که رودها اینقدر بیتابانه میخروشند،
که ابرها نالهکنان میگریند
که زمین اینقدر احساس غریبی میکند!
سایه ات را از سر زمین مگیر ….
گویا واقعه ای رخ داده است که بادها اینگونه پریشانند
که رودها اینقدر بیتابانه میخروشند،
که ابرها نالهکنان میگریند
که زمین اینقدر احساس غریبی میکند!
گویا واقعهای رخ داده است
که صدای بیتابی و ضجه فرشتگان، در آسمانها پیچیده،
که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته،
که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!
شاید مصیبتی بزرگ، دامنگیر خاک شده است.
آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق!
روشنان حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛
تاریکی، افقهای پس از تو را تاب نمیآورد.
سایه مهربانیات را از سر دنیا نگیر؛
دستهای یتیمی خاک،
تا ابد به جستوجوی وجود بهارانهات،
در به در خواهد شد.
اگرچه سخت میگذرد برایت،
اگرچه لحظههایت سرخند و دلگیر،
اگرچه دورت حصاری کشیدند
تا فاصلهای باشد بین تو و دنیا،
اگرچه دستهای «معتمد»ها،
تو را پنهان کردند از چشمها؛
تنها از ترس حقیقت محضی که از خانه تو برخواهد خاست
تا عدالت را در زمین فراگیر کند،
کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو
سایهات را از سرِ زمین مگیر!
هر چند دیوارهای فاصله «بنیعباس» بلندتر میشد،
عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر میشد.
هر چه دایره محاصره «معتمد»ها تنگتر میشد،
میدان جاذبه عشق و محبت تو گستردهتر میشد.
تو در احاطه کینهها و نفرتها،
در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی
و آنگاه، با سرانگشت معجزه و غیب،
بند از پای گرفتاران میگشودی.
آه، مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت،
آتشی انداخته بود به جان کوردلان
که میپنداشتند میتوانند
حقیقت محتوم جهان را عوض کنند.
چه زیبا جانها را
به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی!
چه زیبا فلسفه غیبت و ظهور موعود را بیان کردی؛
جانها هنوز در آتش انتظار موعود شعلهورند.
و امروز، روز توست؛
روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشتهها،
روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها.
سامراء ماتمکده…
عسکری از دار فانی دیده بسته
گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته
گشته سامرا دوباره وادی غم
بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم
عازم جنت شده با قلب سوزان
نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان
او به دست معتصم گردیده مسموم
قلب پاک انورش را کرده مغموم
شست و شو داده پسر جسم لطیفش
شد به سامرا مکان قبر شریفش
حسن عسکری علیه السلام را به پیشگاه فرزند غائبشان ؛
امام عصر؛حضرت مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی
ظهوره وشیعیان آن امام همام تسلیت عرض می کنیم
نگاهی گذرا بر زندگی سراسر رنج امام عسگری علیه السلام
ابومحمد، حسن بن علی العسکری علیهم السلام در ماه ربیع الاخر سال ۲۳۱ (و به نقلی ۲۳۲ ق) در مدینه به دنیا آمد.
پدر بزرگوارش امام علی هادی علیه السلام و مادرش بانویی صالح و عارف به نام سوسن (یا حدیثه یا سلیل) بود. آن حضرت ۲۲ یا ۲۳ سال داشت که پس از شهادت پدر بزرگوارش (در سال ۲۵۴ ق) به امامت رسید و در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ ق که حدود ۲۸ یا ۲۹ سال داشت، شربت شهادت نوشید و در خانه خود، در جوار تربت شریف پدر در سامرا به خاک سپرده شد.
در شمایل آن حضرت آوردهاند که رنگش گندمگون، چشمانش درشت و سیاه، رویش زیبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود و با وجود جوانی، مشایخ قریش و رجال و علمای زمان را تحت تاثیر خود قرار میداد. دوست و دشمن به برتری او در علم و حلم و جود و زهد و تقوا و سایر مکارم اخلاق اذعان داشتند. چون او و پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلام در محله عسکر (قرارگاه سپاه) در شهر سامرا زندگی می کردند، به «عسکری» لقب یافتند و نیز این دو امام مانند امام جوادعلیه السلام به احترام جد بزرگوارشان حضرت رضا علیه السلام به «ابن الرضا» مشهور بودند.
مدت کوتاه حیات این امام همام به سه دوره تقسیم می گردد: تا چهار سال و چند ماهگی (و به قولی تا ۱۳ سالگی) از عمر شریفش را در مدینه به سر برد، تا ۲۳ سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا می زیست (۲۵۴ ق) و تا ۲۹ سالگی یعنی شش سال و اندی پس از شهادت امام دهم علیه السلام در سامرا ولایت بر امور و پیشوایی شیعیان را به عهده داشت. امام هادی علیه السلام پسری به نام ابوجعفر محمد داشت که در زمان حیات حضرت از دنیا رفت. همچنین پسر دیگری به نام جعفر داشت که نزد شیعیان به لقب «کذاب» معروف شد؛ زیرا بعد از آنکه امام عسکری علیه السلام به امامت رسید، وی مدعی امامت گردید و شروع به کارشکنی و توطئهگری و فتنه انگیزی بسیار نمود و بعد از رحلت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام هم دعوی امامت کرد و منکر وجود امام غایب (عج) شد.
خورشید در بند
در حوادث رجب سال ۲۵۵ قمری گفتهاند که دو تن از سادات حسنی در کوفه خروج کردند و در نتیجه به دستور حکومت عدهای گرفتار و زندانی شدند. یکی از این اشخاص ابوهاشم جعفری است که روایت میکند شبی امام حسن عسکری علیه السلام و برادرش جعفر را به زندان آوردند و جعفر زاری و بیقراری میکرد؛ ولی حضرت عسکری علیه السلام او را ساکت مینمود.
