اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام على بن موسى الرضا، علیه السلام، در این حادثه مىپردازیم:
۱ هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به طورى که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مامون با نیتسوء حضرترا از وطن خود دور مىکند، امام بد بینى خود به مامون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانوادهاش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که براى وداع انجام مىداد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست.
همه کسانىکه باید طبق انتظار مامون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین مىشدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مامون که امام عزیزشان را اینطور ظالمانه از آنان جدا مىکرد و به قتلگاه مىبرد لبریز شد.
۲ هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتى مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند.
این مطلب همهجا پیچید که علىبن موسىالرضا ،علیهالسلام، ولیعهدى و پیش از آن خلافت را که مامون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است، دستاندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مامون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همهجا منتشر کردند حتى فضلبن سهل در جمعى از کارگزاران و ماموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدهام امیرالمؤمنین آن را به علىبن موسىالرضا ، علیهالسلام، تقدیم مىکند و علىبن موسى دست رد به سینه او مىزند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن این منصب را به گوش این و آن مىرساندوهمواره مىگفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدى را قبول کردم.
طبیعى بود که این سخن همچون عجیبترین پدیده سیاسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراکنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسى مثل مامون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدى برادرش امین عزل شده استبه جنگى چند ساله دست مىزند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل مىرساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مىگرداند کسى مثلعلىبنموسىالرضا،ع لیهالسلام، پیدا مى شود که به ولیعهدى با بىاعتنایى نگاه مىکند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمىپذیرد.
مقایسهاى که از این رهگذر میان
امامعلىبنموسىالرضا، علیهالسلام، و مامون عباسى در ذهنها نقش مىبست درست عکس آن چیزى را نتیجه مىداد که مامون به خاطر آن سرمایهگذارى کرده بود.
۳ – با اینهمه علىبن موسىالرضا، علیهالسلام،فقط بدینشرط ولیعهدى را پذیرفت که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مامون که فکر مىکرد فعلا در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعدا بتدریج مىتوان امام را به صحنه فعالیتهاى خلافتى کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد، روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مامون نقش برآب مىشد و بیشتر هدفهاى او برآورده نمىگشت.
امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافتنیز برخوردار بود چهرهاى به خود مىگرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤولیتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حکومت و طبعا نه هیچگونه توجیهى براى کارهاى آن دستگاه.
روشن است که عضوى در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤولیتها کناره مىگیرد، نمىتواند نسبت به آن دستگاه صمیمى و طرفدار باشد، مامون بخوبى این نقیصه را حس مىکرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدى انجام گرفتبارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائفالحیل به مشاغل خلافتى بکشاند و سیاست مبارزه منفى امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثى مىکرد.
یک نمونه همان است که معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مىکند که مامون به امام مىگوید : اگر ممکن استبه کسانى که از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى که اوضاع آن پریشان است، چیزى بنویس و امام استنکاف مىکند و قرار قبلى که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش مىآورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجراى نماز عید است که مامون به این بهانه«که مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گیرد».
امام را به امامت نماز عید دعوت مىکند، امام استنکاف مىکند و پس از اینکه مامون اصرار را به نهایت مىرساند امام به این شرط قبول مىکند که نماز را به شیوه پیغمبر و علىبن ابىطالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهرهاى مىگیرد که مامون را از اصرار خود پشیمان مىسازد و امام را از نیمهراه نماز برمىگرداند، یعنى بناچار ضربهاى دیگر بر ظاهر ریاکارانه خود وارد مىسازد .
۴ – اما بهرهبردارى اصلى امام از این ماجرا بسى از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدى، دستبه حرکتى مىزند که در تاریخ زندگى ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجرى تا آنروز و تا آخر دوران خلافتبىنظیر بوده است و آن برملا کردن داعیه امامتشیعى در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست .
تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیک گفته نشده بود به صداى بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولى آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمىگرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون که در آن قویترین استدلالهاى امامت را بیان فرموده است.
نامه جوامعالشریعه که در آن همه رئوس مطالب عقیدتى و فقهى شیعى را براى فضلبن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو براى عبدالعزیزبن مسلم بیان کرده است; قصائد فراوانى که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام ،علیهالسلام، است .
در آن سال در مدینه و شاید دربسیارى از آفاق اسلامىهنگامىکه خبر ولایتعهدى علىبنموسىا لرضا، علیهالسلام، رسید در خطبه فضائل اهل بیتبر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر که نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى دیگر کسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکى یاد مىشدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوتقلب گرفتند، بىخبرها و بىتفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثان و متذکران شیعه معارفى را که تاآن روز جز در خلوت نمىشد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
۵ در حالىکه مامون امام را جدا از مردم مىپسندید و این جدایى را در نهایت وسیلهاى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى میان امام و مردم مىخواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مىداد.
با اینکه مامون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را طورى انتخاب کرده بود که شهرهاى معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیینشده، از هر فرصتى براى ایجاد رابطه جدیدى میان خود و مردم استفاده کرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهایى که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسله الذهب را براى همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانهها و معجزههاى دیگرى نیز آشکار ساخت و در جاىجاى این سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم که سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافتبود هرگاه فرصتى دستداد حصارهاىدستگاه حکومت را براى حضوردرانبوهجمعیتمردم درکافت .
۶ – نهتنهاسرجنبانان تشیع از سوى امامبهسکوتو سازش تشویق نشدند بلکه قرائن حاکىاز آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمى آنان شد و شورش گرانى که بیشترین دورانهاى عمرخودرا در کوههاى صعبالعبور و آبادیهاى دور دست و با سختى و دشوارى مىگذراندند با حمایت امام على بن موسى الرضا،علیهالسلام، حتى مورداحترام و تجلیل کارگزاران حکومتدر شهرهاىمختلفنیز قرار گرفتند.
هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل که هرگز به هیچ خلیفه و وزیروامیرى روىخوش نشاننداده ودر دستگاهآنان رحل اقامت نیفکنده بودهو هیچکساز سرجنبانان خلافت از تیزى زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههاى دولتى بهسر مىبرد و سالیان دراز، دار خود را بر دوشخودحملمىکردومیان شهرهاوآبادیهاسرگردانوفر� �رىمىگذرانید، توانستبه حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترین و شیوا ترین قصیدهخود را که ادعانامه نهضتن بوىضددستگاههاىخلا فت اموى وعباسى استبراى آن حضرت بسراید و شعر او در زمانى کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى که در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه مىشنود.
اکنونبار دیگر نگاهى بر وضع کلى صحنه این نبرد پنهانى که مامون آن را به ابتکار خود آراسته و امامعلى بن موسىالرضا، علیهالسلام، را با انگیزههایى که اشاره شد به آن میدان کشانده بود مىافکنیم:
یکسال پس از اعلام ولیعهدى وضعیت چنین است:
مامونچهدرمتنفرمانول ایتعهدىو چه در گفتهها و اظهارات دیگر او را به فضل و تقوى و نسب رفیع و مقام علمىمنیع ستودهاست و او اکنون در چشم آن مردمى که برخى از او فقط نامى شنیده و حتى به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره در خور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال علم و تقوى و خویشى با پیغمبر، بزرگتر و شایستهتر استشناختهاند.
مامون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعى خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را ازخود و خلافتخود منصرف سازد بلکه حتى علىبن موسى،علیهالسلام، مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است در مدینه ، مکه و دیگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام علىبن موسى ،علیه السلام، به تهمتحرصبهدنیا و عشقبهمقامو منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه سخن آنکه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دستبدهد.
اینجابودکهماموناحساس شکست و خسران کرد و درصدد برآمد که خطاى فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از اینهمه سرمایه گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتىناپذیر دستگاههاى خلافتیعنى ائمه اهل بیت ،علیهمالسلام، به همان شیوهاى متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنى قتل.
بدیهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز بهآسانى میسر نبود. قرائن نشان مىدهد که مامون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به کارهاى دیگرى دستزدهاستکه شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر بهکار برد، به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که علىبن موسى ، علیهالسلام، همه مردم را بردگان خود مىدانند، جز با دستاندرکارى عمال مامون ممکن نبود.
هنگامى که اباصلت این خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدى که نه من و نه هیچیک از پدرانم هرگز چنین سخنى نگفتهایم و این یکى از همان ستمهایى است که از سوى اینان به ما مىشود.»
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسى که کمتر امیدى به غلبه او بر امام مىرفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامىکهامام مناظرهکنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همهجا پیچید مامون درصدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادلهاى را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر دراین بین بتواند امام را مجاب کند.
البته چنانکه مىدانیم هرچه تشکیل مناظرات ادامه مىیافت قدرت علمى امامآشکارترمىشد ومامون از تاثیر این وسیله نومیدتر.
