بی هنری ها در تبلیغ حجاب
در بحث حجاب،بعضی از مخاطبان ترجیح می دهند که بگویند و بنویسند و بخوانند:بی حجابی زن از بی غیرتی شوهر اوست یا مثلا ای زن به تو از….و یا….، اما بسیاری از مخاطبان دیگر حوصله این حرفها را ندارند.این بدان معنی نیست که این حرفها لزوما بد است،ممکن است بعضی از این حرفها خوب و بعضی هم بد باشد.مسئله اینست که بسیاری از مخاطبان از کلیشه خسته اند.
حال اگر بنا باشد درباره حجاب کلیشه ای حرف نزنیم ، یاید اول طرز تلقی ما نو شود.
مطلب فوق،یاداشتهای یک دختر چادری است که وبلاگش را جدیدا و همزمان با روز عید غدیر راه اندازی کرده. سایت عفت ورود این ولاگ رو به عرصه ترویج فرهنگ حجاب و عفاف و همچنین مقابله سایبری با جنک نرم دشمن خیر مقدم میگه.از دوستای عزیز خواهشمندیم این وبلاگ رو هم به لینکهاشون اضافه کنن. خوب برای اینکه رشته کلام از دستمون خارج نشه با هم به ادامه مطلب بریم…
مثلا اگر طرز تلقی ما از زن چنان باشد که نباید هیچ مرد نامحرمی او را ببیند، معلوم است که نمیتوانیم با دختر و زن امروز که وظایف اجتماعیاش کاملا با حضور پررنگش در جامعه آمیخته شده، به درستی سخن بگوییم.
از میان انواع زبانها برای بیان این نوع موضوعات، زبان هنر از همه نیرومندتر و مفیدتر است؛ زیرا به فطرت آدمی بسیار نزدیک است.
هنر هرگز ابزار نیست. هنر برای خودش یک زبان مستقل است. این زبان مستقل میتواند با دین و فرهنگ و دانش و اخلاق نسبت مستقیم برقرار کند. لطافت هنر سبب میشود که بتوانیم خودمان را در جهان درونی مخاطب قرار دهیم و به جای موعظه و نگاه از بالا، او را جای خودمان و خودمان را جای او بگذاریم. یعنی گوینده و شنونده یکی شوند. این جاست که میتوانیم یافتهها و باورهای مخاطب را ارج بگذاریم و دیگر به او به چشم موجودی نگاه نکنیم که خدا به دست ما سپرده تا تربیتش کنیم!
زبان هنر از مبانی دینی اثر میپذیرد، اما آنها را از دریچهای ارائه میکند که مخاطب احساس توهین نکند. بسیاری از شعارهایی که ما بر در و دیوار درباره حجاب مینویسیم، به گونهای است که مخاطب احساس میکند به شخصیتش یا شعورش یا فرهنگش یا انسانیتش یا حریم خصوصیاش توهین میکنیم. و همین سبب میشود که از ما فاصله بگیرد و به اصل حرف ما هم گوش ندهد.
تنها این مهم نیست که تمثیلهای زیبا به کار ببریم. وقتی مثلا از تمثیل صدف استفاده میکنیم، به دختر و زن امروز میگوییم باید پنهان باشد، مثل صدف. البته که این تمثیل قشنگ است؛ اما نوعی توهین به او را در بر دارد؛ زیرا از او میخواهد که به گوشهای برود و پنهان شود تا یک وقتی صیادی بیاید و توری بیندازد و او را صید کند و بشکافد و صدف را ببیند و ذوقزده شود! من نمیگویم کسی که چنین تمثیلی به کار میبرد، لزوما چنین باوری دارد. ممکن است خیلی از ما بدون توجه به این ظرافتها چنین حرفهایی بزنیم.
معمولا اصلا تلقیمان را انعطاف ندادهایم. اگر دادهایم، زبان لطیف برنگزیدهایم. اگر برگزیدهایم، تکنیک درست را به کار نگرفتهایم. به سینمای خودمان نظر کنیم. چند فیلم داریم که حتی یک سکانس آن، با این سه شرط، به موضوع حجاب پرداخته باشد؟ چند نقاشی؟ چند شعر؟ چند نمایش؟ چند تندیس؟
وقتی این سه شرط حاصل شود، حتی اگر هر پنج سال یک بار، یک فیلم خوب، یک شعر اثرگذار، یک نمایش قوی، یک تابلوی مؤثر، و یک تندیس باورآفرین در موضوع حجاب خلق کنیم، باید به خودمان ببالیم.
باید اعتراف کنیم که ما در موضوع حجاب شعار دادهایم و شعارهامان از این هر سه ویژگی بیبهره بوده است. حالا انتظار داریم دختران و زنان این جامعه به حجاب بگرایند یا از آن فاصله بگیرند؟