آن حضرت مدتی از ایام حبس خود را نزد شخصی به نام علی بن اوتامیش گذراند و این مرد با همه شدت بغض و عداوت به آل محمد(که درود خداوند بر او خاندانش باد) پس از یک روز از مشاهده احوال امام، از پیروان و معتقدان ایشان گشت.
می گویند عباسیان و منحرفان از آل محمد(که درود خداوند بر او خاندانش باد) بر صالح بن وصیف، متصدی زندانی کردن امام، فشار آوردند که بر حضرت در زندان سخت بگیرد، وی گفت: «دو تن از شرورترین افراد را مامور این کار کردهام، اما با دیدن حسن بن علی تحول یافته و روی به عبادت و نماز آوردهاند و وقتی علت این تغییر حالت را از ایشان پرسیدم، گفتند از فیض دیدار امام به این سعادت رسیدهایم.
او تمام روزها را روزه میگیرد و هر شب تا بامداد به نماز ایستاده است، با هیچ کس سخن نمیگوید و جز عبادت به کاری دیگر نمیپردازد، مهابت او بدان حد است که وقتی به ما نگاه میکند، به لرزه می افتیم و خود را به کلی میبازیم» .
در آن زمان خلافت عباسی بر اثر ضعف شدید خلفا و ناشایستگی ایشان سخت در معرض خطر بود و غلامان ترک و دیگر غلامان بر دربار خلافت مسلط بودند و امر و نهی به دست ایشان بود.
از سوی دیگر در همان سالها شورش «صاحب الزنج» در بصره و قیام یعقوب ابن لیث صفار در ایران رویداد و خلافت سخت در معرض تهدید قرار گرفت. بنابراین وجود شخص بسیار محترم و بزرگواری مانند امام حسن عسکری علیه السلام و فرزند او برای عباسیان بسیار ناگوار بود میترسیدند که اگر حادثهای پیش آید و در آن جمعی از عباسیان از میان بروند، هیچ کس شایستهتر ازعلویان و در میان ایشان شایستهتر از امام و خاندانش برای خلافت نخواهد بود.
ابو الادیان میگوید: من خادم امام عسکری بودم و نامههایش را به شهرهای دیگر می بردم و جواب میآوردم. در بیماری منتهی به رحلت وی هم نزد او رفتم نامههایی را که نوشته بود، به من داد و فرمود به مداین ببرم. من رفتم و بعد از پانزده روز برگشتم، اما دیدم بانگ زاری و شیون ازخانه امام بلند است و جعفر بن علی بر در خانه ایستاده به تعزیت شیعیان پاسخ میدهد.
با خود گفتم: «اگر این مرد امام شده باشد، کار امامت دگرگون خواهدشد.» در این هنگام خادمی آمده و به جعفر گفت: «کار تکفین تمام شد. بیا بر پیکر برادرت نماز بگزار.»
جعفر و همه حاضران به داخل خانه رفتند. من هم رفتم و امام را کفن شده دیدم. جعفر پیش رفت تا در نماز امامت کند. وقتی خواست تکبیر بگوید، ناگهان کودکی با چهرهای گندمگون و مویی کوتاه و مجعد و دندانهایی که بینشان گشادگی بود، پیش آمد و ردای جعفر را کشیده، گفت: «عمو، عقب برو. من برای نماز بر پدرم از تو شایسته ترم» .
جعفر درحالی که رنگش از خشم تیره شد، عقب رفت و آن کودک بر جنازه امام نماز گزارد. او حضرت مهدی موعود، امام دوازدهم (که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند) بود.
آثار بیادگار مانده از امام حسن عسگری علیه السلام
تفسیر قرآنی در دست است که به این امام همام منسوب است و عده ایاز جمله علمای شیعه این تفسیر را تایید نمودهاند.
دیگر از آثار امام علیه السلام نامهای است که به اسحاق ابن اسماعیل نیشابوری نوشتهاند. دیگر مجموعه حکم و مواعظ و کلمات قصار امام است که در کتب تاریخ و حدیث ثبت است.
اثر دیگر منسوب به امام «رساله المنقبه» در مسائل حلال و حرام است که ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» از آن سخن گفته است. در همین کتاب قطعهای از احکام دین منسوب به امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام منقول است. به علاوه احادیث و ادعیه بسیار از آن حضرت روایت شده است.
منبع :دایره المعارف تشیع
پس ازحضرت موسى بن جعفر(ع) سالهاى بسیار در سیاه چالهاى هارون به سربرد، چنان مىنماید که امام دیگرى جزامام حسن عسکرى(ع) به این سرنوشت دچارنشد. امام عسکرى(ع) از سال ۲۵۴ تا ۲۶۰ سختترین روزهاى زندگىاش را زیر نظر سهخلیفه غاصب (معتز و مهتدى و معتمد) گذراند.
آنان هرگز به زندان بسنده نکردند; بلکه بارها اندیشه پلید از میان بردنحضرت در سر پروراندند و در پرتو قدرت الهى که با خلع از خلافت، قتل و یا دیگرمشکلات روبرو شدند.
۱ امام عسکرى و معتز عباسى
معتز عباسى، پس از تصدى خلافت، روش اسلافش را پیشگرفت، امام عسکرى را شدیدا زیر نظر قرار داد، چند بار روانه زندان ساخت و اورا به دست جنایتکارى به نام صالح بنوصیف سپرد.
صالح بنوصیف، که از دشمنان اهل بیتبود، فرصت را غنیمتشمرد، افرادى پستتراز خود را در زندان بر امام گماشت تا در طول شبانهروز حضرت را آزار دهند.
على بنعبدالغفار مىگوید: روزى گروهى از عباسیان و دستهاى از منحرفان [ودشمنان اهل بیت] بر صالح بنوصیف وارد شدند. صالح به آنان گفت: نمىدانم دیگرچه کنم؟ دو تن از شرورترین افرادى که سراغ داشتم، بر او گماشتم; اما چنان درآنها تاثیر نهاد که در مدتى کوتاه اهل عبادت شدند. از آنان پرسیدم: دربارهاش چه مىگویید؟
پاسخ دادند: چه بگوییم در باره کسى که روزها روزه مىدارد و شبها تا بامدادنماز مىگزارد; نه سخن مىگوید و نه به کارى جز عبادت مىپردازد. هرگاه به اونگاه مىکردیم، لرزه بر انداممان مىافتاد و توان تدبیر خویش از کف مىدادیم.