بنابر روایات یک یا دو بار توطئه قتل امام را به وسیله نوکران و ایادى خود ریخت و یکبار هم حضرت را در سرخسبه زندانافکندامااین شیوهها هم نتیجهاى جز جلب اعتقاد همان دستاندرکاران به رتبه معنوى امام، به بار نیاورد، و مامون درماندهتر و خشمگینتر شد، در آخر چارهاى جز آن نیافت که به دستخود و بدون هیچ واسطهاى امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجرى یعنى قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندى پس از صدور فرمان ولیعهدى به نام آن حضرت، دستخود را به جنایتبزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
ماه هشتم ***********
ای که می آید از این گلدسته آواز دعایت
بوی گل می آورد صبحی که می سازد صدایت
زیر ایوانت کبوتر در کبوتر می گذارم
دستهایم را مگر بالی بگیرد در هوایت
آسمان طوس می سوزد اگر خاک مدینه
سر کند آواز غربت را بگوش آشنایت
من هزار آئینه از شبهای چشم خود شنیدم
در بیابان آهوانی در طواف جای پایت
کاشکی از آبی گلدسته بالاتر نشیند
بیرق سبزی که دارد بوی سرخ کربلایت
من تو را ای ماه هشتم پنج نوبت می سرایم هفت بند تار و پودم می شود شعری برایت
دارالشفاست مرقد سلطان دین رضا
باید که رو به جانب دارالشفا کنیم
باشد سزا که بر در طب الرضا رویم
وانگاه درد خویش در آنجا دوا کنیم
ما را اگر بساحت قدسش اجازه داد
آنجا ولا برای همه دست و پا کنیم
مهمان شویم جمله بدار الضیافه اش
بر خوان او نشسته دمی را صفا کنیم
بالجمله روز از شعف و شب ز روی جد
خود را در آستان رضا جابجا کنیم
چون پیروی بساحت کیوان رسید گفت
باید به پیروان علی اقتدا کنیم
خوش آمدی، میهمان غریب من!
سلام، میهمان غریب من! خوش آمدی! صفای قدمت! خاک رو سیاهم را به بهشت قدم هایت آبرو بخشیدی. سال هاست که چشم انتظار آمدنت هستم. سال هاست، که چشم به راه مدینه دوخته ام. ضامن آهو! فدای قدم هایت؛ منّت نهادی و پا بر چشم هایم گذاشتی!
عزیزم کاسه چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی
باز نشینه خار مژگونم به پایت
چشم های بی فروغ توس را روشنی بخشیدی، آقا! هر چند، این دیار میزبان خوبی برای حضور آسمانی ات نیست!…
هر چند، خاک من برایت غریبه است و بوی مدینه را نمی دهد، با این حال، آغوش توس، برای رئوف اهل بیت بازِ باز است! توس، هیچ گاه، میهمانی چون تو نداشته است، هیچ گاه، میزبان وسعت بی نهایتی چون «ثامن الائمه» نبود.
آقا! خاک مرا، به عطر حضورت، معطّر ساختی! غریبی نکن!
از وقتی که خاک توس، مزار بهشت وجودت شد، قداست یافت، از غریبی درآمد و شهره تاریخ شد.
حالا هر کس که دلش می گیرد، به خراسان سفر می کند.
از وقتی که گنبد طلای تو زینت توس شده است، آفتاب، هر صبح، از آسمان خراسان طلوع می کند.
از وقتی که من ـ توس ـ میزبان ضامن آهو شده ام، پناه گاه دل های شکسته لقب گرفته ام.
توس با حضور تو، قبله دل ها شده است. حالا دیگر مرا هم در شمار سرزمین های معروف، نام می برند! لقب قبله هشتم را گرفته ام. حالا دیگر من هم برای خودم برو بیایی دارم.
زایران قبله هشتم، کمتر از زایران کعبه نیستند.
آب سقّاخانه ات، کم از چشمه زمزم نیست!
میهمان عزیز من! میهمان غریب من!
غریبی نکن، که توس، بی حضور تو غریب بود و اینک، تو ای غریب الغربا! آشنای هر دلی و مراد هر مرید و نیاز هر سایل. تو ثامن الحججی و تو میهمان عزیز منی!
پایگاه حوزه خدیجه پنجی
آگاهی امام به زبانهای مختلف
یکی دیگر از مظاهر شخصیت علمی امام رضا(ع) که شگفتی اطرافیان و شاهدان را همراه داشت، آشنایی کامل حضرت، به زبانهای مختلف بود. چنان که از بخش پیشین نیز آشکار شد، امام در مجامع علمی به هنگام مناظره و یا در نشستهای معمولی در پاسخگویی به اشخاصی که از بلاد دیگر حضور ایشان شرفیاب میشدند، با زبان متداول و رسمی مخاطب با وی به گفت و گو میپرداختند.
اباصلت هروی میگوید: «امام رضا(ع)، با مردم به زبان خودشان سخن میگفت. به خدا سوگند که او، فصیحترین مردم و داناترین آنان به هر زبان و فرهنگی بود.»
اباصلت همچنین میگوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، من در شگفتم از این همه اشراف و تسلط شما به زبانهای گوناگون!
امام(ع) فرمود: «من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه میشود، خداوند فردی را حجت بر مردم قرار دهد، ولی او زبان آنان را درک نکند. مگر سخن امیرمؤمنان علی به تو نرسیده است که فرمود: به ما «فصل الخطاب» داده شده است و آن چیزی جز شناخت زبانها نیست.»
اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی نمود.
یکی از یاران امام می گوید:” هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی فرمود. هرگز ندیدم به کسی ازخدمتکارانش بدگوئی کند.
خنده او قهقه نبود بلکه تبسم می فرمود. چون سفره غذا به میان می آمد, همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند.
شبها کم می خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می گذراند. بسیار روزه می گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک, مخفیانه به فقرا کمک می کرد”. (۱)
یکی دیگر از یاران ایشان می گوید:” فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود, اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می کرد ، خود را می آراست (لباسهای خوب و متعارف می پوشید). (۲) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود:” ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی گیریم”. (۳)
شخصی به امام عرض کرد:” به خدا سوگند هیچکس در روی زمین ازجهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی رسد”. امام فرمودند:” تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت”. (۴)
مردی از اهالی بلخ می گوید:” در سفر خراسان با امام رضا( علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگذران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم:” فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند”.امام فرمود:” ساکت باش, پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است”. (۵)
یاسر، خادم حضرت می گوید: “امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود:” اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود:، به همین جهت بسیار اتفاق می افتاد که امام ما را صدا می کرد و در پاسخ او می گفتند:” به غذا خوردن مشغولند” و آن گرامی می فرمود: “بگذارید غذایشان تمام شود””. (۶)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:” من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. ازحج بازگشته ام و خرجی راه را تمام کرده ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ام”. امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت واز پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود:” این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی”.
آن شخص نیز دینار ها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند:” چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینار ها نبیند؟” فرمود:” تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم “.(۷)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می داشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می گوید:” روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه ای دید و پرسید:” این کیست ؟” عرض کردند:” به ما کمک می کند و به او دستمزدی خواهیم داد”.
امام فرمود:” مزدش را تعیین کرده اید؟” گفتند:” نه هر چه بدهیم می پذیرد”.امام برآشفت و به من فرمود:” من بارها به اینها گفته ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می کند مزدش را کم داده ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی, هر چند کم و ناچیز باشد؛ می فهمد که بیشتر پرداخته ای و سپاسگزار خواهد بود””. (۸)
خادم حضرت می گوید:” روزی خدمتکاران میوه ای می خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود:” سبحان الله اگر شما از آن بی نیاز هستید, آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید””.
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام :
امام فرمودند : “دوست هرکس عقل اوست و دشمن هرکس جهل و نادانی و حماقت است”.
امام فرمودند : “علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سئوال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امرچهار طایفه دارای اجر میباشند :
۱- سئوال کننده
۲- آموزنده
۳- شنونده
۴- پاسخ دهنده “
امام فرمودند :” مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است”.
امام فرمودند :”چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است”.
امام فرمودند :” نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است”.
شهادت امام :
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور دادتا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخنهایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد.
مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام ازآن انار تناول کنند.اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جاییکه حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر, قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند.
بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز ۲۹ صفر سال ۲۰۳ هجری قمری امام رضا ( علیه السلام ) به شهادت رسیدند .
