دیده میشود و در برنامهی عمل نیز در یک رتبه است. یعنی در خود برنامه این تفاوت دیده میشود ولی لزومی ندارد که شما در یک اقدام جمعی همهی خصوصیات فرد را ببینید. خصوصیات فرد به فرد واگذار میشود.امروزه در حوزهی اشتغال در جامعه میگویند این انواع مختلف اشتغال یا آموزش است، تفاوتها را مشاهده میکنید، یعنی میبینید که ما افرادی با این گرایشها داریم و باید مناسب با آنها باید مشاغل خاصی را پیشبینی کنیم، شیفتهای خاص،آموزشها و واحدهای درسی خاصی را ببینیم ولی اینکه من با این ویژگی خاص کدام را انتخاب میکنم، تشخیص من است . وظیفهی برنامهی اجتماعی ایجاد بسترهای متنوع برای گرایشهای مختلف است، اما تفاوتهای فردی، دیگر به اختیار افراد است و آن سیستم به آنها اجازه میدهد در آن مرور کنند؟
یکی از نکات مهم در نگرش سیستمی توجه به تنوع است. تنوع یکی از ویژگیهاست . اینکه من میگویم الگو باید روی آن بحث کرد از بعضی جملههای آن بسیار سریع گذشتیم، آنجا اشاره شد هنگامیکه ما تغییر الگو را مقابل نظام میگذاریم یعنی تنوع، الگو کاملاً تحولپذیر و تکاملپذیر است. امروزه ما در الگوی حجاب و پوشش احکام، ضوابط، مناسبات در مورد پوشش زن، پوشش مرد و روابط زن و مرد داریم اما به دنبال این نرفتیم که الگو طراحیکنیم. مگر الگوی پوشش یکی است، شرایط و زمانهای مختلف وجود دارد، مهم رعایت آن ضوابط است. پوشش در محیط اشتغال با پوشش در محیط جامعه، پوشش در خانواده، پوشش برای ارتباط محرمان ونامحرمان، پوشش از یک شغل به شغل دیگر متفاوت است. مگر خانم پزشکی که در حال انجام عمل جراحی است میتواند همان لباسی را بپوشد که در خیابان به تن دارد. نقش الگوسازی، ابداع و خلاقیت اینجاست. همهی نکته در نگرش سیستمی این است که چگونه میتوان مجموعهی سیستم این خرده سیستمی که در باب پوشش و مناسبات داریم در لباس های متنوع متناسب با شرایط امکانات و ظرفیتهای خاص قالبریزی کرد. امکانات و تکنولوژیهای جدید میآیند که ممکن است امکانات پوششی جدیدی را ایجاد کنند و شما با خلاقیت خود مدلهای جدیدی برای پوشش ارائه میکنید. اتفاقاً نگرش سیستمی و توجه به الگو ۱- تنوع میآفریند۲- زمینهی نزدیک شدن به آن نظام را فراهم میکند.
با امکانات پنجاه سال پیش ممکن است وقتی اشتغال خاصی داشتید، نتوانید پوشش با همهی ضوابط اسلامی را رعایت کنید. اما تکنولوژی جدید ، ابزارهای جدید، نوع مواد جدید این امکانات را برای شما فراهم میکند تا با توجه به آن کاری که میخواهید انجام دهید بتوانید تمام آن ضوابط را رعایت کنید. آن ظرفیتهاییاست که گفتم برخی از ظزفیتها، ظرفیتهای طبیعی، زیست محیطی و تکنولوژیک هستند. همهی اینها تنوع میآفرینند ، اما این تنوع در خدمت چه چیز است؟ در خدمت نزدیک کردن ما به اجرای آن نظام شخصیت زن برای دست یابی به آن اهداف متعالیاش است ، یعنی تمام اینها مسیرهایی است که به ما کمک می کندتا بتوانیم پلکان ترقی و تعالی را طی کنیم.