هنگامى که عباسیان این سخن را از صالح بنوصیف شنیدند، در نهایتخوارى ازنزدش بیرون رفتند. (۱)
از این گفتگو چنان برمىآید که بداندیشان و دشمنانامام(ع) نزد صالح بنوصیف شتافته بودند تا از او بخواهند عرصه را بر امامتنگتر کند، اما سیماى ملکوتى حضرت چنان جذاب بود، که حتى پستترین افراد رادگرگون مىساخت و به عبادت وا مىداشت.
به گفته برخى از مورخان، معتز امام را به دست على بناوتامش، که از دشمنانسرسخت اهل بیتبود، سپرد.
على به شدت تحت تاثیر واقع و از دوستان صمیمى اهل بیتشد.
شیخ مفید از محمد بناسماعیل علوى چنین نقل مىکند: امام نزد على بناوتامشزندانى گردید و به او، که از دشمنان خشن آل ابىطالب بود، دستور داده شد تابر امام سختبگیرد. مدتى نگذشت که فرزند اوتامش در برابر امام چهره بر زمینسایید; هیبت و عظمت امام چنان بود که نمىتوانستبه حضرت بنگرد. چون امام اززندان بیرون آمد، على بناوتامش سرآمد روشنبینان و نیکگفتارانى شده که حضرترا به بزرگى یاد مىکردند. (۲)
فشارهاى سخت و گوناگون بر امام، معتز عباسى راقانع نساخت. او سرانجام به سعید حاجب دستور داد امام را به طرف کوفه برده،در راه به قتل برساند. (۳) حضرت به درگاه پروردگار شکایتبرد و معتز را نفرینکرد. سه روز بعد، در اثر دعاى امام عسکرى، معتز به بدترین وضع کشته شد. (۴)
اربلى از کتاب الدلایل چنین نقل مىکند: محمد بنعبدالله مىگوید: زمانى که[معتز] به سعید حاجب دستور داد تا امام عسکرى(ع) را به طرف کوفه ببرد،ابوالهیثم به امام نوشت: فدایتشوم در باره شما خبرى به ما رسیده، که ما راسخت نگران کرده است. حضرت در پاسخ نوشت: پس از سه روز گشایش فرا مىرسد. معتزدر روز سوم کشته شد. (۵)
۲ امام عسکرى(ع) و مهتدى عباسى هنوز امام عسکرى ازستم معتز کاملا رهایى نیافته بود، که به ستم مهتدى عباسى گرفتار شد. هر چنداین فرد به زهد شهره بود! (۶) ولى خلافت چنان دگرگونش ساخت که یکباره کمر بهنابودى علویان، بویژه امام عسکرى، بست. ابوهاشم مىگوید: با امام عسکرى درزندان مهتدى بودیم که فرمود: اى ابوهاشم، این سرکش اراده کرده بود امشب باسرنوشت اولیاى خدا بازى کند، ولى خداوند عمرش را قطع و کوتاه کرد… بامداد ترکها بر مهتدى شوریدند و او را به قتل رساندند. (۷) از پاسخ نامهامام(ع) به احمد بنمحمد چنان برمىآید که مهتدى همواره در فکر کشتن امام بودهاست. حضرت مىنویسد:
|
۳ امام(ع) و معتمد عباسى
احمد بن جعفر بن متوکل، مشهور به معتمد عباسى در سالدویست و پنجاه و شش هجرى (۹) بر مسند خلافت نشست. او، بدون در نظر گرفتن سوابقامام و بدون عبرت گرفتن از سرنوشتشوم معتز و مهتدى، امام را بیش از گذشته،تحت فشار قرار داد. این بار پیشواى یازدهم به دستیحیى بنقتیبه سپرده شد.
یحیى چنان عرصه را بر امام تنگ ساخت که همسرش اعتراض کرد. او در برابراعتراض همسرش سوگند یاد مىکرد که حضرت را میان درندگان رها مىکند. ابنشهرآشوب مىنویسد: امام عسکرى را به یحیى بنقتیبه سپردند.
او بر حضرت بسیارسخت گرفت. همسرش به وى گفت: از خدا بترس و چنین میازارش; مىترسم [جایگاهمعنوىاش] زیانى بر تو رساند.
یحیى پاسخ داد: به خدا سوگند، او را به میاندرندگان و شیران خواهم افکند. آنگاه با اجازه خلیفه، امام را میان شیرانافکند. پس از مدتى، به محل نگهدارى شیران نگریستند و امام را در حال نمازیافتند. فورا دستور داده شد امام را به خانهاش بازگردانند. (۱۰)
بر اساسروایتى دیگر یحیى پس از سه روز همراه مربى و سرپرستشیران به محل نگهدارىآنها رفت و بر خلافت انتظار، امام را در میان شیرانى که پیرامونش حلقه زدهبودند، در حال نماز یافت.
مربى به قفس درندگان گام نهاد و بىدرنگ طعمه شیران شد. یحیى همراه بستگانش نزد معتمد عباسى شتافت و وى را از این واقعه آگاه ساخت.
معتمد نزد امام رفت و عاجزانه از حضرتش خواست تا برایش دعا کند! (۱۱) البتهنرمش معتمد عباسى دیرى نپایید. او چنان شیفته قدرت و مقام بود که همه چیز رابه فراموشى سپرد و به چیزى جز شهادت امام(ع) نمىاندیشید.
۴ ریشه آزارها
چرا خلفا در پس آزار امام(ع) بودند؟
بررسى دقیق و عمیق این امر فرصتى فزونتر مىطلبد، ولى در لابهلاى گفتار امامپاسخ اجمالى این پرسش به چشم مىخورد. حضرت پس از ولادت فرزندش حجهبنالحسن(عج) فرمود:
ستمگران گمان بردند مرا مىکشند تا این نسل را قطع کنند. (۱۲) این جمله کوتاهنشان مىدهد که دشمن در پى پیشگیرى از ولادت امام دوازدهم حضرت بقیهاللهالاعظم(ع) بود; ولى سرانجام قدرت خدا آشکار شد و موعود الهى علىرغم همهمحدودیتها به عرصه گیتى گام نهاد.