تدفین امام :
به قدرت و اراده الهی امام جواد ( علیه السلام ) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان, بدن مطهر ایشان را غسل داده وبر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
منابع:
(۱)- اعلام الوری صفحه ۳۱۴
(۲)- اعلام الوری صفحه ۳۱۵
(۳)- اصول کافی جلد ۶ صفحه ۳۸۳
(۴)- عیون اخبارالرضا جلد۲ صفحه ۱۷۴
(۵)- اصول کافی جلد ۸ صفحه ۲۳۰
(۶)- اصول کافی جلد ۶ صفحه ۲۹۸
(۷)- مناقب جلد ۴ صفحه ۳۶۰
(۸) – اصول کافی جلد ۵ صفحه ۲۸۸
یاران ایرانی امام رضا علیه السلام
سابقه تشیع در میان ایرانیان به دوران رسول اعظم الهی میرسد. با آنکه دوران پیشوایان پاک شیعه به لحاظ حاکمیت دشمنان کینه توز اسلام و اهلبیت:از سیاهترین بسترهای تاریخ تشیع به شمار میاید. اما بهرههای علمی و معنوی ایرانیان از رهبران معصوم و یاری آنان در مآخذ تاریخی چشمگیر است. این ریشه اعتقادی که برگرفته از حس حقجویی و آزاد منشی ایرانی است، چنان استقبالی[۱] را از امام رضا علیه السلام در شهرهای ایرانی به نمایش گذاشته است. که در بستر تاریخ به عنوان یک سند افتخار جاویدان خواهد ماند. وصف یاران ایرانی امام رضا و حتی آوردن نام همه آنان در یک نوشتار دشوار است. از این رو در این نوشته به معرفی آن دسته از یاران ایرانی حضرت امام رضا علیه السلام که آغاز نامشان با حرف الف باشد، به گونهای کوتاه بسنده میشود.
۱٫ ابراهیم بن محمد همدانی – مولی همدانی[۲]
معروفیت او به این نام از آن روست که حضرت امام رضا علیه السلام در نوشته از وی به مولی همدانی یاد میکند. وی از دلباختگان امامت و ولایت به شمار میاید؛ زیرا نام مولی همدانی در زمره یاران سه معصوم دیده میشود.[۳] و این افتخاری است که او را از دیگر همگنان خود برجسته میسازد. پس از شهادت امام رضا علیه السلام از امام جوادعلیه السلام بهره میبرد. و پس از آن حضرت نیز در گروه یاران امام علیالنقیعلیه السلام جای میگیرد. ابراهیم بن محمد در زمره وکلای امام هادیعلیه السلام است.[۴] او چهل بار به زیارت خانه خدا میرود. کشّی درکتاب رجال خود، در ذیل أحمد بن اسحاق تصریح دارد که محمد بن مسعود، علی بن محمد، محمد بن أحمد، محمد بن عیسی، ابو محمد رازی و أحمد بن ابوعبدالله برقی، برخی دیگر، همگی از ابراهیم بن محمد همدانی و ایوب بن نوح و أحمد بن ضمره و احمد بن اسحاق به عنوان ثقه یاد میکنند. همچنین در ذیل سخن از ابراهیم بن محمد همدانی مینویسد: حدیث کرد برایم أحمد بن محمد، از ابراهیم بن محمد همدانی که گفت: « حضرت ابوجعفر – امام جواد به پدرم نوشت که برای ایشان توطئهای که سمیع – (از دشمنان تشیع) در حقم مرتکب میگردد «بنویسم» برای حضرت نوشتم. امام با خط مبارک خود برای من نوشتند: «اندوهگین مباش، خداوند تو را در برابر ستمکاران یاری میکند، من نیز تو را به یاری پروردگار بشارت میدهم. پاداش معنویت هم نزد خداوند کریم محفوظ است. پس آفریدگارت را فراوان ستایش نما و هرگز از یادش غافل مباش.[۵]
۲٫ ابراهیم بن اشعری قمی
وی نخست پروانه شمع وجود موسی بن جعفر است. پس از شهادت آن حضرت در زمره یاران امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در میاید و نزد حضرتش به کسب دانش و تهذیب نفس میپردازد.[۶]
او از ویژه عالمانی است که پرورش شخصیت او مرهون تلاش امام معصوم میباشد و برای همین از هردو بزرگوار روایت میکند. با همکاری برادرش فضل بن محمد کتابی مینویسد که حسن بن علی بن فضّال از آن روایت مینماید.[۷]
۳٫ ابراهیم بن ابیمحمود خراسانی، معروف به مولی خراسانی
از این رو که ایرانی است و هم شخصیتی برجسته دارد. در کشورهای عربی به مولی خراسانی شناخته میشود. از یاران موسی بن جعفرعلیه السلام شمرده میشود. اما پس از شهادت آن حضرت در صف یاران امام علی بن موسی الرضا علیه السلامقرار میگیرد.[۸] عالمانی چون نجاشی و شیخ طوسی موثقش میخوانند. کتابی هم داشته که أحمد بن عیسی آن را روایت میکند.[۹]
۴٫ ابراهیم بن سلام نیشابوری (ابن سلامه)
وی راوی حدیث و از وکلای امام به شمار می اید. برخی صلاحیتش را انکار میکنند و برای همین نیز به سمت وکالتش از سوی امام هم به دیده تردید مینگرند. حدیثش را هم معتبر نمیدانند. اما بزرگانی چون شیخ طوسی، علامه حلی، نه در صلاحیتش تردید دارند، و نه اعتبار روایتش، وکالتش از سوی امام را نیز تایید میکنند و سمت وکالت از جانب معصوم را بر صلاحیت و درستی گفتارش دلیل میآورند.[۱۰]
بیشک ابراهیم بن سلام(سلامه) نیشابوری در زمره یاران فرهیخته امام رضا علیه السلام است، زیرا غالب سخنان منفی که درباره شخصیتهای برجسته شیعی در تاریخ اسلام به چشم میاید. بر اساس شایعات و انگیزه های سیاسی دشمنان اهل بیت:رخ مینماید. با کمی ژرف بینی در تاریخ روشن میشود که شخصیت های شیعی هرچه برجسته تر و در خدمت به اهداف اهلبیت:به توفیقاتی فزونتر دست یابند، تبلیغات دشمنان نیز در تخریب چهره آنان حجم و گسترش بیشتر خواهد داشت.
۵٫ ابوخالد سجستانی
از یاران امام رضا علیه السلام، راوی حدیث است.[۱۱] شیخ طوسی بر این مطلب تایید دارد. چون شهادت حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام در زندان هارون مظلومانه و محرمانه رخ مینماید. نخست بسیاری از شیعیان و حتی نزدیکان امام شهادتش را باور نمیکنند. اما با گذشت زمان هریک از راهی شهادت امام را به عنوان یک واقعیت تلخ میپذیرند به جزگروهی که در آرزوی رسیدن به رفاه و لذایذ دنیا با اموال و وجوهات شرعی، در دام نیرنگ حکومت عباسی گرفتار میایند و امامت امام هشتم را انکار مینمایند. بقیه نزد امام رضا علیه السلاممیروند و به امامتش ایمان میآورند. از این رو عدم پذیرش شهادت امام کاظم علیه السلاماز سوی یاران خالص آن بزرگوار را میتوان دلیل بردید باز و ذهن کاوشگر آنان دانست، نه تردید در امامت امام رضا علیه السلام شیخ ابوالعباس کشی نیز، ابوخالد سجستانی را در زمره همین دسته از یاران امام معرفی کرده و نقل میکند که ابو خالد سجستانی به گمان اینکه امام موسی بن جعفرعلیه السلام زنده است. به جمع واقفیه میپیوندد و سپس با بهره از دانش ستاره شناسی که بیشک نزد امام آموخته است، به شهادت امام کاظم علیه السلامیقین مینماید و در صف یاران امام رضا علیه السلام در میاید.[۱۲]
۶٫ ابوطاهر بن حمزه بن الیسع قمی
او ثقه و راوی حدیث است. نجاشی او را از یاران امام رضا و راوی حدیث آن حضرت میداند.[۱۳]
۷٫ أحمد بن عامر
یار فرهیخته امام رضا علیه السلام است.[۱۴] جد بزرگوارش «وهب بن عامر» از مردان جاوید تاریخ تشیع به شمار میاید. به سال ۶۱ هجری دریاری امام حسینعلیه السلام به شهادت میرسد. أحمد بن عامر راوی حدیث نیز هست، پسرش عبدالله بن أحمد از وی روایت میکند.[۱۵]
۸٫ ادریس بن عبدالله اشعری قمی
دانشمند و دارای کتاب است. از زکریا حسین بن عثمان و برادرش عبدالملک از او روایت میکنند. دانش او مرهون بهره گیری از حضرت امام صادق علیه السلام، امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلاماست.[۱۶] بیشک فردی که دانش خود را از سه معصوم آموخته باشد. در گفتار ثقه و در رفتار و کردار نیز قابل الگوگیری است.