فسلام علیه یوم ولد و یوم یبعثحیا.
پی نوشت :
۱ کافى، شیخ کلینى، ج ۱، ص ۵۱۲.
۲ ارشاد، شیخ مفید، ص ۳۴۲.
۳ مناقب، ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۳۱.
۴ البدایه و النهایه، ابنکثیر، ج ۱۱، ص۱۶.
۵ کشف الغمه، اربلى، ج ۲، ص۲۰۶.
۶ الکامل فى التاریخ، ابناثیر، ج۷، ص۲۳۳.
۷ کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص ۱۳۴.
۸ کافى، ج ۱، ص ۵۱۰.
۹ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص۵۰۷.
۱۰ مناقب ابنشهرآشوب، ج ۴، ص ۴۳۰.
۱۱ همان.
۱۲ کمالالدین، شیخ صدوق، ج ۲، ص۴۷۹.
۱۳ کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص ۱۳۴.
محمد جواد طبسى
چهل مروارید از اقیانوس کلام امام حسن عسکری (علیه السلام)
۱- پرهیز از جدال و شوخى
لاتمـار فیذهب بهائک و لا تمـازخ فیجترء علیک.۱
جـدال مکـن که ارزشت مـى رود و شـوخـى مکـن که بـر تـو دلیـر شـوند.
۲ـ تواضع در نشستن
من رضى بدون الشرف من المجلس لم یزل الله و ملائکته یصلون علیه حتى یقوم۲
هـر که به پـاییـن نشستـن در مجلـس خشنـود بـاشـد پیـوسته خــــــــــدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
۳ـ هلاکت در ریاست و افشاگرى
دع مـن ذهب یمینا و شمالا، فـان الراعى یجمع غنمه جمعها باهون سعى و ایاک و الاذاعه و طلب الـریـاسه فـانهمـا یـدعوان الى الهلکه.۳
آن را که به راست و چپ رود واگذار! به راستـى چـوپان گوسفندانش را به کمتر تلاشى گرد آورد.
مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پى ریاست باشى، زیرا این دو آدمى را به هلاکت مى کشانند.
۴ـ گناهى که بخشوده نشود
مـن الذنـوب التى لا تغفر: لیتنى لا اواخذ الا بهدا. ثم قال: الاشراک فى الناس اخفـى مـن دبیب النمل علـى المسح الاسـود فى اللیله المظلمه.۴
از جمله گناهانى که آمرزیده نشـود این است که (آدمى) بگوید: اى کاش مرا به غیر از ایـن گناه مواخذه نکنند. سپـس فرمود: شرک در میان مردم از جنبـش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.
۵ـ نزدیکتر به اسم اعظم
بسم الله الرحمـن الـرحیـم اقـرب الى اسـم الـله الاعظم مـن سواد العین الى بیاضها.۵
(بسم الله الرحمـن الـرحیـم) به اسـم اعظم خـدا،از سیاهـى چشـم به سفیـدىاش نزدیکتـر است.
۶ـ دوستـى نیکـان و دشمنــى بـدان
حب الابرار للابرار ثواب للابرار،و حب الفجار للابرار فضیله للابرار و بغض الفجار
للابـرار زیـن للابـرار ، و بغض الابـرار للفجـار خزى علـى الفجار.۶
دوستـى نیکـان به نیکـان ، ثـوابست بـراى نیکـان.
و دوستـى بـدان به نیکان ، فضیلت است براى نیکان،
و دشمنى بدان با نیکان ، زینت است بـراى نیکان،
و دشمنـى نیکـان بـا بـدان، رسـوایـى است بـراى بـدان.
۷ـ سلام نشانه تواضع
مـن التـواضع السلام علـى کل مـن تمر به، و الجلـوس دون شـرف المجلس.۷
از جمله تواضع و فروتنى سلام کردن بر هر کسى است که بر او مى گذارى، و نشستن در پایین مجلس است.
۸ـ خنده بیجا
من الجهل الضحک من غیر عجب.۸
خنده بیجا از نادانى است.
۹ـ همسایه بد
مـن الفـواقـر التـى تقصـم الظهر جار ان راى حسنه اطفـاهــا و ان راى سیئه افشاها.۹
از بلاهاى کــمـر شکــن ، همــسایـه اى اسـت کـه اگــر کـردار خـوبى رابینـد نهانـش سـازد و اگـر کـردار بـدى را بینـد آشکـارش نمـایـد.
۱۰ـ پندى گویا و جامع
اوصیکـم بتقـوى الله و الورع فـى دینکم و الاجتهاد لله و صدق الحدیث و اداء الامانه الـى مـن ائتمنکـم مـن بـر او فـاجـر و طـول السجـود و حسـن الجـوار .
فبهذا جاء محمـد(ص) صلـوا فـى عشائرهـم واشهدوا جنائـزهـم و عودوا مـرضاهـم و ادوا حقوقهم، فان الرجل منکـم اذا ورع فى دینه و صدق فى حدیثه و ادى الامانه و حسـن خلقه مع النـاس قیل: هذا شیعى فیسـرنى ذلک.
اتقـوا الله و کونوا زینا و لا تکونا شینا، جروا الینا کل موده وادفعوا عنا کل قبیح ، فانه ما قیل فینا من حسـن فنحـن اهله و ما قیل فینا مـن سـوء فما نحـن کذلک. لنا حق فى کتاب الله و قرابه من رسول الله و تطهیر مـن الله لایدعیه احد غیرنا الا کذاب.
اکثروا ذکر الله و ذکر الموت و تلاوه القرآن و الصلاه على النبـى (ص) فان الصلاه على رسول الله عشر حسنات احفظوا ما وصیتکم به و استـودعکم الله و اقرء علیکـم السلام.۱۰
شما را به تقـواى الهى و پارسایـى در دینتان و تلاش براى خدا وراستگویـى و امانتـدارى درباره کسـى که شما را امیـن دانسته ـ نیکـوکار باشد یا بـدکارـ و طول سجود و حسـن همسایگى سفارش مى کنـم، محمد(ص) براى همیـن آمده است. در میان جماعتهاى آنان نماز بخـوانید و بـر سر جنازه آنها حاضر شـویـد و مریضانشان را عیادت کنید، و حقوقشان را ادا نمایید زیرا هر یک از شما چون در دینـش پارسا و در سخنـش راستگـو و امانتدار و خـوش اخلاق بامردم باشد، گفته مى شـود : ایـن یک شیعه است، و ایـن کـارهـاست که مـرا خـوشحـال مـى سـازد.
تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خـود را به سوى ما بکشانید و همه زشتـى را از ما بگردانید، زیرا هر خـوبـى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدى درباره ما گفته شـود ما نه آنیـم، در کتاب خدا براى ما حقـى و قرابتـى از پیامبر خداست و خـداونـد ما را پاک شمرده ، احـدى جز ما مدعى ایـن مقام نیست، مگر آن که دروغ مـى گـوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قـرآن را تلاوت نماییـد و زیاد بر پیغمبـر (ص) سلام و تحیت بفـرستیـد. زیـرا صلـوات بـر پیـامبـر خــدا(ص) ده حسنه دارد.
آنچه را به شما گفتـم حفظ کنیـد و شمـا را به خدا مـى سپارم و سلام بر شمـا.
۱۱ـ اندیشه در کار خدا
لیست العباده کثـره الصیام و الصلـوه و انمـا العباده کثره التفکـر فى امر الله.۱۱
عبـادت کــردن بـه زیـادى روزه و نـمـاز نیـست، بلکه ( حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
۱۲ـ پلیدى خشم
الغضب مفتاح کل شر.۱۲
خشم و غضب کلید هر گونه شر و بدى است.
۱۳ـ ویژگیهاى شیعیان
شیعتنـا الفئه النـاجیه والفـرقه الزاکیه صـاروا لنـا رادئا و صـونا و على الظلمه البا و عونا سیفجـر لهم ینابیع الحیـوان بعد لظى مجتمع النیـران امـام الـروضه.۱۳پیـروان ما ، گـروههاى نجات یابنـده و فـرقه هاى پاکـى هستنـد که حافظان (آییـن) ماینـد، و ایشـان در مقـابل ستمکـاران ، سپـر و کمک کـار ما (هستند).
به زودى چشمه هاى حیات ( منجى بشریت) بعـد از گدازه توده هاى آتـش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.
۱۴ـ ناآرامى کینه توز
اقل الناس راحه الحقود.۱۴
کینه توز ناآرام ترین مردمان است.
۱۵ـ پارسا ترین مردم
اورع الناس من وقف عند الشبهه، اعبد الناس من اقام على الفرائض ازهد الناس مـن تـرک الحـرام ، اشـد النـاس اجتهادا مـن تـرک الذبوب.۱۵
پـارسـاتـریـن مـردم کسـى است که در هنگـام شبهه تـوقف کنـد.
عابـدتـریـن مـردم کسـى است که واجبـات را انجـام دهـد.
زاهـد تـریـن مـردم کسـى است که حـرام را تـرک نمـاید.
کـوشنـده تـریـن مـردم کسـى است که گنـاهـان را رهـا سازد.
۱۶ـ وجود مومن
المـومـن بـرکه علـى المـومـن و حجه علـى الکـافـر.۱۶
مـومـن بـراى مـومـن، بـرکت و بـر کـافـر ،اتمام حجت است.
۱۷ـ محصول اعمال
انکـم فى آجال منقـوصه وایام معدوده و الموت یاتى بغبه، من یزرع خیرا یحصد غبطه و مـن یزرع شرا یحصـد ندامه، لکل زارع ما رزع لایسبق بطـىء بحظه، ولا یدرک حـریص ما لـم یقـدر له، مـن اعطـى خیـرا فالله اعطـاه، و مـن وقـى شـرا فالله وقاه.۱۷
شما عمر کاهنده و روزهاى برشمرده اى دارید، و مرگ به ناگهان مىآید، هر کس تخم خیرى بکارد به خوشى بدرود، و هر کس تخـم شرى بکارد به پشیمانى بدرود، هر که هر چه بکارد همان براى اوست.کندکار را بهره از دست نرود و آزمنـد آنچه را مقـدرش نیست در نیابـد، هر که به خیرى رسـد خدایش داده و هر که از شـرى رهـد خـدایـش رهانده.
۱۸ـ شناخت احمق و حکیم
قلب الاحمق فـى فمه و فـم الحکیـم فى قلبه.۱۸
قلب احمق در دهـان او و دهـان حکیم در قلب اوست.
۱۹ـ تلاش براى رزق
مقـدر لا یشغلک رزق مeمـون عن عمل مغروض.۱۹
رزق و روزى ضمـانت شـده، تـو را از کـار واجب بـاز نـدارد.
۲۰ـ عزت حقگرایى
مـا ترک الحق عزیز الا ذل ، ولا اخذ به ذلیل الا عز.۲۰
هیچ عزیزى را رها نکند مگر آن که ذلیل گردد و هیچ ذلیلى به حق نیاویزد مگر آن که عزیز شود.
۲۱ـ دوست نادان
صدیق الجاهل تعب.۲۱
دوست نادان ، مایه رنج است.
۲۲ـ بهترین خصلت
خصلتـان لیـس فـوقهمـا شـىء :الایمـان بـالله و نفع الاخـوان.۲۲
دو خصلت است که بهتر و بالاتراز آنها چیزى نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران .
۲۳ـ نتیجه جسارت بر پدر
جراه الـولـد علـى والـده فـى صغره تـدعوا الـى العقـوق فـى کبـره . ۲۳
جرات و دلیرى فرزنـد بر پدرش در کـوچکى ، سبب عاق و نارضایتى پدر در بزرگى مى شود.