۹٫ ادریس بن حسین اشعری قمی
این راوی ثقه شمرده میشود. نزد امام رضا علیه السلامشرفیاب میگردد و به فراگیری دانش میپردازد و از آن حضرت روایت میکند.[۱علیه السلام ]
۱۰٫ ادریس بن یقین
وی اهل خراسان و از یاران امام رضا علیه السلاماست.[۱۸]
پیش از امام رضا علیه السلامنیز چندی به محضر حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام میرسد و از آن حضرت بهره میگیرد. اما بیشترین دوران بهرهگیری او نزد امام رضا علیه السلاماست. شیخ طوسی هم او را در شمار یاران ابوالحسنعلیه السلام نام میبرد.[۱۹]
۱۱٫ اسحاق بن ابراهیم حضینی
در شمار یاران امام رضا علیه السلاماست، توسط حسن بن سعید اهوازی نزد هشتمین پیشوای شیعیان میرسد و از آن حضرت بهره علمی و معنوی میبرد. در زمره روات حدیث است. از امام رضا علیه السلامروایت میکند.
علی بن مهزیار اهوازی و پسرش حسن بن علی اهوازی از او روایت میکنند. برخی وثاقتش را تایید میکنند.[۲۰]
۱۲٫ اسحاق بن آدم
از شیفتگان علی بن موسی الرضا علیه السلامدر شهر قم به شمار میرود. کتابی هم داشته که در حال حاضر در دست نیست. محمد بن ابیالخطاب آن را روایت میکند.[۲۱] به گفته ابوالعباس فضل بن حسان دالانی، کتاب اسحاق ابن آدم، مورد نقل محمد بن الحسین بن ابیالخطاب نیز هست.[۲۲]
۱۳٫ ادریس بن زید
یار امام رضا علیه السلام، جلیل القدر و درست گفتار است.[۲۳] شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه به دو طریق از او روایت میکند.[۲۴]
یاران ایرانی حضرت رضا علیه السلام
ابوجریر(۲۵)؛ زکریا بن ادریس قمی
محدث، عالم و شخصیتی وارسته از تبار شیعیان راستین اهل بیت وحی(ع) بود که در سده دوم هجری، (۲۶) در شهر قم میزیست و از بزرگان آن دیار به شمار میرفت.
او از خاندان بزرگ اشعری – که پیشگام نشر و ترویج تشیع در شهر قم بودند. – شمرده میشد و نیاکانش از برگان طایفه به حساب میآمدند و بارها مورد توجه خاص امامان معصوم(ع) بودند. امام صادق(ع)آنگاه که «عمران بن عبدالله» عموی ابوجریر، به خدمت ایشان رسید، چنین فرمود: «هذا نجیب من قوم نجباء.» این شخص فردی نیک نژاد و از طایفه نیک نژاد است.(۲۷) و نیز وقتی که دیگر عموی وی «عیسی بن عبدالله» به دیدار حضرت شتافت، امام(ع)در وصف او فرمود: «منّا اهل البیت.» او از ماست.(۲۸)
پسر عمویش «زکریا بن آدم» نیز از خواص یاران امام رضا(ع)بود که آن حضرت بارها از او تعریف و تمجید نمود.
پدرش «ادریس بن عبداللّه» روایت گری موفق و عالمی پرهیزگار بود که به حضور امامان عصر خود به ویژه حضرت امام جعفر صادق(ع)نائل آمد و با نقل روایت از آنان، در شمار یاران و راویان قابل اعتماد ایشان جای گرفت. عالمان شیعی شخصیت والای او را همواره ستودهاند.
زکریا بن ادریس در میان چنین خانوادهای، که همگی از پیروان راستین مکتب ولایت بودند، پرورش یافت و درس عشق و دلدادگی به مکتب را از ایشان، به ویژه پدر بزرگوارش، فرا گرفت.
پیوند با ولایت
شیرینترین فرازهای زندگی ابوجریر لحظاتی بود که او شرفیاب پیشگاه امامان محبوب خود میشد و پیوندش را با خاندان وحی محکم مینمود. ثمرههای این پیوند مقدس را میتوان به بخشهای ذیل تقسیم کرد:
۱- دلدادگی به ولایت:
ابوجریر شیدای ولایت بود و اوج دلدادگی خود را آنگاه که به خدمت امام رضا(ع)رسید، با گفتن جملههای شیوا و رسا، صادقانه آشکار ساخت. وی در محضر امام(ع)چنین لب به سخن گشود: «جُعِلتُ فداک، قد عرفت انقطاعی الی ابیک ثمّ الیک…»، جانم به قربانت! شما آگاهید که من، تنها به شما و پدر عزیزتان گرویدهام و از غیر شما بریدهام.»(۲۹) با دقت در این جمله پرمعنا به خوبی در مییابیم که زکریا بن ادریس در آن اوضاع آشفته که بعضی شیعه نماها امامت حضرت رضا(ع)را قبول نداشتند و بر امامت حضرت کاظم(ع)توقف کرده بودند، از روی صدق و صفا خدمت امام رضا(ع)رسید و خالصانه اعلام وفاداری کرد. دلدادگیش به خاندان وحی را اثبات کرد.
۲- در سلک یاران امام:
ابوجریر به اعتراف بسیاری از دانشمندان رجال شناس در شمار یاران سه تن از امامان شیعه(ع) جای داشت و به این درجه مفتخر گردید.
شیخ طوسی(ره) (م ۴۶۰ه) از او در میان اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع) نام برده است.(۳۰)
۳- مشمول دعای امام(ع) :
ابوجریر، زکریا بن ادریس همچون بسیاری از پیروان مکتب تشیع، از عنایت و توجه خاص امامان خود بی بهره نبود و از بالاترین افتخارات وی همین بس که در آخرین شب زندگانیش حضرت رضا(ع)جویای حال او شد و برایش رحمت فرستاد.
پسر عمویش زکریا بن آدم گفت: «در شبی که آخر عمر ابوجریر بود، وقتی بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، ایشان حال ابوجریر را از من پرسید و برایش طلب رحمت کرد. فَسَألِنی عنه و تَرَحَّم علیه. »(۳۱)
بدون شک «زکریا بن ادریس» نزد امام رضا(ع)منزلت بالایی داشته که حضرت او را مورد توجه قرار داد و مشمول دعای خیر خود گردانید.
۴- تشنه وظیفه:
در اوضاع دشواری که شیعه گری جرم به حساب میآمد، ابوجریر پیوسته در جستجوی تکلیف و تشنه شناخت وظیفه بود. وی به منظور رفع این عطش بارها نزد امامان معصوم(ع) میشتافت و از دریای ژرف معارف ایشان سیراب میگردید و راه نجات طلب میکرد. از جمله – با توجه به اینکه، بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» در نماز، از نشانههای شیعه است. – چنان چه کسی در آن روزگار خفقان «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز بلند میخواند، شیعه بودنش آشکار میشد و باعث آزار و اذیت او از سوی دشمنان تشیع میگشت، از این رو «زکریا بن ادریس» به نزد امام کاظم(ع)شتافت و با طرح مسئله، کسب تکلیف نمود، حضرت(ع)در جواب، امر به تقیه کرد و فرمود: «… لا یَجهَر ؛ بلند نخواند.»(۳۲)
زکریا بن ادریس از این روش به دنبال شناخت وظیفه بودن در مسائل مهمتری، نظیر مسئله رهبری و امامت، نیز پیروی کرد و به درستی وظیفه خودش را به انجام رساند. که توضیح بیشتری در این زمینه را در بخش بعدی میخوانیم.
مبارزه با جریان انحرافی واقفیه
پس از شهادت امام کاظم(ع) برخی از مردم بر اثر دنیا خواهی، توطئه جدیدی بر ضد شیعه و ولایت امامان معصوم(ع) به اجرا گذاشتند که میتوانست در راستای سیاست شوم نظام منحوس عباسیان – مبنی بر نفی رهبری امامان شیعه از صحنه اجتماع – قرار گیرد. طراحان این توطئه که از شیعیان حضرت کاظم(ع) نیز به شمار میآمدند، چنین شایعه کردند که: امام کاظم(ع) نمرده است. او، همان مهدی قائم«عج» است که زنده است. برخی از شیعیان سست عنصر و کم مایه نیز، با شنیدن این خبر، بی هیچ تحقیق و جستجویی آن را باور کرده و به آنها گرویدند و به این وسیله، فرقه گمراه «واقفیه» شکل گرفت.