۲۴ـ بهتر از حیات و بدتر از مرگ
خیـر مـن الحیاه ما اذا فقـدته ابغضـت الحیاه و شر من الموت ما اذا نزل بک احببت الموت.۲۴
بهتر از زندگى چیزى است که چون از دستش دهى از زندگى بدت آید،و بدتر از مرگ چیزى است که چـون به سـرت آیـد مـرگ را دوست بـدارى.
۲۵ـ وابستگى و خوارى
مـااقبح بـالمـومـن ان تکون له رغبه تذله.۲۵
چه زشت است بـراى مـومـن ، دلبستگـى به چیزى که او را خـوار دارد
۲۶ـ نعمت بلا
ما من بلیه الا ولله فیها نعمه تحیط بها.۲۶
هیچ بلایـى نیست مگـرایـن که در آن از طـرف خـدا نعمتى است.
۲۷ـ اکرام بدون افراط
لا تکرم الرجل بما یشق علیه.۲۷
هیچ کـس را طـورى اکـرام مکـن که بـر او سخت گذرد.
۲۸ـ ارزش پند پنهان
مـن وعظ اخـاه سـرا فقـد زانه، و مـن وعظه علانیه فقـد شـانه.۲۸
هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته .
۲۹ـ تواضع و فروتنى
التواضع نعمه لایحسد علیها.۲۹
تـواضع و فـروتنـى، نعمتـى است که بـر آن حسـد نبـرنـد.
۳۰ـ سختى تربیت نادان
ریـاضه الجـاهل و رد المعتـاد عن عادته کـالمعجز.۳۰
پـرورش دادن نـادان و تـرک دادن معتـاد از عادتـش ، مـاننـد معجزه است.
۳۱ـ شادى بیجا
لیـس مـن الادب اظهار الفـرح عند المحزون.۳۱
اظهار شـادى نزد غمـدیـده، از بـى ادبـى است.
۳۲ـ جمال ظاهر و باطن
حسـن الصـوره جمـال ظاهـر، و حسـن العقل جمـال البـاطـن
صـورت نیکـو، زیبـایـى ظاهـرى است، و عقل نیکـو ، زیبـایى بـاطنى است.
۳۳ـ کلید تمام گناهان
جعلت الخبـائث فـى بیت و جعل مفتـاحه الکذب.۳۲
تمـام پلیـدیها در خـانه اى قـرار داده شـده و کلیـد آن دروغگـویى است.
۳۴ـ چشم پوشى از لغزش و یاد آورى احسان
خیـر اخـوانک مـن نسـى ذنبک و ذکـر احسـانک الیه.۳۳
بهتـریـن بـرادران تـو کسـى است که خطـایت را نـادیـده گیرد و احســانت را یادآور شود.
۳۵ـ مدح نالایق
مـن مـدح غیـر المستحق فقـد قـام مقـام المتهم.۳۴
هـر که نـالایقـى را ثنـا گـویـد، خـود در مـوضع اتهام قـرار گیـرد.
۳۶ـ راه دوست یابى
مـن کـان الـورع سجیته، و الکـرم طبیعته، و الحلـم خلته کثـر صـدیقه. ۳۵
کسـى که پارسایـى خـوى او ، و بخشنـدگـى طبیعت او، وبردبارى خصلت او باشـد دوستانش بسیار شوند.
۳۷ـ انس با خدا
من آنس بالله استوحش من الناس.۳۶
کسـى که بـا خـدا مـانـوس بـاشـد، از مـردم گـریزان گــردد.
۳۸ـ خرابى مناره ها و کاخها
اذا قـام القـائم امـر بهدم المنـائر و المقـاصیـر التى فى المسـاجـد.۳۷
هنگامى که قائم (ع) قیام کند دستور به خرابى مناره ها و کاخهاى مساجد دهد.
۳۹ـ سیر شبانه
ان الـوصـول الـى الله عزوجل سفـر لا یـدرک الا بـامتطاء اللیل.۳۸
وصـول به خـداونـد عزوجل ، سفـرى است که جز بـا عبـادت در شب حـاصل نگردد.
۴۰ـ ادبى بسنده
کفاک ادبا تجنبک ما تکره من غیرک. ۳۹
در مقام ادب براى تـو همین بس که آنچه براى دیگران نمى پسندى، خود را از آن مى شود.
پى نوشت ها:
۱ ـ تحف العقول،ص ۴۸۶٫
۲ ـ همان،ص ۴۸۶٫
۳ ـ همان،ص ۴۸۷٫
۴ ـ تحف العقول ، ص ۴۸۷٫
۵ ـ همان،ص ۴۸۷٫
۶ همان،ص ۴۸۷٫
۷ تحف العقول،ص ۴۸۷٫
۸ همان،ص ۴۸۷٫
۹ همان،ص ۴۸۷٫
۱۰ تحف العقول،ص ۴۸۷و ۴۸۸
۱۱ تحف العقـول ،ص ۴۸۸٫ ایـن حدیث از امـام رضا (ع) هـم نقل شـده است.
۱۲ همان،ص ۴۸۸٫
۱۳ الزام الناصب،ص ۱۸۹٫
۱۴ تحف العقول، ص ۴۸۸٫
۱۵ تحف العقول ،ص ۴۸۹٫
۱۶ همان،ص ۴۸۹٫
۱۷ پیشین،ص ۴۸۹٫
۱۸ تحف العقول،ص ۴۸۹٫
۱۹ همان،ص ۴۸۹٫
۲۰ پیشین، ص ۴۸۹
۲۱ همان،ص ۴۸۹٫
۲۲ تحف العقول،ص ۴۸۹٫
۲۳ همـان،ص ۴۸۹ .
۲۴ ـ همـان،ص ۴۸۹ .
۲۵ ـ همــان،ص ۴۸۹٫
۲۶ تحف العقول،ص ۴۸۹٫
۲۷ همان،ص ۴۸۹٫
۲۸ ـ همان،ص ۴۸۹٫
۲۹ ـ پیشین،ص ۴۸۹٫
۳۰ ـ همان،ص ۴۸۹٫
۳۱ ـ تحف العقول،ص ۴۸۹٫
۳۲ ـ بحارالانوار،ج ۷۸،ص ۳۷۷٫
۳۳ ـ پیشین،ج ۷۸ ص ۳۷۹٫
۳۴ ـ همان،ج ۷۸،ص ۳۷۸٫
۳۵ ـ مسند الامام العسکرى،ص ۲۸۹٫
۳۶ ـ همان،ص ۲۸۷٫
۳۷ ـ غیبت شیخ طوسى،ص ۱۳۳٫
۳۸ ـ مسند الامام العسکرى ،ص ۲۹۰٫
۳۹ ـ همان،ص ۲۸۸
مىدانیم که امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبىبرخوردار بودند و در مواردى که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگرفت، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مىکردند. پیشگوییها و گزارشهای غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشکیل مىدهد، اما با یک مطالعه در زندگانى امام عسکرى چنین به نظر مىرسد که: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشکار مىساخته است.
بر اساس تحقیق یکى از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهای غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرى-علیه السلام-، «قطب راوندى» در کتاب «خرائج» جمعا چهل مورد، «سید بحرانى» در «مدینه المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حر عاملى» در «اثبات الهداه» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحار-الانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند ۱ و این، به خوبی روشنگر فزونى بروز کرامات و گزارشهای غیبى از ناحیه آن حضرت مىباشد.
به نظر مىرسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود که امام یازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مىکردند؛ زیرا از وقتى که امام هادى(ع) از سر اجبار به سامراء منتقل گردید، به شدت تحت مراقبت و کنترل بود، ازینرو امکان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدى قرار مىداد. به همین جهت کار معرفى امام عسکرى-علیه السلام-به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههای پایانى عمر امام هادى -علیه السلام- صورت گرفت،۲ به طورى که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان از امامت حضرت «حسن عسکرى» آگاهى نداشتند. ۳
گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بىتاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسکرى، در زمان حیات امام هادى بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادى احترام مىکردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مىکرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مىنمود.
پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خیانتکاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افکار از امامتحضرت عسکرى پرداختند.
این عوامل دستبه دست هم داده و موجب شک و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنانکه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مىآمدند ۴ و برخى دیگر در این زمینه با امام مکاتبه مىکردند ۵ . این تزلزلها و تردیدها به حدى بود که امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:
«هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدهاند… » ۶
امام عسکرى براى زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مىشد پردههاى حجاب را کنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه-هاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
«ابو هاشم جعفرى» که قبلا گفتیم یکى از نزدیکترین یاران امام بود، مىگوید: هر وقتبه حضور امام عسکرى-علیه السلام-مىرسیدم، برهان و نشانه تازهاى بر امامت او مشاهده مىکردم. ۷
اینک که انگیزههاى امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگوییهای غیبى امام عسکرى-علیه السلام-را از نظر خوانندگان گرامى مىگذرانیم:
۱- «محمد بن على سمرى» که یکى از نزدیکترین و صمیمىترین یاران امام بود، مىگوید: حضرت عسکرى-علیه السلام-طى نامهاى به من نوشت: «فتنهاى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید».
بعد از سه روز در میان افراد بنیهاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» کشته شد! ۸
۲-امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتز» به «اسحاق بن جعفر زبیرى» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مىگوید: پس از آنکه «بریحه» کشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثهاى که گفته بودید، رخ داد، اینک چه کار کنم؟ امام پاسخ داد: حادثهاى که گفتم، حادثه دیگرى است! طولى نکشید «معتز» کشته شد! ۹ – «محمد بن حمزه سروى» مىگوید: توسط «ابو هاشم جعفرى» که از نزدیکترین یاران حضرت عسکرى-علیه السلام-بود، نامهاى به آن حضرت نوشتم و در خواست کردم دعائى در حق من بکند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودى تو را بىنیاز گردانید. پسر عموى تو «یحیى بن حمزه» درگذشت و وارثى ندارد، دارایى او که صد هزار درهم استبزودى به دست تو خواهد رسید. ۱۰
۴- «ابو هاشم جعفرى» مىگوید: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگینى غل و زنجیر به حضرت شکایت کردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نکشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم!۱۱
– «احمد بن محمد» مىگوید: موقعى که «مهتدى»، خلیفه عباسى، شروع به کشتار «موالى» کرد، طى نامهاى به حضرت عسکرى-علیه السلام-نوشتم: شکر خدا که خلیفه گرفتارى پیدا کرده و فرصت مزاحمت به شما را ندارد، شنیدهام شما را تهدید مىکرده و مىگفته: «باید اینها را از روى زمین بردارم.»
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او کوتاهتر از آن خواهد بود که این تهدیدها را عملى کند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت کشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه که امام پیشگویى کرده بود، مهتدى به قتل رسید.۱۲ – «جعفر بن محمد قلانسى» مىگوید: برادرم محمد که همسرش آبستن بود، نامهاى به حضرت عسکرى-علیه السلام-نوشت و خواهش کرد که حضرت دعا کند زایمان همسرش بىخطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنایت مىکند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زایید، یکى را محمد و دیگرى را عبد الرحمن نام نهادند. ۱۳
۷- «محمد بن عیاش» مىگوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکرى-علیه السلام-با هم گفتگو مىکردیم. فردى ناصبى (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشتهاى بدون مرکب براى او مىنویسم، اگر آن را پاسخ داد، مىپذیرم که او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبى نیز بدون مرکب روى برگهاى که مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤالهای ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! . ناصبى چون آن را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیتحضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. ۱۴
۸- «اسماعیل بن محمد» مىگوید: بر در خانه امام عسکرى-علیه السلام-نشستم. وقتى امام بیرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نیازمندى خویش شکوه کردم و سوگند خوردم که حتى یک درهم ندارم!