مرحوم کشی (رجال نویس سده چهارم هجری) با نقل روایتهای زیاد در مذمت فرقه واقفیه به انگیزه پلید پایه گذاران آن اشاره میکند و مینویسد:
«زمانی که حضرت کاظم(ع) در زندان عباسیان به سر میبرد، دو تن از شیعیان را در شهر کوفه وکیل اخذ خمس و زکات گردانید. آن دو که مبلغ فراوانی از این راه در اختیار داشتند، بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت(ع)حرص و طمع و دنیاطلبی شان باعث شد شهادت امام را انکار کنند و در میان شیعیان شایع سازند که: امام موسی کاظم(ع)زنده است. زیرا او همان مهدی قائم(ع) است. برخی شیعیان نیز بدون تحقیق به گفته آنها اعتماد کردند و با آنان هم عقیده شدند. آن دو تن هنگام مرگ وصیت کردند که اموال را به وارثان امام کاظم(ع)برگردانند که این مطلب پرده از نیت پلید آنها برداشت و مردم دانستند که انگیزه آنان تنها دست یازی به داراییهای غیر مشروع بوده است.»(۳۳)
در چنین اوضاعی «زکریا بن ادریس» شجاعانه و از روی اخلاص، در حالی که از انحراف فرقه واقفیه به خوبی آگاه بود،
به منظور مقابله با آنان خدمت امام رضا(ع)رسید و پس از گفتن کلماتی شیوا در دلبستگی خود به امام(ع)سؤال هایی مهمی را درباره مسئله امامت و عقائد واقفیه مطرح ساخت که حضرت نیز با پاسخ به آنها، خط بطلان بر افکار و اندیشه این جماعت گمراه کشید. مضمون پاسخهای حضرت را میتوان در این جمله خلاصه کرد که: امام کاظم(ع)به شهادت رسیده است و من تنها جانشین و امام بعد از او هستم.(۳۴)
به این ترتیب ابوجریر نقش خود را در افشاگری از جماعت منحرف واقفیه به خوبی ایفا کرد و با حضور خود نزد امام رضا(ع) مبارزاتش را بر ضد مخالفان امامت تکمیل کرد؛ وظیفهاش را در آن اوضاع حساس به شایستگی شناخت و عملی ساخت.
تجلیل عالمان از ابوجریر
رجال شناسان شیعه شخصیت والای «زکریا بن ادریس» را با واژههای زیبا و پرمعنایی مانند: وَجْهٌ (بلند مرتبه)، حَسَنٌ (فردی نیکو)، مُعْتَمَدٌ (قابل اعتماد) و… به شایستگی ستودهاند. آنان هر گاه به نام این محدث ارزشمند شیعی میرسیدند، از مقام بلند وی به خوبی تجلیل مینمودند و دیدگاهشان را درباره چهره قابل اطمینان او بیان میکردند.
شیخ صدوق(ره) (م – ۳۸۱ه) در کتاب «من لا یحضره الفقیه» بخش مشایخ، در وصف ابوجریر چنین مینویسد: «… ابی جریر بن ادریس، صاحبُ موسی بن جعفر(ع) ….ابوجریر زکریا بن ادریس یار و همدم امام کاظم(ع)بود.(۳۵)
مرحوم علامه تستری آنگاه که این جمله را از شیخ صدوق(ره) نقل میکند، در تأکید بر آن مینویسد:«… معنای این توصیف کمتر از توثیق نیست؛ بلکه بالاتر از آن است.»(۳۶)
شیخ مفید(ره) (متوفی – ۴۱۳ه) در کتاب «الاختصاص» به روایتی که حضرت امام رضا(ع) به ابوجریر رحمت میفرستد، اشاره میکند و شخصیت قابل اعتماد و موجّه او را میستاید.(۳۷)
نجاشی(۳۸)، شیخ طوسی(۳۹)، علامه حلّی(۴۰) و دیگر بزرگان علم رجال نیز هر یک ضمن معرفی این محدث پرتلاش، در ردیف راویان قابل اطمینان، به ستایش مقام و منزلتش پرداخته.
استادان ابوجریر
خاندان وحی، استادان بزرگ زکریا بن ادریس بودند و زکریا از خزائن علوم و معارف ایشان فیضهای فراوانی نصیبش شد. او در پیشگاه چهار امام (امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع)) زانوی دانش اندوزی بر زمین زد و از خرمن وجود مبارک ایشان خوشههای معرفت چید. وی بیشتر به محضر امام رضا(ع)رسید به طوری که تعداد روایات وی از آن امام، هفت مورد، گواه این مطلب است؛ بعد از آن، از محضر امام کاظم(ع)پنج روایت و امام صادق(ع)سه و در نهایت از حضرت امام محمد باقر(ع)یک حدیث روایت کرد.
با توجه به منابع و روایات موجود، استادان روایی زکریا بن ادریس، همه از امامان بزرگوار(ع) بودند؛ امّا از دیگر اساتید احتمالی وی گزارشی به دست نیامده است. تنها در یک مورد از «صبغ بن نیاته» روایت نقل کرده است.(۴۱) البته از جزئیات حضور زکریا نزد اصبغ بن نباته خبری در دست نیست و مرحوم محقق اردبیلی در جامع الرواه(۴۲) و مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث(۴۳) تنها به متن روایت او از «اصبغ بن نباته» اشاره کردهاند.
شاگردان ابوجریر
شخصیتهای بزرگی، همچون: صفوان بی یحیی، محمد بن ابی عمیر، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و… نزد «زکریا بن ادریس» حاضر شدهاند و با استفاده از محضر درس او به شاگردی و نقل روایت پرداختند. با آنکه اشخاص زیادی (حدود ده نفر) از ابوجریر حدیث نقل کردهاند، روایت این سه تن – به ویژه «صفوان بن یحیی» – از وی، میتواند دلیل دیگری بر مقام و منزلت والای او به حساب آید؛ زیرا در بین دانشمندان رجال، مشهور است که: این سه بزرگوار فقط از افراد ثقه و قابل اعتماد روایت میکردند.(۴۴) از این رو، «زکریا بن ادریس» که از مشایخ (استادان) روائی آنها به شمار میرود، وثاقت و وجاهت فزونتری خواهد داشت.
ابوالحسن ربّانب صالح آبادی
بدون تردید یکی از رجال فرزانه و سرآمد در علم حدیث، یونس بن عبدالرحمن است. کوششها و تلاشهای مقدّس و پیگیر او در حوزه نشر حدیث و معارف اهل بیت عصمت و طهارت و استوار کردن بنیادهای عقیدتی تشیع راستین و اسلام ناب، در تاریخ ماندگار خواهد بود، از این رو معرفت و آشنایی با این چهره فرهیخته و خردمند بر پژوهشگران و اندیشمندان معارف اسلامی کاری بایسته و در خور اهمیّت است.
سیمای یونس بن عبدالرحمن
اسم او: یونس، کنیهاش: ابومحمد، معروف به «مولی آل یقطین»(۴۵) و نسبتش، قمّی است. این که در چه سالی قدم به عرصه وجود نهاد، چندان روشن نیست؛ ولی جمعی از دانشوران شیعی نوشتهاند که او در دوران زمامداری هشام بن عبدالملک چشم به جهان گشود.(۴۶)
از این اشاره تاریخی میتوان به طور تقریبی مشخص کرد که این محدّث فرزانه، در کدام سده و در چه سالی به دنیا آمده است. مورخان نوشتهاند؛ هشام بن عبد الملک که یکی از خلفای بنی امیه بود، بعد از این که برادرش یزید عبد المک در سال ۱۰۵ه. ق از دنیا رفت، به خلافت و حکومت رسید. بنابراین آغاز حکومت او در سال ۱۰۵ه. ق است و بعد از بیست سال حکومت و سلطنت در سال ۱۲۵ه. ق مرد.(۴۷)
بر این اساس میتوان گفت که یونس بن عبد الرحمن بین سالهای ۱۰۵تا ۱۲۵ه. ق و نیمه اول از سده دوم هجرت چشم به جهان گشود.
قمی بودن
این محدّث به عنوان قمی، آن چنان معروف نیست؛ ولی بنابر دلایل و شواهد او اهل قم است، البته ممکن است او برای فرا گرفتن معارف دین، از قم به مدینه هجرت کرده و تا آخر عمر در جوار قبر مطهّر پیامبر اکرم(ص)ماندگار باشد. به چند دلیل میتوان قمی بودن وی را ثابت کرد:
– ۱جالب است این نکته را بدانیم که چند نفر از کسانی که از خرمن دانش وی فیض بردهاند، قمی هستند، همانند: عبد العزیز مهتدی قمی که از ناحیه حضرت رضا(ع)وکیل و نماینده بود و به حضرت عرض کرد: من همیشه نمیتوانم به محضر شما شرفیاب شودم برای فرا گرفتن احکام دینی؛ نیازهای دینی خود را از چه کسی اخذ کنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبد الرحمن.(۴۸)
عباس بن معروف قمی، محمّد بن خالد برقی قمّی، ریّان بن شبیب – هم که ساکن قم بودند. – و احمد بن محمد خالد برقی قمی نیز از محضرش استفاده کردند و اینها نشانه قمی بودن اوست، لذا او را در اصل قمی میدانند.
– ۲استاد جعفر سبحانی که احاطهاش بر علم رجالشناسی مورد عنایت محققان است، به مؤلّف این مقاله فرمود: به نظر میرسد یونس بن عبد الرحمن، قمّی است.