امام فرمود: سوگند یاد مىکنى، در صورتى که دویست دینار در خاک پنهان کردهاى!؟ آنگاه افزود: این را براى آن نگفتم که به تو عطائى نکنم، و آنگاه رو به غلام خود کرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دینار به من داد. خداىمتعال را سپاس گفتم و بازگشتم.
حضرت فرمود: مىترسم آن دویست دینار را، در وقتى که بسیار نیازمند آن هستى، از دستبدهى. من سراغ دینارها رفتم و آنها را در جاى خود یافتم. جایشان را عوض کردم و طورى پنهان ساختم که هیچ کس مطلع نشود. از این قضیه مدتى گذشت. به دینارها نیازمند شدم. سراغ آنها رفتم چیزى نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد. بعدا فهمیدم پسرم جاى آنها را یافته و دینارها را برداشته و برده است! در نتیجه چیزى از آنها به دست من نرسید و همان طور شد که امام فرموده بود! ۱۵
۹-شخصى بنام «حلبى» مىگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسکرى-علیه السلام-) از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینیم. در این هنگام نامهاى از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: «هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسى با دست، به سوى من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد! » در کنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از کجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مىکنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» -علیه السلام-اختلافى پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانهاى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غفارى» ۱۶ هستم. در این هنگام امام حسن-علیه السلام-همراه خادمش بیرون آمد. وقتى که روبروى ما رسید، به جوانى که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدویه» چه مىکند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلا دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را کافى است؟ گفت: کمتر از این نیز کافى بود!۱۷
۱۰-جعفر بن محمد مىگوید: امام عسکرى-علیه السلام-در راه حرکت مىکرد و ما در رکاب او بودیم. من آرزو داشتم که داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسکرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من کرد و با سر اشاره کرد که: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره کرد که: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد! ۱۸
۱۱-على بن محمد بن زیاد مىگوید: نامهاى از طرف حضرت به من رسید که: خطرى تو را تهدید مىکند، از خانه خارج نشو. در آن روزها یک گرفتارى براى من پیش آمد که از آن وحشت کردم، نامهاى به امام نوشتم و پرسیدم که: این همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى که گفتیم از این بدتر خواهد بود. طولى نکشید به خاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقیب قرار گرفتم، و از طرف حکومتبراى دستگیرکننده من صد هزار درهم جایزه اعلام گردید! ۱۹
منبع: اوضاع سیاسی – اجتماعی عصر امام عسکری علیه السلام، مهدی پیشوایی
۱٫طبسی، شیخ محمد جواد، حیاه الامام العسکری، الطبعه الاولى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۴۱۳ ه. ق، ص ۱۲۱٫
۲٫ طبسى، همان کتاب، ص ۲۱۷٫
۳٫ مسعودى، اثبات الوصیه، الطبعه الرابعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۷۴ ه. ق، ص ۲۳۴٫
۴٫ مسعودى، همان کتاب، ص ۲۴۶٫
۵٫ مسعودى، همان کتاب، ص ۲۳۸٫
۶٫ حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۳ ه. ش، قم، مؤسسه النشر الاسلامی (التابعه) لجماعه المدرسین به قم المشرفه، ص ۴۸۷٫
۷٫ طبرسی، اعلام الورى، الطبعه الثالثه، دار الکتب الاسلامیه ص ۳۷۵٫
۸٫ على بن عیسى الاربلى، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنیهاشمی، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۳، ص ۲۰۷-مجلسى، بحار الانوار، ط ۲، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ ه. ق، ج ۵۰، ص ۲۹۸٫
۹٫ شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص ۳۴۰-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص ۴۳۶-مجلسى، همان کتاب، ص ۲۷۷-کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۱، ص ۵۰۶٫
۱۰٫ على بن عیسى الاربلى، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنیهاشمی، ۱۳۸۱ ه. ق، ص ۲۱۴-شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینى، ص ۱۶۸-ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ط قدیم، ص ۳۰۳٫
۱۱٫ طبرسى، اعلام الورى، ط ۳، دار الکتب الاسلامیه، ص ۳۷۲-ابن شهر اشوب، همان کتاب، ص ۴۳۲-مسعودى، اثبات الوصیه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۷۴ ه. ق، ص ۲۴۱٫
۱۲٫ طبرسى، اعلام الورى، ط ۳، دار الکتب الاسلامیه، ص ۳۷۵-مسعودى، همان کتاب، ص ۲۴۲-کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۱، ص ۵۱۰-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتی، ص ۳۴۴-على بن عیسى الاربلى، همان کتاب، ج ۳، ص ۲۰۴٫
۱۳٫ مسعودى، همان کتاب، ص ۲۴۱٫
۱۴٫ ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص ۴۴۰٫
۱۵٫ ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ط قدیم، ص ۳۰۳-ابن شهر اشوب، همان کتاب، ص ۴۳۲-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینی، ص ۱۶۷ (با اندکى تفاوت).
۱۶٫ غفار نام قبیله ابوذر بود.
۱۷٫ مجلسى، بحار الانوار، ط ۲، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ ه. ق، ج ۵۰، ص ۲۶۹٫
۱۸٫ طبسى، شیخ محمد جواد، حیاه الامام العسکری، ط ۱، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۱ ه. ش، ص ۱۳۶، به نقل از کتاب الهدایه الکبرى تالیف حسین بن حمدان حضینى، ص ۳۸۶٫
۱۹٫ على بن عیسى الاربلى، کشف الغمه، ج ۳، ص ۲۰۷-مجلسى، بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۹۷٫
قال العسکری علیه السلام:
“علامات المؤمنین خمس : صلاهُ الاحدی و الخمسین و زیارهُ الاربعین
والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن
الرحیم.”
از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند:
علامات مؤمن پنج چیز است:
۱- اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز.(۱۷ رکعت واجب و ۳۴ رکعت مستحبی)
۲- زیارت اربعین.
۳- انگشتر به دست راست کردن.
۴- پیشانی را در سجده بر خاک گذاشتن.
۵- در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.