– ۳عبدالقادر بن طاهر بغدادی (متوفّای ۴۲۹ه. ق)، در کتاب معروف خود، هنگامی که نام گروهها و فرقههای شیعه را ذکر میکند، مینویسد: «از این طائفه است «یونسیّه» که به یونس بن عبدالرحمن قمّی منسوب اند.»(۴۹) و سمعانی در کتاب معتبر خویش چنین مینگارد: «یونسیّه گروهی از شیعه هستند که به یونس بن عبدالرحمن قمی، مولی آل یقطین نسبت داده میشوند.»(۵۰) و شهرستانی نیز در ملل و نحل این مطلب را مورد عنایت قرار داده است.(۵۱)
اساتید
یکی از دلایل رشد و بالندگی این استوانه فقه و حدیث شیعه، داشتن استادانی برجسته بود که در درجه اول، امامان معصوم(ع) قرار داشتند. وی نهایت بهره و فیض را از وجود بابرکت آنان برد و بعد از امامان، اساتید بزرگی داشته که تعداد آنان حدوداً به ۲۵نفر میرسد و نام بردن همه آنان در این نوشتار چندان ثمر بخش نخواهد بود؛ ولی به عنوان نمونه، به ذکر چند نفر از شاخصترین آنان بسنده میکنیم:
۱- عبدالله بن سنان: محدّث و فقیه فرزانه که به گفته نجاشی: مسئولیت بیت المال را در حکومت منصور و مهدی و هادی و هارون الرشید به عهده داشت. او روایتگری مورد اطمینان و از اصحاب و یاران ما و جلیل القدر است که هیچ گونه طعنی بر او روا نیست.(۵۲)
۲- عبدالله بن مسکان: از نیکان و ستارهای درخشان در آسمان علم و روایت و از اصحاب اجماع و محدّثی بسیار بزرگوار و مورد اطمینان است.(۵۳)
۳- هشام بن سالم: محدّثی است که به طور کامل مورد توجه و اعتماد است و از یاران حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر(ع) به شمار میرود.(۵۴)
۴- هشام بن حکم: همان کسی است که با عمرو بن عُبید در مسجد بصره پیرامون مسئله امامت و رهبری جامعه اسلامی مناظره کرد و او را از نظر استدلال و دلیل محکوم کرد.(۵۵) میگویند در اصل اهل کوفه بود، ولی در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روایت بسیار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولایت ائمه شیعی، بسیار پایبند و معتقد و در حقیقت یک شیعه راستین بود. وی در سال ۱۷۹ه. ق در کوفه چشم از جهان فرو بست.(۵۶)
۵- حمّاد بن عیسی: از راویان امام کاظم و حضرت رضا(ع) و از اصحاب اجماع است.(۵۷)
۶- حمّاد بن عثمان رواسی: از اصحاب اجماع و شخصی مورد اطمینان است.(۵۸)
۷- علی بن رئاب: جلیل القدر و محلّ اطمینان و اعتماد و صاحب کتاب و اصلی بزرگ است.(۵۹)
۸- حارث بن مغیره: یار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع)) و صاحب جایگاه رفیع و بلندی نزد رجال نویسان شیعی است.(۶۰)
شاگردان
تربیت شاگردان کارآمد یکی دیگر از نکات مثبت در زندگی یونس بن عبد الرحمن است. وی در این عرصه به توفیقات زیادی دست یازید و با پرورش شاگردان بسیار قدمهای بلندی در راه نشر حدیث و معارف اهل بیت برداشت.
او دانش خود را از کوثر زلال و ناب امامان معصوم(ع) فرا گرفته بود؛ لذا یافته هایش رابه افراد لایق و مستعد میآموخت. در این راستا جمعی از دین باوران و دانش پژوهان، پروانه وار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشتهاند، که عدهای از آنان بدون تردید، از نخبگان و فرزانگان حوزه حدیث و معارف شیعه محسوب میشوند.(۶۱) به نام چند تن از آنان اشاره میکنیم:
۱- محمد بن عیسی بن عبید یقطینی: بیشترین رویاتی که عیسی بن عبید نقل کرده، از یونس بن عبد الرحمن است. او از کسانی است که کتابهای یونس را گزارش داده و میگویند در روزگار خود، از نظر فضل و علم، نظیر نداشت و محلّ اعتماد و اطمینان است.(۶۲)
۲- عبد العزیز مهتدی قمی: از وکلا و خاصّان حضرت رضا(ع)بود و در قم زندگی میکرد. او مورد عنایت و اطمینان است.(۶۳)
۳- حسن بن علیّ الوشاء: یاز امام رضا(ع)و از چهرهای برجسته و شاخص شیعه است. احمد بن محمد بن عیسی قمی میگوید:
«هنگامی که برای طلب حدیث به کوفه رفتم، در آن جا با حسن بن علیّ الوشاء ملاقات کردم…»
تا این که از قول استادش حسن بن علیّ وشاء نقل میکند.
«من در این مسجد نهصد محدّث و استاد حدیث را دیدم که هر یک میگفت: حدیث کرد مرا، جعفر بن محمّد(ص)(۶۴)
۴ – عباس بن معروف قمی: از برجستگان حوزه حدیث، اهل قم و مورد اطمینان است. (۶۵)
۵- محمد بن خالد برقی قمی: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از یاران موسی بن جعفر و امام رضا و امام جواد(ع) شمردهاند و به او اعتماد دارند.(۶۶)
۶- ریان بن شبیب: ساکن قم و از یاران حضرت رضا(ع)بود. او موثّق و مورد اطمینان است.(۶۷)
۷- احمد بن محمد بن خالد برقی: صاحب کتاب محاسن.(۶۸)
معرفی آثار
یکی از نشانههای عظمت شخصیّت علمی یونس بن عبد الرحمن کتابها و تصنیفاتی است که از خود به یادگار گذاشت. او در این عرصه از پرتلاشترین و فعّالترین محدثان و فقیهان شیعی است. تراجم نویسان بزرگ شیعه کتابهای فراوانی را از او نقل کردهاند؛ حتی شخصیّت برجسته شیعی، فضل بن شاذان میگوید: یونس بالغ بر یک هزار کتاب در رّد مخالفان شیعه تألیف کرد.(۶۹)
مرحوم نجاشی میگوید: او کتابهای فراوانی دارد. آن گاه به ترتیب کتاب هایش را نام میبرد: «کتاب السهو، الادب، الزکاه، جوامع الآثار، فضل القرآن، کتاب النکاح، الحدود، الصلوه، العلل الکبیر، التجارات و کتاب یوم و لیله.(۷۰)
جناب شیخ طوسی هم در این زمینه مینگارد: او دارای کتاب و تألیفات فراوانی است، همانند: کتابهای حسین سعید اهوازی؛ بلکه بیشتر از آنها.(۷۱)
صحابی امام
یونس بن عبد الرحمن از جمله دلباختگان و شیفتگان خاندان پیامبر گرامی اسلام است. او اخلاص و ارادت خویش را به پیشگاه مقدّس امامان شیعه ابراز میکرد و در این راه هرگز احساس خستگی نمیکرد.
تمام گزارش دهندگان تراجم و دانشمندان شیعی او را از یاران حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا(ع) میدانند.(۷۲) شیخ طوسی در یک مورد او را از یاران امام موسی بن جعفر(ع)و در جای دیگر از یاران و اصحاب حضرت امام رضا(ع)میداند.(۷۳) همچنین نوشتهاند: یونس در دو موقعیت توفیق ملاقات با امام صادق(ع)را یافت؛ اولین بار در کنار قبر رسول اکرم(ص) در مدینه و یک بار هم هنگام سعی بین صفا و مروه. خودش میگوید: برای من ممکن نشد از امام(ع)حدیثی و روایتی بپرسم.(۷۴)
یونس از منظر امام(علیه السلام)
در میان یاران و صحابه امامان شیعه(ع) افراد نادری پیدا میشوند که از ناحیه امام و حجت خدا، مانند یونس مورد ستایش قرار گرفته باشند؛ البتّه بر محقّق اندیشمند این نکته مخفی نیست که این ستایشها و ثناها به آن بعد روحی، معنوی و علمی بر میگردد که در این راوی بزرگوار تجلّی یافته است. وی در پاسداری از مرزهای ولایت ناب و دفاع از حوزه معرفت دینی بر مبنای حکومت نبوی و علوی، تلاشی فراوان از خود نشان داد.
موقعیت علمی و حدیثی
فضل بن شاذان نیشابوری میگوید: عبد العزیز مهتدی که از نیکان و خوبان قم بود ،به من گزارش داد؛ از حضرت رضا(ع)پرسیدم: من در هر موقعیّتی نمیتوانم به حضور شما مشرّف شوم؛ برای فرا گرفتن مسائل و احکام دینی خود، از چه کسی سؤال کنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبد الرحمن.(۷۵)
از همین راوی خبر دیگری روایت کردهاند که گفت: از حضرت رضا(ع)پرسیدم: آیا یونس بن عبد الرحمن نزد شما مورد اطمینان و اعتماد هست تا احکام دین را از او فرا گیرم؟ امام فرمود: بله.(۷۶)
از این گزارش تاریخی، نهایت اعتماد امام معصوم(ع)به یونس اثبات میشود و با توجه به این روایت است که تمام عالمان و فقیهان متفکر شیعه، برای حجّت بودن گزارش دهندگان روایات و آثار اهل بیت عصمت و طهارت، به وثاقت و مورد اعتماد بودن روایتگر اخبار و احادیث، بسنده کردهاند.
راویانی همانند یونس که ائمه دین، شیعیان را برای فرا گرفتن آموزههای دینی و روایات آل پیغمبر(ع) به آنان ارجاع دادهاند، بین یاران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زراره بن اعین، ابوبصیر، زکریا بن آدم، عثمان بن سعید و محمد بن عثمان بن سعید.(۷۷)
جناب نجاشی بعد از نقل روایت فوق از عبد العزیز چنین اظهار نظر میکند: این کلام امام، شأن و فضیلت والایی در حقّ یونس است.(۷۸)
بهشتی
محمد بن یونس میگوید: حضرت امام رضا(ع) سه بار، برای یونس بهشت را ضمانت کرد. از امام جواد(ع)نیز نقل میکند که آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامی اش بهشت را برای یونس بن عبد الرحمن ضمانت کرد.(۷۹)
پی نوشت ها:
۱٫ کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۳۰۸٫
۲٫ خلاصه الاقوال، علامه حلی، ص ۲علیه السلام ۷٫
۳٫ قاموس الرجال، شیخ محمدتقی ششتری، ج ۱، ص ۱۸۹٫
۴٫ جامع الروات، ج ۲، ص ۲۱؛ التحریر الطاووسی، شیخ حسن (صاحب معالم)، ص ۱علیه السلام ؛ ایظاء الاشتباه، علامه حلی، ص ۲علیه السلام ۷٫
۵٫ اعیان الشیعه، محمد امین، ج ۲، ص ۲۲۴٫
۶٫ الفهرست، شیخ طوسی، ص ۴۱٫
۷٫ اختیار معرفهالرجال، کشی، ص ۵۵۴؛ اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۲۰۳٫
۸٫ التحریر الطاووسی، ص ۲۱؛ کتاب الرجال، ابن داود حلی، ص ۴۸٫
۹٫ رجال نجاشی، ص ۲۵؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص ۴۱٫
۱۰٫ رجال شیخ طوسی، ص ۳۶۱؛ رجال علامه حلی، ص ۴؛ جامع الرواه، ج ۱، ص ۲۱٫
۱۱٫ رجال طوسی، ص ۳۹۶؛ اختیار معرفه الرجال، ص ۶۱۴٫
۱۲٫ رجال الطوسی، ص ۳۹۶؛ اختیار معرفه الرجال، ص ۶۱۴؛ اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۴۶؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۲۱٫
۱۳٫ رجال نجاشی، ص ۳۱۸؛ جامع الروات، ج ۲، ص ۳۹۶٫
۱۴٫ رجال نجاشی، ص علیه السلام ۳؛ رجال شیخ طوسی، ص ۳۶۵٫
۱۵٫ جامع الروات، ج ۱، ص ۵۱؛ رجال ابن داود، ص ۳۸؛ معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۱۲۸٫
۱۶٫ الفهرست، ص ۴۲؛ رجال نجاشی، ص ۸۴؛ جامع الروات، ج ۲، ص ۲۵٫
۱۷٫ رجال ابن داود، ص ۴علیه السلام ؛ معجم رجال الحدیث، ج ۲؛ ص ۱۴؛ جامع الروات، ص علیه السلام
۱۸٫ رجال شیخ طوسی، ص ۳۹۸٫
۱۹٫ جامع الروات، ج ۱، ص علیه السلام ۸؛ معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۱۵٫
۲۰٫رجال شیخ طوسی، ص ۳۹۸؛ اختیار معرفهالرجال، ص ۵۵۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۳۴٫
۲۱٫ الفهرست، ص ۱۵؛ رجال ابن داود، ص ۵۴٫
۲۲٫ رجال النجاشی، ص ۵۳؛ معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۳۰٫
۲۳٫ جامع الروات، ج ۱، ص ۳۶٫
۲۴٫ معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۱۰٫
۲۵٫ ابوجریر به ضم جیم و فتح را نیز گفته شده است. (رجال علامه، ص ۷۶رقم ).۸
۲۶٫ از تاریخ دقیق ولادت او گزارشی در دست نیست؛ اما این احتمال ممکن است داده شود که چون رجال شناسان او را از یاران امام صادق(ع)شمردهاند، بنابراین با توجه به تاریخ شروع امامت آن حضرت ( ۱۱۴ه) زمان ولادت وی به قبل از سال (۱۱۴ه) بر میگردد. این احتمال با تنها روایتی که ابوجریر از امام محمد باقر(ع) ( بحار ۳/۱۷۰/۹۶ ) و نیز از اصبغ بن نباته نقل کرده است، قوت مییابد؛ زیرا شروع امامت حضرت باقر(ع)سال ( ۹۵ه) و شهادت ایشان ( ۱۱۴ه) بود، اصبغ بن نباته نیز از یاران حضرت علی(ع)بود که به نقل آقا بزرگ تهرانی در الذریعه ۳۶۲/۱۵بعد از یکصد هجری وفات یافت.
۲۷٫ تنقیح المقال، ج ۲ص .۱۸۴
۲۸٫ معجم الثقات، ص ( .۹۳به نقل از رجال کشی، ص ).۲۸۱
۲۹٫ کافی، ج ۱ص ۳۸۰ح .۱
۳۰٫ رجال شیخ طوسی، ص ۳۷۷ ۳۶۵ ۲۰۰و .۳۹۶
۳۱٫ رجال کشی، ص ۶۱۶رقم .۱۱۵۰
۳۲٫ وسائل الشیعه، ج ۶ص ۶۹ح ( .۷۳۴۸محمد بن الحسن با سناده… عن ابی جریر زکریا بن ادریس القمی قال: سألتُ اباالحسن الأول، عن الرجل یصلی بقوم یکرهون ان یجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؟ فقال: لا یَجْهَر.)
۳۳٫ رجال کشی، ص ۳۲۹/۳۹۰و همان .۷۵۹/۴۰۴
۳۴٫ کافی، ج ۱ص ۳۸۰ح …( .۱عن ابی جریر القمی، قال: قلت لأبی الحسن(ع)جُعِلتُ فداک قد عَرَفْتَ انقطاعی الی ابیک ثم الیک، ثم حَلَفْتُ له و حق رسول الله(ص)و حق فلان و فلان، حتی انتهیت الیه، بانّه لایخرج منی ما تخیرنی به الی احد من الناس و سألته عن ابیه، أحیّ هو او میت؟ فقال: قدواللّه مات. فقلت: جعلت فداک ان شیعتک برون ان فیه سنه اربعه انبیاء. قال: قدوالله الذی لا اله الّا هو ملک. قلت: هلاک غیبه او هلاک موت؟ قال: هلاک موت. فقلت: لعلّک منی فی تقیه؟ فقال: سبحان اللّه. قلت: فأوصی الیک؟ قال: نعم. قلت: فأشرک معک فیها احداً؟ قال: لا، قلت: فعلیک من اخوتک امام؟ قال: لا. قلت فأنت الامام؟ قال: نعم.)
۳۵٫ من لا یحضره الفقیه، ج ۴ص .۴۷۱
۳۶ .قاموس الرجال، ج ۴ص .۱۹۳
۳۷ .الاختصاص، ص .۸۵روایت مذکور در بخش پیوند با ولایت به تفصیل آمده است.
۳۸ .رجال نجاشی، ص ۱۷۳رقم .۴۵۷
۳۹ .رجال طوسی، ص ۳۷۷ ۳۶۵ ۲۰۰و .۳۹۶
۴۰ .رجال علامه حلّی، ص ۷۶رقم .۸
۴۱ .الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۱۵ص .۳۶۲وی از یاران ویژه علی(ع)بود و به قول آقا بزرگ تهرانی در «الذریعه» تا بعد از یکصد هجری زنده بود.
۴۲ .جامع الرواه، ج ۱ص .۳۷۱
۴۳ .معجم رجال الحدیث، ج ۲۱ص .۸۱
۴۴ .کلیات فی علم الرجال، ص .۲۰۵
۴۵ .رجال کشی، ج ۲ص ۷۷۷فهرست شیخ طوسی، ص ۱۸۱رجال نجاشی، ص ۳۱۱و الانساب سمعانی، ج ۱۳ص .۳۵۰
۴۶ .رجال نجاشی، ص ۳۱۱و تنقیح المقال، ج ۳ص .۳۳۸
۴۷ .حیوه الحیوان دمیری، ج ۱ص ۱۰۲و فرهنگ معین، ج ۶بخش اعلام، ص .۲۲۷۸
۴۸ .رجال کشی، ج ۲ص ۷۷۸و .۷۸۶
۴۹ .الفَرق بینَ الفِرَق، ص .۱۸۰
۵۰٫ الانساب، ج ۱۳اواخر جلد.
۵۱٫ الملل و النحل، ج ۱ص .۱۸۸
۵۲٫ رجال نجاشی، ص .۱۴۸
۵۳٫ همان.
۵۴٫ همان، – ۳۰۵
۵۵٫ رجال کشی، ج ۱ص .۵۵۰
۵۶ .رجال نجاشی، ص ۳۰۵و رجال کشی، ج ۱ص .۵۲۶
۵۷ .رجال کشی، ج ۲ص ۸۳۰و نجاشی، ص .۱۰۴
۵۸ .رجال نجاشی، ص ۱۰۶و رجال کشی، ج ۲ص .۸۳۰
۵۹ .فهرست شیخ طوسی، ص .۸۷
۶۰ .رجال نجاشی، ص ۱۰۱جامع الروات، ج ۲ص ۳۵۷و تنقیح المقال، ج ۳ص .۳۷۴
۶۱ .تنقیح المقال، ج ۲ص .۳۷۴
۶۲ .نجاشی، ص .۲۳۵
۶۳ .رجال کشسی، ج ۲ص .۷۷۹
۶۴ .رجال نجاشی، ص .۲۹
۶۵ .همان، ص .۲۰۰
۶۶ .رجال شیخ طوسی، ص ۳۸۶و .۴۰۴
۶۷ .رجال نجاشی، ص .۱۱۸
۶۸ .تنقیح المقال، ج .۳۳۹ ۳
۶۹ .ر – ک: رجال کشی، ج ۲ص .۷۱۰
۷۰ .رجال نجاشی، ص .۳۱۳
۷۱ .فهرست شیخ طوسی، ص .۱۸۱
۷۲ .خلاصه علامه، ص .۱۸۴
۷۳ .رجال شیخ طوسی، ص ۳۴۳و .۳۹۵
۷۴ .رجال کشی، ج ۲ص ۷۸۰و نجاشی، ص .۳۴۳
۷۵ .رجال کشی، ج ۲ص .۷۷۹
۷۶ .همان، ص .۸۸۴
۷۷ .وسائل الشیعه، ج ۱۸ص ۱۱۰ – ۱۰۷اصول اصلیه، سید عبدالله شبّر، ص ۱۳۸و رجال نجاشی، ص .۷
۷۸ .رجال نجاشی، ص .۳۱۲
۷۹ .رجال کشی، ج ۲ص .۷۷۹
منبع:پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی
سخنان تابناک امام رضا علیه السلام
آیا بدون شناخت امام رضا علیه السلام و بهره گیری از نور و دانش و معارف او می توان ادعای پیروی از حضرتش را داشت؟ و چگونه کسی که از سنن معصومان علیه السلام تبعیت نکرده و از نورهدایت آنان بهره مند نشده در روز قیامت امید شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او را دارد؟!
بر ماست که در گفتارها و وصایای آنان که به مثابه گنجینه های تمام ناشدنی و نعمتهای بی نظیرند، بخوبی کاوش کنیم.
امام هشتم میراثی عظیم از معارف و علوم، بویژه در حکمت الهی و بیان فلسفه و علل احکام و رد بر مذاهب باطله، از خویش بر جای نهاده است.
در این مقال به تعدادی از سخنان این امام بزرگوار اشاره می کنیم تا از آنها بهره مند شویم.
علی بن شعیب گوید:
” بر ابوالحسن الرضا علیه السلام وارد شدم. از من پرسید: ای علی! زندگی کدام یک از مردم بهتر است؟ عرض کردم: سرورم! شما از من بدان آگاه ترید. فرمود: ای علی! هر کس که زندگی دیگری در زندگی او نکو شود. ای علی! زندگی کدام یک از مردم بدتر و ناگوارتر است؟ عرض کردم: شما داناترید؟
فرمود: کسی که دیگری در زندگی او زندگی نکند. ای علی! با نعمتها، همسایه خوبی باشید که آنها رام نشده هستند و اگر از قومی گرفته شدند به آنها باز نخواهند گشت.
ای علی! بدترین مردمان کسی است که میهمانش را باز دارد و به تنهایی بخورد و بنده اش را بزند. به خداوند خوش گمان باش. هر کس که گمان خود را به خداوند نکو کند، خداوند نیز او را ناامید نخواهد کرد. و هر که به روزی کم راضی شد، به عمل کم از او راضی خواهد شد و هر که به اندک از حلال خرسند شود، هزینه اش سبک گردد و خانواده اش از نعمت برخوردار خواهد شد و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا سازد و او را به سلامت از دنیا به دارالسلام بیرون برد. بخیل را آرامش، حسود را لذت، ملول را وفا و دروغگو را مروت نیست.”(۱)
و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
” وحشتناک ترین (صحنه ها) برای انسان سه جاست: روزی که زاده می شود و دنیا را می بیند، و روزی که می میرد و آخرت و اهل آن را مشاهده می کند، و روزی که برانگیخته می شود و احکامی را می بیند که در سرای دنیا ندیده است. خداوند در این سه جا بر یحیی و عیسی علیه السلام درود فرستاده است. درباره یحیی فرمود:
وَ سَلامٌ عَلیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَمُوتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّاً.(۲)
” و درود بر او روزی که زاده شد و روزی که می میرد که زنده برانگیخته می شود.”
و درباره عیسی فرمود:
وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُّ وَ یَومَ أَمُوتُ وَ یَومَ أُبعَثُ حَیّاً(۳)
” و درود بر من روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم.”
خرد انسان مسلمان تمام نگردد مگر آنکه در او ده ویژگی باشد: از او امید خیر باشد، از بدی او در امان باشند، خیراندک از سوی دیگران را بسیار شمارد، خیر بسیار خود را کم انگارد، هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود، در طول عمر خود از دانش جویی خسته نشود، فقر در راه خدا برایش محبوب تر از توانگری باشد، خواری در راه خداوند برایش محبوب تر از سرفرازی در راه دشمن خدا باشد، گمنامی برایش شیرین تر از شهرت و بلندآوازگی باشد. سپس فرمود: دهم، و دهمی چیست؟ گفته شد: چیست؟ فرمود: کسی را نبیند جز آنکه می گوید او بهتر و پرهیزکارتر از من است.
همانا مردم دو دسته اند: یکی بهتر و باتقواتر از او و دیگر بدتر و پست تر از او. پس چون با بدتر و پست تر از خود دیدار کند، گوید: شاید خوبی این مرد پنهان باشد این برای او بهتر باشد و خوبی من نمایان است و این برای من بدتر است و چون به کسی که بهتر و با تقواتر از اوست برخورد کند برای او فروتنی کند تا بدو ملحق شود پس چون چنین کند، بزرگی اش فزونی گیرد و خوبی اش بهتر شود و یادش نکو گردد و بر اهل زمانه سروری یابد. (۴)
پی نوشت ها: ۱- فی رحاب ائمه اهل البیت- سیره حضرت امام رضا علیه السلام، ص ۱۴۸٫
۲- سوره مریم، آیه ۱۵٫
۳- سوره مریم، آیه ۳۲٫
۴- فی رحاب ائمه اهل البیت- سیره حضرت امام رضا علیه السلام، ص ۱۴۷٫
مشکات کبریا
فروغ روشن مشکات کبریاست رضا
نشان زنده آیات هل اتی است رضا
دلیل خلقت کون و حقیقت قرآن
بهار رحمت و سرچشمه بقاست رضا
ضیای کنگره عرش و روشنای زمین
امام هشتم و حاکم به ماسواست رضا
اساس دانش و تقوی، اصول فضل و کرم
پناه امن اسیران مبتلاست رضا
همای دولت او را فضای گیتی تنگ
ز تخته بند تن و آرزو رهاست رضا
شگفت نیست اگر شرط وحدت است چرا
که محو عشق و به دریای حق نماست رضا
وجود هر دو جهان از طفیل هستی اوست
مدار قطب زمین، حجّت خداست رضا
عجب مدار اگر خاک کوی او بویم
که جان خسته ما را شفا رضاست، رضا
شکوه منزلتش را چسان کنم تقریر؟
که جانشین نبی، پور مرتضاست رضا
از آن خدای رضایش لقب نموده رضا
مشیّت ازلی را به حق رضاست رضا
” علاء الدین حجازی”